آنجا

آنجا!

پشت دیوارها
برلبهای برآماسیده ی مردی
گلی
جوانه زده
آنجا!
میان همهمه ی مبهم ِ
مردان ِ از یاد رفته
دستی
از جرنگ جرنگ زنجیرها
ترانه می سازد
آنجا!
در تنگنای میله های آهنی سرد
قلبی می گدازد
آنجا!
در دخمه های نمور و تاریک جهنم
شمعی آب می شود
آنجا!
در نگاه تب آلود ِ مردی
پرنده ای بال گشوده

مینا روشن- ۹ تیر۹۳