قفسی برای عشق / علی رسولی

«قفسی برای عشق»

عاشقت شده‌ام
دیدی
آن سرباز کهنه
که جنگ را در خود کشت
با درخت
با برگ‌ها و سکوت
با باریک راهی که شبی برآن رویا‌هایش را گم کرد
سخن گفت
پوتین‌های خسته‌اش
نشان خاک دوردستی بود
که ماه‌اش را ژنرال‌ها کشتند
و کودکان‌اش برای تمام دنیا گریستند.

عاشقت شده‌ام
دیدی
وقتی آن زن لال
لباس‌های سفیدش را تقدیم خورشید کرد
تمام مردان مقدس
آرزوی بستر بی‌واژگی کردند
و خدا نزدیک‌ترین بهانه بود.

عاشقت شده‌ام
عاشق شده‌ام یار زیبا
چگونه می‌شود بر این مخروبهٔ دنیا
بوسه‌هایم را تقدیمت کنم
چگونه می‌شود بر انگشتانت به جای حلقهٔ بردگی
شاخه‌های گیاهی را بگذارم
که قانون مزرعه را نپذیرفت.

عاشقت شده‌ام
عاشقت شده‌ام یار زیبا
آن شب
وقتی ماه برکه را بوسید
ای کاش
ای کاش می‌توانستم
نور را آونگ مژگانت کنم
ای کاش
ای کاش بر فلس‌های هم عریان می‌شدیم
و خدا
و منبر‌ها می‌پوسیدند.

علی رسولی(اورست)
https://www.facebook.com/ali1917
www.alirasoli.blogspot.com