گام به گام به سوی عقب ماندگی فرهنگی

دو  سه روز پیش، سی و یکم تیر، گزارش کوتاهی در سایت خبرگزاری ایسنا منتشر شد، به نام  «از تفکیک جنسیتی تا منع تدریس موسیقی» مبنی بر این که: «پس از تفکیک جنسیتی در فرهنگ سراها، به زودی تدریس موسیقی در این اماکن حذف»، یا به عبارتی ساده تر، «ممنوع» می شود.

آنگونه که در گزارش مزبور آمده، این اقدام، یا «گام نخست!»، در زمان احمدی نژاد و به پیشنهاد شخصی به نام «خوراکیان»، که مدیر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است، برداشته شد، چرا که او «اعتقاد داشت، موسیقی بیشتر جنبه ی فراغتی دارد و نیازی به توسعه ی آن در فضای فرهنگسراها نیست..» سپس، از زمانی که حجت الاسلام شهاب مرادی، از سوی دولت روحانی به مدیریت این سازمان انتخاب شد، گام بلند تری نیز برداشته و ماجرای ممنوعیت تدریس موسیقی در فرهنگسراها «با جدیت پیگیری شده» و اکنون به مرحله اجرا رسیده است.

شهاب مرادی، در یک نشست خبری، دیدگاه‌های خود را درباره ی موسیقی مطرح کرده و گفته است که: «آموزش و ترویج موسیقی جزء اهداف ما نیست، مخصوصاً اینکه یک سری آموزشگاه موسیقی در کشور وجود دارد که در حال کار کردن هستند و از آنجا که این آموزشگاه‌ها با وزارت ارشاد همکاری می‌کنند، فرض بر این است که محیط مورد اعتمادی برای مردم دارند»؛ بدین معنی که، بدون کنترل وزارت ارشاد اسلامی بر آموزشگاه ها، فضا برای آموزش موسیقی هم قابل اعتماد نیست.

ایشان البته این نکته را هم گفته اند که به «موسیقی فاخر» اهمیت می دهند و تعریفی که از این گونه موسیقی دارند چنین است: «از نظر من موسیقی فاخر چیزی است که وقتی آن را بشنوید دلتان هوای دیدن مادرتان یا هوای زیارت کند».

این اقدام آقایان فعلاً به صورت رسمی اعلام نشده و فقط به طور شفاهی به مدیران فرهنگسراها و مسئولین ثبت نام گفته شده که هیچ کس اجازه ی ثبت نام و برپایی کلاس موسیقی را ندارد. گام بعدی البته رسمیت بخشیدن به این تصمیم است و سپس باید منتظر نشست که لابد ممنوعیت هر نوع موسیقی، با تعریف واقعی آن، اعلام شود و پس از آن هیچ نوع موسیقی، جز آن که دلمان را به هوای مادرمان و یا هوای زیارت بیاندازد، در سراسر ایرانزمین شنیده نشود.

«روش گام به گام» و حکومت اسلامی

 روش گام به گام، روشی شناخته شده است که معمولاً در مورد مسایل آموزشی به کار گرفته می شود. در این روش آن چه را که می خواهند آموزش دهند، در مراحل مختلف به فرد می آموزند تا فهم و دریافت آن برایش راحت تر باشد. و مهم تر این که موضوع مورد نظر به مرور در ذهن کارآموز یا دانش آموز جا بیفتد. کاربرد آگاهانه ی این روش از قرن شانزدهم و در جریان مبارزات ضد استعماری شروع شد؛ یعنی پیشروان جامعه برای آشنا کردن مردم با واقعیت استعمار از این روش استفاده می کردند و در مبارزات مدنی نیز این روش به نوعی مورد استفاده ی گاندی و مارتین لوترکینگ و دیگران نیز قرار گرفت. همچنین این روش در تاریخ مبارزات زنان برای رسیدن به برابری، به ویژه در آمریکا، نقش عمده ای را بازی کرده است. البته دولت هایی هم بوده اند که روش گام به گام را برای بهبود بخشیدن به وضعیت اقتصادی و یا فرهنگی و یا آموزشی مردم به کار گرفته اند، یعنی تعدادی برنامه ی چند ساله را برای رسیدن به یک هدف معین طرح ریخته و آن را به مرور اجرا کرده اند. این روش همچنان در کشورهای پیشرفته به کار گرفته می شود. اما همه ی سازمان ها و یا دولت هایی که از این روش استفاده کرده اند، چه این روش را به درستی اجرا کرده و چه در اجرای آن موفق نبوده باشند، معمولاً هدف شان یک چیز بوده است: به جلو بردن گام به گام جامعه و برای رسیدن به وضعیتی بهتر و مناسب تر. یعنی کمتر سازمان و یا کشوری را می توان پیدا کرد که گردانندگان و یا حکومت اش با روش گام به گام، یک یک امکانات و راحتی و آزادی و آرامش و صلح را از مردمان خود بگیرند و به جایش به آن ها بدبختی و رنج و جنگ و عقب ماندگی تحویل دهند.

یکی از این حکومت ها، که می شود گفت در این مورد حتی در بین حکومت های دیکتاتوری نظیر ندارد، حکومت اسلامی است. این حکومت، از ابتدای «ظهور»ش در پاریس و به وسیله ی طراح آن آیت الله خمینی و مشاورین اش، بیشتر داشته های با ارزش فرهنگی و تک تک آزادی های حقوق بشری را «گام به گام» از مردمان گرفته و آنها را به سوی برزخی از عقب ماندگی کشانده است؛ بطوری که اکنون می بینیم که بسیارانی از مردم هنوز متوجه اثرات تخریبی این روش در زندگی خود نیستند. در واقع، «روش گام به گام» حکومت اسلامی به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن مردم، به شکلی تدریجی است. به طور مثال، گردانندگان حکومت اسلامی تا در پاریس بودند کاری به کار حقوق و حجاب زنان نداشتند؛ سپس، در گام اول، به حذف «بی بند و باری غربی» اشاره کردند؛ بعد که به تهران آمدند، در گام دوم، روسری را سر زنان کارمند دولتی کردند؛ در گام سوم، روسری برای همه اجباری شد؛ در گام چهارم «یا روسری یا توسری» را به زنان هدیه کردند، در گام پنجم تیغ بروی صورت برخی از زنان بی حجاب کشیدند؛ در گام ششم حجاب اسلامی را به رسمیت شناختند؛ و وضعیت چنان شد که اکنون زنان از این خوشحال می شوند که می توانند بجای «حجاب برتر اسلامی» که چادر باشد، روسری سر کنند.

بدین سان، و با همین روش، کلیه حقوق زنان را، یکی پس از دیگری (گام به گام) حذف کردند.  و کار را به جایی کشاندند که دسته دسته از زنان مبارز و با سواد و برجسته در برابر مجلس اسلامی اجتماع نموده و از نمایندگان این حکومت تقاضا کنند که اجازه دهند که قیم بچه های خودشان باشند؛ یا دیه و پول خون شان به اندازه ی مردها باشد؛ و یا آن ها را در حرمسراهای چهار همسری و چندین صیغه ای حبس نکنند.

حکومت اسلامی «روش گام به گام» را در همه ی امور اعمال کرده است، مثلاً تخریب فرهنگ و میراث فرهنگی ایرانی را بگیریم که وقتی سر و صدای به خطر افتادن آرامگاه کورش بزرگ بعلت آب گیری سد سیوند بلند شد هزاران هزار جوان در هر شهر و استان کشور به آن معترض شدند. و حکومت به سرعت دست به کار شد ابتدا صدای خبرنگاران و باستانشناسان و کارشناسان را خاموش کردن و بعد گام به گام به جان میراث فرهنگی و تاریخی در سراسر ایران افتاد؛ آنگونه که اکنون مردم در مقابل ویرانی مهم ترین بناهای تاریخی و میراث فرهنگی شان به راحتی سکوت می کنند. تخریب میراث طبیعی و محیط زیست هم به همین روش جا افتاد. تخریب ساختار اقتصادی یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان نیز همین گونه گام به گام عملی شد و جمعیت اش را به تهی دستانی تبدیل کردند که برای گرفتن سهمیه ای اندک از درآمد سرشاری که حق آنهاست و «یارانه» نام گرفته صف می بندند. تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها، حذف دروس علوم انسانی، تحریف تاریخ ایران، توسعه ی خرافات در اذهان مردم، و انبوهی دیگر از این مثال ها نیز با روش گام به گام عملی شده اند.

بدینسان می توان به تجربه نشان داد همانگونه که در امر آموزش و پرورش روش گام به گام ذهن دانش آموز را آماده می کند تا به مرور دانشی را فراگیرد، این امکان نیز وجود دارد که گام به گام ذهن هایی را به بدبختی، عقب ماندگی، فساد، خرافات و تباهی عادت داد. و این درست آن کاری است که حکومت اسلامی در این سی و پنج ساله انجام داده است.

در واقع این کار را می توان نوعی شستشوی مغزی دانست از طریق از میان برداشتن قبح هر زشتی و پلیدی.

این وضعیت به کجا خواهد رسید؟

با این حال من نسبت به فردای ایران خوش بین هستم، زیرا به فردای انسان خوشبینم. سال هاست که نکته ای به من کمک کرده است تا روی روشن هر مساله ی اجتماعی را نیز ببینم؛ و آن اینکه انسان ناگزیر است به سوی آزادی و سرفرازی و سلامت و خوشبختی به پیش رود؛ همانگونه که از دوران بربریت و توحش  به اکنون رسیده است. با نگاهی حتی کوتاه و سریع در تاریخ می توان دید که در هر جامعه افراد معدودی بوده اند که به این «ناگزیری» باور یافته و در پی تلاش خود تغییر و آزادی و خوشبختی را امکان پذیر کرده اند.

امروز هم، در کنار انبوه انبوه مردمان ساده و ناآگاهی که بر اثر روش های گام به گام حکومت اسلامی به فقر، دیکتاتوری، فساد و بدبختی عادت کرده اند، و یا آن را همچون سرنوشت خویش پذیرفته اند، و نیز بموازات قشرهای فاسد و سودجو و فرصت طلبی که همراه حکومت اند، مردمانی، در ایران و در گوشه گوشه جهان نیز بوده اند و هستند که با دست های خالی، و تنها با سلاحی که یک انسان امروز با خود دارد، یعنی سلاح آگاهی و دانایی و عشق به انسان، همچنان مقابل این حکومت ایستاده اند. زنان و مردانی از جنس همان هایی که در هر دوره ای به همت آن ها دیواری از جهل و دیکتاتوری فرو ریخته و بخشی از جهان از اعماق ظلمت به روشنای تمدن و تحول رسیده است.

همین ها هستند که در وضعیت دردناک ایران کنونی ما نیز، تا همین لحظه، نگذاشته اند که بسیاری از زنان به روسری و دیه ی مساوی قانع باشند، نگذاشته اند که فرهنگ ایرانی با همه ی اعتبار مهر و تساهل و آشتی جویی اش نابود شود، نگذاشته اند یاد جان باختگان راه آزادی فراموش شود، نگذاشته اند که صدای آزادی خواهی و حق طلبی به خاموشی گراید، نگذاشته اند که صدای سازها و آوازها خفه شود، نگذاشته اند که رقصیدن و شاد بودن کلاً به مرثیه خوانی و اندوه بدل شود. نه! اصلاً مهم نیست که این آدمیان سرفراز چند هزار تن، یا چند صد تن و یا حتی چند ده تن باشند؛ مهم آن است که هم آنها تا همین لحظه که در آنیم نگذاشته اند که حکومت بیدادگر و ویران سازی که بر کشور ما حاکم است سر آرام بر بالش دیکتاتوری خویش بگذارد.

۲۲ جون ۲۰۱۴