جدال، میانِ شیعه و سنی، تاریخی به درازای حضور این دو گروه در جهان اسلام دارد. اما در طول سالیانِ بسیار، دورانهایی نیز وجود داشته اند که این دو گروه مذهبی آرامش را نیز در کنار یکدیگر احساس کردهاند، هرچند که دیری نپاییده است.
کشور عراق با نزدیک به ۶۰ درصد جمعیت شیعه و نزدیک به ۲۰ درصد جمعیت اهلسنت از کشورهایی که است که شیعیان و سنیها بیش از هزارسال است که در آن زیستدارند. تاریخ دهههای اخیر عراق، داستان سلطهورزی و کشمکش میان گروههای حاضر در این کشور است. صدام حسین دیکتاتور عراقی در طول سالهایی که اقلیت سنیِ حزب بعث، قدرت را در عراق به دست گرفته بود، اکثریت شیعهٔ این کشور را در واقع به صلابه کشید.
کشور ایران نیز با دارا بودن اکثریتِ شیعه و اقلیت اهل سنت جزو کشورهای دربرگیرندهٔ این دو گروه است. دیکتاتوری شیعی حاکم بر ایران نیز سالهاست که از طریق تبعیض و ایجاد محرومیت، اهل سنتِ ساکن در مرزهای خود را به عنوان ساکنانی درجه دوم فرض کرده و جنبشهای اعتراضی آنها را با کشتار و اعدام، سرکوب میکند.
رهبران شیعه و سنی این دو کشور در جنگی تمامعیار هشتسال از دوران زمامداریشان را گذراندند.
اما همه این جنگها و درگیری و تنشها در دل سالهای اخیر از کجا نشات میگیرد و پیشفرضهای فکریای که رهبران این تنشها به آن استناد میکنند چیست؟ حملهٔ اخیر گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی عراق و شام(داعش) به شهرهایی در عراق و تصرف مناطقی از آن، دستاویزی است تا به این موضوع پرداخته شود.
جدال بر سر چیست؟ پاسخ این پرسش را میتوان به روشنی برقراری یک حکومت یا خلافت اسلامی با رهبری شیعه و یا سنی و در مقیاس کوچکتر زیر رهبری گروه هایی دانست که برای آن مبارزه میکنند. آنچه از روز پایهگذاری خلافت و جانشینی پیامبر مسلمانان تا امروز همچنان ادامه دارد؛ تحقق بخشیدن رویای جهان مسلمانشده و خلافت بر آن است. رویایی که کمکم برای هر کدام از این گروهها به نسبت، به جهان مسلمان شده زیر رهبری مطلق شیعه و یا خلافت سنی بدل شدهاست.
برگزیدن عنوان رهبر مسلمین جهان برای رهبر جمهوریاسلامی و تلاش برای دخالت و تاثیرگذاری در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان یک روی سکهٔ این رویا و مبارزات گروههای سنی دیگر که القاعده و داعش جزیی از آناند روی دیگر سکه است. وقتی دو هفته پس از پیروزی انقلاب ایران، آیت الله خمینی در سخنرانی خود از «همه کشورهای اسلامی در زیر یک دولت و یک پرچم» سخن گفت و این جمله را عنوانکرد که «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه دنیا غلبه کند»[۱] این مساله را به تمام جهان گوشزد کرده بود.
حتا پیش از اینکه صدام حسین حمله به ایران را آغازکند این دست اندرکاران رژیم تازه بر سر کار آمدهٔ ایران بودند که میان خود و حکومت سنی عراق خط خون می دیدند[۲]. پس از قتل آیتالله صدر در یکی از زندانهای بغداد نیز، روزنامه کیهان در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ نوشت: «به گفته یک نماینده مجلس شیعیان لبنان, که در ایران بهسر می برد, شیعیان لبنان و سوریه هم اکنون منتطر دستور امام خمینی, رهبر انقلاب اسلامی ایران, هستند تا برای گرفتن انتقام خون آیت الله صدر از رژیم عراق اقدام کنند«
اما آنچه امروز عراق را چون طوفان سهمناکی درمی نوردد و میرود تا آتش بروز جنگ داخلی را بیفروزد، رقابت میان فرقههای مذهبی است که پس از سرنگونی صدام حسین و تثبیت نشدن دولت جدید روند رشد تازهای به خود گرفتهاست. القاعده و نیروی شام به رهبری ابومصعب الزرقاوی از مهمترین این گروهها در گرایش سنی بودند.
در زمان حمله آمریکا به عراق القاعده دیگر شکستخورده و پراکنده شدهبود و در سراسر جهان اسلام تقریبا بیاعتبار مینمود. عراق نیز دیگر هیچ ارتباطی با القاعده نداشت. جدای از همه اینها به نسبت جمعیتی حضور شیعه و سنی در عراق، بنلادن و جانشین او ایمان الظواهری عراق را همچون کشوری که قرار است در آن دولت اسلامی اهل سنت تشکیل شود نگاه نمیکردند.
القاعده همچنین روی ابومصعب الزرقاوی نیز حسابی باز نکردهبود، چرا که بنلادن و الزرقاوی از سال ۱۹۸۰ و جهاد علیه شوروی در افغانستان با یکدیگر رقابت داشتند. در سال ۲۰۰۰ زمانی که بنلادن، صعودیها، همراه با الظواهری و مصریها و جمعیت اردوگاههای آموزشی القاعده، تا حد زیادی توانستند جوانان جنگجو را از کشورهای دیگر به سمت خود بکشند؛ زرقاوی اردنی تباری بود که پیش از این که به اسلام رادیکال بگراید به جرم دزدی و خشونت جنسی به اعدام محکوم شده بود. او اما گروه خودش را ایجادکرد و نقشهای از کشور خود همراه برخی مناطق عرب زبان دیگر (منطقه ای که به نام شام شناخته می شود) و شرق مدیترانه که شامل لبنان و فلسطین و سوریه است تهیه کرد و نیروی خود را نیروی شام نامید.
سازمانهای رقیب الزرقاوی در عراق اهداف متفاوتی داشتند. برای مثال نیروی القاعده به عنوان یک نیروی پشتیبان سنی که در کشورهای عربی با اشغالگران خارجی مبارزه میکند تعریف میشد. آنچه بنلادن از آن به عنوان حادثهای تحریکآمیز نامبرده و برای جنگ خود علیه غرب به آن استناد میکرد، جنگ نخست عراق در سال ۱۹۹۰ بود. هنگامی که نیم میلیون ارتش امریکائی و متحدانش در عربستانصعودی اردو زدند و جنگ پیروزمندانهای را که منجر به دفع حمله نیروهای صدام حسین در حمله به کویت شد رقم خورد.
بنلادن نهایتا در سال ۲۰۰۰ از زرقاوی خواسته بود که نیروهای خود را با القاعده در عراق ادغام کند، زرقاوی اما هدفی دیگر را در سر میپروراند. او امیدوار به ایجاد جنگ داخلی اسلامی بود و برای مقاصد خود هیچ مکانی را بهتر از دولت شکست خورده عراق نیافتهبود که میان شیعه و سنی در نوسان بود.
این وضعیت هسته القاعده را پس از ۱۱ سپتامبر فلج کرد تا زمین را به رایگان برای زرقاوی ترککند و او جهاد را به نام گروه خود بهراه بیاندازد. پس از این زرقاوی به سرعت حملات خود را بر شیعیان بومی عراق و نه نیروهای آمریکا متمرکز کرد. او مبارزات خود را تنها ۵ ماه پس از حمله آمریکا به عراق با انفجار یک ماشین بمبگذاری شده در مسجد امام علی در نجف آغاز کرد. بیش از ۱۲۵ مسلمان شیعه در نماز روز جمعه به همین خاطر کشته شدند که از جمله آنها میتوان به آیت الله محمدباقر حکیم اشاره کرد که رهبری میانهروهای کشور را به عهده داشت. زرقاوی همچنین کادرهای اداری، وکلا، معلمان و پزشکان و استادان دانشگاه را که همراه با هم یک مجموعه آسیبپذیر جامعه را تشکیل میدادند مورد هدف قرارداد.
در سال ۲۰۰۴زرقاوی سرانجام وفاداری به القاعده را قول داد. زرقاوی پس از آن سازمان خود در عراق را القاعده نامید. برای بنلادن شبکه زرقاوی فرصتی برای گسترش نام القاعده در میدانی بود که در آن چکمههای آمریکا هنوز بر زمین کوبیده میشد. برای زرقاوی اما معنای جلب و به درگیری کشیدن نیروهای تازه نفسی را میداد که شوق مبارزه زیر پرچم سیاه القاعده را در سر میپروراندند.
از همان آغاز، الظواهری از زرقاوی و قصاوت او که بر شیعیان متمرکز شده بود ناامید شد و در نامه ای به تاریخ جولای ۲۰۰۵ از زرقاوی این سئوال ها را پرسید. «آیا جهادگران میتوانند همه شیعیان عراق بکشند؟هیچ دولت اسلامی آیا در طول تاریخ چنین تلاشی را کرده است؟». الظواهری همچنین درباره سربریدن اسرا به او توصیه کرد که یک گلوله بدون تبلیغات مخرب کافی است.
اگرچه بنلادن و الظواهری با خشونت میانه بدی نداشتند ولی هدف آنها در استفاده از خشونت، چیزی دیگر بود. ایدهآل جنبش زرقاوی اما آنطور که نظریه پردازانش ارائه میدادند، ایجاد نمونهای از خلافت بود که به تصفیه در جهان اسلام منجر شود. ابوبکر ناجی استراتژیست این گروه در کتاب خود «مدیریت توحش» از طرح و روش کلی زرقاوی پرده برداشت.
ناجی کارزاری برای آزار و اذیت کشورهای مسلمان که از دولت هایشان خسته شده بودند و به سمت مقاومت میرفتند را پیشنهاد داد. او پیشنهاد داد که بر روی مکانهای توریستی و اقتصادی متمرکز شوند. حملات خشونتآمیز باید شبکهای از «مناطق متوحش» ایجاد کنند و این مناطق آنقدر تکثیر شوند که نیروهای نظامی در آن زوال یابند و مردم در برابر اراده نیروی اسلامی مهاجم تسلیم شوند. ناجی معتقد بود که یک جنگ داخلی گسترده در درون اسلام به خلافت سنی بنیادگرا منجر میشود.
زرقاوی توسط بمبهای آمریکایی در سال ۲۰۰۶ کشته شد، نیروهای آمریکایی همراه با نهضت قبایل سنی به نام بیداری که القاعده را رد میکرد، این جنبش را در عراق تحت فشار قرارداد. اما با شورش در سوریه فرصت جدیدی برای آنها ایجاد شد. این جنبش که هماکنون توسط چهرهای مخفی به نام ابوبکر البغدادی رهبری میشود و به شکل غیرقابل تصوری گسترش مییابد. نام خود را به دولت اسلامی در عراق و شام(داعش)تغییر دادهاست.
ظواهری پس از این موضوع به داعش هشدار داد که از خاک سوریه بیرون برود و آن را به گروه وابسته به القاعده به نام جبهه النصره بسپارد. داعش در سوریه نیز به شکل مشخص به خشونتهای دلخراش، حتا نسبت به گروههای اسلامی رقیب مشغول بود. آنها در جریان شورش در سوریه و در سال ۲۰۱۳ با تصرف مرکز استان رکا در شمال سوریه و سواحل فرات یک بار دیگر جهادگران خارجی را به خود جلب کردند. ظواهری نمی توانست نافرمانی های نیروهای بغدادی را تحمل کند و در فوریه سال جاری آنها را از کنسرسیوم القاعده اخراج کرد. همزمان داعش به عراق بازگشت و با تصرف فلوجه اولین شهر بزرگ را در منطقه به تصرف خود درآورد.
چرا داعش در عراق قیچی میشود؟ در مقابل اما جمهوریاسلامی سپاه پاسداراناش را در تمام این سالها تقویت کردهاست. این نیروی نظامی امروز به بخشی بنیادین از حکومت بدل شده و مهمترین نهادهای رژیم ایران را تحت کنترل خود دارد. سپاه پاسداران علاوه بر تملک سرمایههای ملی بسیار، خود به عنوان نیروی مهم اقتصادی و سیاسی در منطقه محسوب میشود. شاخه برون مرزی آن، که سپاه قدس نامیده میشود همچنان در راه احقاق آرمانهای بنیانگذار خود مبنی بر ایجاد حکومت واحد اسلامی به رهبری ولی فقیه در حال تلاش و تدارک است. سپاه پاسداران به عنوان مهمترین نیروی نظامی شیعی موجود در منطقه هماکنون مسئولیت فرماندهی دفاع از بغداد را به عهده دارد تا در برابر دشمن دیرینه خود یعنی اهل سنت رادیکال صفآرایی کند.
مبارزه القاعده علیه اسد در سوریه و گروههای دیگری که پیش از این از سوی غرب و آمریکا حمایت میشدند با حضور داعش چهره بسیار خشونتباری به خود گرفته بود و این حامیان را در دراز مدت به منفعلین بدل میکرد. پس از پیروزیهای پیاپی اسد و برگزاری نمایش انتخاباتی او، القاعده دیگر نمیتوانست داعش را تحمل کند و حکم به اخراج او از سوریه داد.
داعش نیز به ناچار باید به عراق میآمد. زیرا عراق تنها کشوری بود که هنوز حکومت چندان تثبیت شدهای ندارد و ناامن کردن آن امکانپذیر بود. از سوی دیگر حکومت شیعی عراق که تاکنون با اعمال سیاستهای اشتباه، ناتوانی خود را در اداره کشور ثابت کردهاست و راه را برای پیشروی سریع این گروه باز کرده، دارای حامیانی همچون ایران و ایالات متحده است. ورود این دو کشور به زمین عراق معادله نیرو را به کلی تغییر میدهد.
با توجه به حضور این نیروها و درگیر بودن نیروی منسجم کورد در این نبرد و هم چنین قوای خارجی در سوریه میشود زمینه های بروز جنگ سوم عراق را به روشنی مشاهده کرد. نقش دولتهای دیگر منطقه از جمله اسراییل، ترکیه و عربستان را نمیشود نادیده گرفت. جنگی که به طور قطع بازنده آن دولت اسلامی شام خواهدبود.
خاورمیانه پس از یک دوره تحولات و تغییر توازن نیرو و با کشدارشدن مساله سوریه بالاخره باید به ثباتی نسبی دستیابد. این ثبات نسبی اما اینگونه که آرایش نیروها مینماید جز از طریق جنگی دیگر امکانپذیر نیست. جنگی که در آن اسلام ایران و اسد و نوریالمالکی به عنوان میانهرو به اسلام متوحش داعش و القاعده ترجیح داده میشوند. جنگ سوم عراق اگر بهراه افتد با اسد یا بدون اسد، با مالکی یا بدون مالکی این دو کشور را تاحدی آرام خواهدکرد. جنگی که تنها پیروز آن جمهوریاسلامی است. اوست که کنترل خود در سوریه و عراق و لبنان را گسترش میدهد بر سنیهای رادیکال پیروز میشود و همسایه زمینی دشمن تاریخیاش اسراییل خواهدشد. تحولات روزهای آینده نشان خواهدداد که این غنایم چگونه تقسیم میشوند. غنایمی که سرکوب مردم ایران توسط رژیم حاکم را بیش از این میکند.