رنگ زیبای زنانه بر انقلاب آتی!

رنگین کمانی که این روزها بر آسمان ایران می درخشد یک بار دیگر توجه ها را به سوی خود جلب کرده است. رنگین کمان حضور زنان بر فضای سیاسی ایران آن تحول زیر رو کننده ای است که جنبش ها و احزاب و شخصیت های سیاسی را ملزم به عکس العمل و اظهار نظر کرده است. مهمتر اینکه حکومت اسلامی مجبور شده است خطر را به رسمیت بشناسد و هشدار بدهد و تلاش کند نیروی های متفرق خود را علیه حضور اجتماعی و علنی زنان بسیج کند.

اما این حضور اجتماعی چرا و چگونه اینگونه بروز علنی پیدا کرده است؟ کدام موئلفه های سیاسی دخیل بوده تا زنان بتوانند حجاب، این شیشه عمر حکومت اسلامی را اینچنین رودر رو مورد حمله سیاسی و فرهنگی قرار بدهند؟ از زمینه های اجتماعی شروع کنیم.

یک فاکت: فرمانده نیروی انتظامی با بیان اینکه حجم “سرمایه‌گذاری دشمنان برای بی حجابی در ایران” بسیار گسترده است، افزود: “تصورشان این است که حجاب، پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است و تصور می کنند اگر بتوانند زن ایرانی را بی‌حجاب کنند، فاتحه جمهوری اسلامی خوانده است.”

این سرمایه گذاری توسط چه کسانی صورت گرفته است؟ چرا باید بی حجابی شیشه عمر حکومت اسلامی باشد. چرا با بی حجابی زنان فاتحه جمهوری اسلامی خوانده می شود؟ مهم تر اینکه وقتی فاتحه جمهوری اسلامی خوانده شد و حکومت جدیدی روی کار آمد چه تغییراتی در زندگی زنان ایجاد خواهد شد و زنان در زندگی سیاسی و اجتماعی چه نقشی بدست خواهند آورد؟

اینها سئوال هاى محوری و بسیار مهمى هستند. از زمینه های اجتماعی آغاز می کنیم.

زنان پیش از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی!

با اصلاحات ارضی در سال ۴١، ایران رسما به مرحله نوینی از حیات سیاسی و اقتصادی خود وارد شد. اصلاحات ارضی با هدف پایان دادن به نظام ارباب رعیتی و سیستم فئودالی، قدم به قدم در مسیر ورود به سرمایه داری گام برداشت. یکی از نیازهای اساسی و حیاتی برای تحول در نظام سیاسی از فئودالیسم به سرمایه داری، آزاد کردن نیروی کار است. زن در نظام سرمایه داری نمی تواند همانند گذشته خانه نشین باشد و از نیروی کار او استفاده نشود. استفاده از نیروی کار مستلزم این است زن نیز بتواند آزادی عمل بیشتری داشته باشد تا قیود دست و پا گیر فرهنگی بجا مانده از نظام تولیدی گذشته مانع از ورود گسترده زنان به باراز کار نشود. همینجا است که سرمایه جهانی همزمان با صدور ابزار تولید، فرهنگ ویژه خود را نیز صادر می کند. در این عصر از حیات سرمایه داری، ما شاهد این پدیده هستیم که فرهنگ جهانی است و همه کشورهای جدید ملزم به جذب این فرهنگ جهانی اند. به همین دلیل:  “با ورود ایران به مرحله سرمایه داری زنان از حق رای برخوردار شدند. پیش از این تحول در قوانین پیشین زنان در ردیف دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر و گدایان و محکومین دادگستری بودند و از هر گونه حقوق سیاسی محروم بودند. در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ قانون انتخابات عوض شد و شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقی مساوی با مردان تصویب گردید. زنان چون مردان توانستند حق رای دادن به دستآورند. در پی حق انتخابات ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ قانون حمایت خانواده تصویب شد. این قانون طلاق یک طرفه را لغو می‌کند، به چند همسری به سختی پروانه می‌دهد و زن‌ها حق درخواست طلاق می‌گیرند. برای سرپرستی کودک نیز مادر به حساب می‌آید، کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده می‌شود.” به نقل از ویکی پیدیا.

اینکه موقعیت واقعی زنان در فرهنگ و سیاست و اقتصاد چه تغییری یافت و زنان  به کدام حقوق اجتماعی دست یافتند، یا در واقع دست نیافتند، موضوع بحث این نوشته نیست. هر چند می توان نشان داد با ورود جامعه به عصر سرمایه داری، فرهنگ حاکم بر طبقه مسلط  و فضای جامعه و حتی روشنفکری، همچنان مردسالارانه و ضد زن بود و زنان از نظر اجتماعی و سیاسی بشدت تحت فشار قرار داشتند. نمونه اظهار نظر شاه در باره زنان، بسیار گویا است. وقتی خبرنگار در باره عقل زنان از شاه می پرسد او در جواب می گوید: “معمولا عقل زنان کمتر از مردان است و البته استثنا هم وجود دارد. وقتی خبرنگار می پرسد آیا شهبانو می تواند دولت را همچون یک مرد اداره کند، او آهی می کشد و می گوید نمی خواهم جواب بدهم. خبرنگار از فرح پهلوی می پرسد شما چه جوابی میدهید. ایشان می گویند من چه می توانم بگویم”؟

درجه پذیرش فرهنگ جدید دیگر تماما منوط به صف بندی نیروهای سیاسی و جنبش های اجتماعی  در تقابل با دولت است. قدرت یا عدم قدرت احزاب سیاسی در جذب نیروی وسیع اجتماعی و تاثیر گذاری بر محیط، نهایتا تعیین می کند جامعه تا چه اندازه پیشرفت کرده، درجا زده یا عقبگرد کرده است. سرکوب خشن سازمانهای چپ و سکولار توسط  نظام سلطنتی و تاثیر پذیری شدید احزاب سنتی از مذهب و اسلام، مانع از واکسنه شدن جامعه در مقابل ارتجاع مذهبی شد. اینجا است که نقش تعیین کننده  برنامه و مطالبه داشتن صد چندان تعیین کننده می گردد.

جریان مذهبی و زنان، پیش از انقلاب

آنچه که در تاریخ ایران به “قیام” ۱۵ خرداد ۴۲ معروف شده است در واقع فریاد ارتجاع مذهبی به دریافت حق رای زنان در ایران است. کل ماجرا بر سر این است که کسب رای زنان یعنی فحشا و از دست رفتن اسلام و مذهب. بخش مهم و اساسی اختلاف و ستیز مذهب رسمی در ایران با حکومت شاه بر سر مسئله زن استوار می گردد و حکومت وقت نیز برای اینکه بتواند با مذهب رسمی به نقطه تعادلی دست یابد، مدام از نظر سیاسی و فرهنگی به مذهب باج می دهد و حتی در چهارچوب همان آزادی های نسبی و نیم بند جوامع سرمایه داری نسبت به حقوق زنان راه معامله گری و مماشات با مذهب را پیش می گیرد. تحت فشار مذهب و سنگینی وزن اسلامیون بر دستگاه دولت،  زنان همچنان ناموس خانواده و تحت قیومیت مرد اند. هنوز قانون چند همسری در جامعه قانونی است و اساسا فضای فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه مردسالارانه و تحت تاثیر شدید مذهب قرار دارد. دولت شاه نمی خواهد نماینده مدرنیسم باشد و بساط مذهب را از جامعه برچیدند. چون به جلب نظر و همکاری و همیاری اسلامیون مرتجع نیازمند است. رژیم پهلوی نماینده دیکتاتوری خشن سیاسی و فرهنگی است و نمی خواهد با حمایت و پشتیبانی از سکولاریزم، فرصتی به رشد فرهنگ مدرن بدهند. به این دلایل حکومت شاه دست مبلغین مذهبی را در شبکه مساجد و حوزه های علمیه باز می گذارد تا آنها مبلغ و مروج ارتجاع و عقب ماندگی فرهنگی و سیاسی باشند و در عوض شدیدا فضای روشنفکری و علمی و سیاسی را تیره و تار می کند.

انقلاب ۵۷ و نقش و جایگاه زنان

زنان در انقلاب ۵۷ به همان دلایل عمومی و بنیادی که انقلاب را ضروری کرده بود برای به زیر کشیدن حکومت پهلوی وارد میدان مبارزه شدند. فشار پلیسی و سلطه ساواک بر زندگی مردم از یک سو و از سوی دیگر وجود یک طبقه ممتاز و فاسد سرمایه دار که با مشت آهنین و با بگیر و ببند و زندان و شکنجه مانع دست یافتن بخش اعظم جامعه به رفاه و آزادی بود. زنان وارد انقلاب شدند چون همچون بقیه مردم ایران خواهان یک زندگی بهتر توام با رفاه و آزادیهای سیاسی بودند. این خواست و نیاز جامعه منشا به زیر کشیدن حکومت پهلوی شد.

حکومت اسلامی بر متن شکست انقلاب مردم ایران بقدرت رسید. نه تنها مخالفت سر سخت با زنان، که مخالفت تمام عیار با انقلاب مردم از فوری ترین اهداف سران حکومت اسلامی را تشکیل میداد. ضدیت حکومت اسلامی با زنان در واقع ادامه همان ضدیتی است که از خرداد ۴۲ شروع و تا امروز ادامه دارد. یکی از داده های تاریخی در بدو حاکمیت اسلامیون بر ایران حمله و یورش همه جانبه به زنان است. اول به این دلیل که مذهب و اسلام  در بنیادهایش ضد زن است و دلیل بعدی اینکه هرگز یک مبارزه جدی و همه جانبه سیاسی و مطالباتی و فرهنگی در حکومت پهلوی علیه مردسالاری و برای حقوق برابر زن و مرد صورت نگرفته بود و به این معنی جامعه در دفاع از حقوق زن و علیه شوونیسم مردسالار و مذهبی واکسنه نشده بود. نگاهی گذرا به اکثر غریب به اتفاق فیلم های فارسی نشان میدهد که فضای فرهنگی و سیاسی حاکم بر جامعه تا چه حد علیه زنان عمل می کرد. در متن چنین شرایطی یورش حکومت اسلامی به زنان مورد نقد و اعتراض جدی و همه جانبه جامعه و سازمانها و احزاب سیاسی قرار نگرفت. بخش اعظم احزاب سیاسی قدیمی تر و اسم و رسم دار تر، در بهترین حالت اعلام کردند حجاب مسئله فوری و عاجلی در مبارزه جاری علیه حکومت اسلامی نیست. هر چند نهایتا حکومت اسلامی در خرداد ۶۰ با پاشیدن خون بر انقلاب مردم توانست جامعه را موقتا مرعوب و منکوب کند، اما عدم درک روشن جامعه از مطالبات و خواست های بنیادی و اساسی خود، به رژیم فرصت داد تا خود را منسجم کند و انقلاب مردم را به شکست بکشاند.

موقعیت سیاسی امروز و جایگاه زنان

زنان از بدو به قدرت رسیدن حکومت اسلامی برای هر ذره نفس کشیدن جنگیدند. زنان و کل جامعه همزمان مشاهده کردند که مذهب در قدرت یعنی چه. تعرض سیستماتیک و همه جانبه به زنان طی این سه دهه و نیم حتی برای یک روز قطع نشده است. انگار حکومت اسلامی روی کار آمده بود که همه انتقام تاریخ ارتجاع را یکجا از زنان در ایران بگیرد و آنها را به قهقرای تاریخ بشری عقب براند. زن بودن در حکومت اسلامی جرم شد. زن بودن منبع گناه و فساد و از هم پاشاندن “کانون گرم خانوادگی” شد.  اینها را همه میدانند که طی حاکمیت حکومت اسلامی زنان چگونه مورد خشونت دولتی قرار گرفتند و از چه حقوق پایه ای محروم گردیدند. تعرض فرهنگی و گسترده به حق و بقا فیزیکی زن به بقا حکومت اسلامی گره خورد. زنان باید برده و اسیر می شدند تا اسلام زنده بماند، تا حکومت اسلامی قدر قدرتی خود را به رخ جامعه بکشد. زنان باید در محیط کار و درس و فعالیت های اجتماعی و در خانواده  از حق زندگی انسانی خود محروم می شدند تا حقانیت اسلام و حکومت اسلامی ثابت شود. این تعرض همه جانبه حکومت به زنان بی پاسخ نماند. جامعه، خصوصا زنان علیه این حذف فیزیکی و اجتماعی دست به مقابله زدند. بخش اعظم این مقابله فردی و سازمان نیافته و غریزی بود. اما آخرین تعرض زنان به بساط جهل و حماقت اسلامی با ابراز وجود جنبشی و اجتماعی زنان وارد یک فاز مبارزاتی دیگر شد. جنبش نه به حجاب یا همان “آزادیهای های یواشکی زنان ایرانی” که بجای یواشکی همچون انفجار توپ سنگر ارتجاع اسلامی را ویران کرد، فضای مبارزاتی حاکم بر ایران را بشدت تحت تاثیر فرهنگ مدرن  جهانی و چپ قرار دارد. چپ اجتماعی در ایران اجازه نداده است که زنان همچنان جنس دوم معرفی شوند. زنان هر روز با مسلح شدن به یک فرهنگ جهانی پیشرو و با درک اینکه برابری کامل بین زن و مرد نه تنها ممکن که حیاتی است، علیه وضع موجود مبارزه می کنند. همین تمامیت خواهی و رادیکال بودن خواستها و مطالبات زنان، تمامی احزاب راست و چپ سنتی و ملی اسلامی را تحت شدید ترین فشار ها قرار داده است و همه این جریانات را بدنبال خود می کشاند.

زنان دارند مهر خود را بر انقلاب آتی می زنند. معیار پیروزی انقلاب آتی این خواهد بود که حق کامل زنان در دست یابی به یک جامعه آزاد و برابر و مرفه به رسمیت شناخته شود. برای این رسمیت یافتن، زنان و مردان بدون در نظر گرفتن جنسیت، در راس هرم قدرت سیاسی قرار خواهند گرفت. کارنامه و عمل سیاسی احزاب و سازمان های اپوزیسیون تا همینجا نشان میدهد چه نیروئی می تواند نماینده کل جامعه برای به سرانجام رساند انقلاب آتی علیه بربریت اسلامی و نظام سرمایه داری باشد. بر پرچم مبارزه زنان باید خواست رهائی کامل حک شود. این مسیر حرکت ما است. انقلاب آتی رنگ زیبای زنانه خواهد داشت.*

درج در هفته نامه زن آزاد شماره ۴٧

http://www.fitnah.org/fitnah_farsi_page.html