بحران ـ یا تکامل سیاسی در اپوزیسیون ایران؟ کدامیک؟

هاشم رضایی

توضیح: بخش عمده نوشته‌ای را که در دست دارید، بیش از یکسال قبل نوشته شد. که در اینجا، با توجه به اینکه اختلافات درون اپوزیسیون ایران و شیوه برخورد به یکدیگر، یکی از مسائل مهمی است که با آن دست بگریبان هستیم و مبارزه همیشگی و طولانی میخواهد، پس از تکمیل  به پخش آن میپردازم.

عنوان مطلب، برای فعالین سیاسی در داخل و خارج کشور، پدیده‌ای آشنا، ملموس و در همانحال آزار دهنده و یا شاید نویدبخش است. هر فردی در اینمورد مشخص، شاید بتواند تنها بخشی از عوامل موثر در پدید آوردن این شرایط را توضیح دهد، چرا که اصل مساله بغرنج و پیچیده است. اما بررسی عمیقتر این پدیده، بحث و دیالوگ مفصلتر، بدور از منافع گروهی و حزبی، دخالتهای بیشتر فعالین سیاسی که بمعنای واقعی خواهان ریشه‌یابی این مساله هستند، را میطلبد. سوالات مهم و تعیین کننده‌ای را میتوان مطرح کرد که میتوان حول و حوش آن به بحث پرداخت، بعنوان مثال: آیا این تفرقه و بحران در خدمت رشد و تکوین حرکت سیاسی و دموکراسی است؟ ایا این وضعیت، روند دگردیسی اجتناب ناپذیر احزاب و جریانات سیاسی بسوی یک جریان سوسیالیستی و عدالتخواه، واقعگرا، زمینی و دمکرات بمفهوم واقعیست؟ آیا شرایط کنونی، دوران گذار و پشت سر گذاشتن یک دوره بحرانی است که نتایج آن گسست از دگماتیسم و تنگ‌نظریهای فکری به سود یک جریان معقول، که زندگی مشقبار و تباه‌کننده توده‌های کارگر و زحمتکش و پایین جامعه و تلاش برای خاتمه به این وضعیت غیر انسانی، چراغ‌راهنمای آنست، میباشد؟ رابطه واقعی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی چگونه است؟ عوامل درونی و بیرونی موثر در پدید آوردن شرایط و وضعیت کنونی  کدامهاست؟ و…

در اینجا تلاش میکنم به سهم خود در این رابطه به طرح چند مساله بپردازم.

وضعیت عمومی

با یک نگاه ساده به وضعیت کنونی، روشن است که گروهها و احزاب سیاسی ایرانی مدام و بی وقفه به انشعاب کشیده میشوند. متاسفانه، برای توضیح علل این انشعابات، عمدتا به مسائل اساسنامه‌ای و تشکیلاتی مراجعه میشود تا با این مستمسک، گروههای منشعب  حقانیت "سیاسی" خود را برای گروه خود و مردم توضیح دهند. هنوز جوهر اعلامیه جدایی این یا آن گروه خشک نشده، همچون لشکریان یزید و حسین به سر وکول هم میپرند و هیچگونه ارزش و حرمت انسانی، حیثت و اعتبار سیاسی برای طرف مقابل خود باقی نمیگذارند. این پدیده مختص به جریان و ایدئولوژی خاصی نیست بلکه شامل حال کلیه جریانات سیاسی، با جهت‌گیریهای متفاوت سیاسی است. غالبا پس از انشعاب و جدایی، یکی خود را اکثریت و دیگری را اقلیت میخواند، یکی خود را اصیل و حلالزاده و دیگری را نا اصیل و حرامزاده میداند. یکی به اسناد و کنگره‌ها و مجامع حزبی و طرف دیگر به گوشه و زوایایی از مباحث سیاسی(نگفته شده) استناد میکند که برای غیر خودیها این مباحث سیاسی ناآشنا و نامعلوم است. محور اساسی‌ در این گیر و دارها، حفظ و انسجام

  " تشکیلات خودی"  است و در این راستا، فرصت طلبی، دروغگویی، کتمان حقایق و شانتاژ به پدیده‌ای کاملا عادی به بازار سیاست عرضه میگردد. اگر هم لازم بود هیچ بعید نیست که به قتل همسنگران دیروزی خود و مخالفین امروز مبادرت ورزند. نقد سیاسی و طرح انتقاد از سیاست و خط مشی این یا آن گروه حزبی،  بعنوان "دشمنی و خصومت" قلمداد میشود. تا از سیاست و تاکتیک گروهی انتقاد کردید به " لیست سیاه" این گروه افزوده میگردید بطوریکه کل روابط اجتماعی سابق بهم خورده خواهد شد.

گروههای اپوزیسیون در خارج کشور، که از بیان یک اعلامیه مشترک ساده عاجز مانده‌اند، به جرات میتوان گفت که کارایی و نقش آنچنانی در مبارزات توده‌های مردم در ایران ندارند. این گروهها، با اسیر شدن در حصارها و حلقه‌های تنگ تشکیلاتی و برنامه سیاسی سالهای قبلی خود، بدون توجه به وضعیت کنونی در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بدون پرداختن و معطوف شدن به یک ارزیابی واقعبینانه از کارنامه سیاسی و کاربرد این سیاستها، همچنان در جا میزنند.

چند نمونه تاریخی

در دوره مبارزه علیه رژیم سلطنتی پهلوی ( که نتایج آن به ناکامی کشید) در " سازمان مجاهدین خلق ایران"، که بخشی از فعالین آن در زندانهای رژیم شاه بودند، تضاد و اختلافات سیاسی پدید آمد ونهایتا این سازمان دو شقه شده  و به بخش اسلامی و "مارکسیست" تبدیل شد. در نتیجه  دو تن از اعضا رهبری بخش اسلامی آن، شریف واقعی و صمدیه لباف، بدستور و از جانب گروه منشعب ترور گردیدند.

در سال ۱۳۵۹، در جریان حمله مسلحانه حزب دمکرات کردستان ایران(حدکا) به دفتر سازمان پیکار در شهر بوکان در کردستان ایران، چند تن از فعالین سیاسی سازمان پیکار کشته و زخمی گردیدند. حزب دمکرات، این حمله نظامی را تحت عنوان مقابله با تبلیغات " خصمانه" سازمان پیکار توجیه‌ میکرد.

حملات و درگیری گسترده نظامی نیروهای نظامی حزب دمکرات کردستان ایران علیه کومه‌له، چه در بعد منطقه‌ای و چه در بعد سراسری در سالهای۱۳۶۳ ببعد، صدها قربانی از خود گرفت. این حملات، از جانب رهبری حدکا، تحت این عنوان که، تبلیغات سیاسی کومه‌له! و دخالت آن در امور اجرایی!، منجر به تحریک نیروی پیشمرگ حدکا(که رهبری ‌حدکا قادر به کنترل این نیرو نخواهد بود!)  و متعاقبا واکنش و عکس‌العمل از جانب این نیرو میگردد، توجیه میشد.

درگیری نظامی میان گروههای انشعابی از سازمان چریکهای فدایی خلق ا