مروری بر سه مقاله علیه فعالین کارگری

اخیرا برخی هر جا که کم می آورند، برای جلب توجه، برای اظهارفضل و خود بزرگ کردن یااینکه تصفیه حساب های شخصی وغیره …دست به یک خلاقیت و نوآوری زده و اینبار فعالین چپ جنبش کارگری را وسیله ای برای این امر قرار داده اند. امر بر اینها مشتبه شده که با کوبیدن فعالین کارگری( که فشارهای رژیم بر گرده این عزیزان کم نیست) برای خود منزلت بیافرینند. دست از سر فعالین جناح چپ جنبش کارگری بردارید!

ما را خیر تو امید نیست، شر مرسان!

سه نوشته ای که در این مقاله به آنها پرداخته می شود، مقالات آقایان ایرج فرزاد ” پول حلال و پول حرام”۱ ، آقای عباس فرد” ایجاد حزب کمونیستی طبقه کارگر یا التجابه نهادهای حقوق بشری۱؟” ۲  و مقاله آقای عباس منصوران ” علی نجاتی و سفر در این شرایط”۳ در آغاز باید بگویم مقاله آقای عباس منصوران با دو نفر دیگر متفاوت است، چرا که آقایان عباس فرد و ایرج فرزاد صرفا برخوردی تخریبی دارند در صورتی که برخورد آقای منصوران چنین نیست ولی جنبه های منفی دیگری دارد که با آنها پرداخته می شود.

مقاله ایرج فرزاد ” پول حلال و پول حرام”

نوشته آقای فرزاد را که بخوانید ناخودآگاه یاد صحبت های خمینی می افتید که می خواست بوسه به دستان کارگران بزند و در همین حین از پشت به کارگران خنجر می زد. ایشان بجای اینکه به بیانیه سه کارگر زندانی ” رضا شهابی، شاهرخ زمانی و محمد جراحی”۴ بطور واقعی برخورد بکند، آن بیانیه را اول قلع کرده و در یک فضای دروغین که جایگاه فکری خود ایشان است ، می برد و بعد دست به حمله می زند.                                                                                        در جمله اول بند دوم نوشته اند ” به نظر می رسد تمامی خارج از طبقه ای ها باید با شنیدن و خواندن این فتوای حرام و آلوده پول به صرف اینکه حاصل مستقیم عرق جبین در ” درون طبقه ” نیست، بر خود بلرزند و چاره ای جز تسلیم نداشته باشند” آقای فرزاد متوجه نیستند که بیانیه این سه کارگر زندانی رو به فعالین کارگری و جنبش کارگری نوشته شده است و اگر آقای فرزاد “خارج از طبقه” ای می خواهند از آقای اسانلو و سلطنت طلبان و یا هر کس دیگر پولی قبول کنند، این به خودشان مربوط است. لازم نیست که ایشان ازاین بیانیه نگرانی به خود راه بدهند. بیانیه رو به ” خارج طبقه ” ای ها نوشته نشده است. ایشان کمک های پولی را تنها در حیطه ادراکی خودشان می بینند، یعنی اینکه آقای فرزاد با جنبش کارگری آنقدر غریبه هستند و در فضای دعواهای ” نه شرقی و نه غربی ” مانده اند و در ذهن خود درگیر این مسائلند که نمی توانند برداشتی غیر از این داشته باشند. ایشان از پشت ” عینک طبقاتی خود” خود را محق دانسته و عاقل اندر سفیه وار با بلاهتی که فقط می تواند مایه تمسخر باشد، به فعالین کارگری حمله کرده اند. مسئله فعالین کارگری زندانی بر عکس مسائل آقای فرزاد ” نه شرقی ، نه غربی”، مستکبری و مستضعفی” ،… نیستند. مسئله این است که چطور می توان مبارزه طبقاتی کارگران را به نفع حفظ استقلال طبقاتی کارگری به پیش برد. اگر این خواست کارگران مانعی جلوی پیشبرد امیال و خواستهای یک نفر ” خارج طبقه” ای است، این دیگر چه ربطی به کارگران دارد؟!! این آقای فرزاد است که حقیقت را وارونه جلوه می دهند و با طرح انحرافی صورت مسئله آنطور که از پشت عینک خود به دنیا می نگرند، به فعالین چپ کارگری حمله می کنند. اگر قرار است در کفش کسی ریگی باشد، ایشان می بایست اول داخل کفش های خود را یک نگاهی بیندازند!! در واقع ایشان محصور در عقب ماندگی تفکرات غیر علمی حاکم بر ایران هستند. زبان غیر علمی ” نه شرقی، نه غربی”، ” سنتی، آلوده و غیر آلوده” زاویه نگاه و زبان خود ایشان است و یا بهتر بگویم ایشان این فضا را برای خود برگزیده اند. بنا به جایگاه منتخب خود برای تخریب فعالین کارگری از هیچ اقدامی فروگذار نیستند.

۲ــ”علی نجاتی و سفر در این شرایط” از آقای عباس منصوران

حال به مقاله آقای منصوران که با خوش نیتی به جنبش کارگری بی حرمتی کرده اند می پردازم. در پاراگراف اول، آقای منصوران فقط در دو جمله چند بار ” نه طبقاتی” را تکرار کرده اند و البته همه می دانند که با برخورد از موضع بالا و با پتک  ” نه طبقاتی” و برخوردهای شعارگونه و فرمولی روشنفکرانه هیچ برخوردی طبقاتی نخواهد شد. در همان پاراگراف اول ایشان از” دورنما و تاثیر طبقاتی سفرها و حضوری، بدون دست آورد طبقاتی و برای چند مین بار، سودایی است نه به سود طبقه کارگرو همبستگی بین المللی کارگران” سخن گفته اند. همه این را هم می دانند که این کنفرانس ها و سمینارها و چنین جلساتی جلسات “انترناسیونال” نمی باشند و برگزار کنندگان این جلسات هم هیچ وقت یک چنین ادعایی نداشته اند. بر خلاف توهم آقای منصوران این مراسم فقط و فقط جنبه تبلیغی دارند، تبلیغ برای کلیت جنبش کارگری و نه بیشتر، بر خلاف ادعای ایشان در پاراگراف آخر مقاله شان که نوشته اند ” به راستی چه شکوهمند می بود اگر بیانیه ای ساده، همراه با پاسخی سپاس مندانه از میزبان خویش، اعلام می شد: که به سبب جو و شرایط مرگبار و فلاکت حاکم، در اعتراض به آنچهکه شبانه روزدر سلول ها و زندان ها می گذارد درهمبستگی طبقاتی ، بودن در ایران را ترجیح می دهیم…” تاثیر تبلیغی جلسات حضوری از صدور اطلاعیه برای محافل کارگری بین المللی خیلی بیشتر است. همانطور که درسالهای قبل هم فعالین کارگری در چنین اجلاس هایی حضور داشته اند و خود آقای منصوران هم واقف هستند و تا کنون به آن اعتراضی نداشته اند. معلوم نیست از کی تا بحال تاکتیک ” طبقاتی” می گوید اگر بیانیه جای ارتباط و تبلیغ حضوری را در جوامع بین المللی بگیرد، موثرتر خواهد بود؟ اینکه “آی مردم من نمی ایم چرا که مردمم در ظلم و ستم بسر می برند” از کی تا بحال شیوه مبارزه کارگری به حساب می اید!!

در پاراگراف دوم می گویند ” گزارش علی نجاتی از هفت تپه حتی چیز تازه ای در بر ندارد، قصه پر درد و رنج کارگر، سالهاست که بازتاب می یابد… ” (تاکید از من است.) آقای منصوران متوجه نیستندکه این قصه “پر درد و رنج” شرح مبارزه کارگری است و شاید می توان گفت تنها “قصه” مبارزه کارگری در سالهای اخیردر ایران ، که در سطح جنبش کارگری جهانی مطرح شد است. همه نیروهای مترقی و فعالین کارگری پیشرو به اهمیت این “قصه” واقف هستند. فعالین کارگری و سازمان های کارگری حاضرند بارها و بارها آن را بشنوند و برخلاف آقای منصوران هر بار هم می توان به زوایای دیگری از آن توجه کرد. ایشان متوجه نیستند که مبارزه کارگران هفت تپه و عظمت آن نباید به فراموشی سپرده شود. عجیب است که آقای منصوران از مبارزه با عظمت کارگران هفت تپه اینچنین تعریف غیر طبقاتیی ارائه می دهند وآنرا “قصه غم و درد و اندوه” می نامند!! آیا کسی برخوردی از این غیر طبقاتی تر را شاهد بوده است؟!! صحبت بر سر مبارزات کارگران بوده، کسی نیست بپرسد از کی تا بحال تبلیغ برای مبارزات کارگران غیر طبقاتی شده است!! ایشان شاید بهتر باشد دوباره و دوباره “قصه” هفت تپه را بشنوند، شاید یک زمانی بتوانند اصل قصیه را متوجه بشوند!

در پاراگراف چهارم می گویند” اجازه سفر به علی نجاتی ها نیز خالی از سیاست ضد کارگری سرمایه نیست… ” آقای منصوران که از سلاح تئوری طبقاتی بهره مند هستند و خوب هم از آن برای تحقیر فعالین کارگری استفاده می کنند، باید بدانند که حرکت سرمایه داری و تمام نهادهای اجتماعی مملو از تناقضات است. اینکه علی نجاتی اجازه سفر گرفته را نمی توان به نفع رژیم ارزیابی کرد، و نتیجه هم گرفت که بهتر بود این فعال کارگری فقط بیانیه می داد و دعوت را رد می کرد. چرا فعالین کارگری نباید از تناقضاتی که سرمایه داری در آنها گرفتار است به نفع تبلیغ برای جنبش و مبارزات خود بهره ببرند؟!! چرا عقب بنشینند و به بیانیه قناعت بکنند!! به هر حال به نظر می اید که اقای منصوران قصد تخریب ندارند، اما متوجه مسائل کارگری نیستند.

۳ــ مقاله آقای عباس فرد ” ایجاد حزب کمونیستی طبقه‌ی کارگر یا التجا به‌ نهادهای حقوق‌ بشری!؟ “

پرداختن به مقاله آقای عباس فرد که فقط حدود ۱۶ صفحه هذیان گفته اند و هر پاراگراف آن هم با پاراگراف بعدی آنچنان بی ربط و مغشوش است، لازم نیست. ذهنیت ایشان ناشی از وحشت شان از کارگران پیشرو است، که سعی شده در هاله ی چپ پیچیده تا از چشم خواننده گان پنهان بماند. ایشان در عربده های به ظاهر انقلابی خود، قادر نیستند واقعیت وجودی دیدگاه های خود را که متعلق به راست ترین و عقب مانده ترین بخش های اجتماعی است، پنهان نمایند. تمام هدف آقای عباس فرد تخریب کارگران پیشرو و انقلابی است و در این راه از هیچ وسیله ای هم فروگذار نکرده اند. ایشان در مقاله خود نوشته اند ” چرا با تمرکز روی “شعار کارگر زندانی” باید آزادی ” زندانی سیاسی” به طور کلی ( یعنی : دولتی ها و اعوان و انصار جنبش سبز) را مطالبه کرد؟ چرا کارگران باید خود را درگیر آزادی کسانی بکنند که در صورت بازگشت به قدرت در بهترین صورت ممکن ـ همین بساط موجود را ادامه خواهند داد؟” خوب بود که آقای عباس فرد نظرشان را رک و راست می گفتند که “تازه اگر انصار جنبش سبز را تا ابد در زندان نگه می داشتند چند تا دشمن ازدشمنان طبقه کارگر کمتر می شد.” این تفکر تنگ نظرانه فقط  از عطاری حجره های کوچک ته بازار که برای هر قران شان صد تا چرتکه می اندازند در می آید و هیچ ربطی به طبقه کارگر ندارد.

مسئله پرنسیب است، زندانی کردن انسان ها بخاطر اعتقاداتشان راه به جایی نمی برد. با لیبرالیسم و افکار ارتجاعی می بایست مبارزه سیاسی کرد. نه اینکه با زندانی بودن اصلاح طلبان موافق بود. زندانی بودن آنها هیچ دردی از طبقه کارگر دوا نمی کند. اما جنگیدن برای آزادی سیاسی برای طبقه کارگر و ایجاد تشکل های مستقل کارگری ضروری است.

آقای عباس فرد در بخش ” نخبه گرایی و جسارت به جای هم بستگی طبقاتی و تبادل اندیشه انقلابی” روانشناسی می کند که “چون شاهرخ زمانی از جسارت صحبت می کند پس ایشان شجاعت را جای دوستی و اعتقاد و همبستگی طبقاتی می گیرد.” معلوم نیست که این برداشت را از کجا و دکان کدام عطاری گیر آورده. آخر همبستگی کارگری برای جنگ با سرمایه داری است، وآدم های بزدلی مانند آقای عباس فرد که می ترسند با لیبرال ها و اصلاح طلبان مبارزه سیاسی و اصولی داشته باشند و در عوض منتظرند که جمهوری اسلامی برای ایشان این کارخطیر را انجام دهد، حتما با وجود همبستگی طبقاتی هم این ترس را با خود به همراه خواهند داشت و حمله و تخریب ممتد خود را علیه فعالین کارگری همچنان ادامه خواهند داد. ایشان می گویند ” حرکت هایی که پیام آور این باشد که باید قهرمان و فداکار باشند تا از توانایی هایی ویژه ای برخوردارباشند و اینگونه پیام ها راز امیز و به اصطلاح عملی به هرصورت قهرمانانه و از نوع جسورترین ها به حساب می ایند، و خواه نا خواه تاثیری تحقیر کننده بر مخاطب می گذارند. حتی یک کارگر که از میانگین توانایی های توده ی امروز کارگران برخوردار باشد، به چنین دعوتی پاسخ نمی دهد.” باید بگویم این شما هستید که در مقابل اعمال یک کارگر پیشرو تحقیر می شوید واگر نه برای توده کارگروجود چنین کارگر مبارزی مایه سر بلندی است و به بالا رفتن سطح روحیه مبارزاتی طبقه می افزاید، و دقیقا همین تاثیر گذاری اجتماعی شاهرخ زمانی است که شما را رنج می دهد.

در جای دیگر آقای فرد می گوید ” تحمل فانتزی آقای شاهرخ زمانی تا این جا ( یعنی در حدفانتزی کنگره و این قبیل) چندان دشوار نیست” همانطور که خواننده گان شاهد هستند آقای عباس فرد از سر وحشت دچار کوری ادراک هم شده و متوجه نیست که شاهرخ زمانی در شرایطی قرار ندارد که مثل ایشان و امثال ایشان دچار فانتزی شود. شاهرخ زمانی رو در روی دشمن طبقاتی قرار دارد و با تمام توانش به مقابله با دشمن می پردازد. اما قابل درک است که آقای عباس فرد این را نفهمند زیرا انطور که از این مقاله بر می اید دشمن ایشان فعالین کارگری هستند، نه سرمایه داری.

آقای عباس فرد می نویسند ” آقای زمانی از حکومت کارگری [ بارها] ” حکومت سوسیالیستی ” ، ” حکومت پرولتاریا ” حرف می زند، اما حتی یک بار هم به دیکتاتوری پرولتاریا اشاره نمی کند، چرا لابد برای این که بخش هنوز خوب بورژوازی ( مثل سبزها و یا همین دراویش گنابادی) ناراحت خواهند شدو اتحاد با پرولتاریا را قطع خواهند کرد!؟” ایشان که ادعای انقلابی گریشان سر به فلک می کشد وسط این معرکه ” لیبرال ها یی کشف  کرده اند که با حکومت پرولتاریا و یا حکومت سوسیالیستی مشکلی ندارند و فقط مشکلشان با کلمه “دیکتاتوری” است. در خیال خودشان فکر کرده اند که شاهرخ زمانی هم مثل ایشان می اندیشد.  اگر در برداشت و دیدگاه آقای عباس فرد لیبرال ها قابلیت تحمل  حکومت کارگری و پرولتاریایی را دارند، تقصAnkareیر  شاهرخ زمانی چیست که در بینش او لیبرال ها دشمن حکومت کارگری می باشند.  شاهرخ زمانی در خواب هم نمی بیند که لیبرال ها بتوانند با انقلاب پرولتری سازگاری داشته باشند. آنطور که از گفته های آقای عباس فرد بر می اید این خود ایشان تشریف دارند  که به سبزها و لیبرالها متوهم هستند، نه کسی دیگر.

آقای عباس فرد می گوید ” آقای زمانی به کرات انگشت تاکید خود را روی کارگران (موسسات بزرگ مانند نفت، پتروشیمی و ماشین سازی می گذارد و مرفه ترین”بخوان موثرترین و حساس ترین” داخل گیومه از خودم است.” را انقلابی تر برآورد می کند. ) این نگاه ضمن اینکه بار نخبه گرایانه دارد، به لحاظ تجربه هم با تاریخ مبارزه ی کارگری در ایران نا هم خوان است. چرا که تا حال حاضر بیشترین تعداد کارگران چپ و کمونیست از واحدهای کوچک تر و نه موسسات بزرگ برخاسته اند. ” لابد در دوران انقلاب سال ۵۷ هم شیرهای نفت را کارگران کارگاه های کوچک بستند!! واقعا که شرم هم خوب چیزی است. اما اصل مسئله اینجاست که کارگران موسسات بزرگ برای آقای عباس فرد و امثال ایشان پشیزی ارزش قائل نیستند، درست به همین دلیل است که ایشان از این کارگران متنفر،  فراری و وحشت زده هستند. ایشان سعی دارند خود را پشت کارگران کارگاه های کوچک پنهان کنند، دریغ از اینکه کارگران کارگاههای کوچک هم به بطالت اینطور اشخاص واقف هستند.

آقای عباس فرد از درس گیری تاریخ مبارزات کارگران هم وحشت دارد. از آنجا که حتی اشاره به حزب کارگری لرزه بر اندامشان می اندازد، سعی دارند با شلوغ کردن و هیاهو ترس خود را پشت دروغ و لجن پراکنی از چشم ها پنهان بکند. قضیه خیلی واضح است و همه  کارگران به سادگی این صورت مسئله را درک می کنند. سوال این است که  چرا شوراهای کارگری در زمان انقلاب ۵۷ به جایی نرسیدند ،آقای عباس فرد و شرکا با حقه بازی و تحریف اصل مسئله سعی دارند با تمام قدرت مانع پرداختن به مسائل اساسی کارگری بشوند.ایشان که دم از دیکتاتوری پرولتاریا می زنند وقتی مسئله جدی می شود و پای درس گیری و جمع بندی تجارب کارگری به میان می اید، الم شنگه به پا می کنند.

 همانطور که از مقاله روشن است اقای عباس فرد و هم پالکی هایشان هیچ  قصدی بجز تخریب کارگران پیشرو و مبارز ندارند. ایشان در این کار با توسل به تحریف، تحقیر و جعل تاریخی وقایع  دست لیبرال ها را هم از پشت بسته اند.

  مینا فرخنده

۱) پول حلال،  پول حرام

ایرج فرزاد

http://www.azadi-b.com/J/2014/06/post_100.html

۲) ایجاد حزب کمونیستی طبقه‌ی کارگر یا التجا به‌نهادهای حقوق‌بشری!؟

  عباس فرد

http://omied.de/index.php/issues/item/1282-2014-05-01-10-11-16#kmt-187

۳)علی نجاتی و سفر در این شرایط

عباس منصوران

http://www.azadi-b.com/J/2014/06/post_90.html

۴) منصور، هنوز دیر نشده، از صف کارگران جدا نشو!!!

شاهرخ زمانى , رضا شهابى و محمد جراحى

http://www.azadi-b.com/J/2014/06/post_92.html