شعر اول
می تابد اما تابان نیست
از معنی آفتاب هنوز درجانم
ستاره ای دارم
می وزد اما بی چشم براه
رقصاننده چیست ؟
( اگر چه برگ های خزنده
بازیچه ی خشونت آنند )
نه
باد هم نمی تواند باشد این
از باد هم چراغی کشته در شبستان یادم هست
* * *
دیوارها هیبتی نفسگیر را
سایه انداخته اند
بر روی خیال نردبانی تقلا
این هیات منفور را
به دود نشسته شاعر
با چشم های فراوان خونش
* * *
آبستن شعری حرفی
از جنس توام
از جایی از تنم شروع می شوی
و می دانم اکنون
در کوچه ای از این شهر
زلفت به لحظه های بیقرار جنون می پراکند
بی خیال حوصله دلی عاشق
بی خیال حوصله دلم …
از کجا آمد این گریه غریب
در ویرانه متروک چهره ام
چه می کند این رود گمشده
و چهره اولم …
یادت هست ؟
باد بود و بوران
با شعله ای از چراغ هراسان دستان مادرم
به چهره دوم آمدم
از دست خاموش مادرم
زاده شدم در چهره سوم و …
یادم نیست
فقط آب شدم و برخاستم از تو اینک
که می دانی
این آخرین چهره ام را
ایستاده در برابر تابلو مرگ
بی چراغ و بی مادر
بی تو اما
در تو
از تو
به تو می دهم این چهره را
بیهوده تر از همین فیلتر سیگار
که پرت می کنم
روی کاشی ها و برگ های خزنده و
بر می خیزم .
شعر دوم
دل به دلخوشکنکان خرد
تن به دامان سنگفرش پیاده رو
سر به زانوی گیج
* * *
انبوه آدمواران
در له له چشم خراش عبور
* * *
فریاد دیرهنگام ترمز و جیغ
جدال آهن و خون
تا سنگسار سکه ها باشد
می پرسم
کودک کدام خیابان هرزه بود ؟