در باره داستان پول گرفتن اسانلو

اخیرا طی برنامه ای تلویزیونی در کانال اندیشه، از سوی مسئولین این شبکه مبلغ صد هزار دلار در اختیار منصور اسانلو چهره شناخته شده و رئیس سابق هیات مدیره سندیکای واحد، قرار گرفت. بدنبال آن ساعتها برنامه مستقیم تلویزیونی گذاشته شد و طی آن منصور اسانلو به عنوان امین آقای “دردانی” جلوی دوربین قرار گرفت. در این برنامه آقای دردانی از همه سرمایه داران و متمولین خواست یک درصد از درآمد خود را به صندوق همبستگی ملی اختصاص بدهند. در این مورد بحثهای کشافی صورت گرفت و تلفن های مستقیم نیز در همین راستا بود. 

در مقابل این جنب و جوش ها بحث داغی در میان کارگران و جریانات سیاسی گوناگون برسر این پول، اینکه این پول از یک تلویزیون مرتبط با “تشکیلات پهلوی” به اسانلو داده شده است، از اینکه هدف به فساد کشاندن جنبش کارگری است و بحث هایی از این دست بالا گرفت. رضا شهابی، شاهرخ زمانی و محمد جراحی سه تن از رهبران کارگری از زندان در این رابطه نامه دادند و از منصور اسانلو خواستند که «پول های آلوده ای» را که در برابر دوربین تلویزیون به عنوان «کمک» به او داده شده پس بفرستد و در “صفوف جنبش کارگری” باقی بماند. نقد ما به منصور اسانلو بر این اساس نیست. ما نقد اخلاقی به نفس گرفتن کمک مالی، مرجع کمک کننده و “آلودگی پولها” و غیره نداریم. نقد ما به سیاستهائی است که این بده بستان در چهارچوب و قالب آن صورت میگیرد.
بطور واقعی داستان چیست. اسانلو کجا ایستاده است؟
واقعیت اینست که شوی تلویزیون اندیشه و گذاشتن چنین پولی در اختیار منصور اسانلو به عنوان فردی معتمد که “زبانش را بریده اند و چشمش را آسیب زده اند و از همه چیزش گذشته است”، گذاشتن پول در خدمت سیاستی است که اسانلو در همان برنامه در لابلای صحبت هایش رو به جامعه بیان میکند. اسانلو در سخنانش در تلویزیون اندیشه از “اصلاح طلبان مردمی و جبهه مشارکت و جدا بودن حسابشان از اصلاح طلبان حاکم و حکومت سخن میگوید. او ناچار است این خط فاصل را بکشد، چون می بیند که دولت روحانی در همین مدت روی کارآمدنش چه بر سر مردم آورده و چگونه رکورد اعدام ها را شکسته است.
منصور اسانلو در جایی دیگر در همین صحبت های اخیرش از هماهنگی کامل خواسته های “جنبش سبز” با خواسته های “جنبش کارگری” و از درهم تنیدگی خواستهای این دو جنبش به عنوان بخش بزرگتری از خواسته های “جنبش بزرگ دموکراتیک و ملی” سخن میگوید.
او در رابطه با خیزش انقلابی مردم در سال ٨٨ می‌گوید: «بزرگ‌ترین درخواست این بود که دیکتاتوری در کشور نباشد و همچنین مردم نتیجه رای خویش را ببینند و همان، نقطه شروع اعتراضات جنبش سبز است. می‌بینیم این خواسته‌ها کاملا هماهنگ است با خواسته‌های جنبش کارگری و به نوعی درهم تنیده هستند. خواسته‌های این دو جنبش، به عنوان بخش بزرگی از خواسته‌های جنبش بزرگ دموکراتیک و ملی مردم ایران.”.
بدین ترتیب همه تلاش اسانلو کشاندن جنبش کارگری پشت آن بخش از حکومت که مغضوب واقع شده و همه برنامه اش بازگرداندن ایران به دوران خمینی و اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی است، میباشد. پلاتفرمش را نیز موسوی در همان سال ٨٨ اعلام کرد. در راستای همین سیاستهای راست است که اسانلو سر از اجلاس برگزاری نخستین مجمع عمومی سالیانه نهاد رضا پهلوی بنام “شورای ملی ایران” که در روزهای نهم و دهم خرداد در تورنتو برگزار شد، نیز سر در آورده و از سخنرانان این اجلاس میشود. محور اصلی بحثهایش در آنجا نیز در راستای همان آشتی دادن جنبش کارگری با دیگر ” جنبش ها” تحت عنوان “همبستگی عملی و مردمی با هر تفکر و ایدئولوژی و منش” است.
پول های واگذار شده به منصور اسانلو را باید در خدمت چنین سیاستها یی دید. به عبارت روشنتر منصور اسانلو را با این سیاستها نه تنها نمیتوان به جنبش کارگری بازگرداند، بلکه اتفاقا رادیکالیسم جنبش کارگری است که چنین سیاستهایی را پس زده و در موقعیت کنونی قرار داده است. اگر قرار است منصور اسانلو مانندی جایی در جنبش کارگری پیدا کند، فاصله گرفتن از این سیاست راست و ضد کارگری است. اگر هشداری لازم است به جنبش کارگری داده شود، افشا و طرد چنین سیاستهایی است.
اگر بخاطر داشته باشید، در همان روزهای آغاز به خارج کشور آمدن اسانلو به خارج کشور، در برنامه تلویزیونی مشابه با برنامه امروز تلویزیون اندیشه، امیر حسین جهانشاهی بنیانگزار “موج سبز” طی مصاحبه ای مطبوعاتی با افتخار تمام از انتصاب منصور اسانلو “بعنوان مسئول ستاد هماهنگی فعالان کارگری” در این سازمان خبر داد. اسانلو در این رابطه ابتدا عکس العملی نشان نداد. اما این خبر با موجی از نقد و تنفر در میان فعالین کارگری روبرو شد. اسانلو که هوا را پس دید، ناگزیر به تکذیب این موضوع در آن هنگام شد.
اسانلو امروز نماینده همان جنبش است و خودش نیز به روشنی از تنیدگی آن با “جنبش کارگری” سخن میگوید. ما همانموقع نوشتیم و توضیح دادیم که هیچکدام از این سیاستها موضوع جدید و تازه ای نیست. بلکه اسانلو رهبری گرایش راست و توده ایستی در جنبش کارگری و در سندیکای واحد بوده است که در اعتراضات سال ٨۴ کارگران واحد و اعتصاب با شکوهشان، بازنده بود. از جمله در سال ٨۶ منصور اسانلو در جریان نمایش انتخاباتی مجلس هشتم جمهوری اسلامی از درون زندان حمایت خود را از نامزدهای “ائتلاف اصلاح طلبان” اعلام داشت.و گفت: “معتقدم با این‌که اصلاح‌طلبان شاید در برخی مواقع عمل‌کرد مثبتی نداشتند، اما بهترین راه برای حفظ آرمان‌های انقلاب ۵٧ حمایت از یاران خاتمی و اندیشه خاتمی است.” در حالیکه که فقط یک قلم از عملکردهای حکومت در دوره ریاست جمهوری خاتمی “اصلاح طلب” به گلوله بستن صف اعتراض کارگران خاتون آباد توسط نیروهای جمهوری اسلامی از زمین و هوا بود که علیه بیکارسازیها به خیابان آمده بودند و برای یک فعال جنبش کارگری همین کافی بود که اگر هم توهمی نسبت به این آخوند رده بالای جمهوری اسلامی داشته است، آنرا دور بریزد.
منصور اسانلو در سال ٨٨ نیز در جریان مضحکه انتخابانی حکومت از کاندیداتوری کروبی اعلام حمایت کرد. و جالب این بود که همان هنگام سندیکای شرکت واحد با بیانه ای اعلام کرد که “ما کارگران در این انتخابات کاندیدی نداریم”. این سندیکا بر محرومیت کارگران از داشتن حق تشکل و ابراز عقیده و دخالت در سرنوشت جامعه اشاره کرد و بر یکسری خواستهای اساسی کارگران از جمله حق تشکل کارگری بدون دخالت دولت و کارفرما، حداقل دستمزد یک میلیون تومان، و غیره و غیره به عنوان خواستهای کارگران و کل جامعه تاکید گذاشت و با این کار پاسخ منصور اسانلو را داد. و خلاصه اینکه منصور اسانلو از سالها قبل تعلقش را به جنبش اصلاح طلبی حکومتی بارها اعلام کرده و صف خود را از رادیکالیسم کارگری جدا کرده بود.
منصور اسانلو در عملکرد خود سندیکای واحد نیز بطور واقعی نماینده خط توده ایستی و راست و قانونگرا بود که همواره همانند ترمزی در برابر به میدان آمدن هزاران کارگر شرکت واحد عمل میکرد. او همه جا سخننش تاکید بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و مبارزه در چهارچوب های قانونی بوده و یک افتخارش دادن کتاب قانون کار جمهوری اسلامی دست کارگران بوده است. بدین ترتیب در حالیکه کارگران واحد از زندگی انسانی و حقوق عادلانه شان دفاع میکردند، او همه تلاشش محدود نگاه داشتن مبارزات آنان به فصل ۶ این قانون بوده است. برای او نشستن سندیکا به جای شوراهای اسلامی کافی بود که به حقش رسیده باشد. منتها تمام نکته اینجاست این رژیم حتی این سطح از اعتراض را نیز نتوانست تحمل کند. خصوصا بعد از مبارزات قدرتمند کارگران واحد اسانلو دستگیر و زندانی شد و روشن شد که این رژیم حتی اعتراض در “چهارچوب قانون” اسانلو را هم بر نمی تابد.
نمونه دیگر از همین دست سخنرانی منصور اسانلو در سال ٨۶ در کنگره سالیانه فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل (آی تی اف) در لندن و مجمع عمومی آن در بروکسل است. او در این سخنرانی تمام تاکیدش این بود که کارگران چیزی جز آنچه در اصل چهل و چندم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده را نمیخواهند و خواستش صرفا کمک به مشروعیت یافتن سندیکای واحد بر طبق ماده ٢۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی است. لب سخن او در این سخنرانی این بود که قانون اساسی جمهوری اسلامی حق تشکیل سندیکا را برای کارگران برسمیت میشناسد و اگر ممانعتی انجام میگیرد، “مقصر خودسری و اعمال خارج از قانون” است. منصور اسانلو در همانموقع در مصاحبه تلویزیونی ای که با صدای آمریکا داشت از “سعه صدر رهبران جمهوری اسلامی” سخن گفت. و همان موقع از جانب ما جواب گرفت. بدین ترتیب او در آن کنفرانس همانگونه سخن گفت که شوراهای اسلامی و خانه کارگر در اجلاس های جهانی سخن میگویند. منصور اسانلو در آنجا حتی اشاره ای هم به اعتصابات و مبارزات با شکوه کارگران شرکت واحد و خواستهای این کارگران نکرد. و به طریق اولی به خواستها و معضلاتی که کارگران در ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند نپرداخت.
بنابراین سخن من با دوستان کارگر رضا شهابی، شاهرخ زمانی و محمد جراحی اینست که اگر سیاست پشت رد و بدل شدن چنین پولهایی در رابطه با مساله پول گرفتن اسانلو را نبینیم، به بیراهه رفته ایم. برای من جای خوشحالی است که این دوستان همانند همیشه همانطور که در برابر هر مساله اجتماعی دیگری که پیش می آید، حساسیت نشان میدهند و از درون زندان بیانیه داده و عکس العمل نشان میدهند، در مورد این مساله نیز خودرا موظف به اعلام موضع دیده اند. اما نقد ما به اسانلو این نیست که پولهایی که به او داده شده است، از جبین عرق کارگر نیست و نتیجه استثمار کارگران است. بلکه نقد ما سیاستی است که منصور اسانلو نمایندگی میکند و برای پیشبرد آن سیاست به او پول داده میشود.
بر خلاف نظر این دوستان حتی اگر اسانلو این صدهزار دلار را هم پس بدهد به جنبش کارگری بازنگشته است. اسانلو در طی سالیان دراز اینهمه راست روی کرده و دوستان متاسفانه همه اینها را نادیده گرفته اند و صرفا به این پول اشاره میکنند و آنهم به این شکل که چون این پول حاصل عرق جبین کارگران نیست باید پس داده شود.
منصور اسانلو خط راست دارد و از هم جنبشی های خودش همانطور که صد جور حمایت و پشتیبانی تبلیغاتی میگیرد، پول هم گرفته است. باید این سیاست را طرد و افشا کرد. ممکن است زیر فشار جنبش کارگری یا فضای انقلابی جامعه، فردا دولتی در نزاعهای درونی بورژوازی آماده کمک کردن به کارگران باشد، مساله اینجاست که رهبران این جنبش نماینده چه سیاستی در آن جنبش هستند و این پول چه خدمتی برای جلوبردن جنبش کارگری و خط رادیکال و چپ در جامعه میکند. اگر هر دولت یا مرجعی به هر دلیلی حاضر به کمک مالی به فعالین و سازمانهای رادیکال و چپ باشد باید از آن استقبال کرد. بنابراین ما نقدی به نفس پول گرفتن اسانلو نداریم، مساله بر سر سیاستی است که به اعطای چنین کمکهائی منجر شده است.
بطور مثال میتوان فرض کرد که اسانلو واقعا این پول را فردا به خانواده های کارگران زندانی و کارگران اخراجی برساند. آیا این تغییری در اصل سیاست و گرایش او میدهد؟ نه. نکته من اینست که منصور اسانلو را باید با کل این سیاست ها نقد کرد و بدین ترتیب سیاست راست و توده ایستی را از جنبش کارگری طرد و افشا نمود.
در آخر خوبست به نکته مهم دیگری نیز اشاره کنم. آنهم موقعیت قدرتمند جنبش کارگری در تحولات سیاسی جامعه ایران است. گسترش اعتراضات کارگری در ایران این را به روشنی نشان میدهد. اعتراضات هزاران کارگر در همین دو هفته اخیر در مراکزی چون معدن بافق کرمان، پروفیل ساوه، زاگرس قروه، و غیره و غیره، در کنار جلو آمدن بیشتر جنبش های اجتماعی مردم علیه اعدام، علیه حجاب اجباری، علیه تخریب محیط زیست و علیه دهها درد و معضل اجتماعی دیگر است که اپوزیسیون بورژوایی را چنین به تقلا انداخته است. در چنین شرایطی است که “خیری” به نام آقای دردانی از تلویزیون اندیشه پیدا میشود و فکر میکنند با اسم “منصور اسانلو” به عنوان یک “رهبر کارگری” میتوانند از جنبش کارگری برای پیشبرد اهداف خود سود جویند.. در واقع اگر امروز وجود اسانلو چنین جایگاه مهمی را برای تلویزیون اندیشه و کسانی چون اقای دردانی و غیره پیدا میکند، به دلیل وزنه و جایگاه سنگینی است که به طور واقعی جنبش کارگری در سیر تحولات جاری پیدا کرده است. در واقع در برابر عظمت قدرت رو به جلوی این جنبش است که سران این جنبش ها فکر میکنند از این نمد کلاهی نصیبشان خواهد شد.
اما واقعیت های سیاسی در ایران و واقعیت جنبش کارگری نشان میدهد که کارگران هم از جناحهای حکومتی و هم جریاناتی مثل “جنبش سبز” و “شورای ملی ایران” و هم از کسانی چون منصور اسانلو عبور کرده اند و عبور خواهند کرد.
مردم در همان سال ٨٨ با شعار نه احمدی، نه موسوی، آزادی برابری بر روی دست همه این جریانات آب پاکی ریختند. مبارزات رو به پیش و رادیکال همین امروز جنبش کارگری و جدال هر روزه مردم ایران با سرکوبگریها و قوانین ارتجاعی رژیم اسلامی و جنبش های اجتماعی مردم با خواستهای رادیکال و انسانی نیز به روشنی بیانگر همین حقیقت است. عکس گرفتن مرتب اسانلو در کنار جریانات راست و دفاع او از “جنبش سبز” دفاع از ادامه ساختارهای نظام موجود است و این را کارگران و مردم ایران حداقل در این چند ساله به روشنی دریافته اند.
تا آنجایی که به کارگران مربوط است این را در بیانیه ها و قطعنامه های کارگری در طول تمام این سالها و عرض اندام چپ و رادیکال جنبش کارگری در اول ماه مه ها و در مناسبت های مختلف میتوان آشکارا مشاهده کرد.
طبعا منصور اسانلو نقش مهمی در شکل گیری سندیکای واحد داشت. اما تصویر او از سندیکا همان تصویر راست و توده ایستی از سندیکای کارگران و بازی کردن آن در چهارچوب قوانین موجود بود. شوی تلویزیونی اندیشه و گذاشتن پول در اختیار اسانلو و سخنرانی های وی در مورد تنیده بودن “جنبش سبز” و جنبش کارگری، پایان نامیمونی است بر جایگاهی که اسانلو بخاطر فعالیتش برای تشکیل سندیکا و زندانی شدنش در میان کارگران و مردم بدست آورده بود. قبلا هم اشاره کرده ام اسانلو اگر میخواست این جایگاه را حفظ کند حداقل وقتی که پایش را از حیطه جمهوری اسلامی بیرون گذاشت میبایست نماینده نفرت همه کارگران و مردم علیه کل نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و جناحهای حکومت میشد. نه اینکه با به کارگیری همه مهارت تبلیغی اش برای آشتی “جنبش سبز مردمی” و “جنبش کارگری” یعنی دعوت به بیعت کارگران با جریانات راست و و قوانین ارتجاعی اسلامی، به کارگران و مردمی که برای آزادیش تلاش کردند پشت کند.*