شادی زود هنگام برای پایان تاریخ و اندوه زود هنگام برای پایان کار

چکیده

حدود ۲۵ سال از اعلام “پایان تاریخ” توسط فرانسیس فوکویاما[۱] (مقاله ۱۹۸۹ و کتاب ۱۹۹۲ ) و حدود ۲۰ سال از اعلام “پایان کار” توسط جرمی ریفکین[۲](۱۹۹۵) می­گذرد اما شواهد و واقعیت­های موجود نشان می­دهد که این پیش­بینی­ها نه تنها تحقق نیافته­اند بلکه بنا­بر بسیاری شواهد بر مداری بسیار متفاوت و حتا مخالف در جریان­اند. فوکویاما در مقاله­ی خود با عنوان ” پایان تاریخ”، با کنار هم قراردادن برخی واقعیت­های دهه­ی ۱۹۸۰ از جمله تحولات اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک وابسته به آن در اروپای شرقی اعلام کرد که لیبرال دمکراسی احتمالاً پیروز صحنه نبرد با سایر نظریه­ها و نظام­های موجود خواهد شد و سه سال بعد در کتاب ” پایان تاریخ و آخرین انسان” با شرح و بسط دیدگاه خود به این نتیجه رسید که تاریخ به پایان خود رسیده و از این پس لیبرال دمکراسی، بدون بدیل بر جهان حکمروایی خواهد کرد. ریفکین نیز در کتاب خود با عنوان “پایان کار؛ زوال نیروی کار جهانی و طلوع عصر پسابازار” از دنیایی تقریباً بدون کارگر سخن گفت و باز تعریف نقش­ها و مسئولیت­های میلیون­ها انسان در جامعه­ای بدون کار رسمی در مقیاسی وسیع را تنها موضوع اجتماعی ضروری در سده­ی بیست و یکم دانست. در این مقاله دو دیدگاه یادشده بررسی و نقد شده است.

فوکویاما و پایان تاریخ

موضوع پایان جهان و نابودی کل هستی در آینده­ای دور یا نزدیک ریشه­ای تاریخی دارد و در بسیاری از ادیان یکی از موضوعات کلیدی در فهم انسان از جهان هستی و آینده­ی نوع بشر است. رد یا اثبات این­گونه تفکرات، چه در حوزه­ی علوم طبیعی و چه در حوزه­ی علوم انسانی، با امکانات، ابزارها و نظریه­های موجود امکان­ناپذیر است. ممکن است انسان امروزی، از جمله دانشمندان و نظریه­پردازان، با کنار هم قراردادن برخی شواهد و قراین از جمله وجود سلاح­های هسته­ای در دست دشمنان بشریت و مدافعان انباشت نامحدود سرمایه و اصالت سود، جنگ­های ویرانگر، تروریسم سازمان یافته و رو به گسترش با ابعادی مانند ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، افزایش بیماری­هایی مانند ایدز، گرمایش زمین، کاهش تدریجی فعالیت­های خورشید، بی­آبی، قحطی و گرسنگی و مانند آن به این نتیجه برسند که کره­ی زمین و ساکنان آن با تهدیدهای جدی روبه­رو هستند و باید برای دفع این خطرات به فکر راه­حل باشیم. اگر اظهار نظرها و استدلال­ها در همین حد باقی بماند پذیرش آن با عقل و منطق تضاد و تناقضی نخواهد داشت اما اگر این اظهار نظرها، بنا بر آنچه سیم[۳](۱۹۹۹: ۸) به نقل از دریدا[۴] آن را “حقه­ی ایدئولویک” می­نامد همراه شود، خنده­آور و رسواگر است و این همان کاری است که فوکویاما در مقاله و کتاب خود در باره­ی پایان تاریخ انجام داد. وی در مقاله­ی خود نوشت:”آنچه ممکن است شاهد باشیم تنها پایان جنگ سرد یا عبور از برهه­ی خاص تاریخ پس از جنگ نیست، بلکه پایان تاریخ است، حد نهایی پیشرفت ایدئولوژیکی نوع بشر و جهان­گیر شدن لیبرال دمکراسی غرب به عنوان شکل نهایی حکومت بشر است(فوکویاما: ۱۹۸۹: ۲). فوکویاما در کتاب خود قاطعانه­تر از آنچه در مقاله­ی خود گفته بود، لیبرال دمکراسی را بهترین راه­حل ممکن برای مسایل بشری دانست و نوشت از این پس”هیچ­گونه پیشرفتی از نظر تحول در اصول و نهادها صورت نخواهد پذیرفت، زیرا به تمامی سئوال­های واقعاً اساسی پاسخ داده شده است”(۱۹۹۲: xii). با این­همه فوکویاما نگران آینده است اما نگرانی او برای برآمدن ایدئولوژی یا نظامی دیگر و یا شکست احتمالی ایدئولوژی و نظام لیبرال دمکراسی در برابر سایر ایدئولوژی­ها و نظام­ها  نیست زیرا او قاطعانه ایدئولوژی و نظام لیبرال دمکراسی ادعایی خود را حد نهایی و متکامل ایدئولوژی­ها و نظام­ها دانسته است؛ نگرانی او که در قالب یک سئوال مطرح شده این است که آیا احتمال دارد واپسین انسان­ها(اصطلاح وام گرفته از نیچه[۵]) با وجود سرخوشی از امنیت فیزیکی و فراوانی مادی از وضع خود ناراضی شوند و راه بازگشت به تاریخ پیشین جهان و به جنگ­ها و بی­عدالتی­ها و انقلاب­ها را در پیش گیرند(فوکویاما: ۱۹۹۲: ۳۱۲).

با وجود دفاع سرسختانه­ی فوکویاما از نظام لیبرال دمکراسی وی ناچار است برخی واقعیت­های موجود را بپذیرد و اقرارکند:” شکی وجود ندارد که دمکراسی­های معاصر با مشکلات جدی مانند مواد مخدر، بی­خانمانی، تخریب محیط زیست و مصرف­گرایی رو­به رو است اما این مسائل براساس اصول و مبانی لیبرالیسم به­راحتی قابل حل­اند و آن­قدر هم جدی نیستند که به فروپاشی جامعه به­عنوان یک کل منجر شوند، مانند آنچه در دهه­ی ۱۹۸۰ برسر کمونیسم آمد(فوکویاما: ۱۹۹۲: xxi). از نظر فوکویاما لیبرال دمکراسی در ذات خود نظامی بی­عیب و نقص است و مشکلات موجود ناشی از خود انسان، فرهنگ، مذهب، ملی­گرایی و مانند آن است که به­ صورت مانعی برای پیشرفت و تکامل جامعه عمل می­کنند. نتیجه­ی برداشت نولیبرالیستی این است که به گفته سیم(۱۹۹۹: ۱۹) هر کس مخالف خوانش او از نظام سرمایه­داری لیبرال دمکراتیک باشد، در بهترین حالت گمراه و در بدترین حالت دشمن نوع بشر با انگیزه­های پنهانی است.

همان­گونه که قبلاً بیان شد فوکویاما اولین کسی نیست که به پایان تاریخ معتقد است و احتمالاً آخرین آن­ها نیزنخواهد بود و این نوع برداشت از تاریخ چه در شکل مذهبی و اسطوره­ای و چه در قالب لفاظی­های علمی ادامه خواهد داشت. در خبرها بارها شنیده­ایم که فردی امریکایی تا کنون چند بار برای نابودی جهان تاریخ دقیق تعیین کرده و نوستراداموس[۶] در نوشته­های خود نحوه­ی نابودی جهان را چون پرده­ی نمایشنامه به تصویر کشیده است.

شاید بتوانیم دو دیدگاه و تفسیر کلی برای پایان­گرایی تاریخ درنظر بگیریم: یکی دیدگاه مذهبی و اسطوره­ای و دیگری دیدگاه نظریه پردازان و دانشمندان علوم طبیعی و انسانی. اولین دیدگاهجنبه­ی ایمانی و اعتقادی دارد و از حوزه­ی نقد و بررسی این بحث خارج است اما دومین دیدگاه از حوزه­ی نقد خارج نیست.

فوکویاما معتقد است که او بنیان­گذار پایان­گرایی تاریخ نیست و قبل از او اندیشمندانی مانند هگل[۷] و مارکس[۸] هم به نوعی پایان تاریخ را پیش­بینی کرده­اند. به­نظر می­رسد پایان­گرایی فوکویاما جایگزینی برای پیش­بینی مارکس باشد که معتقد بود سرانجام جامعه­ی کمونیستی فارغ از هرگونه نابرابری به دست انسان خلاق خودآگاه و آزاد برپا خواهدشد. جامعه­ای که در آن از دولت، زور و اجبار و نابرابری خبری نیست و انسان به حد اعلای شکوفایی خواهد رسید. این برداشت ممکن است به همان اندازه که برداشت فوکویاما ایدئولوژیک است، ایدئولوژیک باشد؛ تفاوت اساسی در این است که مارکس در پایان تاریخ به انسان آزاد و برابر می­رسد ولی فوکویاما به انسان آزادی می­رسد که اساساً آزادی و فراوانی نعمت را در سایه­ی نابرابری و در یک اقتصاد آزاد متکی بر انباشت سرمایه و سود به­دست آورده است. فوکویاما آن­گونه که در کتاب خود آورده است، از بین دو خوانش پایان­گرایی تاریخی هگلی و مارکسی، خوانش هگلی را که دیدگاه­ی لیبرالی است، دست­مایه نظریه­ی خود قرارداده است.

خوانش­های پایان­گرایی در دیدگاه پست­مدرن نیز جایگاه ویژه­ای دارد و به­رغم ادعای درگذشتن این دیدگاه از فراروایت­ها، از خوانش پایان­گرایی تاریخ در امان نمانده است. بودریار[۹] چنین می­نویسد:” به­طور دقیق در تاریخ، ما به ازخودبیگانگی می­رسیم و اگر تاریخ را رها کنیم، ازخود بیگانگی را نیز رها خواهیم کرد”(سیم:۱۹۹۹: ۲۴). لیوتار[۱۰] نیز از پایان معهود جهان می­گوید:” در همین زمان که ما با هم صحبت می­کنیم خورشید پیرتر می­شود و تا چهار و نیم میلیارد سال دیگر منفجر خواهد شد و این در حالی است که تنها کمی بیش از نیمی از عمر مورد انتظار خورشید سپری شده است … به­نظر من این جدی­ترین مسأله­ای است که بشر امروز با آن رو­به­رواست”(سیم:۱۹۹۹: ۱۴).

پایان­گرایی اگر موجب شود تا انسان­ها راه­حل­های بهتری را برای چالش­های پیش­روی جوامع خود برگزینند، اثر مثبت در رسیدن به پایانی خوشایند برای تاریخ خواهد داشت اما اگر معتقد شوی که با وضع موجود، با همه­ی کاستی­های کوچک و بزرگی که بر جهان حاکم است، به آخرین راه­حل رسیده­ای و پاسخ همه­ی مشکلات را یافته­ای، ناقوس مرگ انسانیت را به صدا درآورده­ای، کاری که فوکویاما کرده است.

فوکویاما تنها تلاشگر در راه آرمان­های نولیبرال نیست. تلاش برای نشان دادن تضاد آشتی ناپذیر بین عدالت و آزادی سابقه­ای دراز دارد. نظریه­پردازان کلاسیک سرمایه­داری انصاف بیشتری داشتند و نیم­نگاهی هم به عدالت اجتماعی و توزیع متعادل­تر ثروت و فرصت­های اقتصادی و اجتماعی می­کردند. برای آن­ها ساز و کار بازار و دست نامریی تنظیم خودکار بازار – که البته باید گفت افسانه­ی دست نامریی، زیرا از ابتدا هم این دست نامریی نبود – اصلی اساسی برای تولید ثروت و رفاه جامعه تلقی می­شد. هیچ­گاه در طول تاریخ دولت بی­طرفی حاکم نبوده تا ناظر و هماهنگ کننده­ی صرف برای فعالیت خودکار بازار باشد. اما به هر حال، برخی ملاحظات اخلاقی آن­ها را وامی­داشت تا نظام حاکم را به نحوی توجیه کنند. استثمار داخلی و استعمار بخش عمده­ی جهان توسط دول استعمارگر آشکارتر از آن بود تا توجیه آن­ها به باوری عام تبدیل شود. در برابر روابط اجتماعی موجود، مبارزات دامنه­دار و پرهزینه­ای از طرف کارگران انجام شد تا نظام سرمایه­داری را به عقب برانند و حتا جایگزینی برای آن بیابند. انقلاب کبیر فرانسه و سپس سایر انقلاب­ها نقش عمده­ای در تاریخ بشر داشته­اند. اگر چه سرمایه­داری به­راه خود ادامه داده، اما این فرایند هموار و بی­دردسر هم نبوده است. تأثیر همین مقاومت­ها و مبارزات بود که سرمایه داری را به اتخاذ راه­های بینابین کشاند، اقتصاد کینزی و تشکیل دولت­های رفاه در بعضی از کشورهای غربی نمونه­ای از این تلاش­ها است.

اندیشمندان دیگری نیز در حوزه­ی نظری تلاش کرده­اند خلأ و چالش­های نظام سرمایه­داری را برطرف کنند. جان رالز[۱۱] یکی از این اندیشمندان است که با فرض­های تو در تو و آرمان­شهری خود تلاش کرد اندیشه­ی عدالت را بر بنیان­های ناعادلانه­ی سرمایه­داری استوار کند(ن. ک. به “نظریه­ی عدالت” جان رالز:۱۹۷۱؛ ترجمه­ی فارسی،چاپ دوم: ۱۳۹۰) هم­چنین، آمارتیا سِن[۱۲] از پیروان او تلاش کرد با فرا­رفتن از اندیشه­ی رالز خلأ نظری او را پوشش دهد(ن. ک. به “اندیشه­ی عدالت” آمارتیا سِن: ۲۰۰۹؛ ترجمه­ی فارسی، ۱۳۹۱). از آن­جا که اندیشه­ی بنیادین این نظریه­پردازان اقتصاد بازار و آزادی اقتصادی است تا کنون دردی از درد بی­درمان سرمایه­داری دوا نکرده است. اگر نمود عملی چنین نظریه­هایی را در اقتصاد با هدایت محدود کینز[۱۳] پی­گیری کنیم شکست این نظریه­پردازی­ها عیان خواهد شد.

اگر برآمدن، به حاشیه رفتن و حضور محدود و حساب شده­ی دوباره­ی کینز را ازنظربگذرانیم پویایی و انعطاف­پذیری نظام سرمایه­داری را در به­کارگیری نظریه­های مختلف مشاهده خواهیم کرد. به جد یا به شوخی گفته شده است که نظام سرمایه­داری از نظریه­های مارکس بیش از کمونیست­ها بهره برده است و این خود از طنزهای تاریخ است. کینز که در برهه­ای از تاریخ، برای نجات سرمایه­داری از شبح در گشت و گذار کمونیسم  تلاش کرد، در نکوهش مرام سوسیالیستی چنین می­گوید:” این مرام]سوسیالیسم[ با ترجیح خرمهره برگوهر، پرولتاریای بی­نزاکت را در مقامی بالاتر از بورژوازی و روشنفکر قرار می­دهد، کسانی که هر قصوری هم داشته باشند گوهر زندگی­اند و یقیناً بذرهای پیشرفت بشر را با خود حمل می­کنند”(رئیس­دانا: ۱۳۸۳: ۱۵۷). وی در توصیف ویژگی خود می­گوید:”من در یک نبرد طبقاتی در صف بورژوازی تحصیل کرده قرارخواهم گرفت”(همان منبع).

این نظریه­پردازان که نظام سرمایه­داری را نظامی نیکوکار می­دانستند و درصدد بودند تا بر کاستی­های اساسی نظام­سرمایه­داری در ایجاد عدالت اجتماعی و فرصت­های برابر سرپوش بگذارند در برهه­هایی از تاریخ سرمایه­داری جای خود را به کسانی دادند که با صدای بلند و به یاری دستگاه­های عریض و طویل دانشگاهی و رسانه­ای با صراحت اعلام کرده­اند دست از سر بازار بردارید تا کارخودش را به نحو احسن انجام دهد. نظام­سرمایه­داری هر وقت احساس قدرت بیش­تری کرده حملات تهاجمی خود را در عمل و نظر افزایش داده است. یکی از این برهه­ها پیشرفت و رونقی بود که از خاکستر جنگ جهانی دوم برخاست. قدرت­های غربی و در رأس آن­ها امریکا سازماندهی قوی­تری برای گسترش بازارهای خود به­وجودآوردند. بانک جهانی، صندوق بین­المللی پول، سازمان تجارت جهانی و ده­ها سازمان ریز و درشت بین­المللی و منطقه­ای برای خدمت به این نظام به­وجود آمدند. دخالت مستقیم و غیرمستقیم در سایر کشورها به امری روزمره برای سرمستان از قدرت تبدیل شد. در همین دوران است که نسخه پیچی برای سایر کشورها  افزایش یافت. یک نمونه از این مداخلات و نسخه پیچی­ها دخالت امریکا در سرنگونی حکومت آلنده[۱۴]، روی کارآوردن دیکتاتور معروف پینوشه[۱۵] و تحمیل تعدیل ساختاری و شوک­درمانی در اقتصاد است. آنچه در این­مقاله مورد توجه و تأکید قرار گرفته نقش نظریه­پرداز سرمایه­داری میلتون فریدمن[۱۶] مشاورنیکسون و ریگان است. این استاد در نقش یک مشاور فکری با نامه­نگاری­های خود پینوشه را تشویق کرد تا راه خود را در پیاده­سازی نظام­سرمایه­داری با قدرت پیش ببرد. حتا زمانی که اطلاعات بیش­تری از کشتار و شکنجه توسط پینوشه به جهان خارج درز کرد فریدمن حاضر نشد از کار خود اظهار پشیمانی کند. در همین راستا دیگر همتای فکری فریدمن، هایک[۱۷]، درروزنامه تایمز در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۷۸چنین نوشت:”در مورد تحقیقی در شیلی:«من نتوانسته­ام یک نفر، حتا یک آدم بدخواه را در شیلی بیابم که موافق نباشد آزادی­های شخصی در حکومت پینوشه بسیار بیش از حکومت آلنده است”(به نقل از توحید فام؛ سجادپور،۱۳۸۴: ۹۰).

فریدمن که مانند رالز و سِن برنده­ی  جایزه نوبل اقتصاد است بر خلاف آن دو نیازی به وجود عدالت در جامعه احساس نمی­کند و حاضر نیست هیچ قدمی در این راه برداشته شود. وی چنین می­گوید:”یکی از موضوعاتی که در زمینه­ی مسئولیت اجتماعی مطرح است و وظیفه­ی خود می­دانم به آن بپردازم چون بر منافع شخصی من نیز اثر می­گذارد، این ادعا بوده که تجارت باید در حمایت از فعالیت­های خیریه مشارکت داشته باشد و به­ویژه به دانشگاه­ها کمک کند. چنین بخششی از طرف شرکت­ها را باید استفاده­ی نا­به­جا از منابع مالی خود در جامعه­ی مبتنی بر اقتصاد آزاد تلقی کرد(فریدمن، ۲۰۰۲: ۱۳۵). فریدمن دولت را از حمایت امور خیریه برحذر می­دارد ولی اگر نهادهای خصوصی در امور خیریه شرکت کنند آن را بسیار مطلوب می­داند ومی­نویسد:”یکی از روش­های رفع فقر که از بسیاری جهات مطلوب­ترین روش است، رفع فقر از طریق خیریه بخش خصوصی است. لازم به ذکر است که در اوج آزادی اقتصادی در اواسط و اواخر سده­ی نوزدهم، انگلستان و امریکا شاهد رشد فوق­العاده سریع سازمان­ها و نهادهای خیریه­ی خصوصی بودند. یکی از زیان­های اصلی گسترش فعالیت­های رفاهی دولتی، کاهش فعالیت­های خیریه­ی خصوصی بوده است(فریدمن، ۲۰۰۲، ۱۹۱ – ۱۹۰). وقتی اقتصاددان مشهوری چون فریدمن این­گونه از اقتصاد سرمایه­داری دفاع می­کند و برای رفع فقر وگرسنگی اقتصاد خیریه­ای را مطلوب می­داند در واقع دارد به نمایندگی از کلان سرمایه­داران نشانی اشتباه به جامعه می­دهد. جامعه­ای که قراراست با اقتصاد خیریه­ای به خیل عظیم بیکاران، کارگران پاره وقت، کارگران ساعتی، حذف شدگان از اقتصاد و جامعه، بی­خانمان­ها و … که زاییده نظام سرمایه­داری هستند یاری رساند، سرانجام سر از نظریه­ی پایان تاریخ در می­آورد.

شادی زودهنگام برای پایان تاریخ

شواهد، آمارها و واقعیت­هایی که بیش­تر آن­ها از منابع وابسته به نظام نولیبرال مانند بانک جهانی، صندوق بین­المللی پول و سازمان تجارت جهانی منتشر می­شود بیانگر آن­است که فوکویاما با موضوع پایان تاریخ و پیروزی نهایی لیبرال دمکراسی برخوردی احساسی و ایدئولوژیک داشته است. در گزارش مشترک سازمان بین­المللی کار و سازمان بهداشت جهانی آمارهای زیر منتشر شده است(ILO[18] and WHO[19], 2011:20):

*­ ۴٫۱ میلیارد نفر هنوز با درآمد روزانه کمتر از ۲۵٫۱ دلار امریکا زندگی می­کنند( بانک جهانی، a2010).

*­ ۷۵٫۱ میلیارد نفر از مردم جهان با فقر چند جانبه ناشی از کمبود بهداشت و سلامتی، فرصت­های اقتصادی، تحصیلات و استانداردهای زندگی مواجه­اند(طرح توسعه سازمان ملل، a2010).

*­ ۹۲۵ میلیون نفر از گرسنگی دایمی در رنج­اند(سازمان مواد غذایی و کشاورزی سازمان ملل متحد، ۲۰۱۰).

*­ ۶٫۲ میلیارد نفر به سیستم فاضلاب پیشرفته و ۸۸۴ میلیون نفر به منابع آب آشامیدنی بهداشتی دسترسی ندارند(سازمان ملل متحد: ۲۰۱۰).

*­ ۷۹۶ میلیون نفر از بزرگسالان جهان بی­سواداند(سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، ۲۰۱۱).

*­ ۸٫۸ میلیون نفر از کودکان زیر ۵ سال هر ساله بر اثر بیماری­های قابل پیشگیری می­میرند(بنیاد حمایت از کودکان سازمان ملل متحد، a2010؛ سازمان بهداشت جهانی، a2010).

*­ حدود ۷۵ درصد از جمعیت جهان پوشش مناسب امنیت اجتماعی ندارند(سازمان جهانی کار، c2010).

*­ سالانه حدود ۱۰۰ میلیون نفر به دلیل پرداخت هزینه­های بیماری و مراقبت­های بهداشتی خود به زیر خط فقر سقوط می­کنند(سازمان بهداشت جهانی، a2010).

این­ها واقعیت­هایی از جهانی­سازی[۲۰] سرمایه در جهان امروز است. سازمان ملل متحد(۲۰۰۴: ۳) با قبول پیشرفت در برخی از زمینه­ها، در گزارش خود چنین می­نویسد:” در حالی که جهانی­سازی موجب رشد در بسیاری از موارد شده اما این واقعیت هم­چنان پابرجاست که نزدیک به ۵٫۱ میلیارد نفر در فقر به­سر می­برند، بسیاری از آن­ها دسترسی به آب بهداشتی ندارند و درصد بالایی از این مردم در جنوب و مرکز آسیا زندگی می­کنند.”

اطلاعات یاد شده تنها بخشی از نابسامانی­های موجود در سطح جهان است. جنگ و کشت و کشتار، بیکاری، قاچاق انسان بویژه زنان و کودکان، کودکان کار، جنایت­های سازمان یافته، مشکلات مهاجران، تروریسم، درگیری­های قومی و … را که در کنار این آمار و اطلاعات قراردهیم عمق فاجعه بیشتر احساس می­شود. چگونه ممکن است یک نظریه­پرداز چشم بر همه­ی این نابسامانی­ها ببندد و پیروزی لیبرال دمکراسی را جشن بگیرد و حکم به پایان تاریخ بدهد؟ واقعیت این است که برخلاف دیدگاه ایدآلیستی، این ایده و ایده­پردازی نیست که جهان ما را می­سازد. اگر قراربود ایده­ها جهان ما را شکل دهند، حالا ما باید زندگی­ای شبیه به زندگی زمان فلاسفه­ای چون ارسطو و افلاطون یا حتا شبیه زندگی در زمان جادوگران و شمن­های قبایل اولیه داشته باشیم. دیدگاه نولیبرال هم ممکن است به پایان عمر خود برسد، البته نه آن­گونه که فوکویاما ادعا کرده است بلکه می­تواند پایانی بر آغازی دیگر باشد. برخلاف دیدگاه ارتدوکسی سرمایه­داری که می­گوید “هیچ جایگزینی برای نظام لیبرال دمکراسی وجود ندارد”، باید گفت که “جهان دیگری ممکن است”؛ اگر از دیدگاه یک اصلاح­طلب به وضع موجود نگاه کنیم، باید گفت “بهتر است دنیای دیگری وجود داشته باشد” و اگر از نگاه یک انقلابی به وضع موجود بنگریم باید گفت “دنیای دیگری باید به­وجود آید”.

اعلام پایان تاریخ گرچه طرفدارانی در دیدگاه نولیبرال داشته اما مورد انتقادهای بسیار سخت نیز قرارگرفته و واکنش­های جدی در پی داشته است. دریدا در مخالفت با ادعای پیروزی کامل لیبرال دمکراسی” در حالی که هرگز خشونت، نابرابری، حذف وطرد از جامعه، قحطی و سرکوب اقتصادی بدین شکل زندگی بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرارنداده است”(سیم، ۱۹۹۹: ۵۵) چنین می­نویسد:” آیا هنوز لازم است یادآوری شود که لیبرال دمکراسی پارلمانی هرگز چنین در جهان در اقلیت و منزوی نبوده است؟ و این­که لیبرال دمکراسی، یعنی آنچه آن را دمکراسی­های غربی می­نامیم، هرگز در چنین وضعیت ناکارآمدی نبوده است(سیم، ۱۹۹۹: ۵۴).”

اگر لیبرال دمکراسی پیروز نهایی صحنه­ی نبرد شده چه نیازی به لشکرکشی به این و آن کشور دارد. این نظام به ظاهر زیبا و دلفریب که آزادی را برای انسان به ارمغان آورده و به او اجازه می­دهد هر چندسال یک­بار رئیس خودش را در پای صندوق رأی تعیین کند، چه نیازی دارد که برای حفظ موجودیت خود در خشکی و دریاها پایگاه نظامی برپاکند و پیشرفته­ترین نظام­های جاسوسی را به­کارگیرد. آیا می­توان آنچه کاستلز[۲۱](۱۳۸۲: ۲۴۵ – ۲۲۰) در فصل سوم از جلد سوم کتاب خود با نام “عصر اطلاعات، پایان هزاره” آن را”پیوند منحط: اقتصاد جنایی جهانی” می­نامد، پیروزی لیبرال دمکراسی و پایان تاریخ تلقی کرد. پاسخ می­تواند آری و نه باشد: آری، این وضعیت در واقع پیروزی لیبرال دمکراسی است. برخی از اندیشمندان نابسامانی­های موجود را ناشی از حاکمیت نظام نولیبرال بر بخش­های وسیعی از جهان در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می­دانند که گاه با تعبیر جهانی­سازی از آن یاد می­شود؛ و نه، این پایان تاریخ نیست، آغازی است برای تولدی دیگر. تا انسان زنده است تاریخ ادامه دارد و انسان زنده­ی خلاق خودآگاه، آزادی بدون عدالت اجتماعی را برنمی­تابد. جهان امروز چیزی کم دارد، گم شده­ای دارد؛ عدالت. بی­پاسخ ماندن این خواست دیرین انسان استثمار و استعمارشده میدان را برای افراطی­گری و نابسامانی­های بیشتر باز می­کند.

ریفکین و “پایان کار”

سرخوشی و شادی نولیبرالیسم از پیروزی خود بر جهان و اعلام پایان تاریخ تازه شروع شده بود که ناقوس پایان اندوه­بار “کار” توسط ریفکین به­صدا درآمد. گویی آغاز پایان­ها آغاز شده بود. ریفکین(۱۳۹۰: ۱۲ – ۱۱) در سال ۱۹۹۵ در کتاب خود با نام “پایان کار؛ زوال نیروی کارجهانی و طلوع عصر پسابازار”خبر ناامیدکننده و هراس­آور حذف نیروی کار جهان از صحنه­ی جامعه و اقتصاد و شرایط اضطراری جامعه­ی بدون کارگر و کار رسمی در سده­ی بیست و یکم را اعلام کرد. ریفکین با اشاره به پیشرفت­های علمی و فناوری­های جدید از “مرگ نیروی کار” خبر داد و جهان را به شرکت در “مجلس ترحیم طبقه­ی کارگر” فراخواند. وی اعلام کرد ما در عصر انقلاب فناوری و اطلاعات، بیوتکنولوژی، پیوند ژنتیک، اصلاح­نژاد، دانش پایه شدن تولید، ماشین هوشمند و متفکر که حتا می­تواند کتاب بنویسد زندگی می­کنیم. این پیشرفت­ها و انقلاب­ها زمینه­ی بیکاری گسترده را فراهم آورده است. روبات­های هوشمند جای کارگران را گرفته­اند، دفاتر الکترونیک، دفتر کار مجازی، کار در خانه، کارکنان و کارگران و حتا مدیران بی­میز، خرید الکترونیک، عابربانک، جایگزینی منشی­ها با ماشین­های هوشنمد و مانند آن روز به­روز عرصه را بر نیروی کار تنگ­تر می­کنند. موج سوم پیشرفت فناوری مورد نظر ریفکین خبر از نابسامانی و خانه­خرابی، جنایت و خشونت ناشی از بیکاری، بی­قراری و اضطراب، خودکشی، بیماری و بربریت می­دهد.

درسال ۱۹۸۰ آلوین تافلر[۲۲](۱۳۶۲: ۳۰۳) با مشاهده پیشرفت­های فناوری، به­ویژه در زمینه­ی الکترونیک، خبر از ظهور کلبه­های الکترونیک داد که در آن “عشق به­علاوه­ی کار، عشق به­علاوه­ی احساس مسئولیت و انضباط نفس یا عشق به­علاوه­ی دیگر فضیلت­ها در رابطه با کار” شکل خواهد گرفت. حدود دو دهه پس از تصویر چنین مدینه­ی فاضله­ای، ریفکین تصویر هراسناکی از جامعه­ی بشری ترسیم می­کند و امروز پس از گذشت حدود۳۴ سال، دنیای مورد نظر تافلر در رؤیاها باقی مانده و تصویر ترسیم شده توسط ریفکین شفاف­تر و آشکارتر شده است.

ریفکین(۱۳۹۰: ۲۰) وضع موجود نیروی کار را چنین توصیف می­کند:”میلیون­ها انسان کارکن، بدبین هستند. هرهفته، کارمندان بیش­تری می­فهمند که وقت رفتن است. در اداره­ها و کارخانه­های سراسر دنیا، مردم با ترس و دلهره منتظرند و امیدوارند یک روز بیش­تر سرکارخود بمانند. بیماری غریب و ظاهراً غیر قابل توضیح جدید اقتصادی مانند یک بیماری همه­گیر و مرگبار، بی­امان راه خود را در مراکز بازرگانی می­گشاید و همه جا شیوع می­یابد و زندگی مردم را نابود و کل جوامع را در پی خود دستخوش بی­ثباتی می­کند.”

راه حل نابسامانی­های موجود از نظر ریفکین: توسعه­ی بخش سوم

“پایان کار” ریفکین­ بسیار واقع­بینانه­تر از “پایان تاریخ” فوکویاما است، اما زمانی که به راه حل وضع موجود می­اندیشد نظامی را پیشنهاد می­کند که اصل و ریشه­اش همان نظام سرمایه­داری است.” سرمایه­داری نیکوکار آدام اسمیت[۲۳] و کینز” ( رئیس­دانا، ۱۳۸۳: ۱۵۷)، عدالت مورد نظر رالز، سِن، لئونتیف[۲۴] و دیگران با تعبیر و تفسیری جدیدتر و متناقض­تر، راه حل پیشنهادی ریفکین است. تاریخ نشان داده است که چنین راه حل­هایی در نهایت سر از نولیبرالیسم ناب فریدمن و لیبرال دمکراسی فوکویاما در می­آورد. جهان آشفته­ی امروز گرفتار راه­حل­هایی است که نیکوکاران جدید در نقش بانک جهانی، صندوق بین­المللی پول، سازمان تجارت جهانی و مانند آن در قالب طرح­هایی مشابه طرح تعدیل ساختاری و شوک­درمانی( ن.ک. به کتاب نائومی کلاین[۲۵] با عنوان”دکترین شوک، ظهور سرمایه­داری فاجعه، ۱۳۹۰) به­خورد کشورهای درحال توسعه می­دهند. بسیاری از کشورها طرح تعدیل ساختاری را که در واقع پیاده­سازی کامل نظام نولیبرال است اجرا کرده و نتایج زیانبار آن را چشیده­اند و برخی دیگر نیز بدون درس گرفتن از تجربه­ی دیگران، به مثابه شاگردان خوب مکتب نولیبرالیسم در حال پیاده­سازی آن هستند. طنز تاریخ آن است که برخی از حکومت­ها پیاده­سازی این نظام را در راستای تحقق عدالت اجتماعی تبلیغ می­کنند.

ریفکین(۱۳۹۰: ۳۲۷) ظاهراً از سر دلسوزی چنین می­گوید:” در دوران گذار به نظم جدید، صدها میلیون کارگری که تحت تأثیر تغییر ساختارهای اقتصاد جهانی بوده­اند، باید تسلا داده شوند و مراقبت گردند. اگر خواهان دوری جستن از تنش­های اجتماعی در مقیاسی جهانی هستیم، باید به فوریت و به گونه­ای چشمگیر وضعیت اسفناک آنان مورد توجه قرارگیرد”. اما این “بهترین راه حل و آخرین امید”، این “بدیل انقلابی”، این “انقلاب واقعی”، این “تنها راه­عملی” و این”فانوس روشن امید” که قراراست راه­حلی برای وضع اسفناک میلیون­ها نیروی کار باشد، چیست؟ بخش سوم یا نیروی سوم.

ریفکین اقتصاد را سه بخش تقسیم می­کند: ۱٫ بخش بازار؛ ۲٫ بخش دولتی؛ و ۳٫ بخش مدنی. بخش مدنی همان بخش سوم یا نیروی سوم است که قراراست ناجی جوامع بشری باشد. “بخش سوم که بخش مستقل یا داوطلب نیز نامیده می­شود، حیطه­ای است که در آن نظم و ترتیبی معتبر راه را برای پیوندهای اجتماعی باز می­کند و به جای مناسبات تحمیلی و مصنوعی بازار که در آن فرد خود و خدمات خویش را به دیگری می­فروشد، انسان­ها وقت خویش را به یکدیگر اختصاص می­دهند.”(ریفکین،۱۳۹۰: ۳۵۶). بخش سوم طیف وسیعی از خدمات عمومی تا خدمات درمانی، تعلیم، آموزش و پژوهش، هنر، مذهب و وکالت را شامل می­شود. کار در بخش سوم جنبه­ی داوطلبانه دارد و فرصتی است تا کار بی­استفاده میلیون­ها انسان که عاطل و باطل مانده­اند در خدمت جامعه قرارگیرد. برای ریفکین وجود یک میلیون و چهارصدهزار سازمان غیرانتفاعی در ایالات متحده امریکا (در زمان نگارش کتابش)، نشانه­ای از کار داوطلبانه، سابقه­ی تاریخی آن در امریکا و وسعت بخش سوم تلقی می­شود(احتمالاً داوطلبان جنگ ویتنام، عراق، افغانستان و … نیز در زمره­ی آمار و افتخارات کار داوطلبانه او ملاحظه شده است!).

به­نظر ریفکین خدمات عمومی بخش سوم بدیلی انقلابی در برابر اشکال سنتی کار است. “خدمات عمومی عملی است از سرِ همیاری و نوعی رابطه با دیگران. عملی است مشتاقانه و اغلب بی­هیچ چشمداشت مادی انجام می­شود. … خدمات  عموم قبل از هر چیز تبادلی اجتماعی است، هرچند که برای فرد خَیّر و ذینفع پیامدهای اقتصادی دارد”( ریفکین،۱۳۹۰: ۳۶۰). تقلیل نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان به بخش سوم و نادیده گرفتن اساس و بنیان نظام نولیبرال، تنها می­تواند از ذهن یک کارگزار کوته­بین تراوش کند. بسیاری از مردم دنیا می­دانند که بنیادهای نیکوکاری نظام سرمایه­داری را چه کسانی تشکیل می­دهند و اداره می­کنند. ریفکین پس از آن­همه دادِسخن دادن در باره­ی بخش سوم به­خاطر می­آورد که قدرت و ثروت در دست دو بخش دیگر متمرکز است و خواهان کمک­گرفتن از این دو بخش می­شود:” چون بخش سوم برای بقا و رفاه خویش به بازار و دولت متکی است، آینده­ی آن عمدتاً به ایجاد نیروی اجتماعی جدیدی وابسته است که می­تواند از دولت و بازار خواستار شود تا بخشی از درآمدهای عظیم مالی خود را از اقتصاد عصر اطلاعات به ایجاد سرمایه­ی اجتماعی و بازسازی زندگی مدنی کشور اختصاص دهد”( ریفکین، ۱۳۹۰: ۴۲۸). وی تا حدی پیش می­رود که خواهان بخشودگی مالیاتی بیش­تر برای شرکت­های چند ملیتی می­شود، همان شرکت­هایی که خود از عوامل اصلی نابسامانی­های موجود هستند. اوج تلاش برای نجات نظام و پنهان کردن عوامل اصلی وضع موجود جهان در این عبارت ریفکین ملاحظه می­شود:” با افزایش قابل انتظار سود شرکت­های چند ملیتی در نتیجه­ی جهانی شدن بیش­تر بازارها و خودکار شدن تولید و خدمات در سال­های پایانی سده­ی بیستم، باید این شرکت­ها را تشویق کرد که سهم بیش­تری از سود خود را برای بازسازی و حفظ بسیاری از جوامعی که در آن مشغول تجارت هستند اختصاص دهند. قوانینی باید تصویب و به اجرا گذاشته شود که بخشودگی مالیاتی بیش­تری را برای شرکت­هایی درنظر گیرد که خواهان کمک به بخش سوم هستند”(۱۳۹۰: ۴۰۰). نویسنده با چاشنی کردن سخنانی از ریگان و بوش پسر، آن­ها را از مدافعان بخش سوم می­داند و البته از آن­ها انتقاد می­کند که به وعده­های خود در قبال این بخش به­خوبی عمل نکردند.

نگرانی ریفکین در مورد موج عظیم بیکاری ناشی از فناوری تا حد زیادی بجاست گرچه به­نظر می­رسد نوعی اغراق و بزرگ­نمایی نیز در نظریه­اش وجود دارد. کافی است نگاهی بیندازیم به آمار کشته شدگان حوادث کاری تا مشخص شود هنوز میلیون­ها نیروی کار زن و مرد و پیر و جوان و حتا کودکان خردسال، نیروی محرکه­ی اقتصاد مصرف­گرای امروز جهان هستند. بیش از دو دهه پس از مطرح شدن دیدگاه ریفکین، خبر مرگ معدنچیان در سراسر جهان، سوختن و زنده به گور شدن دوزندگان لباس­های مورد مصرف در بازارهای کشورهای پیشرفته صنعتی در بنگلادش، به گلوله بسته شدن کارگران معترض در افریقای جنوبی، مرگ تدریجی و آرام میلیون­ها کارگر چینی در کارگاه­ها و کارخانه­ها، بردگی خانگی، خودکشی نیروی کار بر اثر فشارکاری و فقر و تنگدستی، ستم مضاعف بر میلیون­ها کارگر مهاجر قانونی و غیرقانونی و …، قلب هر انسان منصفی را در سینه می­فشارد.

چاره­ی این­همه بدبختی و نابسامانی اقتصاد صدقه­ای و نیکوکارانه نیست. این نظام در کلیت خود باید دگرگون شود. اگر فناوری عامل اصلی بیکاری میلیون­ها انسان است، باید آن را به صاحبان اصلی­اش برگرداند. فناوری نیرو و سرمایه­ی انباشت شده­ی ذهن­ها و جسم­های کل بشر در طول تاریخ است و همه­ی مردمی که با مقوله­ی کار سر و کار داشته­اند در آن شریک هستند. مشارکت آزادانه، آگاهانه و فعالانه­ی نیروی کار در مدیریت و به­کارگیری ابزار تولید می­تواند راه حلی اساسی برای مشکلات یاد شده توسط ریفکین باشد.

نتیجه­گیری

اعلام پایان جهان، قدمتی دیرینه دارد. مبنای برخی از این پایان­گرایی­ها اندیشه­های اسطوره­ای و دینی است اما برخی از متفکران نیز با استدلال­های علمی و بر مبنای واقعیت­های موجود اندیشه پایان­گرایی را ترویج کرده­اند. آنچه پایان­گرایی تاریخ فوکویاما را از سایر نظریه­پردازان متمایز می­کند این است که برخلاف سایرین که پایان تاریخ را پیش­بینی کرده­اند وی پایان تاریخ را با پیروزی کامل نظام لیبرال دمکراسی بر سایر نظام­ها، با قطعیت اعلام کرده­است. با وجود شواهد و قراینی مانند فروریختن دیوار برلین و فروپاشی اتحادجماهیرشوروی سابق و سیاست­های اقتصادی اتخاذ شده توسط چین، هنوز مسایل و مشکلات موجود در سطح جهان و از جمله درون نظام­های لیبرال دمکرات آن­قدر زیاد و آشکار بود که هر آدم دمکرات بی­طرف و منصفی را از اعلام پیروزی قاطعانه­ی لیبرال دمکراسی برحذر می­داشت. اما فوکویاما با دیدگاهی ایدئولوژیک و خودشیفته و در کسوت یک کارگزار نظام سرمایه­داری به چنین برداشتی از تاریخ رسید و در شیپور پیروزی نولیبرالیسم دمید. کافی است وقایع و حوادث جهان پس از اعلام پایان تاریخ را در ذهن خود مرور کنیم تا عمق بی­پایگی و بی­مایگی پیروزی لیبرال دمکراسی مورد ادعای فوکویاما را درک کنیم. اگر فوکویاما بپذیرد که نظام حاکم بر جهان امروز با همه­ی نابسامانی­هایش، همان لیبرال دمکراسی است که در سال ۱۹۸۹ به حد اعلای شکوفایی و به پایان خود رسید، هم­صدا با همه­ی آزادی­خواهان و عدالت­جویان جهان باید گفت که لیبرال دمکراسی همان نظامی است که باید به آن پایان داده شود.

پایان­گرایی تاریخ در نظریه­ فوکویاما به پایان­گرایی کار در نظریه­ی ریفکین رسید. تاریخی که با کار انسان بر روی طبیعت آغاز شده بود با “مرگ یأس­آور نیروی کار” به “پایانی خوش برای نظام نولیبرال” رسید. دست­ها و ذهن­هایی که در طول تاریخ ابزار تولید را ساخته و توسعه داده­اند حالا قربانی ابزار خود ساخته­شان شده­اند. صاحبان ابزار تولید هر روز هزاران نفر را از ابزار کارشان جدا و از جامعه و اقتصاد طرد می­کنند. ریفکین آیه­های یأس و ناامیدی را در مجلس ترحیم نیروی کار می­خواند و چنان آینده­ی تیره و تاری را به تصویر می­کشد که گویی همه­ی نیروی کار جهانی زنده به­گور شده است.

بخش اول دیدگاه ریفکین را که از نظر می­گذرانیم شاید به­نظر برسد که هنوز در جامعه و در محافل دانشگاهی کسانی هستند که به حال جامعه و طبقات فرودست، دل می­سوزانند ولی وقتی به بخش دوم دیدگاه او یعنی پیشنهادهایش برای رهایی از وضع موجود می­رسیم، شبح میلتون فریدمن و نظام نولیبرالی را می­یابیم که به چیزی جز انباشت سرمایه و سود نمی­اندیشند. آنچه او آن را بخش سوم اقتصاد یا نیروی سوم می­نامد( در کنار دو بخش دیگر اقتصاد؛ بازار و دولت) و تعبیرهایی چون”بهترین و آخرین راه حل”، “تنها راه عملی”، “اولویت فوری” و”بدیل انقلابی” را برایش به­کار می­برد، سر از اقتصاد صدقه­ای و بنیادهای نیکوکاری از جنس امریکایی­اش در می­آورد. ریفکین نیکوکار هیچ ابایی ندارد از این­که کاسه­ی گدایی بخش سوم را نزد دو بخش دیگر درازکند و از شرکت­های چند ملیتی برای شرکت در طرح نیکوکاری­اش دعوت کند. راه حل عملی او و راه حل نظری افرادی مانند رالز و سِن تلاش­های نظری و عملی نظام بازار است برای نجات از شورش و طغیان تهیدستانی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. ترس و وحشت ریفکین(۱۳۹۰: ۴۲۲) از این تهیدستان له شده زیر پای فناوری چنین توصیف است:”شکل جدیدی از بربریت درست در خارج از دیوارهای جهان مدرن به انتظار نشسته است. آن­سوی شهرک­ها و حومه­های آرام شهرها و جزایر شهری ثروتمندان، میلیون­ها انسان تهیدست و ناامید جمع شده­اند. آنان مضطرب و خشمگین و با امیدی اندک برای فرار از وضعیت­شان، نیروهایی بالقوه برای براندازی هستند، توده­هایی که فریادشان برای عدالت­خواهی گوش شنوایی نیافته و کسی به آن­ها توجه نکرده است. صفوف آن­ها  هم­چنان متراکم­تر می­شود زیرا میلیون­ها  کارگر دیگر بی­کار می­شوند و خود را پشت دروازه­های بسته­ی دهکده­ی جهانی تکنولوژی می­یابند.”

ریفکین در اعلام “پایان کار” همانند فوکویاما در اعلام پایان تاریخ شتاب داشته و راه اغراق پیموده است. دهه­ی دوم سده­ی بیست و یکم به نیمه رسیده ولی به­رغم بی­کاری روزافزون، هنوز میلیون­ها کارگر در سراسر جهان چرخ صنعت و اقتصاد جامعه را می­چرخانند. صدای کلنگ و مته­ی معدنچیان هنوز از اعماق زمین به­گوش می­رسد و هر ازگاهی تعدادی از آن­ها زیر خروارها خاک و سنگ به­یادگار می­مانند. در کشورفقیر بنگلادش، ساختمان­هایی با هزاران کارگر دوزنده از شرم به­کارگیری کودکان و زنان رنجور و کار توان­فرسا برای دستمزدی اندک، از شرم فرو می­ریزند و هزاران آرزو و آرمان را در دل خود مدفون می­کنند. میلیون­ها کارگر در چین و هند و سایر کشورهای جهان با کار سخت و طولانی در برابر دستمزدهای بخور و نمیر، مشغول ساخت لوازمی­هستند که جوامع مصرف­گرای امروز(آن­گونه که بودریار در کتاب خود با عنوان “جامعه­ی مصرفی” توصیف کرده است) و طبقه­ی تن­آسا(به تعبیر تورستن وبلن[۲۶]؛ در کتابی با عنوان “نظریه­ی طبقه­ی تن­آسا”) به مصرف می­رسانند.

رهایی از چنین وضعیتی مستلزم همکاری و مشارکت آزادانه و آگاهانه­ی همه­ی زنان و مردانی است که در “جبهه­ی کار” قراردارند. همان­گونه که “جبهه­ی سرمایه” به صورت یک نظام و با سازوکارهای لازم تلاش کرده خود را جهانی کند و مرزهای همه­ی جوامع را درنوردد، جبهه­ی کار نیز باید متحد شود و خود را جهانی سازد. بدیلی برای نظام نولیبرال وجود دارد و این بدیل به­دست انسان آگاه تاریخ­ساز محقق خواهد شد. این بدیل آسان برپا نمی­شود اما ناممکن هم نیست. تا انسان زنده است تاریخ تداوم خواهد داشت و هر روزش به رنگی متجلی خواهد شد. رابطه­ی دیالکتیکی آغازها و پایان­ها، پایان­ناپذیر است و پایانی دیرپاتر است که به عدالت نزدیک­تر باشد و مناسب­ترین و مطلوب­ترین پاسخ­ها را نیازهای بشر امروز بدهد.

فهرست منابع

-­تافلر، آلوین.(۱۳۶۲). موج سوم. ترجمه­ی شهیندخت خوارزمی. تهران: نشر نو. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۱۹۸۰٫

-­رالز، جان.(۱۳۹۰). نظریه­ی عدالت. ترجمه­ی سیدکمال سروریان و مرتضی بحرانی. تهران: پژوهشکده­ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۱۹۷۱٫

-­ریفکین، جرمی.(۱۳۹۰). پایان کار؛ زوال نیروی کار جهانی و طلوع عصر پسابازار. ترجمه­ی حسن مرتضوی. تهران: کتاب آمه. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۱۹۹۵٫

-­رئیس­دانا، فریبرز.(۱۳۸۳). رویکرد و روش در اقتصاد. تهران: مؤسسه­ی انتشارات آگاه.

-­سجادپور، سید محمد کاظم.(۱۳۸۴). جهانی شدن: برداشت­ها و پیامدها. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی وزارت امور خارجه، چاپ سوم.(این کتاب مجموعه مقالاتی است که زیر نظر سجادپور گردآوری شده است).

-­سِن، آمارتیا.(۱۳۹۱). اندیشه­ی عدالت. تهران: نشر نی. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۲۰۰۹٫

-­کاستلز، مانوئل.(۱۳۸۲). عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ؛ پایان هزاره(جلد سوم، چاپ سوم). ترجمه­ی احد علیقلیان و افشین خاکباز. تهران: انتشارات طرح نو. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۱۹۹۹٫

-­کلاین، نائومی.(۱۳۹۰). دکترین شوک، ظهور سرمایه­داری فاجعه. چاپ سوم. تهران: کتاب آمه. تاریخ انتشار به زبان اصلی سال ۲۰۰۷٫

-­Friedman, Milton.(2002). Capitalism and Freedom. First Published 1962, The University of Chicago.

-­Fukuyama, Francis.(1989). The End of History. The National Interest, 16, 1989, pp 3-18.

-­Fukuyama, Francis.(1992). End of History and the Last Man. New York: The Free Press.

-­ILO & WHO.(2011). Social protection floor for a fair and inclusive globalization. Geneva: International Labour Office. www.ilo.org

-­Sim, Stuart.(1999). Derrida and the End of History. UK and USA.

-­UNITED NATIONS.(2004). Report on the follow-up of the World Summit for Social Development: State and Globalization, Challenges for Human Development. Bangkok, 17-19 December 2003.


[۱]  Francis Fukuyama

[۲]  Jeremy Rifkin

[۳]  Sim

[۴]  Derrida

[۵]  Nietzsche

[۶]  Nostradamus

[۷]  Hegel

[۸]  Marx

[۹]  Baudrillard

[۱۰]  Lyotard

[۱۱]  John Rawls

[۱۲]  Amartya Sen

[۱۳]  Keynes

[۱۴]  Allende

[۱۵]  Pinochet

[۱۶]  Friedman

[۱۷]  Hayek

[۱۸]  International Labour Office

[۱۹]  World Health Organization

[۲۰]  Globalization

[۲۱]  Castells

[۲۲]  Taffler

[۲۳]  Adam Smith

[۲۴]  Leontief

[۲۵]  Naomi Kelein

[۲۶]  Thorstein Veblen