دعواها بر سر چیست؟

این روزها یکی از بحثهای داغ در بالای حکومت اسلامی اینست که آیا مردم را باید به زور به بهشت برد یا خودشان داوطلبانه باید بروند! این بحث بعد از این بالا گرفت که حسن روحانی گفت که بگذارید مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند. احمد خاتمی امام جمعه تهران و احمد علم الهدی امام جمعه مشهد میگویند وظیفه حکومت اسلامی اینست که مردم را به بهشت ببرد حتی اگر به زور شلاق باشد.

خاتمی جمعه گذشته ۹ خرداد در نماز جمعه تهران گفت وظیفه و رسالت حکومت اسلامی این است که “جاده بهشت را صاف کند، ماموریتش هم این است. حکومت وظیفه دارد جاده را هموار کند برای بهشتی شدن مردم.” او اضافه میکند “این که مردم را آزاد بگذاریم هر کاری خواستند بکنند در عرصه اخلاقی، اقتصاد و فرهنگ آزاد باشند امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشیم، به صراحت می‌گویم این معنی مورد تایید هیچکس نیست و معنای نادرستی است.”

این سخنان بدنبال حرفهای روحانی در هفته قبل از آن مطرح شد که گفته بود “اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنید، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمی‌توان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد.”  علم الهدی هم در نماز جمعه مشهد با سخنان  روحانی مخالفت کرده و گفته که “شلاق که سهل است، با همه قدرت جلوی کسانی که مانع بهشت رفتن مردم شوند خواهیم ایستاد.”

داستان جالبی است. در هرحال مردم به بهشت خواهند رفت. حال یا به روایت روحانی خودشان انتخاب میکنند یا به روایت علم الهدی به ضرب شلاق راهی بهشت میشوند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. یا بهتر است بگوییم شروع میشود! استقبال “حوران” و “غلمان” از مردان بهشتی شده… و بعد شنا در استخرهای شیر و آب انار و … بقیه ماجرا. (بیچاره زنان بهشتی حتی در بهشت هم ظاهرا باید فقط به مردان سرویس بدهند و پروردگار عالم برای پذیرایی از آنان تدارک دیگری ندیده است!) بگذریم.

بود و نبود حکومت اسلامی

همه کس در ایران میداند که بحث فسیلهای حکومتی مطلقا بر سر بهشت و جهنم نیست. بحث بسادگی بر سر بود و نبود همین امروز حکومت اسلامی است. اختلاف اساسی در بالای حکومت آشکارا اینست که آیا حکومت اسلامی با تشدید سرکوب میتواند به حیات خود ادامه دهد، یا با گرفتن ظاهر “مردم سالاری” و دموکراتیک؟ و هر طرف که میروند و هرچه توی سر یکدیگر میزنند جوابی که روبرویشان قرار میگیرد اینست که: هیچکدام جواب نمیدهد!

این حکومت هرروز دارد در کوچه و خیابان و کارخانه و دانشگاه و همه جا از مردم جواب نه میگیرد. اکثریت عظیم مردم این جامعه عمیقا میخواهند و وسیعا در تلاشند که خود را از شر این حکومت غارتگران و دزدان و سرکوبگران خلاص کنند. میلیونها کارگری که زیر خط فقر زندگی میکنند راهی جز به زیر کشیدن حکومت اسلامی برای دستیابی به ساده ترین زندگی انسانی پیش روی خود نمی بینند. میلیونها بیکارانی که یک ریال بیمه بیکاری ندارند فریادشان بلند است. زنان دیگر نمیخواهند تحقیر و توهین و تبعیض و بی حقوقی را تحمل کنند. جوانان، بازنشستگان، معلمان، پرستاران، کارمندان و در یک کلام همه مردم برای معیشت و منزلت و نفس کشیدن در امنیت، تنها راهی که پیش روی خود می بینند به زیر کشیدن حکومت اسلامی سرمایه داران است. فضای جامعه و مقابله با اعدام و حجاب و اعتراضات و اعتصابات گسترده علیه فقر و گرانی، گویای یک التهاب اجتماعی است که فوران گسترده آن در آینده نزدیک را همه کس میتواند حس کند.

اینها واقعیات آشکار جامعه ایران است. آخوندها و کسانی که در راس هرم حکومتی نشسته اند این واقعیات آشکار را می بینند. فلج اقتصادی شان را می بینند. انزوای بین المللی گریبانشان را گرفته است. و در نتیجه وحشت وجودشان را میگیرد، و راه برون رفت از این مخمصه مدام مورد بحثشان است. این سرمنشاء اصلی تمام نزاعهای حکومتی است. طبعا در بطن این نزاعها سهم خواهی از ثروتها و غارتها و از قدرت، جای برجسته ای یافته است. برخلاف تصور برخی سیاسی کاران، دعواهای بالای حکومت جنگ زرگری نیست. یک جنگ واقعی است که بعضا ابعاد خونینی هم بخود میگیرد.

حسن روحانی خود از پایه گذاران و استراتژها و سازماندهنگان تمام سیاستهای سرکوب از ابتدای روی کار آمدن این حکومت بوده است. اکنون هم او الگویش را “مردم سالاری به شیوه امام راحلش” قرار داده است. یعنی دوره کشتارها و اعدامها و جنگ و تحجر دهه شصت آن چیزی است که این آخوند به اصطلاح “مدرن و بنفش” بدنبال آنست. طی شش ماهه اول حکومتش بیش از ۵٠٠ نفر اعدام شدند و طی یک سال اخیر بیش از ٧٠٠ نفر که شماری نیز سیاسی بوده اند، وحشیانه اعدام شده اند. کارنامه دولت روحانی طی همین یک سال اخیر تماما سیاه و تاریک است.

اما او میخواهد با نق زدنهای دموکراتیک مردم را به همان شیوه خاتمی و رفسنجانی و حتی احمدی نژاد در انتظار نگه دارد. و کاری کند که مردم سرکوبها و اعدامها و ناهنجاریها را به پای طرف مقابل بنویسند. امید او اینست که اقتصاد زمین گیر شده حکومت را با معجزه ای از زمین بلند کند تا برای ادامه حیات حکومت راهی باز شود.

و واقعیات سرسخت زمینی هرروز دارند نشان میدهند که نه اقتصاد بحران زده جمهوری اسلامی راه حلی برای نجات دارد و نه عقب راندن مردم به هیچ شیوه ای برای این حکومت ممکن است. مذاکرات و رفع تحریمها و مساله اتمی نیز کماکان ادامه دارد و به هرجایی هم برسد دردی از دردهای حکومت و مردم دوا نمیکند.

نتیجه این که این نزاعهای بالایی ها، و خشم و نفرت مردم پا به پای هم ادامه خواهد یافت و گسترش بیشتری خواهد یافت. جمهوری اسلامی راهی جز ادامه سرکوب و “راهی کردن مردم به بهشت با شلاق” ندارد. و مردم هم راهی جز انقلاب را پیش روی خود نمی بینند و عملا و وسیعا به مسیر سرنگونی گام گذارده اند.

دوره آتی بی تردید دوره گسترش مبارزات و اعتراضات و شورشهای بخشهای مختلف مردم خواهد بود و هم زمان بحران حکومتی نیز عمق بیشتر و دامنه وسیعتری خواهد یافت.*