وطن! / ناهید وفائی

وطن!
به گورستان ها اشاره کردی
و گفتی به فرهنگ نیاکان افتخار می کنی
به کوه و دشت ها اشاره کردی
و گفتی به آب و خاک وطن افتخار می کنی
به نگهبانان وطن اشاره کردی
و گفتی به آنها افتخار می کنی
و من رویم را برگرداندم
به کودکان خیابانی اشاره کردم
که با پاهای برهنه در سرزمین نیاکان
در میان آشغال ها در هم لول می خوردند
و به مردم گرسنه و تشنه اشاره کردم
که در آب و خاک وطن
نان و آب گدائی می کردند
و به نگهبانان وطن اشاره کردم
که کودکان گرسنه را
و مردمی که نان و آب گدائی می کردند را
کتک می زدند و با خود به زندان می بردند
به تو گفتم:
«این است سرزمین نیاکان
و آب و خاک وطن
و نگهبانان وطن ؟!»
راه ات را گرفتی و رفتی
بدون اینکه پشت سرت را نگاه کنی
بعید نیست که من و تو دیگر
هیچگاه
در هیچکدام از گذرگاههای زندگی
و در هیچکدام از ایستگاههای زندگی
به هم نرسیدیم
مسیر نگاه های من و تو
به سوی دو نقطه ی کاملا متضاد بود
دو نقطه ای که هیچگاه به هم نمی رسند
دو نقطه ای که همیشه در مقابل هم می ایستند
ناهید وفائی
۰۲٫۰۶٫۱۴