گزینه های ناموجود رژیم

کورش عرفانی  
 korosherfani@yahoo.com

پرونده ی اتمی ایران از پیچیدگی خاصی برخوردار است که توجه نکردن به آن سبب تحلیل ناقص از آینده ی رژیم و آینده ی ایران خواهد شد. نظرات در باره ی فعالیت های اتمی در ایران به سه بخش تقسیم می شود.

  • ۱- آنها که بر این باورند باید به دنبال انرژی اتمی و سلاح اتمی بود.
  • ۲- آنها که انرژی اتمی را می خواهند و نه سلاح اتمی را.
  • ۳- کسانی که نه انرژی اتمی را می خواهند و نه سلاح اتمی را.

به نظر نگارنده تنها کسانی وضعیت و آینده ی رژیم را خوب درک می کنند که در گروه اول هستند و هم انرژی هسته ای و هم بمب هسته ای را برای بقای نظام ضروری می دانند.

باید دانست که تاکید تبلیغات بین المللی بر خطر آفرینی کسب سلاح اتمی توسط رژیم سبب شده است بسیاری به اهمیت وجه اول، یعنی ضرورت دستیابی به انرژی اتمی برای بقای نظام جمهوری اسلامی را فراموش کنند. اما واقعیت این است که اهمیت منابع اتمی انرژی برای رژیم در عرصه ی اقتصادی به همان اندازه ضروری است که دستیابی به سلاح اتمی در عرصه ی نظامی-سیاسی.

برای درک این موضوع کافی است که به موقعیت کنونی انرژی در ایران بنگریم و ببینیم که چگونه حاکمیت بی کفایت جمهوری اسلامی که دو دهه ی نخست عمر خود فقط را به غارت صرف  و چپاول ثروت ها و منابع زیرزمینی ایران پرداخته بود به ناگهان در مقابل شرایط وخیمی قرار گرفت که جز با راه حل های رادیکال بهبودی نخواهد یافت. امروز این راه حل های رادیکال به ترتیب یا باید اقتصادی باشد و درغیر این صورت اجتماعی و سیاسی خواهد بود. بهتر است که این روند را قدری توضیح دهیم.

 

اقتصاد: پاشنه ی آشیل رژیم

 

اقتصاد کشور درموقعیت فروپاشی قرار دارد. نیاز مبرم به منابع انرژی برای توسعه ی اقتصادی کشور و ایجاد شغل و پاسخ گویی به نیازهای مادی جامعه احساس می شود.[۱] اگر رژیم بخواهد این منابع را از داخل تامین کند نفت و گاز کافی برای صادرکردن نخواهد داشت و به این واسطه، درآمد ارزی که منبع مالی اصلی رژیم است به شدت کاهش یافته و با توجه به وابستگی بیش از ۸۰ درصدی دولت به درآمدهای نفتی، رژیم به سرعت با ورشکستگی و فروپاشی مواجه خواهد شد.[۲] پس، راه حل در یافتن منابع انرژی جایگزین است که به رژیم اجازه دهد نفت و گاز را صادر کرده وبادرآمد ارزی آن به نیازهای مالی اش پاسخ دهد. این منبع انرژی جایگزین بر اساس انتخاب حکومت جمهوری اسلامی نه باد و نه خورشید، بلکه اتم بوده است. اما موضوع این جاست که سایر جاه طلبی های نظامی-سیاسی رژیم، اعتماد بین المللی به کارکرد صرف اقتصادی را در فعالیت های اتمی او از بین برده است و به همین دلیل نیز به پایان بردن پروژه های اتمی برای جمهوری اسلامی تبدیل به یک رویای ناممکن شده است.

بنابراین حتی اگر فعالیت اتمی رژیم را یک انتخاب صرف اقتصادی هم فرض کنیم می بینیم که تحقق آن ناممکن و یا بسیار دشواراست. امروز هزینه ی ادامه ی طرح های اتمی رژیم بسیار بالا رفته است و می تواند به قیمت از میان رفتن رژیم تمام شود. به همان ترتیب که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ هزینه ی حفظ اتحاد با بن لادن برای رژیم طالبان بسیار بالا رفت.

پس جمهوری اسلامی در این بن بست گرفتار آمده است که یا باید به دلیل کمبود منابع انرژی با بحران های اقتصادی جدی مواجه شود ویا باید برای خود منابع انرژی اتمی دست و پا کند، اما پافشاری بر دستیابی به انرژی اتمی نیز می تواند به بهای افزایش تحریم ها ی بین المللی و بحران حاد اقتصادی و سپس بحران اجتماعی و  در نهایت بحران سیاسی ختم شود. این روند قابل پیش بینی است.

اگر رژیم بخواهد به خواست های بین المللی عمل و عقب نشینی  و دست از طرح های اتمی بردارد در این صورت، با این واقعیت مهم روبرو خواهد شد که چگونه به  نیازهای انرژی کشور پاسخ دهد. اگر نفت و گاز را به جای صدور به مصرف داخلی برساند از کجا درآمد ارزی به دست آورد؟ اگر نفت و گاز را صادر کند چگونه به نیازهای داخلی پاسخ دهد؟ بن بست رژیم زمانی بیشتر آشکار می شود که بدانیم حتی کمک های خارجی که در بسته ی مشوق های ۵+۱ وعده داده شده است نیز نمی تواند راهگشا باشد. چرا؟

زیرا اگر جمهوری اسلامی بخواهد از کشورهای غربی کمک مالی و فن آوری بگیرد باید شرایط و ویژگی های مافیایی و فراقانونی بافت اقتصادی خود راکنار بگذارد و نظام مالی کشور را با معیارهای بین المللی هماهنگ شود؟ در این صورت مجبور است که در ساختارهای دولتی و سیاسی خود تغییر به وجود آورد. این امر نیز رژیم را دچار تغییر ماهیت کرده و بساط چپاول باندهای مثلث روحانیت- بازار- سپاه را به هم خواهد ریخت. پس این سناریو نیز موثر نیست.

از آن سوی پافشاری به دستیابی به انرژی اتمی می تواند سبب تشدید خطرآفرین تحریم ها و یا حمله ی نظامی خواهد شد که هردو این موارد زمینه ی نابودی رژیم را فراهم خواهد کرد.

 

«چه باید کرد» رژیم

 

اینک لحظه ای موضوع را از دیدگاه  مقامات رژیم ببینیم که از خود می پرسند «چه باید کرد». تابلوی زیر انتخاب های نظری پیش پای رژیم را مرور می کند:  

 

تصمیم استراتژیک

نتایج و پیامدها

عدم و یا کاهش  صادرات نفت و گاز به با هدف تامین نیازهای داخلی

قطع و یا کاهش شدید درآمدهای ارزی و مواجه با یک بحران مالی تمام عیار در مدیریت کشور

عدم دسترسی به انرژی اتمی با هدف پرهیز از فشارهای و تحریم ها

بحران مالی و ارزی عمیق در کشور به دلیل ضرورت اختصاص بخش مهمی از تولیدات نفت و گاز به نیازهای داخلی برای پرهیز از بحران اجتماعی و سیاسی

دسترسی به انرژی اتمی

فشارهای سیاسی، تحریم های اقتصادی و خطر حمله ی نظامی

پذیرش سرمایه گذاری و کمک های مالی و فن آوری خارجی

ضرورت تغییر در ساختارهای سیاسی و فرا قانونی و بروز بحران قدرت و مدیریت در کلیت نظام حاکم به دلیل پایان یافتن فعالیت شبکه ی مافیایی قدرت

 

 

چنانچه در جدول بالا می بینیم، تصمیم استراتژیک در این مقطع، هر چه که باشد، نتیجه ای جز یک بحران اقتصادی و یا اجتماعی و یا سیاسی-نظامی نخواهد داشت. این همان شرایطی است که استراتژیست ها از آن به عنوان نقطه ی «عدم انتخاب»[۳] نام می برند که سبب می شود یک مجموعه به سمت نقطه ی «بازگشت ناپذیر»[۴] برسد. اگر جمهوری اسلامی حتی تا همین ۳ یا ۴ سال پیش هنوز در نقطه ی «حق انتخاب» بود، با روی کارآمدن باند سپاه به ریاست جمهوری احمدی نژاد تصمیم های غلط و ضد عقلایی را چنان انباشته ساخت که اینک ورود نظام جمهوری اسلامی به نقطه ی «عدم حق انتخاب» و «عدم امکان بازگشت» بدیهی جلوه می کند. ضمن اینکه می دانیم بستر کلی رسیدن به چنین مرحله ای همان بافت طبقاتی، گرایش مافیایی درون حاکمیت و مدیریت ضد مردمی کشور توسط نهادهای مختلف رژیم از فردای انقلاب تا به امروز است.

حال سوال این است که وضعیت کنونی چه زمانی تعیین تکلیف شده و شرایط یکسره خواهد شد؟ آیا رژیم می تواند شرایط را این گونه به صورت یک بام و دو هوا ادامه دهد؟ به چه امیدی؟ آیا تغییراتی مثل تعویض ریاست جمهوری آمریکا می تواند در این باره کارساز باشد؟ آیا تشدید سرکوب وحشیانه می تواند انفجار اجتماعی را به تاخیر بیاندازد؟

باید بدانیم که تجربه تاریخی مدیریت کلان نشان می دهد که مشکل ساختاری با تغییرات غیر ساختاری برطرف نمی شود، بروز تغییرات ساختاری نیز جز با قابل انعطاف شدن ساختارهای منجمد رژیم ناممکن است، امری که جمهوری اسلامی حتی در حد محدود و کنترل شده ی بازی سیاسی اصلاح طلبان که همگی مهره های درونی خود نظام بودند موفق به انجام آن نشد.

مجموعه ی این بن بست ها سبب شده است که در هفته های اخیر رژیم دست به تصمیم گیری های رادیکال بزند که چیزی نیست جز تبلور همان قانونمندی معروف فروپاشی ساختارهای غیر عقلایی، فرامدیریتی و فاقد مکانیزم های کنترل استراتژیک: تصمیم اشتباه نخست زمینه را برای تصمیم اشتباه دوم آماده می کند، تصمیم اشتباه دوم خطای سوم را باعث می شود و این روند زنجیره وار به پیش می رود تا از هم پاشی درونی ساختار را ممکن ساخته و در موارد رژیم سیاسی در صورت وجود یک جایگزین، سرنگونی آن را متحقق می سازد. این گونه از تصمیم گیری های به طور کامل ضد عقلایی در حال حاضر در ایران فراوان شده است. تنها به یک مورد از آن بپردازیم.

 

خود-شتاب  بخشی به  فروپاشی

 

یکی از تصمیمات فاجعه بار کنونی رژیم طرحی است با نام «طرح تحول اقتصادی» که بر اساس آن دولت یارانه های کالاهای ضروری را حذف کرده و به قول خودشان این یارانه را به صورت نقدی به مردم خواهد داد. این طرح به قدری احمقانه است که حتی اقتصاد دانان نزدیک به رژیم نیز از آن به عنوان فاجعه یاد می کنند. یکی از اقتصاددانان داخل کشور در سایت تابناک در این باره این گونه به سران نظام هشدار می دهد:« در اقتصاد سیاسی یک دسته بر این باورند که افزایش شدید تورم، باعث مخا