جامعه و اعتراضات مردمی!

چند وقتی‏ست که فضای ایران تغییر یافته است. غم‏زده‏ی سیاسی‏ست و دلیل آنرا می‏توان از چند جنبه مورد بازنگری و بررسی قرار داد. فرسوده‏گی و بی‏ثمری اعتراضات کارگری – توده‏ای، خاموشی و به‏عبارتی بی‏تحرکی عملی جناح‏های رقیب حکومتی، سوار نمودن عناصر دجالی هم‏چون خاتمی و روحانی و آن‏هم در دُوره‏های متفاوت – و به‏عنوان سوپاپ اطمینان نظام امپریالیستی – بر سر جنبش‏های اعتراضی، و سر آخر فقدان اپوزیسیون – سازمان و جریان – سازمان‏یافته در درونُ و به‏عنوان نیروی محرک و سازمانده‏ی جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای، از زمره مواردی‏ست که جامعه‏ی ایران هم‏اکنون با آن رو در رو می‏باشد.

طبعاً می‏توان و می‏شود بر موارد فوق، نکاتی را اضافه نمود و از میان همه‏ی آن‏ها، استنتاجات سیاسی و عملی خود را به بیرون کشید؛ امّا و در این‏میان، آن‏چه را که آشکار و مبرهن می‏باشد، آن است‏که شور و شوق اعتراضی – با هر مضمون و تعیینی – در درون جامعه افت نموده است و نظام در این چند وقته و با اتخاذ سیاست‏های ریاکارانه کوشیده است، انرژی‏های مثبتِ جنبش‏های اعتراضی را تخلیه و بر دامنه، و بر باروری پتانسیل مبارزاتی به‏کاهد. به بیانی دیگر، حکایت جنبش‏های اعتراضی ایران، حکایت یک‏سویه است. دامنه‏ها و مانورها، یک‏نواخت است و کمتر، جامعه شاهد دست‏یابی به حقوق لگدمال شده‏ی میلیون‏ها انسان زحمت‏کش است. این نظام به‏همراه دار و دسته‏های رنگارنگ‏اش، تلی از خرابی بر جای گذاشته و بیکاری از مرز چند میلیونی عبور نموده و غارت اموال عمومی هم توسط غارت‏گران، میلیاردی‏ست. اسارت و برده‏گی دارد همان مسیری را طی می‏کند که از آغاز بوده است. زمان گذشت و امّا گذشت زمان و علی‏رغم پیش‏ر‏فت‏های متفاوت – و بویژه در عرصه‏ی ارتباطات -، نصیب مردم نه شده است. سودها و ثمره‏های جامعه دارد به خزانه‏ی بی‏انتهای سرمایه‏داران سرازیر می‏شود و ارگان‏های سرکوب‏گری هم‏چون سپاه پاسداران و به‏عنوان حامی مستضعفین!!، وظایف‏اش چند گانه شده و اقتصاد جامعه را در دست خود قبضه نموده است. این ارگان مخوف جدا از تعرض به جان و مال میلیون‏ها انسان زحمت‏کش، تنفس خودی‏ها را هم دارد کنترل می‏کند. تصاحب و به انحصار در آوردن تمامی شرکت‏های ساختمانی، الکترونیک، راه‏سازی، گمرگ، حوزه‏های نفتی، سدسازی و ایجاد قراردادهای کلان نظامی و غیره و غیره، این ارگان را در رأس دیگر نهادها و ارگان‏های غارت‏گر نظام وابسته‏ی جمهوری اسلامی قرار داده است، تا جائی‏که صدای رفسنجانی را در آورده و اعلام نموده است که: “در زمان بازسازی بعد از جنگ، سپاه را وارد فازهای اقتصادی و سازنده‏گی نمودیم و درست هم بود، امّا حالا سپاه به کل هم قانع نیست”.

آری، ورود سپاه پاسداران به چنین عرصه‏ای، بر دامنه‏ی تضادهای درونی نظام افزود؛ تضادهایی که بعضاً تجلی خود را در لشکرکشی‏های خیابانی – انتخاباتی نظام به‏نمایش گذاشته است. از یک‏طرف جنگ و دعواهای درونی نظام بر سر سهم‏خواهی جناحی، حقیقی‏ست و از سوی‏دیگر و بنوبه‏ی خود باعث گردیده است تا زمینه‏های اعتراضات اقشار محروم و متفاوت جامعه را فراهم آورد و در این اثناء، بخشاً مردم کلیت نظام را نشانه گیرند. نمونه‏ها در این زمینه فراوان‏اند و براستی سئوال این است‏که چرا مدت‏ها و دهه‏هاست جنبش ایران – من‏حیث‏المجموع – به دنباله‏ی بخش‏هایی از جناح‏های حکومتی – دولتی تبدیل گردیده است و فاقد طرح و خواسته‏های مشخص و هم‏چنین مرزبندی قاطع و روشن با حامیان سرمایه می‏باشد؟ سئوال دیگر آن‏که، چرا مدت‏هاست، جامعه شاهد جنب‏و‏جوش مردمی نیست؟

در کنار ورود و پاسخ به سئوالات فوق یک نکته‏ی اساسی قابل انکار نبوده و لازم به تاکید می‏باشد آن است که در این چند دهه، مردم به سهم و توان – و آن‏هم در عرصه‏های متفاوت -، از خود جسارت و تحرکی نشان داده‏اند و انتظاری فراتر از آنها، بیهوده و بنابه‏جاست. مردم در صحنه بودند و ماحصل و ثمره‏ی سیاسی – اقتصادی آن به جیب جناح‏های متفاوت و نظام رفته است.

سوءاستفاده از انرژی زنان و اعتراضات جوانان و مردم در این چند دهه و به تبع‏ی آن‏ها فقدان نتایج لازمه و ثمربخش دارد بر این حقیقت صحه می‏گذارد که همه‏ی هدفِ جناح‏های متفاوت نظام، کنترل پائینی‏ها و سهم‏بری هر چه بیش‏تر از اموال عمومی و نعمات جامعه به نفع جناح‏های خودی‏ست. مضافاً این‏که به اثبات رسیده است هیچ‏گونه هم‏سوئی و هم‏خوانی سیاسی – اقتصادی‏ای مابین کارگران و دیگر ستم‏دیده‏گان، با حامیان متفاوت نظام نیست. قطعاً منظور و مقصودِ جناح‏های رقیب حکومتی – دولتی، محترم شمردن به حقوق مردمی، پاکیزه‏گی مبارزات کارگری و هم‏طرازیی با منفعت محرومان نیست و هم‏واره و هم‏واره، جانیانی هم‏چون روحانی، رفسنجانی و خاتمی، نقش سوپاپ اطمینان نظام‏های امپریالیستی را در دُوره‏های متفاوت ایفاء – نموده و – می‏نمایند و تجمع حول آنان، با هر نیت و منطقی، مضر، گم‏راه کننده و در خدمت به اتلاف انرژی‏ها و عقب‏گردهاست. ده‏ها فاکت را می‏توان ردیف نمود و نشان داد که امر انقلاب ایران، در هم‏سوئی مردم، با دسته‏جات، جناح‏ها و دولت‏هایی هم‏چون دولت‏های “اصلاح‏طلب” و “امید و تدبیر” – نبوده و – نیست. متأسفانه جنبش ایران به اندازه‏ی کافی از دست این جناح‏ها، عناصر و دولت‏ها صدمه دیده است و به میزان و به‏مراتبی گسترده‏تر، به عقب بر گشت.

حقیقتاً که خالصی جنبشِ دارای کمیت پائین‏تر، به‏مراتب، به از جنبش‏ها و اعتراضاتِ با کمیت بیش‏تر است. تنها چنین اعتراضاتی قابل دفاع‏اند و لازم است تا جامعه به این سمت هدایت شود و بدون کمترین شک و شبهه‏ای، وظیفه‏ی آن بر عهده‏ی حکومت‏یان و دولت‏های رنگارنگ‏اش نیست. این دولت‏ها و عناصر اساساً در چنین جایگاهی قرار نه‏گرفته‏اند و برای تحقق چنین امری ساخته نشده‏اند. نجات و جهت‏بخشی اعتراضات مردمی بر دوش نماینده‏گان حقیقی و سیاسی کارگران و زحمت‏کشان است و تردیدی در آن نیست که جنبش‏های اعتراضی نیاز به سازمان قوی و سازمانده دارد؛ نیاز به سازمان و جریانی دارد که دُور یک‏سویه را تغییر دهد و بر کیفیت مبارزات کارگری – توده‏ای بی‏افزاید. دهه‏هاست که – من‏حیث‏المجموع – محرکان و زمینه‏های بروز اعتراضات مردمی تغییر یافته است و بی دلیل هم نیست که علی‏رغم گسترده‏گی و علی‏رغم ازیاد اعتراضات کارگری – توده‏ای، جامعه شاهد پیش‏رفت آن‏چنانی و تحقق خواسته‏های محرومان نبوده است. نظام‏های امپریالیستی بر این امر اشراف دارند و می‏دانند که با وجود چنین اوضاعی، شالوده‏ی‏شان مورد تعرض و صدمه‏ی جدی قرار نه‏گرفته و نظام سرمایه‏داری پابرجا خواهد ماند و در مطلوب‏ترین شکل، به جابه‏جائی بالائی‏ها و ایجاد تنش‏های گسترده به منظور پاسخ‏گوئی به بحران درونی‏شان و هم‏چنین به تخطئه و به انحراف کشاندن مبارزات توده‏ای منجر خواهد گردید.

شوربختانه چنین ریلی مدت‏هاست بر فضای اکثر کشورها سایه انداخته و به‏عینه مشاهده شده است که سود آن نه تنها به جیب مردم، بلکه به کیسه‏ی نظام‏های سرمایه‏داری رفته است. بی‏گمان تغییر مسیر فعلی جوامع‏ی متفاوت و از جمله جامعه‏ی ایران بر دوش همه‏ی جوینده‏گان راه رهائی‏ست. بر مبنای چنین وظایف معین و بدیهی‏ای، در درجه‏ی نخست چپ ایران – و بویژه نیروها و عناصر خارج از کشوری – نیاز به خانه تکانی سیاسی جدی داشته و در ثانی لازم است تا به این جمع‏بند عملی دست یابد که تحرکی نیروهای سیاسی از جانب توده‏ها، می‏بایست جای خود را به تحرکی توده‏ها از جانب نیروهای سیاسی دهد. تنها در چنین بستر و روندی‏ست که ثمره‏های اعتراضی قابل رویت خواهد بود و نظام را با مشکلات اساسی و جدی روبرو خواهد ساخت. ترس همه‏ی نظام‏ها و از جمله نظام امپریالیستی ایران، از ورود به چنین وضعیتی‏ست. مسلماً انجام چنین وظایفی بر دوش کمونیست‏هاست و بدون اتخاذ سیاست صحیح و برنامه‏ی روشن، و بدون به چالش کشاندن عملی ارگان‏های متفاوت سرمایه، امر انقلاب کارگری – توده‏ای به پیش نه‏خواهد رفت و در دست‏اندازهای سرمایه گیر خواهد کرد. به باوری، هر انقلابی با بُرش مبارزاتی کمونیست‏ها گره خُورده است و تا مادامی‏که جامعه‏ی ایران از فقدان سازمان و جریان کمونیستی در رنج و عذاب می‏باشد، سرمایه هم‏چنان و علی‏رغم تصادمات و ناملایمات سیاسی درونی، دست بالا را خواهد داشت و استثمار و سرکوب کارگران و زحمت‏کشان را پی خواهد گرفت.

۲۵ مه ۲۰۱۴
۴ خرداد ۱۳۹۳