در دفاع از ازادی تمامی مواد مخدر گیاهی ۳

انجمنهای گمنام

در سومین بخش از موضوع مواد مخدراین بار به موضع تثوریها و دستورعمل های مربوط به مواد مخدر و الکل یعنی انجمنهای گمنام می پردازم. تثوریها و دستورعملهای در بستر اصلی عاری ازمواد مخدر و الکل بر خلاف تصورات عامی و به ظاهر انسان دوست بخشی از جنبش ارتجاعی جنگ علیه مواد مخدر و در واقع ستون اصلی جنگ و جنبش ارتجاعی جنگ علیه مواد مخدر است و همانطور که در این مقاله تلاش خواهم انجمنهای گمنام اصولی به مراتب فراتر از موضع مواد مخدر و الکل است. انجمنهای معتادان گمنام بخشی از یک جنبش عمومی تر محافظه کارانه و مذهبیست و جمعنا شامل ۱۵۰ تا ۲۰۰ نوع از انجمنهای مختلف گمنام را در بر می گیرد و باید این جنبش را بزرگترین کالای صادارتی ارتجاع غربی و به طور اخص امریکا و انگلیس و در چند دهه گذشته دانست. این جنبشیست که ریشه و تاریخ ان به اواخر قرن ۱۹ میلادی و اوایل قرن بیست میلادی یعنی شکل گیری جنبش فاشیسم اروپاثی و امریکاثی و در واقع وسیعترین و جهانی ترین جنبش راست پروسرمایه داری هم است و در خود به تبینها و جنبشهای مختلفی تقسیم می شود. موضوع این مقاله فقط در مورد انجمنهای معتادین گمنام و الکل های گمنام خواهد بود . سر منشا این تثوریها و دستورعملها کماکان و طبق معمول مربوط به جنبش ارتجاعی محدود کردن مواد مخدر گیاهی و در امریکا – انگلیس و المان متولد شد و امروزه به بیش از ۸۰ کشور دنیا و شانه به شانه سربازان امریکاثی وبه چهار گوشه دنیا و از جمله ایران صادر شده است. فعالان این جنبش مدعید که با ۳ میلیون عضو و در ۸۰ کشور دنیا فعالند و به هیچ گروه – سازمان و دولتی و ایدولوژی وابسته نیستند.

موضوع مواد مخدر و الکل یکی از بحث انگیز ترین و انتاگنونسترین موضوعات اجتماعی در قرنهای گذشته و دوران معاصرهم هست و نتیجتنا یک سیاست اجتماعی نسبت به مواد مخدر و الکل یکی از هسته های مهم و اصلی و قدیمی مورد اختلاف دو قطب اصلی سکولاریسم و مذهب نه تنها درجوامع سرمایه داری کنونیست بلکه در جوامع ماقبل سرمایه دای هم بوده است. از سیاستها و نمونهای جنایت کارانه و غیر انسانی ایران – عربستان و امریکا گرفته تا لایه ها و سیاستهای نیمه سکولار کشورهای امریکای جنوبی و اروپای غربی – همه عرصه های مختلف از یک مبارزه سیاسی ایدولوژیک و به وسعت کره زمین و در چند قرن گذشته بوده است .

اثبات این امر که این تثوریها و دستور عملهای الکلی های گمنام و معتادان گمنانم نه تنها بخشی از حل معضل مواد مخدر نیستند بلکه خود بخشی از معضل و مشکل مواد مخدرند و از این مهمتر سر منشاه بخشی از مشکلات روانی و روحی امروزی بشر هم هستند  وظیفه این نوشته است.

مذهب در قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی و خاستگاه انجمنهای گمنام

قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی قرون بحران ایدولوژیک و هویت مذهبی و به طور اخص مذاهب مسیحیت در اروپا و امریکا بود . این بحران ایدولوژیک و هویتی عمدتنا ناشی وتحت تاثیر پیدایش و رشد جامعه سرمایه داری (زندگی شهر نشینی و پروسه صنعتی شدن و طبقات نوظهور اجتماعی یعنی کارگر و سرمایه دار و نتیجتنا ایدولوژیهای نوین و هویت های نونین انسانی ) شکل گرفتند. در تلاش برای درک اینکه چرا پایبندی به اصول و سنن مذهبی و در نیمه دوم قرن ۱۹ تضعیف و رجوع عمومی به روشنگری و ارای علمی و ماتریالیسم ( شبح کمونیسم در اروپا ) مهمترین روند سیاسی را و حداقل در کشورهای اصلی مادر اروپاثی و امریکای تشکیل می داد – سکتها و شاخه های مختلف مذهبی ( عمداتا شاخه های مختلف مذاهب پروتستان )  با گرایشات عمیق نو فرهنگی و پوپولیستی و تحت عنوان به اصطلاح بیداریهای اول و دوم مسیحی و در نمونه های اسلامی ظهور دوباره پیامبران مختلفی شکل گرفتند.با فرو ریختن نظام کهن فثودالی – این هویتهای مذهبی به جنبشهای اجتماعی سیاسی تبدیل شده بودند و منتقد ده درصدی رسمی کلیسای درباری قرنهای ۱۸ و ۱۹ اروپاثی و در مقابل کمونیسم و ماتریالیسم رو به رشد اروپاثی تدویین یافته بودند و خواهان رجعت به اصول و ارزشهای اولیه مسیح بودند و در واقع خواهان رجعت کامل به اسمان و دیکتاتوری خداثی از نوع ( هیتلر) بودند. و مذهب را نه یک امر درباری و فثودالی بلکه توده ای می دانستند . تا جاثی که به فهم عمومی و شعور اروپاثی دوران مربوط می شد کمتر کسی متوجه خطر ناک بودن این جنبشهای فاشیستی شدند تا قدرت گیری حزب ناسیونال سوسیالیست المان (هیتلر) در دهه ۳۰ میلادی. نتیجتنا و تحت تاثیر این باز نگرنی تاریخی مذهب – مستعمرات اروپاثی ( امریکا ) که هنوز مراحل اولیه پروسه توسعه و شکل گیری سرمایه داری را طی می کرد به بزرگترین مرکز تولید و صادارت ارتجاع مذهبی و از همان نیمه دوم قرن نوزده تبدیل شد. دلیل این امر و در وهله اول در فرمال و نیم بند بودن جداثی مذهب و دولت در قوانین اساسی امریکا از یک طرف و شکل گیری دولتهای ملی و استقلال طلیانه  در طرف دیگر بود .قوانین اساسی امریکا مذهب و دولت را از هم جدا می داند اما با بندها و تبصرهای همچون ازادی کامل مذهبی – مذهب مدنی و مذهب عمومی – نه تنها مذاهب را در تمامی اشکال سیاسی اجتماعی ان به رسمیت می شناسد بلکه انرا وسیعنا هم ترویج هم می کند. امریکا و امروزه با داشتن صدها نوع مذهب مختلف و هزینه های بیلیونی سالانه مذهبی بزرگترین مرکز تولید کننده و صادراتی ارتجاع مذهبیست .

مذهب و تجارب مذهبی و در عمیق ترین اشکال اصولی نیست جزعجز و ناتوانی ادمی و عکس العملهای دفاعی روانی بشری از عدم تامین – اضطراب و نگرانی در چگونگی تامین نیازهای اولیه و بقاثی فیزیکی – روانی اوست .قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی قرون انتقالی از جوامع کهن و فثودالی به جوامع نوین سرمایه داری بود و همچون تمامی دوران انتقالی جوامع انسانی سوال – هسته مرکزی و کلیدی روانشناسانه بشر در چگونگی دست یابی به  امنیت – ارامش و تامیین نیازهای حیاتی و بقاثی ادمی و در بتن از هم  گسیختگی کامل جامعه و مناسبات هزاران ساله فثودالی از یک طرف و عدم شکل گیری سازمانها- ساختارها – نهادها و واحدهای نوین جامعه و مناسبات نوین کاپیتالیستی جدید از طرف دیگر بود . شکل گیری صدها شاخه و تبیینهای مذهبی مختلف و هزاران اجتماع و کمونهای مذهبی – اتوپیای و اکثرنا ارتجاعی ( در مستعمرات امریکا ) پروسه ای نبود جز انعکاسی از ترس و اضطراب مهاجران و پناهندگان رانده و فراری داده شده از دنیای کهن درچگونگی تامیین نیازهای اولیه و بقاثی بشر در سرزمین تازه کشف شده امریکا. این پروسه خلع  از مذاهب قرون وسطاثی ( جداثی دولت از مذهب ) و دموکراتیزه کردن مذهب ( فردی کردن مذهب از طریق دیسیپلینهای فردی مذهبی ) در قرنهای ۱۸-۱۹ روندی نبود جز ازاد کردن روانشناسانه بشر و پیش شرط تمامی خلعیتهای مادی و اجتماعی نظامهای تولیدی ماقبل تولید سرمایه داری. ایدولوژهای مذهبی جدید و درشکل سازمانها – اجتماعات نوین مذهبی و مبتنی بر خلق و فابریک کردن هیجانهای تجربی فردی و دسیپلین های مذهبی نو – باز نویسنی کتابها و حدیث مذهبی ( تبینهای جدید مذهبی – دستورات و نحوه توالت رفتن – نظم و انضباط – وظایف روزانه مذهبی و از جمله عبادت – روزه خوانی – خلق احساسات هیجان انگیز درونی و روانی – عاری از مواد مخدر و الکل ) و در شکل ازادیهای دمکراتیک مذهبی فردی جدید نه در تقابل روابط کاپیتالیستی تازه به دنیا امده  بلکه به بیان و ترجمه ایدولوژیک مناسبات جدید یعنی فرد و فرد گراثی مطلق بیان مادی و زمینی داد. از این رو و از نقطه نظر تکامل تاریخی – اجتماعات و جوامع کلنی مذهبی جدید اولین نطفه های تشکیل دولتهای ملی و استقلال طلبانه  در سرزمین تازه امریکا بود و نتیجتنا مذهب به یکی از سه جزه ( مذهب – ناسیونالیسم و لیبرالیسم ) ایدولوژی حاکم در شکل دهی به جنبش استقلال طلبانه و مدل توسعه سرمایه رانه تبدیل شد . با این تحول تاریخی پروسه و روند سکولاریزاسیون کردن جوامع کاپیتالیستی و حداقل در جوامع محافظه کار همچون امریکا- انگلیس شکست خورد و نتیجتنا مذهب و از طریق جنبشهای سیاسی مذهبی و محافظه کارانه نه تنها ابقا شد بلکه اشکال و ابعاد کاملا فاشیستی توده ای هم به خود گرفت.

اکسفورد یک گروه کمک هزینه تحصیلی مسیحی بود که در سالهای دهه ۲۰ میلادی در یک کلیسای کوچک و در شهرکیسویک انگلستان و توسط تعدادی که خود را یاران مسیح می دانستند تشکیل شد. در واقع یک گروه اولیه از یاران مسیح بود که معتقد به بازگشت به خلوصیت اولیه مسیحیت بودند. یک لومپن فاشیست و البته برنده جایزه صلح نوبل در دهه ۵۰ میلادی به اسم دکتر فرانک ناتان دانیل – که از ادولف هیتلرجایزه دریافت کرده بود- از موسیسین اصلی گروه اکسفورد و متولد امریکا و از یک خانواده المانی تبار به دنیا امده بود.گروه اکسفورد –علیرغم کوچک بودن ان – نتیجه و تحت تاثیر جنبش محافظه کارانه مذهبی و منتقد یک درصدی کلیسا و شاخه های رسمی مذهب در قرن نوزده بود. جناب دکتر در توصیف ادولف هیتلر چنین می گوید ” من از بهشت تشکر می کنم برای فرستاده چنین مردی علیه کمونیسم ضد مسیح ”  خلاصه فلسفه گروه اکسفورد و در چند جمله عبارت بود :  همه مردم گناهکارند ؛ همه گناهکاران را می توان تغییر داد ؛ اعترافات یک پیش نیاز برای تغییر است وتغییر می تواند خدا را به طور مستقیم در دست رسی قرار دهد . اصول اولیه این گروه را سی ۵ می نامیدند که به قرار زیر است. اعتماد- اقرار-عقیده- تبدیل- ادامه و بر اصول اخلاقی زیر مبتنی بود. صداقت مطلق ، خلوص مطلق وعشق مطلق .

 بیل ویلسون از دلالان وال استریت در شهر نیویورک و در جستجوی راهی برای خلاصی از اعتیاد به الکل گروه الکلی های گمنام را در ایلات اوهایو و نیویورک امریکا و تحت تاثیر گروه اکسفورد و در ده ۳۰ میلادی تشکیل داد.از نظر ویلسن و گروه اکسفورد اعتیاد و مصرف الکل نه تنها یک بیماریست بلکه به مثابه و وسیله و یا ماده ای که بین فرد و خدا فاصله انداخته است هست . تسلیم به خدا و نیروهای وهم امیز که در واقع ملحق شدن به گروهای مذهبی و از جمله الکلهای گمنام و فرمان برداری از اصول خشک دینی از اصول پایه ای الکلی های گمنام بود و هست. و این سر منشاه تبینی خاص و ویژه از انسان به طور عام و فرد معتاد به طور خاص را هم به دست می دهد. ویلسون و در کتابش ( کتاب بزرگ- کتاب مقدس الکل های گمنام) به الکلیها توصیه می کند که در فکر پیدا کردن نیروثی فراتر و ماورای انسان باشند تا انان را در غلبه به این شیاطین ( الکل) یاری دهد . ویلسن دستور عملهای اولیه شش گانه گروه اکسفورد را به دستورعملهای ۱۲ قدم تغییر داد که در واقع اصول ناظر بر زندگی مصرف کنند گان الکل و مواد مخدر و از نقطه نظر مذهبی تغییر داد. طنز در این است که اقای ویلسن و در اخرین هفته های اخر زندگیش و در حالی که در بیمارستان بستری بود و جهت دست یافتن به ارامش نه به خدای متعال و بزرگوارش بلکه از شیطان ( الکل) تقاضای کمک می کرد و مدام با دکترها و پرستارهای سر اختلاف داشت که چرا ویسکی را بطور کافی در اختیارش نمی گذارند.

در ده ۵۰ میلادی و تحت تاثیر فضای اولیه جنگ سرد و هیستریک ضد کمونیستی غرب-  این دستورعملها شکل وسیع و اجتماعی به خود گرفت چرا که دولتهای محلی و فدرال امریکا این روشها را به عمومی ترین شکلی ترویج دادند و نتیجتنا پای این انجمنها و قانونا به تمامی موسسات – نهادها و از جمله محلات -دانشگاها – بیمارستانها- زندانها و دادگاها  جهت جلب معتادین و خلاف کاران  به نهادهای مذهبی شکل گرفت و تا جاثی که امروزه و در تمامی محلات- بیمارستانها و زندان ها می توان گروهای کوچک و بزرگ را در جوامع و کشورهای محافظه کار وبه راحتی پیدا کرد.

امار و ارقام واقعی و مستقل و غیر ایدولوژیک مبنی بر تاثیر گذار بودن این تثوریها نه موجود است و نه خواهد بود و البته به دلایل کاملنا سیاسی ایدولوزیک راست گرایانه در امریکاست . با این وجود این تثوریها و دستور عملها عمومی ترین و ارزان ترین شکل و در دست رسترین شکل حمایت اجتماعی ترک مواد مخدر است و حداقل در جوامع محافظ کار و از جمله در امریکا است.

اصول ۱۲ قدم و همانطور که در اخر این مقاله درج شده است – اصولیست به مراتب فرا تر از موضوع مواد مخدر و الکل است.اصول ۱۲ قدم اصولی نیست جز یک چها رچوب مذهبی- محافظه کارانه و تمامنا غیر اجتماعی – غیرتاریخی و تمامنا در ضدیت با تمامی قوانین تکامل اجتماعی و انسانی شکل و تدوین یافته است. تمامی محتوای انجمنهای گمنام همچون شعور و اگاهی به اصطلاح مذهبی اصولی نیست جز خلع سلاح و بی اراده کردن فرد و اجتماع و ناتوان کردن بشر در تغییر مثبت و اگاهانه زندگیست و هنگامی که افراد به این درجه و مفهوم از نا باوری به خود و جامعه تنزل یابند – به اسیپ پذیرترین انسان و بخش جامعه تبدیل و تنزل خواهند یافت و نتیجتنا منطق  و پروسه انسان بودن از او گرفته خواهد شد . فرض مرکزی در انجمنهای گمنام و همچون تمامی مذهب پاسیف -عجز و ناتوانی بشر در رفع مشکلات و معضلات نسانیست.خلق و فابریک کردن ترس – وحشت و تردید در انسان بودن و جهان هستی شرایطی نیست جز به دام انداختن مصرف کنندگان این مواد به سکتهای مذهبی و مغزشویهای بزرگ.

اصول دوازده گانه معتادان گمنام بر فرضیات احمقانه – ساده لوحانه و سنن قرون وسطاثی مذهبی استوار است. در این اصول هر نوع استفاده چه معتاد به این مواد و چه مصرف گاه بیگاه ان همطراز گرفته می شود نتیجتنا مصرف این مواد به هر درجه مترادف است به اعتیاد به این مواد و باید محکوم شود . از نظر معتادان گمنام یک مصرف کنند این مواد همیشه مریض است حتی در ان دوران و مقاطع که بر صفحه تلویزیون و روزنامه اعتراف می کند که به طور مثال ۲ سال و ۱۰ روز و ۲۵ دقیقه و ۱۰ ثانیه بدنش پاک و پاکیزه بوده است. تمامی کلمات- ترمها و معانی به کار گرفته شده در اصول دوازده گانه مربوط به ترمهای مذاهب قرون وسطا است و از جمله خلوصیت خونی- اقرار- پاکیزگی- زندگی روحانی و مذهبی – شیطان – انکار و حاشا – بخشودگی و عبادت.

اصول اول انجمنهای گمنام از معتاد می خواهد که به خود یک بر چسب و انک منفی همچون الکلی بزنند که در واقع شکل افراطی تفکرهیچ چیز یا همه چیز و سیاه و سفید کردن موضوعات و تمهای اجتماعیست . روی دیگر این بر چسب و انک  – من یک بازنده هستم – یک احمق – شکست خورده و یا حیوان که نتیجه ای جز خشم – سرخوردگی – اعتماد بنفس پایین و انسان زداثی را به همراه نخواهد داشت و البته یکی از اشکال و سمپنمهای اصلی افسردگی شدید هم هست. با این حکم و دستور عمل فرد مصرف کنند به یک بیمار روانی ( افسردگی شدید ) سوق داده خواهد شد که به مراتب بدتر و خطر ناکتر از مصرف الکل است.

بند دو معتاد را به نیروهای وهم امیز و خداثی رجوع می دهد. در این بند معتاد ناتوان – بی اراده و برده فرض گرفته می شود و راهی جز رجوع به نیروهای مافوق انسانی ندارد و در واقع بی اراده و خلع سلاح کردن مصرف کننده گان این مواد از قدرت و تواناثی فردی و اجتماعی بشریست. نتیجتنا اراده انسانی – اموزش و پرورش – فراگیری و اتکا به جمع  – کمک خواهی – رابطه اجتماع و فرد – سیاستهای اجتماعی و بازار و سیستم حمایت اجتماعی تمامنا و عمدانا به فراموشی سپرده می شود. در الکل های گمنام عزت و خود کارامدی و مدریت زندگی نه تنها مطرح نیست بلکه و مستقیمنا سرکوب می شود .

بند سوم مربوط و رجوع دادن ادمی به نیرویهای وهم امیز است و نتیجتنا خبری از اراده بشری و قدرت تغییر مثبت فردی نیست.

بندهای ۵ و ۶ بند های نیست جز اعتراف گیری و تواب سازی که در واقع یکی از سنن کثیف قرون وسطاثی مذهب و از جمله مسیحیت در قرون وسطا هم بوده و در واقع تواب گیری داوطلبانه است. در این قسمت فرد مصرف کنند این مواد اعتراف می کند که دلیل مصرف کردن الکل – مواد مخدر دوری از خداوند است و خواهان بخشش و حاضر است زندگی خود را وقف خدا کند و دستورعملهای خشک مذهبی را سر منشاه زندگی خود قرار دهد . این سنت کثیف و غیر انسانی البته یک سنت و روش پلیسی جاه افتاده در اعتراف گیری و بازجوثی پلیسی بین المللی هم است. میلیونها ایرانی ناظر صحنه ها و شوهای اقرار و پروسه تواب سازی رژیم اسلامی در تلوزیون و روزنامه را به خوبی می شناسند. این روش پلیسی درتواب سازی و شستشوی مغزی کمونیستها و اقرار گرفتن در امریکا ی دهه ۶۰ و ۷۰ هم بوده است .

بند ۷ اصولی نیست جز سرکوب شخصیت فردی و زدودن هر نوع استقلال فردی و شخصی و این بی اعتماد کردن فرد به خود و اجتماع و نتیجتنا وابستگی فرد به سکت مذهبی و از جمله معتادان گمنام است.

بند ۱۱ اصولی نیست جز توانمند و قدرت مند کردن سکتهای مذهبی و فرستادن معتاد به مراکز مذهبی و از جمله معتادان گمنام است .

بند ۱۲ اصولی نیست جز ترویج زندگی مذهبی – فرقه ای و خرافه ای .

 انجمنهای گمنام ارگانهای فاشیستی برخاسته از جنبش مذهبی فاشیستی اواثل قرن بیستم و مبتنی به تبیین مذهبی ونژادی از انسان است و تاکید حیاتی به ارزشهای مذهبی و خلوصیت خونی و به اصطلاح پاک انسانی یعنی عاری از مواد مخدر و الکل و اعتقادات مذهبی و زندگی روحانی دارد. این پاکیزگی بدن و روح ادمی یکی از ترمها و بنیادهای مذهب و فاشیسم غربی به ویژه شاخه های مختلف مسیحیت و امروزی اسلام هم است و در واقع پیش شرط میزان نزدیکی به خدا را تعیین می کند و کسی بهتر از ادولف هیتلر ان را توضیح نداده است . جمله زیر بر سر در ورودی اردوگاهای مرگ فاشیستهای المانی در جنگ دوم جهانی نوشته شده بود . آزادی یعنی اطاعت از سنت است ” یک را ه به آزادی وجود دارد. نقاط عطف آن اطاعت، تلاش، صداقت، نظم، پاکیزگی، سوبرتی عاری از مواد مخدر و الکل ، صداقت، فداکاری و عشق به سرزمین پدری” امضا ادولف هیتلر و یا اینکه ” تمامی اموزش شخصیت و دین باید از ایمان مذهبی مشتق شود.” امضا ادولف هیتلر. .

   انجمنهای گمنام تماما ضد تشکل و تحزب است و هیج نظر و دیدگاهی در مورد دنیای خارج از انجمن قابل تصور نیست. تنها نهاد مطرح و قابل رجوع انجمنهای معتادان گمنام و نهاد های مذهبیست. بندهای ۹ و ۱۰ سنتهای ۱۲ الکل های گمنام می گوید. ” ما تحت عنوان الکل های گمنام هیچوقت نباید متشکل شویم ” ” الکل های گمنام هیچ نظری و عقیده ای در مورد موضوعات خارجی ندارد و نام الکل های گمنام نباید هیچ وقت وارد مساثل اجتماعی شود”

عامه شرکت کننده در این انجمنهای گمنام به ندرت متوجه هستند که با رفتن و شرکت در این انجمنها به چه منجلاب و با تلاقی پا گذاشته اند. اما فقط چند ماه شرکت در این انجمنها می تواند تا بنیه های یک ادم سالم – اجتماعی که ممکن است به الکل و یا مواد مخدر وابسته باشد را به یک فاشیست – حزب الله هی کف بر دهان تبدیل کند. در انجمنهای گمنام کوچکترین خبری از اجتماع – طبقات – اگاهی و شعور بشری – ازادی و انتخاب فردی و نیازهای متنوع و مشروع بشری نیست . انسان مطرح در این انجمنها انسان قرون وسطاست- انسان منفعل و پاسیف و منزوی از دنیای واقعی است- برده گانی موقت در دنیای سرمایه و استثمار که قرار است زندگی واقعیشان را در اوهامات بهشتی مذهب جستجو کنند . مطلقنا هیچ پرسش – سوال و حس کنچکاوانه بشر در این انجمنها نه مطرح است و نه قابل تحمل و بر مبنای تجربه و شواهد ثبت شده قابل پیگرد قضاثی هم است.

انجمنهای گمنام در ایران

علارغم تاریخ طولانی و غنی تولید و استفاده از مواد مخدر و الکل در ایران ولی انجمنهای گمنام امر کاملا  نو و جدیدی در ایران است چرا معضل مواد مخدر امر نسبتنا جدیدی در ایران است و به طور دقیق تر از مقولهای اقتصاد سیاسی توسعه سرمایه داری در چند دهه گذشته  در ایران بوده است. اولین اشکال این انجمنها و تثوریها مربوط به اواثل ده ۶۰ شمسی و از طریق راهبه های مذهبی امریکایی به ایران رسید ولی خیلی زود و با توجه به ماهیت مذهبی – فاشیستی ان توسط رژیم اسلامی توسعه داد شد. مجلس شورای اسلامی و در دهه ۷۰ شمسی با یک تاخیر ۵۰ ساله و به تقلید ازکنگره نمایندگان امریکا در دهه ۵۰ میلادی – انجمنهای گمنام را موثرترین ابزار اجتماعی علیه مواد مخدر ارزیابی نمود و نتیجتنا این انجمنها اشکال قانونی به خود گرفتن. امروزه بنا به ادعای مسثولین این انجمنها چند هزار انجمن و تقریبنا در تمامی شهرهای اصلی ایران دفترو دسک باز کرده و مدعی ۳۵۰ هزار عضو هم هستند. در یکی دو دهه گذشته و تحت تاثیر بن بست جنگ علیه مواد مخدر و بی ربطی تثوریها و دستورعملهای انجمنهای گمنام به موضوع مواد مخدر– اشکالی جدید از این تثوریهای محافظه کارانه و مذهبی و منطبق با اصول اولیه انجمنهای گمنام توسعه داده شده است و از جمله اصول ۱۴ گانه است که امروزه در ایران استفاده می شود . محتوای این تثوریهای جدید از اصول دوازده قدم کماکان مذهبی – محافظه کارانه و فاشیستیست و بطور دقیق تر مبتنی بر اصول مذهبی درقرن ۱۸ و ۱۹ است یعنی فعالیت و مسثولیت مذهبی فردیست یعنی دقیقنا ان محتواثی است که بیل ویلسون در کتاب بزرگ ترویج و توصیه می کند.یکی از این تبینهای به اصطلاح جدید و با ادعای پرطمطراق روشهای نوین در ترک مواد مخدرانجمنیست تحت عنوان اصول ۱۴ گانه جمعیت احیای انسانی ( کنگره ۶۰ ) . در واقع اصول ناظر بر این انجمن جدید اصولی نیست جز تلفیق مدل مریض بودن معتاد – که یک تبیین محافظه کارانه و مذهبی از موضوع مواد مخدر است و بسیار قدیمی تر از ادعای مسثولین انجمن است – با تثوریهای معتدل و توهم زاه شده اصول دوازده قدم است.همچون مدلهای قدیمی و قرن نوزده ای موضوع مواد مخدر- این انجمنهای جدید و تمامنا بر مسثولیت فردی – شخصی و توبه کردن مصرف کننده گان این مواد استوارهستند و تاکید حیاتی به اصطلاح بر تغییر جهان بینی ( زندگی مذهبی و فعالیت مذهبی داشتن ) را شرط موفقیت می دانند. نتیجتنا این انجمنهای جدید و از جمله اصول ۱۴ گانه جمعیت احیای انسانی ( گنگره ۶۰ ) اصولی نیستن جز ۱۲ قدم ودر اشکالی تازه و کماکان مذهبی – فاشیستی و مبتنی بر شستشوی مغزی و تخریب شخصیتی مصرف کننده گان این مواد و دقیقنا انطور که اصول دوازده قدم توصیه می کند.

نتیجه

تمامی محتوای انجمنهای گمنام و اصول دوازده قدم باز تولید اجتماعی ارتجاعی مذاهب است با این وجود واز نقطه نظر وسیع اجتماعی روند تضعیف مذاهب قرون ۱۸ و ۱۹  چندین دهه و به طور دقیقتر از دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی شروع شده است و این دلیل اصلی رجوع جریانات مذهبی و محافظه کار ( دولتی و غیر دولتی ) به فاشیسم مذهبی هم هست. نتیجتنا تمامی انچه که تحت عنوان ساختار وفرهنگ عمومیست در یک بحران هویتی بسر می برند و با این وجود وقایع و روندهای سه الی چهار دهه گذشته همچون فضای هیستریک ضد کمونیستی جنگ سرد- سقوط دیوار برلین – مذهبی کردن قیام سال ۱۳۵۷ ایران و از این طریق اسلامیزه کردن خاورمیانه و در اخرین تلاش سر پاسبان ( امریکا) نظم نوین جهانی همه و همه پروسه و روندهای نبودن جز کند کردن پروسه و روند ضد مذهبی که امروز سرعت شتابانی به خود گرفته. تضعیف مذهب البته تضعیف ناسیونالیسم هم هست به بیان دیگر روابط کاپیتالیستی و مدل توسعه سرمایه دارانه عمداتا و به طور فزایده ای و لنگان لنگان بر روی یک پا و البته عصا به دست در حال توسعه است. پروسه تضعیف مذهب و در چند دهه گذشته مذهب را بیشتر از هر دورانی در مقابل ارمانها – نرمهای انسانی – ازاد منشانه و برابری طلبانه بشر که در چند دهه گذشته شکل گرفته قرار داده است.

پیامدهای این بیداریهای به اصطلاح مذهبی قرنهای ۱۸ و ۱۹ و البته  امروزی اسلام بر ذهن و شعور بشری البته بی شمارند. مذاهب امروزی تمامنا و بر خلاف تبلیغات همگی سیاسی ایدولوژیک و جنبشهای اجتماعی سیاسی هستند. از این مذاهب امروزی و در راس ان  مسیحیت- اسلام و یهودیت مسثول بخش زیادی از مشکلات روحی و روانی ادمی هم هستند. بشر در ترس و وحشت از نفرین ابدی و در انتظار اوهامات رستگاری اسمانی و ظهور پیامبران و همیشه گناه کار – تسلیم به قدرت مطلق – عدم صلاحیت اجتماع و جامعه – صداهای درونی خداثی و پیامبران ( بیماریهای روانی ) و انسان همیشه مضطرب و نگران و تقدیس و زندگی با مردگان- همه وهمه از پیامدها و نتایج این بیداری و دموکراتیزه کردن مذهبی قرون ۱۸ و ۱۹ مختلف هستند..

جنگ و جنبش بین المللی علیه مواد مخدر و انجمنهای مختلف گمنام مواد مخدر و الکل زاثیده و نتیجه مستقیم جنبشهای مذهبی -محافظه کارانه و فاشیستی اوایل قرن بیستم میلادی در اروپا و امریکاست و تمامنا درضدیت با ازادی – حق انتخاب فردی و دموکراتیک اجتماعی و کمونیسم قرن بیستم شکل گرفت.از لحاظ اصول و سنن این جنبش بر اصول مذاهب قرون وسطاثی مسیحیت بنا شده که همه فکر می کردن با رنساس به گورسپرده شده است.اصول مندرج در ۱۲ قدم وانجمنهای گمنام اصولی نیست جز یک دستگاه عظیم مغزشوثی شبه کلیسا ای و فاشیستی قرون وسطا ثی که امروزه و در این هزاره تازه سر هر کوچه – بیمارستان – زندان و نظام قضاثی دولتهای به اصطلاح متمدن دمکرات غربی بساط پهن کرده و مشغول شستشوی مغزی ادمیند . فرهنگ عمومی غالب بورژوازی و با مدریت و رهبری سر پاسبان ( امریکا ) و از طریق جنگ علیه مواد مخدر و بیشتر از ۱۵۰ نوع از انجمنهای گمنام – تبیین خاص و ویژه و قرون وسطاثی از بشرو اجتماع را در اشکال جدید و منطبق با نیازهای مدل توسعه سرمایه داری به فرهنگ اصلی عامه وعموم تبدیل کرده و در واقع یکی از مهمترین و رسمی ترین افکار و ارای عمومی بر سر موضوع مواد مخدر و الکل شکل داده شده است. جالب و حیرت انگیز در تعریف انسان متعال و ایده ال امروزی جوامع سرمایه داری همان است که ادولف هیتلر بارها و بارها تعریف و بیان کرده بود یعنی بشر تمیز – پاکیزه – روحانی و با ایمان مذهبی و عاری از مواد افیونی و الکل و فداکاردر راه سرزمین پدری .

زنده باد ازادی تمامی مواد مخدر گیاهی

جلال برخوردار           می ۱۸ ۲۰۱۴ Ankare

اصول ۱۲ قدم

ما اقرار کردیم که در مقابل الکل عاجزیم و زندگیمان غیرقابل اداره شده بود.  ۱-

به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.۲-

تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی را به مراقبت خداوند، بدان گونه که او را  درک کرده ایم، بسپاریم.۳-

یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و موشکافانه از خود تهیه کردیم.۴-

چگونگی دقیق خطاهایمان را به خداوند، خود و یک انسان دیگر اقرار کردیم.۵-

آمادگی کامل پیدا کردیم که خداوند کلیه نواقص شخصیتی ما را برطرف کند.۶-

با فروتنی از او خواستیم کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند.۷-

فهرستی از تمام کسانی که به آن ها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آن ها شدیم.۸-

۹- به طور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم، مگر در مواردی که اجرا این امر زیان مجددی به ایشان و یا دیگران صدمه بزند.

به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعا به آن اقرار کردیم.۱۰-

۱۱- از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه آگاهانه خود با خداوند، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از ارادۀ او برای خود و قدرت اجرایی اش شدیم.

۱۲- با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدم ها، سعی کردیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوردیم

اصول ۱۴ گانه جمعیت احیای انسانی ( کنگره ۶۰ )

وادی اول: همه ساختارها با تفکر آغاز می شود، بدون تفکرآنچه هست رو به زوال می رود.

وادی دوم: هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به حیات نمی دهد. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.

وادی سوم: باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان برای خویشتن خویش فکر نمی کند.

وادی چهارم: در مسائل حیاتی مسوولیت دادن به خداوند یعنی سلب مسوولیت از خویشتن.

وادی پنجم: در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست، توام با رفتن و رسیدن آن را کامل می نماید.

وادی ششم: فرمان عقل را در قالب فرمانروای مطلق اجرا کنیم.

وادی هفتم: رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است یکی یافتن راه و دوم آنچه برداشت می نماید.

وادی هشتم: با حرکت راه نمایان می شود.

وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می کند.

وادی دهم: صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.

وادی یازدهم: رودهای خروشان و چشمه های جوشان همه به بحر و اقیانوس می رسند.

وادی دوازدهم: در آخرامر، امر اول اجرا می شود.

وادی سیزدهم: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.

وادی چهاردهم: آنچه هست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است