“منطقۀ آزاد” – شعری از لوئی آراگون

“منطقۀ آزاد” – شعری از لوئی آراگون

ترجمۀ زهره مهرجو

۱۷ ماه مه ۲۰۱۴

 

“رنگ باختنِ غم

فراموش گشته،

ضربان قلبِ شکسته

کاهش یافته ..

و خاکسترها بیرنگ شده اند ..!

Ankare:::

من از شراب شیرینِ تابستانی نوشیدم ..

و در آن مرداد ماه

در قلعه ای صورتی رنگ در کوخِز*

خواب دیدم.

 

*   *   *

چه چیزی بناگاه در باغ

آن گریۀ دردناک را

موجب شد؟

آن سرزنش گرفته در هوا را ..؟

 

آه، خیلی زودست؛ چنین بیدارم مکن !

یک لحظه! نه بیشتر –

آهنگ اُپِرا

یأس را از حرکت بازمی دارد ..!

 

*   *   *

گویی برای لحظه ای

در صحرا و رودخانه

شایعات مبهمی از جنگ شنیدم،

سپس آن رنج عمیق

به سراغم آمد.

نه قلعۀ صورتی رنگ ..

و نه گُل رُزماری،

رایحه آن اشکها را

در خود نگاه نداشته اند..!

 

*   *   *

کسی چه می داند چرا

رازهای تیرۀ رنجهایم

زآن پس فرو نشستند،

سایه ها در بازگشت

از هم جدا شدند ..

و در شهریور ماه

هنگامیکه سپیده از راه رسید،

دیگر خویش را به جستجوی

رهائی از خاطرۀ آن درد

نیافتم.

:::

عشق من!

آن روز در میان بازوانت،

وقتی کسی در بیرون

تصنیفی کهنه از فرانسه را

زمزمه می کرد –

سرانجام بیماریم را شناختم،

آن قطعۀ موزون

بسان پایی عریان جهید ..

و اعماق سبزِ سکوت را

بر هم زد ..!”

:::

 

* توضیح:

کوخِز “Corrèze” ناحیه ای در جنوب کشور فرانسه می باشد. نام این ناحیه از رودخانه ای گرفته شده که از جنوب غربی کشور آغاز می شود و تا مناطق مرکزی آن ادامه دارد.

“منطقۀ آزاد” در طی جنگ جهانی دوم به بخش اشغال نشده در جنوب فرانسه گفته می شد، که تا یازدهم نوامبر سال ۱۹۴۲ میلادی که سرانجام جنوب فرانسه توسط نیروهای متفقین آزاد گشت؛ بوسیله پِتان “Pétain” از مقرٌش در ویشی اداره می شد.

:::

درباره شاعر:

لوئی آندریو ملقب به لوئی آراگون “Louis Aragon” – ۳ اکتبر ۱۸۹۷ تا ۲۴ دسامبر ۱۹۸۲ میلادی – شاعر، نویسنده، عضو حزب کمونیست فرانسه و نیز عضو جامعه ادبی گُنکور “académie Goncourt” بود.

اشعار وی از تنوع زیادی برخوردارند، و در آنها می توان از نثرهای شعرگونه تا اشعار کلاسیک را یافت. کارهای اولیه او تحت تاثیر فعالیتهای سوررئالیستی اش دارای زبان معترضانه و نفی کننده ای می باشند، اما از دوران جنگ جهانی دوٌم به بعد بیشتر حکایت از بازگشت وی به اشعار موزون و کلاسیک می کنند. او دلیل این تغییر سبک نوشتن خود را به نیاز به حفظ ماهیت ملی در طی سالهای جنگ مربوط می کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم اشعار او مضمون سیاسی بیشتری پیدا کردند، با اینهمه او هیچوقت از نوشتن به سبک کلاسیک تماماً دست نکشید. آراگون با تلفیق اشعار کلاسیک با آزادی نسبی برگرفته از گرایشات سوررئالیستی خود، به آنها یکنوع زیبایی و قدرت نفوذ خاصی بخشید.

بسیاری از اشعار لوئی آراگون به عرصه موسیقی کشیده شده اند، و مورد توجه و محبوبیت خاصی قرار گرفته اند.

در زمینه رُمان نویسی، آثار آراگون از ویژگی سبکهای فرهنگی قرن بیستم، از جمله رُمانهای سوررئالیستی، رئالیسم و رئالیسم اجتماعی برخوردارند.

او در حقیقت یکی از شخصیتهای بنیانگذار رُمان نویسی در دوران خودش بود.

از نزدیکتر با آراگون:

لوئی آراگون در سوم اکتبر ۱۸۹۷ در پاریس بدنیا آمد. پدر او سناتور سابق بخشی از جنوب فرانسه، متاهل و سی سال از مادرش بزرگتر بود. بهمین دلیل او هیچگاه با مادر لوئی ازدواج نکرد، و مادر و مادربزرگ او کار مراقبت و بزرگ کردنش را بر عهده گرفتند.

شرح حال پدر و مادر لوئی تا ۱۹ سالگی، هنگامیکه وی ناچار به انجام خدمت نظام در جنگ جهانی اول شد، و مادر و مادربزرگش امیدی به بازگشت وی نداشتند؛ از او پنهان نگهداشته شد. تا آن لحظه لوئی مادر طبیعی خویش را بعنوان خواهر، و مادربزرگش را بعنوان دایه خود می شناخت.

همانطور که می توان تصور کرد، آشکار شدن این واقعیت، احساسات و کارهای هنری وی را متاثر ساخت.

از لحاظ هنری آراگون از بیست و دو سالگی تا بیست و پنج سالگی درگیر فعالیت در زمینه دادائیسم – جنبش طغیان و نفی گرائی – بود، و سپس بهمراه آندره برتون و فیلیپ سوپو نقش موثری در بنیانگذاری جنبش سوررئالیسم را ایفا کرد. در این دوران او بهمراه چند تن دیگر از فعالین جنبش سوررئالیستی، هوادار حزب کمونیست فرانسه بود، و در سال ۱۹۲۷ رسما به این حزب پیوست.

وی در سال ۱۹۳۳ میلادی به کار نوشتن برای روزنامه حزب بنام “انسانیت” “L’Humanité” پرداخت. در سالهای بعد، او به نوشتن در سایر منابع حزبی و همچنین همکاریهای دیگر با آن پرداخت؛ و تا پایان عمر همچنان عضو حزب کمونیست فرانسه باقی ماند.

در کنگره جهانی نویسندگان در دفاع از فرهنگ که در سال ۱۹۳۵ میلادی برگزار شد، لوئی آراگون به مخالفت از حمایت آندره برتون – بنیانگذار جنبش سوررئالیسم – از نویسنده “ویکتور سرژ” “Victor Serge” که در ارتباط با جناح چپ لئون تروتسکی بود پرداخت. آراگون منتقد اتحاد جماهیر شوروی نیز بود، و مخالفت خود را بخصوص پس از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۵۶ میلادی، که در آن استالین بوسیله خروشچوف محکوم شد علنی تر کرد.

لوئی در سال ۱۹۳۹ میلادی پس از یازده سال آشنایی با نویسنده روسی “اِلزا تِریوله” “Elsa Yur’evna Triolet” –خواهر زن ولادیمیر مایاکوفسکی “لیلیا” “Lilya” – ازدواج کرد. از آن به بعد اِلزا به الهه اشعار وی تبدیل شد.

پس از شکست فرانسه در جنگ در ماه مه سال ۱۹۴۰ میلادی، آراگون به منطقه جنوبی کشور پناه برد، و در آنجا بهمراه چندین شاعر دیگر، از جمله رِنِه شار، فرانسیس پوژ، روبرت دِسنوس، پُل اِلوار، ژون پِرِوُ و ژون پیِر روُنِه؛ به جنبش مقاومت فرانسه پیوست، و به همکاری در زمینه فعالیتهای ادبی – از جمله نوشتن برای روزنامه زیرزمینی حزب بنام “روزنامه نیمه شب” – و عملیات برنامه ریزی در آن پرداخت.

او بهمراه همسرش در بخش بیشتر سالهای جنگ جهانی دوم، ناگزیر به زندگی مخفیانه و فعالیتهای زیرزمینی بودند. آنها با همکاری صف ملی نویسندگان منطقه جنوب را تشکیل دادند.

آراگون بهمراه شاعرانی همچون پُل اِلوار و رِنِه شار، خاطرات خویش از تجربه سالهای جنگ و جنبش مقاومت را به اشعار دوران پس از جنگ منتقل کردند. بعنوان مثال او در سال ۱۹۵۴ میلادی، در یکی از آثارش به ستایش نقش خارجیها در جنبش مقاومت پرداخت، و  بطور مشخص به یک فعال آمریکائی و آخرین نامه او به همسرش پیش از اعدام اشاره کرد. این شعر بعدا بوسیله لئو فِره در آهنگی سروده شد.

پس از آزادی فرانسه از دست نازیها، لوئی آراگون به یکی از تئوریسینهای مهم حزب کمونیست بدل شد؛ و در کمیته ملی نویسندگان مسئولیتهایی را بعهده گرفت. در سال ۱۹۵۰ میلادی وی به سمت عضو کمیته مرکزی حزب، و در سال ۱۹۵۳ بعنوان سردبیر ادبی روزنامه “انسانیت” انتخاب شد.

در طی سالیان متوالی، آراگون از طریق ارتباطات همسرش اِلزا، از کارهای سرکوبگرانه استالین آگاه، و به جمله مخالفین وی پیوسته بود. او در دهۀ شصت میلادی بهمراه سردبیر روزنامه انسانیت “پیِر دَکس” “Pierre Georges Daix” مبارزه ای را بر علیه استالینیسم و پیامدهای آن در اروپای شرقی آغاز کردند. آنها در روزنامه بشدت حکومت متمرکز شوروی و محاکمات نمایشی روشنفکران را در این کشور محکوم می کردند، و همچنین از مخالفین آن استقبال می کردند.

آراگون در سال ۱۹۶۸ با وجود عدم اطمینان حزب کمونیست فرانسه، به حمایت از جنبش دانش آموزان پرداخت.

لوئی آراگون تا پایان عمر خود عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست فرانسه باقی ماند. وی در سالهای واپسین عمرش دوباره به ریشه های سوررئالیستی خویش بازگشت، و در طی ده سال حداقل دو رُمان از جمله کتاب “هنری ماتیس” را به تحریر در آورد.

سرانجام در روز بیست و چهارم دسامبر سال ۱۹۸۲ میلادی، لوئی آراگون در حالیکه دوست شاعر و نویسنده اش “ژون ریستا” در کنار او بود، زندگی را بدرود گفت. جسد او را در پارک “مولان دُ ویلنوو” “Moulin de Villeneuve” در کنار همسرش اِلزا تریوله دفن کردند.

برخی از آثار وی از جمله: “نامه‌های تیرباران شده ها”، “هفته مقدس” و “یادگار شهیدان” در ایران به فارسی ترجمه شده‌اند.

در سال ۱۹۳۹ میلادی به لوئی آراگون بخاطر فعالیتهای دلاورانه ضد نازیستی اش مدالهای صلیب جنگ و مدال ارتش اعطا شد.

در سال ۱۹۵۶ میلادی به وی جایزه صلح لنین اعطا گشت.

در سال ۲۰۱۰ میلادی اداره پست فرانسه سه تمبر در یادبود لوئی آراگون صادر کرد.

 

منابع دیگر:

“منطقه آزاد، لوئی آراگون” – ترجمه انگلیسی:

http://www.poetryintranslation.com/PITBR/French/SelectedFrenchPoemsoftheTwentiethCentury.htm#_Toc281664424

“گلهای یاس و گلهای سرخ – شعری از لوئی آراگون” – زهره مهرجو:

http://pejvakmag.blogspot.no/2013/01/blog-post_16.html