جمهورى دوم سرمایه

یک کارگر: به جان هر دو بچه‌‌ام که عزیزتر از آنها کسی را در این دنیا ندارم، روز کارگر در میدان آزادی پلیس دست مرا کشید و شروع کرد به تهدید و فحاشی. گفتم حق نداری فحش بدهی و شکایت می‌کنم. چنان با نوک پوتین کوبید به ساق پایم که هنوز ورمش نخوابیده… و شروع کرد به کشیده زدن…

روحانی: کارگران عزیز ما در عرصه دفاع مقدس نیز در صحنه نبرد همه‌جا به عنوان بسیجی و سرباز و جهادگر حضور یافتند و از سرزمین خود دفاع کردند و اگر امروز ما از سال فرهنگ و اقتصاد سخن می‌گوییم، این کارگران عزیز ما هستند که باید در صحنه اقتصاد و حتی در صحنه فرهنگ بار سنگین تحول، تعالی و تولید کشور را بر دوش بگیرند… سخنرانی به بهانه روز جهانی کارگر

خامنه ای: نگاه مخاصمه‌ آمیز و مبتنی بر تزاحم و تضاد کارگر و کارفرما، نگاهی مشترک میان مارکسیسم و تفکرات غربی است، اسلام در همه زمینه‌ها از جمله درباره مسائل کارگری و تولید، اصل را بر احترام و تعامل و تعاون قرار می‌دهد و این نگاه اصیل، باید در همه عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی، ملاک و مبنا قرار گیرد…    در مجموعه صنعتی ”مپنا“ در فردیس کرج – ١٠ اردیبهشت ٩٣

پشت این لفاظی های دهان پرکن، ته قافیه بافی های پوپولیستی سران نظام در آشتی دادن کار با سرمایه، و با ادعای منفعت و سهم مشترک کارگر و بورژوا در توسعه اقتصاد (اسم رمز انباشت بیشتر سرمایه)، این واقعیت خوابیده است که ”آقا جان؛ مملکت صاحب دارد!“، درست مثل لمپنى که خیابانى را قرق میکند. اینها بر گرده کارگر جیبشان را پر کرده اند و حاضر نیستند عقب بنشینند. کسی که با تیپ اینها آشنا باشد می فهمد که از هر تل جنازه ای عبور میکنند و سر هر کسی را که بخواهند می برند. اگر امروز این کار را در همه ابعاد آن انجام نمیدهند نه از روی ”احترام و تعامل“ است و نه از روی ایدئولوژی؛ میترسند! آشتی طبقه کارگر و بورژوا با هم، شوخی است. نفس زنده ماندن انسان امروز، در همه جای دنیا، به سوآوری سرمایه و سرمایه دار گره خورده است.
اینها هر جا ثبات شان بخطر افتد، درِ ”تعامل و اعتدال و اصلاحات“ شان را گِل می گیرند.  اینرا بیحقوقی مطلق طبقه کارگر ایران، ممنوعیت حق اعتصاب و تشکل و تجمع، اخراج و بیکاری نشان می دهد. اول مه امسال و هراس نمایندگان معتدل و غیر معتدل بورژوازی از حضور طبقه کارگر معترض، گویای این حقیقت بود که دولت و جامعه مدنی، ”احترام و تعامل و تعاون“ و غیره کشک است.  این‌ها دارند ابواب جمعی شان را نعل میکنند که این مقولات را جدی نگیرند، و در عوض بند پوتین ها را سفت تر کنند. سالهاست این قداره کشان، دست در دست یکدیگر، پس پس می‌روند و زوزه می‌کشند که ”اقتصاد مال خر است“ و کارگر را چه به مارکسیسم. حقیقت اینست که ایران، بازار بکر سرمایه   است که  با نیروی کار مفت و ارزان کارگر می گردد. در آن مملکت هم پوتین هست هم پاسبان؛ هم کارفرما هست و هم انباشت سرمایه؛ هم استثمار هست و هم استبداد؛ هم زندان داریم و هم شکنجه گاه؛ هم عسلویه ای در کار است و هم پرولتری؛ هم صاحب ثروت داریم و هم قفل؛ هم خرپول هست و هم مزدبگیر؛ که توسط رهبر مخوف و رئیس جمهور مشعوف همراه با وزارتخانه هایشان، هر روز و به اشکال ”نو“ بازنشخوار می شود و بساط ”نوآوری“ و ”غنای فرهنگی“ آن بالا می رود. در نظام ”احترام و تعامل و تعاون“ این اربابان، جانیانی هستند که سابقه ”سازندگی“ دارند و با تبر اصلاحات کردند، و دوباره می خواهند برای کارگر خط و نشان بکشند؛ در این میان هم یک کلید دارند که اگر قفل ها را باز نکند می تواند دهان ملت را صاف کند. در این سیستم، وزرا و مکلا و روسای ١٢٠٠ میلیاردی و ٨۵٠ میلیاردی و ۴۵٠ میلیاردی داریم که ظاهرا بلد اند تمپو بزنند و ملت با نازشان برقصد. کاملا قابل فهم است که در این جامعه ”باز“، کدام تمایلات سیاسی و اجتماعی مجوز خودنمایی میگیرند و ابراز وجود اجتماعی پیدا می کنند.
آنوقت کارگر باید از خودش بپرسد که من در طرح و تدابیر این آقایان دارم در چه نقشى ظاهر میشوم. عامل تولیدی ای که زبان ندارد، حق ایجاد تشکل کارگری مستقل از دولت ندارد، اعتصاب و دست از کار کشیدنش قدغن است و اراده ای از خود ندارد و به نحو کنترل شده ای از او کار می کشند؛ برده ای است که نه صاحب سرنوشت خویش است، نه حق دارد تعیین کند که سهم اش چیست و نیروی کارش را در ازاء چه و در چه شرایطی می فروشد؛ باید بنشیند و صبر کند تا روزى انشاءالله به صرفشان بشود و شرایط کارگر ایرانی را به سطح زندگی کارگر فرانسوی برسانند. اما این سرابی بیش نیست؛ ادعایی پوچ و وعده توخالی است. بورژوازی ایران در هر فرم و محتوای آن، بدون کار ارزان و استثمار شدید طبقه کارگر محکوم به رفتن است. این ته تقلای کل بورژوازی ایران است که بیش از نیم قرن است قشون اش را گذاشته که کسى در این اردوی کار دست از پا خطا نکند. امروز هم عده اى را گماشته اند تا اگر کارگران سرخود به مالکیت سرمایه چنگ بیاندازند به سینه شان شلیک کنند.
این آن جمهوری دوم سرمایه است که دیروز به پشتوانه غرب در ضدیت با کمونیسم و کارگر، بزرگترین کشتارهای سیاسی قرن را سازمان داد و در آغاز مسیرش انقلابی را بخون کشید؛ و امروز در قامت ”احترام و تعامل و تعاون“ ظاهر میشود. این آن حکومتی است که تاریخا گله های ”داوطلب“ حزب الله و قمه زنهای بسیج را علیه تجمعات و گردهمائیها و کتابفروشی ها و ”بی حجابها“ و کمونیستها و کارگران به میدان آورد. رژیمی که هشت سال در جنگ با عراق و ”دفاع از سرزمین خودی“ به پشتوانه صدها هزار نوجوانى که اساسا از طبقات محروم جامعه بودند و گوشت دم توپ جنگ شدند، تداوم یافت. این همان حکومت نماینده اقلیتی انگل و مفت خور و جنایتکار است که امروز با تابلوی ”دولت اعتدال“ در مقابل طبقه کارگر و آرمان آزادیخواهی و برابری طلبی، شیشکی می بندد.

دولت فخیمه، ناچاراست برای ادامه دور دیگری از داستان زندگی و کارکرد دورانهای سیاه یکه تازیها و جنون انباشت بیشتر سرمایه، در مقیاس وسیع و در پرتو حمایتهای بورژوازی بین المللی به اوج  قهر و دسپوتیسم پناه ببرد.
اینچنین کابوس جنون آمیزی، تنها با قدرت خودآگاهی، خواباندن چرخ تولید، اتحاد و مبارزه متشکل کارگران که نمیخواهند به سلطه بربریت عریان بورژوایی تمکین کنند، قابل افسار زدن است. کارگران کمونیستی که در مسیر وزیدنِ باد بردگی مزدی، بی‌‌‌‌‌نیاز از تدابیر خداوندان سرمایه باشند و مانند ستون های ”پارتنون“ تنها به نیروی عظیم طبقاتی و پتانسیل تحزب کمونیستی خود اتکا کنند.