دولت نامرئی

فیلم مستندِ دولت نامرئی یا در سایه، اقتباسی از کتاب گرانت جفری (October 5, 1948 – May 11, 2012) بوده که در سال ۲۰۰۹ میلادی ساخته و پرداخته گردیده است. قبل از اینکه بحث در مورد مستند را شروع کنیم، لازم است توضیحاتی در مورد گرانت جفری ارایه نمایم زیرا هر چند دارای افکاری بسیار خطرناک و چه بسا در سطح جورج بوش و میلتون فریدمن بوده ولی برای خوانندگان کشورمان کمتر شناخته شده است. ایشان متولد کانادا و ظاهرا معلم کتاب انجیل بوده ولی در پیشگویی، معاد شناسی و باستان شناسی انجیل هم دستی بر آتش داشته، دهها کتاب، مقاله، سخنرانی و شوهای تلویزیونی در مورد افکار نارسیستی – ارتجاعی خود ارایه نموده و کتابهایش با زبانهای مختلف و تیراژ چند میلیونی توسط انتشارات واتربروک و غیره به اذهان بشریت حقنه گردیده اند. از دیگر نکات بارز در مورد این مسیونر، تعلق خاطر وی به مکتب موسوم به آرماگدون یا صهیونیسم مسیحی می باشد که خود آن نیز جزو محصولات تولید شده توسط اتاقهای فکر و توطئه کانونهای قدرت است، همان افکاری که توسط یکسری کشیش بنیادگرا، در حال ترویج آخر الزمان، رستاخیر مسیح، نبرد نهایی حق و باطل و بالطبع، پیروزی غرب بر جهان سوم و عاقبت تأسیس حکومت واحد جهانی توسط دنیای به اصطلاح متمدن غربی می باشد.
مستندِ دولت نامرئی نیز مانند چندین مستند دیگر که بنده تاکنون به زبان فارسی ترجمه کرده ام، سه گانه روح زمانه و یعقوب فریسکو، بازار مکاره و چارلز فرگوسن، عصر حماقت و فرانی آرمسترانگ، نظم نوین، طرحی برای حکومت برده داری جهانی و الکسس جونز و پنج دوربین شکسته و عماد برناط، دارای یک خط مشی ثابت و کاملا برنامه ریزی شده می باشند و این یعنی مراکز کنترل سیستم، یکی از معظلات واقعی جامعه را انتخاب نموده و بعدا بکمک عوامل خودی ( اپوزیسیون مجازی) و به منظور سوپاپ اطمینان و کاهش فشار بر دولتهای متبوعشان، آنها را در قالب فیلم، کتاب و دیگر تولیدات فرهنگی – هنری در آورده و همزمان با گرفتن ژست منتقد و مخالف سیستم، به خورد جامعه می دهند، لذا اصلا جای تعجب ندارد که در مستند دولت نامرئی، یک مسیونر مفلوک بعنوان مجری اصلی عمل نموده و دست آخر متوجه می شویم که کلیه پرسوناژها و کاراکترهای داخل فیلم، از خانم زیبا روی سکسی گرفته تا پیرمرد ظاهرا متفکر و دلسوز بشریت و دانشمند علوم و فناوری ارتباطات و دیگر چهره های ظاهرا عادی جامعه، همگی در رسای حکومت جهانی و حدوث آرماگدون مسیحی – صهیونی و بازگشت یهودیان سراسر جهان به فلسطین اشغالی و غیره ندا سر داده و برایش دعا می خوانند.
حال در چنین شرایطی شاید این سؤال به ذهن خواننده متبادر شود که: اصولا رابطه بین جاسوسی الکترونیک – هوشمندانهِ دولتها از مردم با آرماگدون و حکومت جهانی و آخر الزمان در چه بوده و چگونه یک مشت قشریون مذهبی و فناتیک وارد نقد و بررسی موضوعاتی شده اند که نه تنها مستقیما به امورات لاهوتی آنها مربوط نمی شود بلکه بر عکس خودشان نیز یکی از پایه های اساسی دولتها و رژیمهای پلیسی حاکم بر غربِ به اصطلاح متمدن و سکولاریزم کذایی شان می باشند ؟ در جواب باید گفت: این قبیل انتقادات کنترل شده نه تنها هیچ نوع آسیبی به سیستمهای حاکم وارد نمی کند بلکه مجریان طرح را بعنوان افرادی افشا کننده و آزادیخواه به جامعه معرفی می کند و البته در مقام اثبات این گفته ها می توان به قضیه اسنودن که به روسیه پناهنده شده، اشاره نمود، یعنی اگر انتقادات مطرح شده توسط گرانت جفری و شرکاء در مستند دولت نامرئی، پایه ای و رادیکال می بودند، مسلما از زیر تیغ اف بی آی و آژانس امنیت ملی آمریکا زنده بیرون نمی آمدند و حال که اجازه انتشار گرفته اند، لاجرم در توافق کامل با دستان پشت پرده قدرت می باشند. اما مبحث دوم در همین رابطه اینست که: هر چند ظاهرا بخشهای مختلف مستند هیچ ربط منطقی – ابژکتوی به همدیگر ندارند ولی برای پیدا کردن خطوط نامرئی مستتر در بطن تولیدات امروزه که با سیالیتی خاص و از جنس پست مدرنیستی، مشغول پُل زدن و نوسان در بین خودآگاه و ناخودآگاه، گذشته و آینده، زمین و آسمان، انسان ها و الین ها، هویت انسانی و هویت حیوانی – فرا انسانی می باشند، بیننده یا مخاطبِ آگاه، باید به خیلی از مسایل سیاسی، فرهنگی و تسلسل تاریخی آنها احاطه داشته باشد و گرنه ناخودآگاه وی در چنبره امواج مهلکی که سدهای آگاهی اش را گذرانده و در ذهنش رسوب نموده اند، گرفتار گشته و به منِ پریشانی دفرمه می گردد که در برزخ هویت ها و مفاهیمی پارادوکسیک همچون، قرون وسطا با مقوله من باور می کنم، دوران رنسانس و من فکر می کنم، رمانتیسم و من احساس می کنم، فرویدیسم و من خواب می بینم، اگزیستانسیالیستم و من انتخاب می کنم و داروینیسم و من تغییر می کنم، دست و پا زده و به هیچ عنوان نمی تواند از خود اراده ای داشته باشد یا بعنوان یک انسان انسانی عرض اندام نماید زیرا کنترل اذهانی که توسط مدیا و ژورنالیسم نوکر سرمایه انجام می گیرد، با پیچیدگی و لایه های مختلفی که دارد، او را در کانال و کریدورهای تنهایی درون ذهن خویش گرفتار می سازند، لذا اگر از بیننده بتواند از ماتریکس ذهنی – سوبژکتیو سیستم عبور نماید، می تواند حقیقت این قبیل تولیدات را مشاهده نموده و در دام مخوف کنترل اذهان سیستم گرفتار نگردد.
بهرحال سوژه ظاهری مستند، جاسوسی الکترونیک بوده که در آن به نظارت و کنترل الکترونیک اعمال و رفتار شهروندان توسط دوربینهای مدار بسته یا همان بیگ برادر، تعیین جی پی اس یا موقعیت جغرافیایی منازل مردم و احتمال حملات پهبادی به آنها در آینده کشور آمریکا، تعبیه کردن میکروچیپ ها در تولیدات و محصولات غذایی – صنعتی، شرکتهای اجاره دهنده اینترنت، تلفنهای موبایل، وب سایت گوگل و چگونگی جمع آوری و ثبت داده های کاربران، کنترل کارتهای اعتباری و خیز برداشتن برای حذف پول و ارز در قالبهای کنونی و تبدیل آنها به اعتبارات الکترونیک و دست آخر، ثبت و ذخیره تمامی داده های جمع آوری شده توسط وسایل نظارتی مختلف در بانکهای اطلاعاتی اف بی آی، فروشگاههای زنجیره ای وال مارت، آژانس امنیت ملی و دیگر مراکز سیستم اشاره شده و این کارها را در راستای تشکیل حکومت جهانی معرفی می کند.
حکومت جهانی در یک نگاه
نظم نوین جهانی اصطلاحی است که از آن برای توصیف متحد کردن ابرقدرت‌های جهانِ غرب برای برقراری حکومت و امنیت جهانی و به بیانی روشن‌تر نظارت و حکمرانی بر کل جهان استفاده می‌شود. اصطلاحاتی نظیر دولت جهانی، نظم جدید، جهانی سازی، دهکده جهانی، نظم بین‌المللی و امثال آن همگی مترادف با نظم نوین جهانی هستند. شکی نیست که همه این اصطلاحات می‌توانند به جای یکدیگر و با توجه به مقتضیات زمان و مکان و در شرایط متفاوت برای مخاطبان گوناگون به کار رفته و البته همه آنها در اساس یک معنا را القاء می‌کنند. سناریوی نظم نوین جهانی در دنیای امروز دیگر مخفی نیست. این برنامه در گزارشات شورای روابط خارجی، کمیسیون سه جانبه، گروه بیلدربرگ، کلوپ رم، سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و اخیرا بر زبان بسیاری از سرکردهای غربی نظیر باراک اوباما، هیلاری و بیل کلینتون، جورج بوش، دیوید کارون، گوردون براون، آنگلا مرکل، نیکولا سارکوزی و … جاری و بر آن تاکید شده است.
پیشینه تاریخی
مایر آمشل روچیلد را میتوان به نوعی بنیانگذار نظم نوین جهانی دانست که در سال ۱۷۴۴ در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. روچیلد همچنین بنیانگذار امپراتوری بانکی روچیلدهاست. وی در سال ۱۷۷۳ میلادی دوازده نفر از دوستان بانفوذ و قدرتمند خود را جمع و آنها را قانع کرد که اگر همگی تمام سرمایه و توان خود را یکجا جمع کنند، می‌توانند بر جهان حکومت کرده و نظم نوین جهانی پا به عرصه ظهور می‌گذارد. پس از این بود که طبقه ممتاز اشراف و فراماسیونرها با یکدیگر متحد شده و دستور العمل نظم نوین جهانی را مرحله به مرحله به اجرا گذاشتند. در این میان سرمایه‌داران بزرگ دنیا، بانکداران، سیاستمداران و طبقات ممتاز جزو برنامه‌ریزان اصلی نظم نوین هستند.
جورج بوش اول ، چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا – نخستین سرکرده ای بود که در سخنرانی خود خطاب به کنگره عموسام در سال ۱۹۹۰ میلادی بر ایجاد نظم نوین جهانی تأکید کرد، زیرا رقیب دیرینه دوران جنگ سرد یا همان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به حالت نزع افتاده بود و پس از فروپاشی آن می بایست معادلات جهانی را از نو طراحی نمود. اگرچه تئوری‌های اولیه دکترین نظم نوین جهانی یا دولت جهانی و امثال آن توسط افرادی نظیر وودرو ویلسون، بیست و هشتمین رئیس جمهور آمریکا، هنری کیسینجر، دیوید راکفلر، وینستون چرچیل، اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا، میخائیل گورباچف، جورج سوروس و دیگر رهبران و سرمایه داران غربی مطرح شده است اما به طور کلی میتوان سخنرانی جورج بوش اول در سال ۱۹۹۰ را که منجر به جنگ خلیج فارس و جنگ‌های کنونی شد، سرآغاز مرحله اصلی تحقق و پیاده سازی نظم نوین جهانی دانست. اگرچه ایده نظم نوین جهانی قدمتی طولانی دارد اما جنگ خلیج فارس گامی تاریخی – عملی برای استقرار نهایی این هیرارشی قدرتِ یکپارچه جهانی بود. البته نظم نوین هنوز شکل نهایی خود را پیدا نکرده و در حال حاضر در دوره انتقال به این هژمونی دولت واحد جهانی بسر می‌بریم.
همچنین دیوید راکفلر سرکرده باند بیلدربرگ و ملقب به ابلیس پیر در سخنرانی خود که در سال ۱۹۹۴ در مراسم ضیافت شام سفیران سازمان ملل انجام داد در خصوص فرصت پیش آمده برای دوره انتقال به نظم نوین جهانی چنین عنوان کرد: پنجره‌ای که برای استقرار حقیقی، صلح‌آمیز و مستقل نظم جهانی باز شده است زیاد دوام نخواهد آورد. ما در شرف دگرگونی جهانی هستیم. تنها چیزی که نیاز داریم بحرانی بزرگ و به موقع است تا کشورها نظم نوین جهانی را بپذیرند و از آن تبعیت کنند.
نتیجه
تشکیل حکومت جهانی و مسایل مربوط به آن به هیچ عنوان ابتدا بساکن نبوده و همانطور که مزدور ام آی شش، جورج اورول در کتاب ۱۹۸۴ می نویسد: سه ابر قدرت، اوشنیا یا همان انگلساکسون – وایکینگ های اروپا و آمریکای شمالی، اوراسیا یا تمدن روسیه که در اروپا و آسیا گسترده است و ایستاسیا یا همان چین و نژاد زرد در آسیای شرقی در واقع آخرین بازیگران صحنه های قبل از سرِ کار آمدن حکومت جهانی بوده و البته ناگفته نماند که رویدادهای جهان امروز هم، همگی با وجود یک طرح پنهانی مانند تشکیل حکومت جهانی توسط سران و سرکردگان گروهک بیلدربرگ – رویچیلدها انطباق کامل دارند. لذا می توان گفت که علیرغم پیچیدگی های ظاهرا اجتناب ناپذیر و سختی که سیستم راسیونالیسم ابزاری حاکم بر دنیای کنونی در جریان پروسه بسط و انکشاف تاریخی اش بخود گرفته و می گیرد و همچنین جدای از همه توجیهات و تحریفات ایده ئولوژیکی – فکری علمای سیستم در محق نشان دادن جنایات تاریخی شان، رد پای این واقعیت تلخ کاملا مشهود است که سران و سرکردهای رنگارنگ جهان میخواهند معادلات قدرت را به نفع خود تغییر داده، رقبای محلی، منطقه ای و بین المللی خویش را از سر راه برداشته تا به مقام خدایی کردن بر روی کره زمین و برده های بی اراده شدهِ مدرن برسند. در واقع میتوان گفت که کل دینامیسم حرکتی تاریخ، نه جنگ و جدال طبقاتی آنطور که مارکس معتقد بود بلکه تلاش اربابان قدرت طلب در تسلیم نمودن انسان و اراده آزادش به خواست قدرت طلبی خویش و از طرف دیگر مبارزه و عدم تمکین بشریت به این خواست ناانسانی و نارسیستی می باشد.
در بخشهای پایانی، مستند می رود روی مسایل مربوط به آرماگدون، تحقق پیش بینی های انجیل، رستاخیز مسیح و آخر الزمان که یکی از نکات جالب در این قسمت مربوط می شود به گفته های گرانت جفری وقتی می گوید: صدور جهودها توسط استعمار پیر در سال ۱۹۴۸ به فلسطین اشغالی، تحقق یکی از پیشگوییهای انجیل بوده و در آینده نیز حدود هفت میلیون نفر دیگر از آنها که فعلا در نقاط مختلف جهان پراکنده می باشند، به فلسطین اشغالی بازگشت نموده و اسرائیل در معرض بزرگترین آزمایش تاریخ خود قرار خواهد گرفت. در زیر، بخشهایی از مقاله آرماگدون را می گذارم تا دوستانی که مشغول تحقیق در مورد چرایی ادامه جنگها حتی بعد از فروپاشی شوروی و دسته بندی های سابق می باشند، بتوانند جدای از تحلیلهای یک طرفه بخصوص در بین چپ ایران که همه مسایل را طبق یک سنت تاریخی به اقتصاد و جنگ طبقاتی و غیره ارجاع می دهند، به سر نخهای دیگری از جمله مسایل ایده ئولوژیک پشت پرده مشکلات جهان دست یافته و با دیدی وسیعتر از پس آنالیز پدیده های مختلف بر بیایند. لازم به ذکر می باشد که نوشته مربوط به آرماگدون از بنده نبوده و هیچ مسئولیتی در قبال نظرات مطرح شده در آن ندارم.
ایدئولوژی آرماگدون چیست؟
آرماگدون در تفکر صهیونیسم همان نبرد آخرالزمان است که امروزه در دو منطقه اروپا و آمریکا، ۷۰ میلیون هوادار سرسخت دارد. ایدئولوژی آرماگدون چیست؟ مسیحیت به سه شاخه کاملاً جدا و مخالف یکدیگر یعنی کلیسای کاتولیک روم، ارتدکس و پروتستان تقسیم شده است. این سه کلیسا در اعتقادات دینی و مراسم عبادی کاملاً از یکدیگر جدایند و مانند سه دین مختلف عمل می کنند و حتی انجیل کلیسای پروتستان با انجیل کلیسای کاتولیک تفاوت زیادی دارد. یکی از ویژگی های کلیسای پروتستان رابطه بسیار نزدیک آنها با دولت های اروپایی می باشد و این دولت ها برای ترویج مسیحیت پروتستان از مبلغان خود در کشورهای جهان سوم حمایت های گسترده مالی، تبلیغاتی و سیاسی می کنند؛ به عنوان مثال در انگلیس دولت و کلیسای پروتستان از هم جدا نیست و ملکه انگلیس در رأس دولت و کلیسا قرار دارد. در یک قرن گذشته جریان جدیدی که در بین پروتستان ها فوق العاده قدرتمند شده است مکتب نوظهور «مبلغان انجیل» می باشد. قبل از جنگ جهانی دوم این مکتب نوظهور که به جریانی بنیادگرا معروف می باشد، در جامعه آمریکا نفوذ فراوانی داشت. آنچه مشخص است، این نحله فکری بنیاد محکم الهی و آسمانی ندارد و بر اساس یک سری شواهد و حدس و گمانها، پایه ریزی شده است. اصول و مبانی جریان مبلغان انجیل در آمریکا و انگلیس حمایت همه جانبه عقیدتی و سیاسی از صهیونیسم می باشد و آنها اعتقاد دارند که پیروان کلیسای پروتستان برای ظهور دوباره مسیح باید چند خواسته مسیح را که در تفاسیر انجیل در قرن بیستم به عنوان پیشگویی های انجیل بیان شده، عملی نمایند. پیروان این مکتب خود را از مبلغان انجیل می دانند و اعتقاد دارند پیروان این مکتب، مسیحیان دوباره تولد یافته می باشند که فقط اینان اهل نجات خواهند بود و دیگران هلاک خواهند شد. از ویژگی های ممتاز پیروان این مکتب اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهیونیسم می باشد و تعصب این مسیحیان به صهیونیسم بیش از صهیونیست های یهودی مقیم اسرائیل و آمریکا می باشد. اما یک ایدئولوژی بسیار مهم و مقدسی که پیروان صهیونیسم مسیحی، به آن اعتقاد دارند، واقعه آرماگدون است. این ایدئولوژی در واقع یک نحله فکری خاص است که دارای نگرشی آخرالزمانی است و بنیادگرایان مسیحی علاقه زیادی به این موضوع داشته و به همین خاطر، به طرق مختلف به ارائه اطلاعات و تبلیغات وسیعی در این رابطه پرداخته اند.. آرماگدون در تفکر صهیونیسم مسیحی همان نبرد آخرالزمان است که امروزه در دو منطقه اروپا و آمریکا، هفتاد میلیون هوادار سرسخت دارد که برای استحکام بخشیدن به بنیانهای فکری و نظری خود، هر تلاشی چه در عرصه ملی و بین المللی انجام می دهند تا از ساحت عقیده خود دفاع کنند. آرماگدون چیست؟ آرماگدون واژه ای عبری است به معنای تپه شریفان یا کوه. تپه ای که در جنوب شرقی هیفا در قسمت شمالی کشور فلسطین قرار دارد و در محدوده کرانه های باختری رود اردن واقع شده است. گفته شده که در گذشته مکانی استراتژیک در مسیر و تقاطع شمال به جنوب و شرق به غرب بوده است. آنچه قابل توجه است اینکه این منطقه بسیار محدود و کوچک است. به هر حال مهم انست که امروزه این مکان به عنوان مکانی برای جنگ آخرالزمان بنیادگرایان انتخاب شده است. منطقه آرماگدون در غرب رود اردن و در میان الجلیل و السامره در دشت یزرعین قرار دارد. جاییکه حتی ناپلئون بناپارت نیز روزگاری درباره آن گفته که در آن بزرگترین نبرد جهان رخ می دهد. اما بنیادگرایان مسیحی معتقدند برای ظهور و بازگشت دوم مسیح، جنگی هسته ای و اتمی در محل آرماگدون به وقوع می پیوندد که دارای فجایع بسیار زیادی است و به واسطه این نبرد عظیم، اکثر شهرهای جهان دچار تخریب و نابودی خواهد شد. در کتاب مقدس تنها یک بار در مکاشفات یوحنا، فصل۱۶، آیه ۱۶، نسبت به این مکان سخن گفته شده است. به این صورت که: و آنها را در جایی گرد آورد که به زبان عبرانی آرماگدون می نامند. در عهد عتیق هیچ نشانی از این صحرا و واقعه آرماگدون وجود ندارد. پس تنها در رویای مکاشفات انجیل در عهد جدید یک بار آمده و در منابع اسلامی همچون قرآن و روایات هیچ سخنی از آرماگدون بیان نشده است. حال آنکه در میان مجموعه عظیم روایاتی که در دست داریم تنها شش هزار روایت مختص به موضوع آخرالزمان و مهدویت می باشد اما همانطور که گفته شد، نامی از این جنگ در این میان به چشم نمی خورد. در عهد عتیق هیچ نشانی از این صحرا و واقعه آرماگدون وجود ندارد. این ادعا وجود دارد که در نبرد مورد نظر دو نیرو با یکدیگر وارد درگیری می شوند که یکی نیروهای شر و بی ایمان می باشند که فرماندهی آنها را فردی به نام دجال بر عهده دارد که ضد مسیح است و شریکان او عبارتد از اعراب، مسلمان و حامیان روسی که ارتشی چهارصد میلیونی را تشکیل می دهند. جری فالول، که یکی از مبلغان سرسخت و جدی مسیحیت صهیونیستی بوده و در کاخ سفید هم هواداران بسیاری دارد، در این رابطه چنین می گوید: روسیه و هم پیمانان آنها (ایران، آفریقای جنوبی(حبشه)، آفریقای شمالی(لیبی)، اروپای شرقی (جومر، قفقاز) در لیست سپاهیان شر قرار دارند و این جنگ فراگیر و اتمی است و عده زیادی از بین خواهند رفت. اما گروه مقابل نیروهای خیر می باشند که همان حامیان اسرائیل هستند که به رهبری مسیح وارد جنگ می شوند و اینان دارای خصوصیتی ویژه هستند و آن اینکه حامل نور و خیر و خوبی هستند. اما نتیجه جنگ این است که مسیح، اولین ضربه را با سلاح های کشنده خود، بر نیروهای شر وارد می کند و این ارتش را از بین خواهد برد به گونه ای که گفته شده آنچنان حمام خونی به راه افتد که تا افسار اسبان در آن فرو خواهد رفت. در جایی دیگر جری فالول به طرز موذیانه و با زیرکی، با استفاده از برخی از روایات کتاب مقدس و البته با تفسیری شخصی با کمک ظن خود، از قول خداوند چنین عباراتی را بیان می کند: بیایید و قربانی که را برای شما آماده کرده ام، بخورید. به کوه های اسرائیل بیایید و گوشت بخورید و خون بنوشید! گوشت جنگاوران را بخورید و خون رهبران جهان را بنوشید که مانند قوچ ها و بره ها و گاوهای پرواری شده اند. نهایتا جنگ آرماگدون با ایمان آوردن یهود به مسیح، به عنوان منجی ایشان، به پایان خواهد رسید، پس از آنکه دو سوم آنها در این نبرد از بین می روند. سپس مسیح، مومنان به خویشتن را همراه خود به آسمانها می برد و اینان از بالای آسمان در حالیکه در راحتی و خوشی هستند، نظاره گر نبرد آرماگدون خواهند بود و بعد از اتمام جنگ به همراه مسیح به زمین بازمی گردند تا برای مدتی طولانی زندگانی سرشار از سعادت و آسایش را سپری کنند. به نظر می رسد در توصیفاتی که از جنگ هسته ای شده است، چاشنی اوهام و خیالات نیز راه یافته است. با بررسی دقیق تر بهتر است به طور همه جانبه به شرح این موضوع بپردازیم. آرماگدون همان جنگ فرات است، یک نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۹۷ کتابی با عنوان «خیانت به بیت المقدس» را تألیف نمود که در آن هر نوع مذاکره صلح با فلسطینیان را خیانت به تعلیمات انجیل و خواسته های مسیح معرفی کرد و این مطلب را دائما به خوانندگان القا می نماید که مسیح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال ۲۰۰۷ میلادی ظهور خواهد کرد و اسراییل بزرگ را ( خاورمیانه بزرگ) از نیل تا فرات به وجود خواهد آورد. هر چند که در آن سال هرگز چنین چیزی رخ نداد، اما تبلیغات گسترده همچنان ادامه دارد. در این کتاب ها تبلیغ می گردد که برای تعجیل ظهور مسیح، مسیحیان باید کشور بابل را که عراق کنونی می باشد، نابود کنند و رودخانه فرات باید کاملاً خشک گردد. گفتنی است که آنها جنگ آرماگدون را «جنگ فرات» نیز می نامند. (با دانستن چنین مطالبی احتمالا حمله به کشور عراق و اشغال آن به دست دولت یانکی توجیه مناسبی به نظر می رسد.) رهبران دینی صهیونیسم مسیحی تبلیغات گسترده ای در این باره انجام داده اند. در یک نظرسنجی که توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس در سال ۱۹۹۷ انجام شد، اعلام گردید ۲۵ درصد جمعیت آمریکا اعتقاد راسخ دارند که با آغاز هزاره سوم جنگ نهایی آرماگدون در محل فلسطین آغاز خواهد شد و این جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت. در اثر این جنگ دنیا نابود می شود و در پایان این جنگ هفت ساله که آنها آن را «مصیبت بزرگ برای کلیسا و مسیحیان» می دانند، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته ظهور خواهد کرد و دجال را شکست می دهد و حکومت جهانی خود را با مرکزیت بیت المقدس تشکیل خواهد داد. به همین منظور آنها معبد بزرگ را که موجب جنگ آرماگدون می شود «معبد مصیبت بزرگ» می نامند. مطابق اعتقادات صهیونیسم مسیحی، غیر از معتقدان به «خواسته های مسیح»، تمامی مردم جهان، چه مسیحی و چه غیر مسیحی، به دست دجال کشته خواهند شد. آنها معبد بزرگ را که موجب جنگ آرماگدون می شود «معبد مصیبت بزرگ» می نامند. متأسفانه اینها تنها عباراتی تکراری و ساده نیستند. بلکه دنیایی از حوادث و وقایع را با خود به همراه دارد. این حاصل اعتقاداتی راسخ است. و نشان می دهد که استحکام عقاید و التزام به آئین برای هر فرد دینداری تا چه اندازه مهم است. همانند مسیحیان آمریکایی که تورات را بیش از هر کتاب دیگری قبول دارند و زبان و تصورات و توجیهات اخلاقی و مبارزات بشری این کتاب را به عنوان بخشی از شخصیت آمریکایی خویش می دانند و تصورشان این است که باید برخیزند تا نقش مهمی را در تاریخ ایفا کنند. این تربیت ماحصلی از آموزش در دوران کودکی است که در منزل و مدرسه دائما با این مساله مواجه می شوند که در وجدان و تخیلات شان، در گذشته توراتی به سر برند و فرهنگ تورات عضوی جدایی ناپذیر از زندگی شان باشد. به طوریکه احیای عهد قدیم و تمسک به آن، به عنوان یک عقیده و فرهنگ با ارزش تلقی شود و جریانهای مذهبی تازه ای را به وجود آورد. پس این طبیعی است که آمریکای بنیادگرا خود را در آغوش اسرائیل بیندازد و میراث روحی و مذهبی مشترکی را در میان خود بازیابند و به واسطه این وحدت و اشتراک ناشی از آموزه های دینی، به اقدامات مورد نظر دست زنند. “کابوت لودج” رئیس روابط خارجی کنگره در سخنرانی خود در بوستون در سال ۱۹۲۲ پیرامون روح تعصب در قبال مساله فلسطین” چنین گفت: به نظر من این بسیار خوب و تحسین برانگیز است که ملت یهود در سراسر جهان، برای افراد هم کیش خویش، (که تمایل به بازگشت به سرزمینی دارند که مهد آنها بود و برای هزاران سال در آن به سر می بردند. وطنی قومی – ملی بنا کنند. من هرگز نمی توانم تصور کنم که قدس و فلسطین زیر سلطه محمدی ها (مسلمانان) باشد. باقی ماندن قدس و فلسطین که برای یهود مقدس است و سرزمینی که برای تمام ملل بزرگ مسیحی غرب، مقدس به شمار می آید، در دست ترک ها (مسلمانان) برای سال های سال، چون لکه ننگی است بر پیشانی تمدن، که باید آنرا پاک کرد. بنابراین مشخص است که بنیادگرایان هر آنچه می خواهند انجام می دهند و دارای اختیارات بسیاری در محدوده فلسطین می باشند و اقدامات وحشیانه را به راحتی توجیه می کنند. همه اینها شواهدی است دال بر این مطلب که حوادثی که امروز شاهد وقوع آن هستیم، نشات گرفته از سیاستی برنامه ریزی شده و ریشه دار می باشند و نشان دهنده عمق تدین و تعصب بنیادگرایان هستند. بنابراین مشخص است که بنیادگرایان هر آنچه می خواهند انجام می دهند و دارای اختیارات بسیاری در محدوده فلسطین می باشند و اقدامات وحشیانه را به راحتی توجیه می کنند و اعراب را مردمانی احمق، کودن و تنبل معرفی می کنند. همانطور که در فیلم ها بارها شاهد بودیم که مردمان جهان سوم بخصوص خاورمیانه را سمبل قبایل بدوی و صحرانشین نشان می دهند و افرادی که در کنترل امور سیاسی و مملکتی ضعیف هستند و اغلب چهره های خشن و شبیه به یک تروریست واقعی را دارند. پس برای یافتن راه حلی برای اتمام این مشکلات، وعده بازگشت یهود را مطرح می کنند و به شدت بر این اعتقاد پافشاری می کنند. بنیادگرایان انجیلی که دیدگاه های مذهبی خاص خود را دارند در حال حاضر بودجه ها و اموال بسیاری را برای اسرائیل جمع آوری می کنند تا اقداماتی همچون تخریب مسجد الاقصی و برپایی هیکل سلیمان، انجام گیرد و این همان عقایدی است که پیشوایانشان هم بدان معتقد بودند. اینان تصور می کنند که پیمودن راه حق و حقیقت این است که سرخپوستان را قتل عام کنند و آمریکا را تصرف کنند و بعد از در دست گرفتن سراسر آمریکا، برای ایجاد چنین نظامی در نقطه دیگری از جهان یعنی فلسطین، اقدام کنند. صهیون جدید، رویای شهرک نشینان؛ همان صهیون قدیم یعنی فلسطین شد و از آنجا که برخی از شهرک نشینان مسیحی، قتل عام و کشتار سرخپوستان را ثواب یافتند، بنابراین مسیحیان نیز کمک مالی به صهیونیست ها را بر حق دانستند تا از آنها برای قتل عام و کشتار فلسطینی ها استفاده شود. آرماگدون، نبرد نیروهای خیر و شر سردمداران تفکر صهیونیسم مسیحی یا همان بنیادگرایان، در رابطه با زمان وقوع نبرد آرماگدون اعتقادات جالبی دارند. از نگاه مبلغان بنیادگرا در مقاطع مختلف، زمانهای متفاوتی برای وقوع این جنگ پیش بینی شده که همگی حاکی از این است که این نبرد قبل از ظهور مسیح رخ می دهد و بعد از تشکیل حکومت اسرائیل. یعنی این دو پیش شرط لازمه وقوع چنین نبرد سهمگینی می باشد. به همین خاطر مبلغان مکتب بنیادگرایی مسیحی هر کدام به زعم خویش، زمانی را برای این واقعه تعیین کرده اند. هال لیندسی، نویسنده کتاب پر فروش “ستاره بزرگ در حال افول زمین (۸ میلیون نسخه از این کتاب به فروش رسید) در گذشته اینطور نقل کرد: نسلی که از سال ۱۹۴۸ متولد شده اند، شاهد بازگشت مسیح خواهند بود. اما پیش از این واقعه باید جنگ یاجوج و ماجوج یا نبرد آرماگدون به وقوع پیوندد. این نبرد قبل از ظهور مسیح رخ می دهد و بعد از تشکیل حکومت اسرائیل. یعنی این دو پیش شرط لازمه وقوع چنین نبرد سهمگینی می باشد. وقتی این پیشگویی به واقعیت تبدیل نشد، شخصی به نام کشیش “بیلی گراهام” درباره سال ۱۹۷۰ هشدار داد که جهان به سرعت به سوی آرماگدون در حال حرکت است و جوانان کنونی آخرین نسل تاریخ هستند. وی که از مبلغان با نفوذ این مکتب بود، هم اکنون در قید حیات نیست و پسرش راه او را دنبال می کند. وی با چهار رئیس جمهور در کاخ سفید همراهی کرده است و به عنوان روحانی خاص کاخ سفید شناخته می شد و از احترام بسیاری برخوردار بود. رابرنسون از دیگر مبلغان این جریان اینطور بیان کرده: به شما اطمینان می دهم که قیامت و رستاخیز در پائیز ۱۹۸۲ به وقوع خواهد پیوست. اتحاد شوروی دست به حملات نظامی خواهد زد و ضربه قاطع و نهایی بر سر آنها فرود خواهد آمد. از این نوع پیشگویی ها در میان اهالی این مکتب بسیار است و نشان می دهد که تا چه حد برای این واقعه اهمیت قائل هستند و برای آن برنامه ریزی دارند. اما این نبرد عظیم نتایج مختلفی را به دنبال دارد که به این صورت شرح داده شده است: ۱- کشتار کامل اعراب و مسلمان و نابودی پنج ششم از مردم کل دنیا ۲- کشتار دو سوم از مردمان یهود و زنده ماندن تنها ۱۴۴ هزار نفر از یهودیان ۳- خشک شدن رود فرات ۴- تخریب کامل بیت المقدس ۵- عروج مسیحیان بنیادگرا و نزول عیسی مسیح و همراهانش و نابودی نیروهای اشرار ۶- آغاز هزاره خوشبختی و سعادتمندی مطابق اعتقادات مکتب فوق به وسیله پروتستان ها. حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور نماید و پیروان این مکتب وظیفه دینی دارند برای تسریع در عملی شدن این حوادث کوشش نمایند. حوادثی که توسط آنها باید عملی شوند، عبارتنداز: ۱- یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گستره ای از رودخانه نیل تا رودخانه فرات به وجود آید و یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند اهل نجات خواهند بود. ۲- یهودیان باید دو مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس را منهدم کنند و به جای این دو مسجد مقدس مسلمانان، معبد بزرگ را بنا نمایند (تا به حال دو مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس بیش از صدبار مورد حمله یهودیان و مسیحیان صهیونیست قرار گرفته است) ۳- روزی که یهودیان مسجد اقصی و مسجد صخره در بیت المقدس را منهدم کنند، جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز شده است، در این جنگ جهانی تمام جهان نابود خواهد شد. ۴- روزی که جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی نمودن خواسته های مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته می باشند، مسیح را خواهند دید و توسط یک سفینه عظیم از دنیا به بهشت منتقل می شوند از آنجا همراه با مسیح نظاره گر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس خواهند بود. ۵- درجنگ آرماگدون زمانی که ضد مسیح (دجال) در حال دستیابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته در جهان ظهور خواهد کرد و ضد مسیح را در پایان این جنگ مقدس شکست می دهد و حکومت جهانی خود را مرکزیت بیت المقدس برپا خواهد ساخت و معبدی که به جای مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس که توسط مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون ساخته شده است، محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود. ۱- دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک آمریکا و انگلیس مسجد اقصی و مسجد صخره در بیت المقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنها می باشد. ۲- این حادثه حتماً اتفاق خواهد افتاد. ۳- قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فرا خواهد گرفت. ۴- قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنی ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح، باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند. این بنیادگرایان معتقدند که شرط بازگشت مسیح برپایی دولت اسرائیل و ساخت مجدد هیکل سلیمان بر خرابه های مسجد الاقصی است. به همین خاطر در حال حاضر به حفاری های بسیاری در اطراف و قسمت زیرین مسجد الاقصی پرداخته اند و این اقدام به گونه ای است که گفته می شود تنها با وقوع یک زلزله ۲ ریشتری، کل مسجد الاقصی فرو خواهد ریخت. اینان مدعی یاری یهود هستند، چون اعتقاد دارند که ملت برگزیده خداوند می باشند و هر کس که آنها را یاری کند، مورد لطف و یاری خدای متعال قرار می گیرد و هر کس در برابر اینان به جنگ برخیزد، به این معناست که در مقابل اراده خداوند مقاومت کرده است. توجه داشته باشید که این افکار و نگرش ها تنها منحصر به جمعیت محدودی در جهان نیست، بلکه بخش وسیعی از مردم به آن معتقدند و روز به روز در حال تعلیم و گسترش دادن تبلیغات در زمینه های مختلف، می باشند. در نتیجه این بنیادگرایان اعتقاد دارند که اگر سیاستمداران و حکمرانان آمریکایی، برنامه ای برای صلح جهانی داشته باشند و به واسطه آن حتی یک وجب از خاک سرزمینی که خداوند به ملتی اعطا کرده است را از آن ها بگیرند و به دیگران دهند، مرتکب بزرگترین گناهان شده اند و بدین ترتیب تجاوزات اسرائیل به اعراب که منجر به وقوع جنگ، کشتار، الحاق زمین ها، بمباران تاسیسات و تخریب منازل شده است، توجیه منطقی پیدا می کند، چرا که همه این ها برای تامین امنیت اسرائیل، ضروری است. این بنیادگرایان اعتقاد دارند که اگر سیاستمداران و حکمرانان آمریکایی، برنامه ای برای صلح جهانی داشته باشند، و به واسطه آن حتی یک وجب از خاک سرزمینی که خداوند به ملتی اعطا کرده است را از آن ها بگیرند و به دیگران دهند، مرتکب بزرگترین گناهان شده اند. تا زمانی که اتحاد شوروی منحل نشده بود، بنیادگرایان انجیلی این حکومت را رهبر نیروهای شر می خواندند و چون سلاح هسته ای داشت، با اطمینان او را رأس نبرد خواندند. اما با فروپاشی شوروی، ایدئولوژی آرماگدون، قدرت اصلی خود را برای توجیه این نبرد از دست داد، اما از موضع پیشین کنار نکشید و مجددا به تقسیم نقش ها پرداخت و این بار مسلمانان را نیروهای جدید یاجوج و ماجوج معرفی کردند و از دولت هایشان خواستند تا بمب هسته ای تولید کنند و به اسرائیل دهند، چرا که در این زمینه توقف به هیچ عنوان جایز نبود و هر نوع وقفه در این زمینه را بر خلاف اراده خدا و پیشگویی هایشان برای آینده، به شمار می آوردند.
مترجم مستند: فریدون حسین زاده

داونلود مستندِ دولت نامرئی از سرور مدیا فایر بهمراه زیرنویس فارسی
part.1
https://www.mediafire.com/?10865k6e85lzu68
part.2
https://www.mediafire.com/?z4wsk386yadvaex
part.3
https://www.mediafire.com/?25ww7xgb0w6wakx
فایل زیرنویس بصورت جداگانه
farsisubtitle.com/downloadz/index.php?act=view&id=45375
داونلود از وب سایت یوتیوب
www.youtube.com/watch?v=bCH4rqMQ12A
داونلود از تورنت
kickassunblock.info/search/shadow%20government
یا
torrentz.eu/d64ab9a8da0b082658fd2c312c5d7e4a2f20dbfb
داونلود دیگر فیلمهای آگاهی بخش از وبلاگ آنارشیستها
http://anarchistha.wordpress.com