سازماندهی کارگری و معضل آکسیونیسم

بحث در مورد سازماندهی کارگری به طور علی العموم را شاید بتوان با بحث در مورد انقلاب به طور علی العموم مقایسه کرد. برخورد به هردو مقوله در چنین سطوحی به شدت ناروشن و اصولا غیر مارکسیستی است. برای هر مارکسیست و کمونیستی هنگام برخورد به پدیده انقلاب فورا برای تبین و تحلیل دقیق و در نهایت نوع دخالتگری مشخص نسبت به آن، این سوالات روی میزش قرار می گیرند. چه نوع انقلابی؟ با پرچم کدام جنبش طبقاتی؟ با کدام شخصیتها و چه نوع از رهبری؟ انقلاب دارای چه ماهیتی است؟ انقلاب چه هدفی را دنبال می کند؟ و سوالات بیشتری از این دست تا بتوان خصلت و ماهیت انقلاب مورد نظر را درک کرد . در مورد سازماندهی کارگری هم باید فورا مشخص کنیم که در مورد چه نوع از سازماندهی کارگری بحث می کنیم . از منظر کدام سنت سیاسی به سازماندهی در میان کارگران فوکوس داریم . از منفعت کدام جنبش و گرایش طبقاتی و کارگری حرکت می کنیم و در نهایت سازماندهی در میان کارگران در خدمت به چه هدفی را دنبال می کنیم. 

  سنتهای و جنبشهای متفاوت درون طبقه کارگر هر کدام   برای نوع متفاوتی از سازماندهی در میان کارگران  تلاش می کنند. اگر خود را متعلق به جنبش سوسیال دمکراسی بدانی الزاما از سنت سندیکالیستی سر در می آوری و با فرض گرفتن چهارچوب و قوانین موجود جامعه سرمایه داری نوع مشخصی از سازمان و تشکل توده ایی را در میان کارگران دامن می زنی.اتحادیه ،سندیکا، انجمن صنفی و انواع دیگر از این دست تشکلها که به نوعی  اهداف سنت سندیکالیستی را نمایندگی می کنند به وفور وجود دارند. این نوع از تشکلها با هر نوع از شکل و مختصاتی که ابراز وجود نمایند اما سرانجام هدفی جز رفرم و تعدیل فشار سرمایه و بهبود وضع زندگی در چهارچوب نظام بورژوائی را نمی توانند داشته باشند. به طور علی العموم سندیکالیسم ابزار چک و چانه زدن کارگر برای مناسب فروختن نیروی کارش است. که در خیلی از موارد بنا به شرایط و اوضاع و احوال، حتی از چنین امری هم عدول می کند و سرش را به سوی منفعت دولت و کارفرما و در کل سرمایه داران خم می کند. اروپا را به عنوان نمونه غنی از عملکرد جنبش سوسیال دمکراسی و سنت سندیکالیسم می توان به دست داد که بررسی آن در این مبحث نمی گنجد.  سنت سندیکالیستی در ایران اما در موقعیت به شدت متفاوت تری قرار دارد. تاریخا اینطور بوده است.جنبش سوسیال دمکراسی تاریخا در ایران هیچوقت به عنوان جنبشی هژمونی یافته  قرار نگرفته است و متعاقبا سندیکالیسم هم به عنوان سنت پایدار در درون طبقه کارگر ایران خود را نشان نداده است. در اینجا البته فقط برای روشن شدن بحث خلاصه وار گذری به سنتهای مختلف و فعال درون طبقه کارگر خواهم زد. برای نقد سنت سندیکالیستی و گرایش رفرمیستی درون طبقه بی گمان به تحلیل جامع تر و با حوصله تری نیاز هست. حتما در فرصتهای مناسب لازم است به نقد این سنت و گرایش درون طبقه کارگر رفت.

اما هر وقت از دریچه جنبش رادیکال و کمونیستی طبقه کارگر به مسئله سازماندهی کارگری نگاه بیاندازی ، پدیده ها ، منفعت ها و اهداف و دورنمای فعالیت به شدت فرق خواهد کرد. مکانیسم فعالیت و مبارزه کارگر از کانالی کاملا متفاوت تر گذر خواهد کرد که دیگر سندیکاها و انجمن های صنفی نمی توانند آن نقشی را که  درسنت سندیکالیستی داشتنه اند در اینجا هم داشته باشند. در جنبش کمونیستی اصولا در سطح تئوری شورا به عنوان ابزار مهم دخالتگری مستقیم کارگر  در سر نوشت خود مورد تاکید است و این تنها ابزار و تشکل توده ایی کارگر است که دخالتگری اش را بدون هیچ روند بروکراتیکی تضمین می کند. تلاش کمونیستها اساسا متکی کردن سازمانهای توده ایی کارگری بر سنت شورائی است .                      اما لازم به تاکید است دامن زدن به ایجاد شوراها به عنوان تشکل توده ایی کارگری نیز نمی تواند تابع اوضاع و احوال مشخص و جغرافیای سیاسی مورد نظر نباشد. شوراهای کارگری در خلاء به وجود نمی آیند .مولفه های متعددی می توانند چه به عنوان فاکتورهای مانع و چه به عنوان فاکتورهای پیش برنده  دخیل باشند. فاکتور حکومتهای پلیسی و رژیمهای سرکوبگر، نبود شرایط انقلابی ، نبود حضور اجتماعی کمونیسم ، نبود آگاهی و آمادگی لازم و مولفه های دیگری که می شود به این لیست اضافه کرد می توانند به عنوان نیرو و ابزارهای بازدارنده و مانع در برابر ایجاد شوراهای کارگری  بر شمرد.      اما وجود یک شرایط انقلابی ، تضمین و بر پایی جنبش مجامع عمومی کارگری، حضور گسترده کارگران در میدان مبارزه، ارتباط فعال  شبکه ها و محافل کارگران پیشرو، حضور رهبران و آژیتاتورهای تیزبین و دخالتگر کمونیست و وجود کمیته های کمونیستی ، از مولفه های هستند که بستر مناسب برای ایجاد شوراهای کارگری و سنت شورایی را ممکن می سازند.              انقلاب ۵۷ نشان داد که با چه سرعتی شوراهای کارگری و در بیشتر مواقع به صورت خودجوش ایجاد می شوند. در تمام مسائل مربوط به سرنوشت خود و جامعه دخالت می کنند و نوعی دخالتگری مستقیم احاد طبقه کارگر را تضمین می کنند که در هیچ نوع از تشکل و سازمان توده ایی دیگر این امر ممکن نخواهد بود. انقلاب ۵۷ ایران را به عنوان یکی از نقطه عطفهای سنت شورایی می توان در نظر گرفت. همین امر و قدرت سنت شورایی در میان طبقه کارگر ایران باعث شد که حتی با شکست انقلاب هم ، دولت ضد انقلاب اسلامی نتواند با نهایت سرکوب و خفقان پلیسی، کارگران را به زانو در آورد و بی دلیل نبود که تلاش کرد حتی با زور سرنیزه هم شده تشکلهای دست ساز خود را که همان شوراهای اسلامی بودند به کارگر حقنه کند. طبقه کارگر ایران هیچوقت تسلیم این امر نشد و اعتراضش را در طول این چند دهه از کانالهای دیگری دنبال کرده است.

سرکوب و تعرض به ابتدائی ترین آزادی ها و ممنوع کردن هر تشکل و سازمان توده ایی کارگری یکی از خصلتهای پایدار و ویژگی برجسته رژیم سرمایه ایران است. نیاز سرمایه به کارارزان و کارگر خاموش چنین خصلت و ویژگی را در تمام دولتهای سرمایه در ایران نهادینه کرده است.این روند و رویکرد رژیم سرمایه ایران حتی سنت سندیکالیستی را با وصف اینکه سنتا چهارچوب نظام را فرض می گیرد شامل می شد و این مسئله حداقل برای این چند دوره از حیات بعداز انقلاب باعث آچمز شدن سنت نامبرده شد. برای جنبش کمونیستی هم راهی جز به رسمیت شناسی شرایط جدید نبود. اما ساختار و دینامیسم طبقه کارگر برای این جنبش دریچه های دیگری از فعالیت و نوع ویژه ایی از ابزراها که دخالتگری و اعتراض و مبارزه  طبقه کارگر را ممکن کند هنوز وجود داشت. دامن زدن به جنبش مجامع عمومی در میان کارگران چنین امکانی بود. در هر شرایطی و با هر درجه از سرکوب به دلیل شرایط اجتماعی کار ، به دلیل بافت اجتماعی و حتی نیاز کار به کاراجتماعی کارگران هیچی رژیمی به صورت فیزیکی نمی تواند و ممکن نخواهد بود که کارگر را به صورت  منفرد درآورد.این حکم شرایط کار در نظام سرمایه داری را بر خود دارد. برای جنبش کمونیستی با علم و آگاهی بر تلاش های سرمایه در ایجاد تفرقه و چند دستگی  در میان کارگران و تقسیم کارگر بر اساس ،جنسیت ، مذهب و قومیت  و  تمام این تلاشها را ضربدر شرایط سرکوب و خفقان کنیم ، آگهی کامل داشتند اما با تمام این اوصاف هنوز کمونیستها  بر این مسئله به درستی تاکید داشتند که تنها اتکا بر جنبش مجامع عمومی کارگران است که قدرت سازمان دادن اعتراض و مبارزه این طبقه را چه در مبارزا ت روزمره و رفاهی و چه در مبارزات رادیکال و سیاسی را دارد. مجمع عمومی سنگ بنای دخالتگری کارگر در هر پدیده اطراف محیط کار و زندگی اش است. دخالت کارگر در سرنوشتش را تضمین می کند و می تواند مادرو پایه هر نوع تشکل توده ایی محیط کار کارگر باشد. کارگری که  در طول و زمان کار در کنار هم سرنوشتان خود در تولید اجتماعی شرکت دارد. در کنارهم روی یک میز غذاخوری قرار می گیرند.در محیط و محله هرروزه همدیگر را ملاقات می کنند .در شبکه ها و محافل قاعدتا حضور به هم می رسانند و این طبیعی ترین زندگی این طبقه است. گرفتن چنین امکان طبیعی برای هیچکس ممکن نیست و همین امر اهمیت نقش مجمع عمومی را به عنوان ابزار دخالت کارگر در چنین شرایطی  صد چندان می کند. اما در همین فرصت می خواهم به چند بدفهمی که معمولا در دوره ها گذشته دامن زده شده است، به صورت گذرا اشاره ایی داشته باشم. تلاش می شود که بحث سنت شورایی و سندیکالیستی را به عنوان آلتر ناتیو هم بیاورند به طوریکه سنت شورایی را مختص به دوران انقلابی و سنت سندیکالیستی را در شرایط متعارف و آرام سیاسی  مد نظر قرار می دهند. این تصویر چپ رفرمیسم و سندیکالیست است که می خواهد طبقه را از تقابل سنتهای و گرایشهای موجود در طبقه کارگر تهی نماید . قطعا این تصویری به شدت غلط است و همچنانکه در بالا هم اشاره کرده ام سندیکالیسم و جنبش شورایی سنت و سبک کار سنتهای متفاوت و عملا در تقابل با جامعه هستند. سندیکالیسم سنت جنبش سوسیال دمکراسی است و شورا سنت جنبش کمونیستی طبقه کارگر است. مسئله دیگر این است که در برخورد به سندیکاهای موجود و فعال در جامعه بعضا به نگرشی دامن زده می شود که انگار کمونیستها عموما مخالف با ایجاد هرنوع سندیکایی هستند و عملا در جهت  تخریب سندیکاهای موجود اقدام می کنند. این نگرش هم به شدت غلط است و با اینکه جنبش کمونیستی به شدت سنت سندیکالیستی را به نقد می کشد اما در هیچ شرایطی هر خشتی را که کارگر روی خشت دیگر گذاشته باشد را نابود نمی کند و به ویژه در شرایط و اوضاع و احوال ایران که حتی  اتحاد نیم بند کارگران  خود غنیمتی است و ایجاد هر تشکل توده ایی مستقل از دولت و کارفرما با نیروی خود کارگران از اولویتهای هر فعال و سازمانده کمونیستی است. تجربه مبارزه چند دهه گذشته در بیشتر مواقع  حاکی از دخالتگری همین فعالین در امر سازماندهی نوعی از سندیکا و تشکلهای صنفی دیگر که به نحوی در امر اتحاد و سازماندهی در درون طبقه کارگر موثر  بوده است دخیل بوده اند .

معضل آکسیونیسم

 

با هر درجه از بیشتر شدن شکاف در میان طبقه کارگر و احزاب و سازمانهای چپ در ایران پدیده آکسیونیسم از بخت و اقبال بهتری بر خوردار خواهد شد. اگر قبلا نماد فعالیتهای آکسیونیستی در چپ ایران سازمانها و احزاب پوپولیست و غیر کارگری مانند پیکار، رزمندگان و چریکهای فدائی بودند اما متاسفانه در اوضاع کنونی این پدیده همه گیر تر شده است و به شاخص و سبک کار قسمت اعظم اپوزسیون چپ ایران تبدیل شده است.

برای روشن شدن مسئله لازم می دانم  دو مسئله را در اینجا یادآوری و از هم تفکیک کنم . یکی اینکه آکسیون اعتراضی ، اعتصاب ، تظاهرات و هر اقدام مبارزاتی علنی برای طبقه کارگر می تواند ابزاری مهم برای ابراز اعتراض و مطالبه اش باشد. کمونیستها و فعالین سوسیالیست قطعا لولا و پای ثابت هر آکسیون و مبارزه علنی کارگران برای به دست آوردن خواستها و مطالبتشان هستند. برای آژیتاتور های پرولتری و کمونیستهای فعال درون طبقه شاید لازم به یادآوری نباشد که هر آکسیون اعتراضی گذشته ، حال و آینده ایی دارد که کل پروسه آن نمی تواند خارج از توازن قوای موجود در جغرافیای سیاسی محل آکسیون باشد. نقش آژیتاتورهای پرولتری و کمونیستهای دخیل در سازمان دادن آکسیون در تشخیص شرایط و اوضاع و احوال  موجود برای پیشبرد یک آکسیون موفق موثر خواهد بود. یک آکسیون کارگری موفق بدون شک نقش مهمی در ایجاد اتحاد و ادامه کاری و رسیدن به مطالبات کارگری خواهد داشت و این امر بدون دخالتگری هر لحظه سازماندهنگان کمونیست و همچنین نقش رهبران عملی و علنی  کارگران در هر لحظه از پروسه و پیچیدگیهای آن آکسیون موثر و ضروری است. اما آکسیونیسم دقیقا در نقطه مقابل چنین پروسه ایی قرار می گیرد. آکسیونیسم آن عمل و تظاهری است که یک جریان و سازمان خارج از متن یک مبارزه ادامه کار طبقه کارگر به نیروی خود افراد جریان و سازمان نامبرده ایجاد شود. آکسیونیسم بیشتر پدیده ایی نمایشی و پر زرق و برق سازمانهای پوپولیستی و سنتی چپ  است  که فقط به درد خوراک تبلیغاتی این جریانات می خورد و مطلقا تاثیر در مبارزه و اتحاد طبقه کارگر ندارد. بی ربطی و دوری این جریانات و احزاب از طبقه کارگر پدیده آکسیونیسمم را  نهادینه  و به یک خصلت  پایدار در آنها تبدیل کرده است. دنباله روی صرف از هر اعتراض خیابانی ، دنباله روی از آکسیونهای خودجوش کارگری ، همراهی کردن و ادغام در هر اعتراض ارتجاعی به صرف اینکه تعدادی از مردم در آن شرکت کنند جلوه های دیگری از آکسیونیسم هستند که وجه مشخصه قریب به اتفاق جریانات چپ غیر کارگری هستند.

این پدیده متاسفانه به سبک کار غالب بخش وسیعی از فعالین کارگری و چپ که در نهادها و تشکلهای خارج از محیط کار در داخل ایران فعال هستند هم تبدیل شده است. کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری ، اتحادیه آزاد کارگران و دهها کمیته و نهاد فعال دیگر چه در گذشته و چه در حال حاضر اقدام به انواع حرکتها و اعتراضات آکسیونیستی خارج از بطن شرایط تولید و محیط  کار و زندگی کارگر می زنند که به اندازه سر سوزنی در تغییر شرایط و بهبود زندگی و ایجاد اتحاد در میان طبقه کارگر را ندارد. به جای کارگر اعتراض می کنند، به جای کارگر  جشن و مراسم اول مه را  در دشتها و کوههای سر به فلک کشیده برگزار می کنند و یا در بهترین حالت در یک اقدام چند دقیقه ایی  با حضورشان در خیابانی و یا مرکز شهری ابراز و جود علنی می کنند و روز بعدش دهها نفر دستگیر می شوند . با تعرض و زندانی کردن این فعالین  از کارگر چنان زهر چشم می گیرند که تا او باشد فکر اعتراض و ابراز اعتراض علنی به سرش نزند.  به جای کارگر در جمعهای محدود خودشان مجمع عمومی برگزار می کنند و اندر فواید اتحاد و همبستگی سخن سرایی می کنند بدون اینکه تا به حال منشاء ایجاد یک تشکل و اعتراض ادامه کار محیط کار باشند. تمام اینها و چندین برابر نمونه های دیگر از جمله جمع آوری امضاهای اعتراضی نمادین بر علیه تعیین حداقل دستمزدها و دادن هشدار و التیماتومهای خارج از توان و جثه مبارزاتی و خیلی نمونه های دیگر ، همه و همه جلوه هایی از حرکتهای آکسیونیستی هستند که خارج از یک مبارزه ادامه کار کارگری هستند. این نوع از مبارزات نمی توانند تاثیری در تغییر و بهبود  سرنوشت طبقه کارگر داشته باشند اما می توانند مبارزه اصیل کارگری را به حاشیه برانند . می تواند برای یک کمپین تبلیغاتی مفید باشند اما برای مبارزه برای یک انقلاب کارگری کمونیستی به هیچ وجه نه. جنبش کمونیستی ، فعالین ، رهبران و سازماندهندگان سوسیالیست درون طبقه کارگر لازم است یکبار دیگر نقد و تعرضی تئوریک را به پوپولیسم و سبک کار آکسیونیستی را در اولویت کار خود قرار دهند. بدون سازمان دادن چنین تعرضی این سنت دامنه دارتر خواهد شد و این برای مبارزه و سازمانیابی طبقه کارگر مضر و سمی خواهد بود.

سهند حسینی  ۲۸ آوریل ۲۰۱۴