زندان … رفقا به امید دیدار

عابد توانچه

در تماس تلفنی با وثیقه گذار من اعلام شده است که باید ساعت ۸ صبح روز شنبه (۲ روز دیگر) خودم را به زندان اراک معرفی کنم.در زمان کوتاه باقی مانده (۳۶ ساعت) امکان تجدید دیدار وجود ندارد بنابراین از اینجا روی همگی را می بوسم.

دیکتاتور بمیرد و خم به ابروی ما نبیند. مرحله ی دیگری از مبارزه ی من  علیه نظام سرمایه داری حاکم بر ایران آعاز شد.

این هم شاید نوشته ی آخر…

 

جملات زیر کلماتیست در منطقی ترین و آرامترین حالت ممکن در زندگی فردی که در تلاش است معنی مبارزه را درک کند و به مرحله ای از آگاهی برسد که با زندگی خود برای تغییر دنیای کنونی مملو از نابرابری قیام کند.

 

گرچه تا زمانی که دادگاه انقلاب حکم رسمی بازداشت من را تحویل ندهد امکان ندارد خود را به زندان تحویل دهم اما امکان بازداشت در هجوم نیروهای امنیتی وجود دارد. تصمیم دارم تا همانطور که با جنگ و دعوا حکم کتبی دادگاه انقلاب را گرفتم و منتشر کردم این حکم را هم به صورت کتبی تحویل گرفته و منتشر کنم و آنگاه خود را تحویل زندان دهم.

در روزهای اخیر و حتی هم اکنون همچنان توصیه به خروج از ایران در صدر صحبتهای دوستان قرار دارد. توصیه به «قاطی نشدن» با زندانیان عادی، تقاضای عفو، سکوت پیشه کردن در طول زندان، عدم توسل به اعتصاب غذا برای اعتراض به مشکلات زندان و … در صحبتهای رفقای داخل و خارج از کشور مطرح می شود.

از مدتی قبل و به کرات توصیه هایی برای پرهیز از جدل با گرایشات و افراد مختلف، مصلحت اندیشی ، پزهیز از استفاده ار ادبیات زمخت و غیر رسمی و صدها تذکر دیگر با من در میان گذاشته شده است.

من هم صحبتی دارم با رفقای نزدیک و دوستان سیاسی ام. مدتها پیش یکی از چریکهای فعال در دوران حکومت دیکتاتوری شاه که اکنون گوشه نشینی پیشه کرده است در جواب سوال من که پرسیدم راه تبدیل شدن به یک مبارز حرفه ای چیست گفت: «هر چه می کنی با آن زندگی کن»!

جمله ای جدا از آلایش مصنوعی برای برجسته شدن که در کمال سادگی بیان شد.زمان زیادی طول کشید تا من معنی جمله ی آن رفیق را فهمیدم و اکنون فکر می کنم معنی این جمله مطلبیست که که بیان می کنم.

یک فعال سیاسی یا یک مبارز هرچه باشد یک انسان است. تلاش و اصرار برای تبدیل شدن به تافته ای جدا بافته، تنها عاملی خواهد بود برای جدایی بیشتر و بیشتر از مردم و اجتماع. نباید به فکر ساختن شاخ و دم برای خود باشیم. مبارزه هم جزئی از زندگی ماست.باید به زبان مردم صحبت کرد و همچون آنها با زندگی درگیر بود. نشستن در گوشه های امن و سیگار کشیدن و کتاب خواندن و نوشتن همانقدر مسخره است که پوشیدن پوتین و اورکت در تابستان.

مردم را نباید فراری داد.نباید از دردهای آنان فرار کرد.ما هم حق عاشق شدن داریم. ما هم حق لذت بردن از زیبایی ها را داریم. ما هم انسانیم و باید زندگی کنیم. بودن جسم در اجتماع تضمینی است برای آنکه شاهین فکر هر آنقدر هم که در آسمان آگاهی و شعور اوج گیرد با زمین بیگانه نشود.از بازگو کردن دغدغه ها، ترسها، نیازها، دلتنگیها و زیباییهای زندگی نترسید و برای «دگرگونه بودن» آنها را کتمان سرکوب نکنید.

پیچیده ترین موضوعات و مسائل را به زبان مردم بیان کنید و از پنهان شدن در پشت گنده گوئیها و تکرار طوطی وار جملات و سخنان دیگران خودداری کنید.

تنها کسانی لایق مبارزه برای آزادی و به اسم آزادی هستند که خود آزاد زندگی کنند پس برای مبارزه کردن باید زندگی کرد. باید آزاد زندگی کرد و فهمید که آزادی واقعی تنها با برابری همه ی انسانها به دست خواهد آمد.کسانی که گرد و حاک کوچه و خیابان به سرفه می اندازتشان و کسانی که چنان گرد گرفته اند که چشمانشان زندگی را نمی بیند هرگز لیاقت و توانایی آنرا نخواهند داشت تا برای انسانهای تحت ستم تعیین تکلیف کنند و آنان را به سمت آگاهی سوق دهند.

***

خطر فرو رفتن مجدد چپ در گنداب محفلگرایی دوباره بیخ گوش ماست. رقابتهای محفلی کار را به آنجا رسانده است که عده ای را با وقاحت به همکاری با پلیس و حاکمیت روی آورده اند. آنها تحت نام مبارزه با انحراف در چپ آب به آسیاب دشمن می ریزند و نام آدمفروشی،سند سازی و دروغ پراکنی رت به نقد سازنده تبدیل کرده اند. این بدعتی خطرناک و دشمنی فساد انگیزی در چپ و با چپ است. همصدایی رگه ای بریده از یک گروه سیاسی با وزارت اطلاعات و حمله با چنگ و دندان به فعالان دانشجویی کمونیست به منظور تمام کردن کار نیمه تمام رژیم و به ثمر رساندن پروژه نخ نما و پوسیده وزارت اطلاعات برتری دادن منافع فردی و گروهی بر منافع یک جنبش است. ای کاش کسانی از درون همین گروه سیاسی کمر به برخورد با این انحراف و بدعت خطرناک می بستند تا مشکلی دیگر و ضربه ی ای دیگر بر روی تلی از مشکلات و ضربه ها اضافه نشود اما افسوس که تا کنون همچنان منافع و علقه ها چشم ها را بر روی حقایق و درستیها بسته است.

ما جوانانی بودیم که صدای نه گفتنمان ستون فقرات نظام سرمایه داری حاکم بر ایران را لرزاند اما کجا ادعا کردیم که بی اشتباه بودیم؟تنها کسانی اشتباه می کنند که به بیان افکار خود می پردازند و دست به عمل می زنند. مطمئنا کسانی که افکارشان درون کاسه های سرشان تار عنکبوت بسته است و توان و میلی برای عمل کردن ندارند هیچگاه اشتباه می کنند. تنها اشتباه آنان این است که خود عینیت اشتباه و انحراف هستند. و این عینیت اشتباه و انحراف بودن ریشه در سنتهای سیاسی در ایران دارد.

گروه ها  و افراد سیاسی در ایران _ و بیشتر در خارج از کشور _ راه رسیدن به جایگاه بالاتری در عرصه سیاسی را رد شدن از روی دیگران و لج