سمفونی ۱ می

تاریخ جنبش طبقاتی از بدو تولد خود دارای فراز و نشیب های فراوانی بوده است و در پروسه ی تاریخی و در گذر زمان هر یک از طبقات پایین دست برای بهبود وضع موجود دست به شورش زنده اند تا شرایط نامناسب معیشتی خود را بهبود بخشند و همین شورش های پی در پی از دوران برده داری تا به حال که سرمایه داری یا همان کاپیتالیزم است ادامه داشته و ادامه دارد . این یک روند طبیعی و کاملا دیالکتیکی است که طبیعت و انسانها به چنین وجه مشخصه ای که در مقابلشان قرار گرفته پاسخگو باشند. و اما بشر در این میان چه وجه تمایزی می توانست در میان سایر موجودات داشته باشد، آیا همان قدر که انسان ها برای رفع نیاز روزانه ی خود نیاز به خوراک داشتند و رفع حاجت می کردند حیوانات هم، چنین خصیصه ای نداشتند؟ چه چیز در این میان موجود بود و به وجود آمد که موجودی به اسم بشر بتواند آنقدر و با این سرعت به آن مرحله برسد که توانست طبیعت را به تسخیر خود و کهکشان ها را در هم نوردد و به این جایگاه برسد. همه ما خوب می دانیم که انسان چگونه و در چه شرایط تاریخی توانست به این حد اعلی صعود کند و تا بی نهایت ها سفر کند. اگر بخواهیم از لحاظ  فیزیولوژیکی انسان را مورد بررسی قرار دهیم انسان از نظر جسمانی به شیوه ای است که کارهایی را که سایر موجودات از عهده آن عاجز هستند بتواند به راحتی انجام دهد و اولین بار به طور غریضی برای دفاع از خود و به طور تصادفی با استفاده از سنگ در مقابل حیوانات وحشی از خود دفاع کرد و با یکی از اندامهای حرکتی مهم یعنی دست قادر به این کار شد. و همین سرفصلی برای استفاده بیشتر انسان شد که توانست با به کار بردن این اندام حرکتی کاملا از حیوان متمایز گردد و توانست با چنین کشفی در خود به فعالیت و تکاپو بیافتاد و تغییرات شگرفی را در وضع زندگی خود به وجود آورد و هر بار با کشف چیزهایی در طبیعت روز به روز به پیش رود و تا به آن حد از آگاهی رسید که شعور خود را با توجه به دیده ها افزون دهد و برای هر چیزی که مورد نیاز داشت ابزارهایش را طبق آنچه که در پی آن بود، شناسایی کرد. اکنون انسان با این پیشینه تاریخی که دنیا را به دست خود متحول کرده است در کجا ایستاده است. همانطور که تمام جوامع قبل از سرمایه داری برای بهبود و شرایط ناهمگونشان دست به مبارزات و شورشهای فراوانی زده اند و دنیا را با این جنب و جوش هایشان تغییر داده اند، نشان از آن دارد که هر انسان خردمندی که آگاه به هستی وجودی خود و جهان دارد هیچگاه ارام و قراری نمی تواند داشته باشد و برای زنده ماندن و بقای خویش مبارزه می کند و با طوفان های سهمگینی همراه بوده و قربانیان زیادی در این راه به همراه داشته ولی باز هم از پا ننشسته اند و همچنان به پایداری و جدال با طبقات متخاصم دوران های خویش به پا خواستند و با ایمان راسخ خود برای بدست آوردن آن چه را که سزاوارش هستند به جنگ با آنان ادامه دادند.
حال سخن در این میان و مبحثی که روزانه و در این اکنونی که زندگی می کنیم چیست؟. با تمام وقایعی که در گذشته بر سر انسان ها در دوران های قبل بوجود آمده و بر آن آگاهی داریم تدبیر چیست؟ چه نتیجه ای می توان دریافت نمود که بتواند سرلوحه ای برای انسان های این دوره باشد با وجود فقر و تنگدستی و آشوبی که موجود است و در موازی آن پیشرفت تکنولوژی و مدرنیته قرار دارد، چه تناقضاتی را می توان پیدا کرد و برای رفع این تضاد ها چه اندیشه باید کرد؟ دنیایی که به سرعت و بدون وقفه در حال تغییر و تحول است و عده ای که خود مولد اصلی این سرعت هستند در کجای این داستان قرار گرفته اند، آنها به غیر از نیروی کار خود هیچ چیزی ندارند و همچنان در این عرصه گیتی مهم ترین نقش ممکن را ایفا می کنند.
آری اینان کسانی نیستند جز طبقه کارگر طبقه ای که  لحظه هایشان را به امید آنکه بتوانند فردایشان را به نوع دیگری خلق کنند، طبقه ای که بیشترین آسیب های اجتماعی را متحمل می شوند و از دید طبقه حاکم پست ترین، بیسوادترین و نفهم ترین افراد جامعه هستند،  طبقه ای که روزانه  با چنگ و دندان مبارزه می کند تا بتواند زندگی روزانه اش را تامین کند. او نه وقت آن را دارد که آگاهی را بدست اورد و نه لذت واقعی زندگی را می تواند درک کند،  فقط حسرتی می ماند و تکرار تکرار روزهای بی افق،  روز هایی که از پی هم می آیند و کودکان آنها کارگران آینده این دنیای نافرجام هستند.
شرایط نابسامان این رویکرد را با چه جهان بینی می توان تفسیر و تغییر داد وظیفه ما به عنوان کسانی که خود از این طبقه به تاراج رفته هستیم چیست و چگونه می توان این بی افقی را به افقی روشن مبدل کرد؟ برای اینکه بتوان از این بی حقوقی و منجلابی که بر این طبقه حاکم است تدبیری درست به عمل آید. مبارزات و شورش های زیادی در طول این دوره رخ داده است  و در هر کجای دنیا کسانی بوده اند و هستند که برای رفع این معضل اجتماعی تز و آنتی تزهایی ارائه داده اند و تا حدودی در این راه موفق بوده و توانسته اند مسیر راه را بدرستی نشان دهند. ولی در حال حاضر ما شاهد دنیای پر از تناقضات هستیم به عنوان نمونه شکل گیری انواع پروژه هایی  برای بیشتر به انزوا کشیدن جنبش طبقه کارگر و با برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت و هر روز به بهانه های مختلف جنگ و درگیری میان اقوام مختلف و برجسته کردن ملیت و ناسیونالیزم و دیگری را بر دیگری برتر دانستن تا بیشتر و بیشتر جنبش را به عقب برانند.
بدون هیچ برو برگردی این یک روند تاریخی است که باید به پیش برود. همان طور که فئودالیزم برده داری را منحط کرد و بورژوازی فئودالیزم را از میدان به در کرد، دیری نخواهد گذشت که بورژوازی هم به وسیله پرولتاریا از میان خواهد رفت و بورژوازی خود به آن واقف است و با درگیری و تفرقه میان پرولتاریا بر آن است که این پروسه انهدام را به درازا بکشاند.
آگاه بودن به این مسئله مقوله مهمی است و این وظیفه کارگران پیشروی است که با داریت وآگاه گری و عملکرد درست در شرایط زمانی و مکانی باید به آن بپردازند  و پرولتاریا  را طبق استانداردهای دنیای امروز که هر روز بورژوازی به آن مجهز می شود را آگاه کند تا ترفندهایی را که آنان سعی در به عقب کشیدن اتحاد کارگران می نمایاند خنثی کند.
سخن آخر اینکه روز جهانی کارگر؛ روزی که کارگران شیکاگو در سال ۱۸۸۶ ماه مه، برای اولین بار برای خواستِ مطالباتشان اعتصاب و به خیابان ها ریختند و این روز را نمادین کردند، هر سال در تمام نقاط دنیا این روز به عنوان گرامیداشت یاد جانباختگان و طلوع دوباره آزادیخواهی در برابر استبداد زمانه را همچون سنتی گرامی میداریم ولی با تاسف زیاد ما که خود را جزو پیشروان طبقه کارگر می دانیم و هر روز خود را با این مقوله فرموله می کنیم چه دستاوردی را به منصه ظهور رسانده ایم، کسانی بودند که زمانی با تمام دغدغه های زندگیشان تئوریهایشان را در عمل پیاده می کردند و با وجود سد راه های زیاد توانستند با پیروزی های مقطعی از میدان بیرون بیایند. آیا توانسته ایم آن طور که باید و شاید، صادقانه و بدون هیچ منفعت گروه خاصی این دفتر نوشته شده و گویا را درست به پیش ببریم و از آن هزار فرقه و گرایش های فرمایشی نسازیم؟ و آیا برنامه ای که برای رهایی پرولتاریا از منجلابی که بورژوازی برایش تدارک دیده است  را توانسته ایم به روشنی چراغ راه هزاران هزار کارگر قرار دهیم. کارگرانی که فقط خود از درد و محنت خود آگاه هستند و تصویر رخسارش گویای فریادهای نهفته اوست، که اگر آن روز را کار نکند سفره اش خالیست و شرمساریش از اینکه نتوانسته تکه نانی بر سر سفره خالیش برای کودکانش ببرد. نه!. این شرمساری باید ازان کسانی باشد که وقیحانه و بدون هیچ شعوری استثمار انسان ها را پایه کاخ های زرین خود کرده اند و ارزش نیروی کار آنها را با کمترین مزد و یا بدون مزد استثمار می کنند و باز این شرمساری از آن کسانی است که با گرایشات مختلف کمونیست مابانه خود  تزهایی غیر واقعی بدون در نظر گرفتن موقعیت زمانی و مکانی ارائه می دهند و هر حرکت و جنب و جوشی که به طبقه کارگر ربط ندارد را دنبال می کنند و آن را انقلاب می نامند اینان دنباله روهایی بیش نیستند و خود را با روز جهانی کارگر تداعی می کنند.
در حال حاضر و در این دهه اخیر بسیاری از ناسیونالیست ها و لیبرالیست ها ی اپوزسیون های مختلف دم از طبقه کارگر و دفاع از آنان می زنند. بر هر کارگر آگاه روشن و مبرهن است که هر گاه اینان منافعشان در سرازیری قرار می گیرد به چنین ترفندهایی دست می زنند چنین گفته هایی بلغور می کنند بلکه از غافله عقب نمانند. انقلاب کارگری نه متعلق به شخص و نه به گروه خاصی است.
برپایی روز جهانی کارگر، کارگرانی که حتی نمی توانند در روزی که متعلق به خودشان است و نمی توانند شرکت جویند هیچ دردی دوا نمی کند ولی با برپایی آن می توان فقط زنده اش نگاه داشت همانند مزدی است که به کارگر داده می شود که زنده بماند تا فردا روز دوباره نیروی کار خود را بفروشد.
هه ساره ابراهیمی
۲۸/۰۴/۲۰۱۴