دنبال باغچه های قدیمی / فریدون گیلانی

دنبال باغچه های قدیمی
فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com

آنقدر تشنه بود که زبان باران را می فهمید
و مثل پرندگانِ دریاهای دور با باران حرف می زد
وقتی شنید که ابر هم می تواند برای شنیدن نفسِ تو
هر روز صبح ، به انتظار غروب کنارِ پنجره بنشیند
و مثل کوچه های خسته به گریه بیفتد
با مهربانی پرده ها را بست که چشم کسی به ماه نیفتد
و با صدای بلند گفت که می خواهد آخرین مشایعت شب را
مثل امانت به خاطرات مخفی خانه بیفزاید
و حرف های محرمانه ی گلدانش را به همسایه بسپارد

آنقدر آفتاب به انتظار دمیدن پشت کوه ماند که باران
از ابربه خانه های شهر شکایت برد
آنگاه بادِ بلند یالِ جنوبی
ترس قدیمی شب را
در خانه های تنها خط زد
و بادهای وفادار شمالی به اتفاق
ابر بلند را
در گوشه های غروب پنهان کردند

من فکر می کنم که باید صدای گلدان را به باغچه بسپارم
و با زبان باران ، دو باره پرده ها را بگشایم
گویا اتاق من بازهم
دلتنگِ غنچه دادن گلدان باشد
شاید قرار باشد
با چشم های تو دوباره قراری بگذارم
گویا هوای روزهای نا آرام
در شهر دنبال باغچه های قدیمی می گردد.

اردیبهشت ماه ۱۳۹۳