مدرنیته و احزاب سیاسی , حزب مدرن کمونیستی

مدرنیته شروع دورانی است که خصوصیت اساسی آن پیشرفت های چشمگیر علم، دانش و هنر و تحولات و دگرگونی های موازی و همسو با این پیشرفت ها است، این پروسه در طول زمان سرعت خیره کننده ای بخود گرفت و زمینه های تغییرات اجتماعی را فراهم نمود، که جنبه ای از پیامد های آن، ایجاد و گسترش ارتباطات جدید و قرار دادن سازمانهای داوطلبانه سیاسی در مقابل نهادهای سنتی و اتوریته های مذهبی بود.

 مدرنیته تاثیرات عظیمی بر سیاست، اقتصاد، فرهنگ و هنر گذاشته است، احزاب سیاسی در غرب به مفهوم واقعی محصول پیشرفت جوامع غربی و نتیجه کشمکش سنت های سیاسی و اجتماعی هستند، که با رنسانس و بسط سکولاریسم و حذف نهادهای کلیسایی در غرب آغاز میشود و جنبه نوینی بخود میگیرد. و سازمان و موسساتی که تا آن زمان، مرکز و نماینده قدرت دولتی بودند و در تنظیم روابط اجتماعی دخالت اساسی داشتند، با فروپاشی ساختار نهادهای مذهبی که کلیساها محور آن را تشکیل میدادند، ضرورت باز تعریف روابط اجتماعی بر پایه فرهنگ مدرنیته را به امری گریز ناپذیر تبدیل کرد. حزب در این دوران و در جهت پرکردن خلاء ناشی از بهم خوردن رابطه کلیسا با جامعه، به ساز و کاری در راستای بر قراری ارتباط میان افراد مطرح شد. پروسه تشکیل احزاب در کشورهای غربی تاریخ طولانی پست سر دارد و زایش و شکل گیری آن به اواسط قرن نوزده برمیگردد. احزاب سیاسی تحت تاثیر تحولات شگرف علمی، تکنولوژی و صنعتی که غرب کانون آن است، شکل گرفتند و با روند تحولات اجتماعی آنها نیز خود را با شرایط جدید انطباق دادند. هر چند بورژوازی جهت بکارگیری مذهب در راستای استثمار کارمزدی و بقای نظام سرمایه داری، بعدها گام به گام به ترمیم و باسازی نهادهای مذهبی پرداخت، با وجود این هر گام از پیشروی علوم و تکنولوژی، مذهب و خرافات مذهبی را در جوامع غربی بیشتر بی اعتبار کرده و خواهد کرد. به همین دلیل تلاش و حمایت بورژوازی و احزاب حاکم در جهت حفظ نهادهای مذهبی در این کشورها با مشکل و با سد تاریخی یک مبارزه ضد مذهبی روبرو می نماید. جدال مدرنیسم با سنت های عقب افتاده به حکم پیشرفت های علمی و صنعتی مدام در جریان است، ولی بدلیل تسلط سرمایه بر جهان این پروسه با سازش و مدارا همراه بوده و هیچ وقت ریشه ای به نقش مخرب مذهب و اخلاقیات عقب افتاده و… برخورد و تصفیه حساب نشده است.

مدرنیته روابط اجتماعی را دگرگون و به سطح عالیتری رهنمون کرده است و خرد و عقلانیت را جایگزین سنت نموده و مینماید. با وجود این هنوز روابط انسانی و انسانیت در جوامع سرمایه داری اسیر قدرت سرمایه و وجود کار مزدی است که انسان را به فردیت و منافع فردی کاذب سوق داده و خصلت اجتماعی انسان را در روابط فی مابین و در دفاع مشترک از یک منفعت واحد، تضعیف نموده است. این تناقض ریشه در مناسبات تولید سرمایه داری دارد، که احزاب بورژوایی خود نماینده سیاسی حفظ و تحکیم این مناسبات هستند. خاستگاه حزب در غرب مدرنیته است، از حدود یک قرن و نیم قبل تا به امروز احزاب سیاسی در غرب بتدریج و پا به پای پیشرفتهای علمی و صنعتی و رشد و تکامل جوامع غربی جنبه های از مدرنیسم را در خود هضم کرده اند و تحت تاثیر تغییرات و تحولات جوامع غربی از ساختار و مناسبات درونی مدرنی برخوردار و آنرا بر قانونمندی ناشی از این تحولات استوار نموده اند. ولی عملکرد این احزاب در برخورد به کارگر و مبارزات آنها برای یک زندگی بهتر، در بر خورد به برابری کامل زن و مرد و سازمان دادن جنگ و لشکرکشی و کشتار مردمان کشورهای دیگر توسط دولت های بورژوایی که گاها خودشان تشکیل د‌هنده آن هستند، تماما نامدرن و ارتجاعی است.

 احزاب بورژوایی در غرب نماینده همه ابعاد مدرنیسم نیستند و نمیتوانند باشند، این احزاب با سازش و اعتبار بخشیدن به مذهب به سیستم کار مزدی و مالکیت خصوصی بقا و دوام می بخشند، و همین درجه مدرن بودن آنها را به نمایش می گذارد. تنها کمونیسم کارگری که هیچ منفعتی در بقای جامعه طبقاتی و کار مزدی ندارد، میتواند مدرنیسم را بطور کامل پوشش دهد و نمایندگی کند.

احزاب اروپای جنبه های از مدرنیسم را تحت تاثیر تحولاتی که طی یک قرن گذشته این کشورها از سر گذرانده، پذیرا شده اند. اما احزاب سیاسی در کشورهای توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته که در آن فوق سود مبتنی بر نیروی کار ارزان و استثمار شدید طبقه کارگر نیاز به دیکتاتوری خشن دارد، اجازه فعالیت سیاسی ندارند. جامعه نیز به شیوه انقلابی مذهب را بی اعتبار و حاشیه ای نکرده و مذهب بنوعی در زندگی مردم و سیاست دخیل است، این احزاب روند مشابهی با احزاب اروپای را طی نکرده اند و محصول شرایط اختناق و دیکتاتوری حاکم بر این کشورها هستند و معمولا سکولاریسم سیاسی مانند کشورهای اروپای، شاخص مهمی در شکل‌گیری آنها به شمارنمی‌رود. تحولات و پیشرفتهای جوامع غربی تاثیر چندانی بر شکل گیری آنها نداشته و نتوانسته اند این پروسه را چه در مناسبات با احزاب دیگر و چه در روابط درون تشکیلاتی به سرانجام برسانند. معمولا بستر شکل گیری آنها ناشی از ضرورت مبارزه با دیکتاتوری و اختناق بوده و مناسبات درونی آنها و منجمله احزاب چپ در ایران از این شرایط و از الگو و سنن شرقی متاثر بوده است. همین واقعیت است که حتی پیشروترین احزاب، بر بستر اجتماعی جوامع شرقی دچار کاستی های ساختاری و نوسانات فکری میان سنت و مدرنیته و عقلانیت و عادت هستند و هنوز تعیین تکلیف نکرد‌ه اند. حتی جریان کمونیسم کارگری نیز بعد از مرک منصور حکمت با وقفه ای در این زمینه روبرو شد و معلوم شد با سنت های غیر مدرن و متعلق به جوامع شرقی بطور کامل تصفیه حساب نکرده و در زمینه مناسبات درون حزبی و در برخورد به اختلاف نظر سیاسی دارای کمبودهای جدی است و آنچنان که که در حرف مدعی است به هنگام بروز علنی و شروع جدی اختلاف نظر در عمل به آن متعهد نمی ماند و در برخورد به آن به سنت های غیر سیاسی و غیر حزبی متول میشود. در نتیجه با شروع اختلاف فضا بتدریج سنگین و روابط رو به تیرگی میگذارد و فعالیت مشترک را ناممکن میکند.

شکست بلشویکها بعد از مرگ لنین، عروج ناسیونالیسم و تاثیر آن بر احزاب چپ و ناسیونالیسم در ایران

احزاب چپ و ناسیونالیسم در ایران، مستقیم و غیر مستقیم، متاثر از کمونیسم اردوگاهی و سنت های که بعد از مرگ لنین، بر حزب کمونیست شوروی حاکم شد، شکل گرفتند و هر کدام به نحوی با این حزب در ارتباط بودند. عقب افتادگی ساختار اقتصادی شوروی که بعد از انقلاب اکتبر نیز هنوز دهقانان اکثریت جمعیت آنرا تشکیل میدادند. همسویی و آرزوهای مشترک بورژوازی و کمونیستها در صنعتی کردن کشور شوروی از یک سو و ناتوانی در تبیین اقتصاد سوسیالستی و به این معنی عدم آمادگی در قبال وظایف اقتصادی در سالهای بعد از ۱۹۲۸ موجبات شکست بلشویکها و انقلاب کارگری را فراهم کرد. شکست انقلاب روسیه به حلقه ای در تکامل تاریخی سرمایه داری و جامعه بورژوایی در روسیه تبدیل شد و قدرت گیری ناسیونالیسم روسی را در پوشش کمونیسم ممکن نمود. این شکست جنبش ما را به حاشیه راند و تاثیرات زیانباری را بر کمونیسم کارگری وارد نمود و سنت های ناسیونالستی و اخلاقیات عقب افتاده را در بر خورد به زن، به مذهب و… را احیا کرد، طوری که یک دهه بعد از مرک لنین، کلیساها و کنیسه ها و مساجد به دستور استالین باز گشای شد و خلیفه اعظم روسیه دوباره بر مسند قدرت نشست. ناسیونالسم روسی جهت طی کردن پروسه دگردیسی، تحت نام کمونیسم، به عقب افتاده ترین سنتها متوسل شد و هیچ اختلاف نظری را بر نتافت و هر نوع مقاومت و مخالفت سیاسی و نظری را با سرکوب خشن و اعدام جواب داد، آنرا در قالب دفاع از کمونیسم و حزب کمونیست انجام داد و بنام کمونیسم و با استفاده از اعتبار کمونیسم، به ارزان ترین قیمت نیروی کار طبقه کارگر را جهت صنعتی کردن روسیه و مسابقه تسلیحاتی با غرب بکار گرفت و یک عقب گرد تاریخی را به کشور شوروری تحمیل کرد. سنتی که تا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ نه تنها با نقد جدی کمونیستی مواجه نشد بلکه از طریق اکثریت چپ در سطح ایران و بخشا جهان به نوعی توجیه و تئوریزه شد. کمونیسم اردوگاهی، چینی، آلبانیای، سه جهانی و… خود بشدت به سنن عقب افتاده و بیگانه با کمونیسم آغشته بودند و ضد هر پدیده مدرن بودند، و در برخورد به اختلافات سیاسی و نظری روش مشابهی را بکار میگرفتند و گاها به درگیری فیزیکی نیز منجر میشد.

منصور حکمت ورژن جدیدی از کمونیسم مدرن

سال ۵۷ و سالهای بعد از آن انواع کمونیسم بورژوای با نقد جدی و همه جانبه کمونیسم مارکس روبرو شد. کمونیسمی که با کمونیسم اردوگاهی، چینی، آلبانیایی، تروتسکیسم و… از بنیاد متفاوت بود. نماینده این کمونیسم مدرن منصور حکمت، مارکسیسم را به روایت درست در قبال دنیای مدرن امروز و مسایل زمان خود بکار گرفت و با اتکا به پیشرفته ترین دست آوردهای تمدن غرب و با متد مارکس، نظرات و سنت های عقب افتاده و غیر مارکسیستی کل چپ ایران را به نقد کشید. احزابی را بنیاد نهاد که نگرش حاکم بر آنها نسبت به جامعه ، به کارگر، زن، کودک، حقوق پنا‌هندگی، مذهب و … مدرن و در اساس با کمونیسم و چپ موجود متفاوت بود. چپ ایران نه تنها سهمی در نقد مذهب نداشت، بلکه خود تماما آلوده به سنت های مذهبی بود و در سایر عرصه های فوق الذکر نیز نقشی نداشت.  حکمت با ناسیونالیسم و مذهب که بر پایه جهل و خرافه بنا شده و تحمیق و بی حقوقی انسان منفعت آنرا تأمین میکند در ضدیت کامل قرار داشت و با نقد عمیق و پیگیرش، افشای عقب افتادگی این جریانات را به نرم یک حرکت مدرن حزبی تبدیل کرد و بی وقفه در صدد شناساندن سیمای استثمارگر و ضد بشری آنها به جامعه بود و در تقابل با دنیای این مکاتب عتیق، مانیفیست خود و حزبش، یک دنیای بهتر را نوشت و جامعه را به برپایی آن دعوت نمود.او محفلیسم و فعالیت محفلی را به تاریخ سپرد و ساختن حزبی باز، ملموس و قابل دسترس برای عموم را ممکن کرد و تلاش کرد که حرمت انسان و مهم دانستن نفس وجود انسان و ضدیت با تحقیر و بیحقوقی را با فعالیت سیاسی و حزبی عجین نماید و… و از این طریق نیز حزب کمونیستی کارگری را به پیشرفت ها و دست آوردهای مدرن تمدن غربی وصل نمود. نقد کمونیسم بورژوایی توسط حکمت سنت های جدیدی را در میان کمونیستها در نقد ناسیونالیسم و مذهب رایج کرد که تا قبل از آن چپ ایران با آن بیگانه بود، در عرصه مناسبات حزبی نیز برخورد بسیار پیشرو و شفافی را به اختلاف نظر سیاسی، به جدایی و انشعاب، به افرادی که صفوف حزب را ترک میکردند، رایج نمود. بر خوردی که حفظ حرمت و کرامت انسان اساس آنرا تشکیل میداد و نقش اول را بازی میکرد. با معمول کردن بیان نظرات و افکار در نشریات حزبی و رو به بیرون با اسم و رسم شخصی و … سنت و شیوه نوینی را پدید آورد.. منصور حکمت فعالیت های حزب کمونیست کارگری را بر متن مدرنیسم دنیای امروز و در انطباق با آن سازمان میداد، و برای این امر اهمیت زیادی قایل بود و حزبش موازی و حتی در مواردی جلوتر از آن، این مسیر را می پیمود و این جنبه از کار نیز به سهم خود در تنظیم مناسبات سیاسی و به جلو راندن حزب در آن دوره موثر بود.  مرگ حکمت و انشعابات متعاقب آن در حزب کمونیسم کارگری، این جریان را دچار کاستی ها و عقب نشینی های کرد که نتوانست مناسبات درونی و اختلاف نظر فکری و سیاسی را آنطور که لازم است، بر پایه های سنن مدرن استوار نمایند.

 تجربه چند دهه اخیر احزاب ایرانی از ناسیونالیسم تا چپ و کمونیسم کارگری نشاندهنده آن است که به غیر از یک مورد که منصور حکمت به شیوه مدرن ومتمدنانه جدایی خود را از حزب کمونیست ایران اعلام کرد، جدایی و انشعابات دیگر آمادگی هضم کامل این تجربه و سنت مدرن را از خود نشان ندادند و حزب کمونیسم کارگری نیز بعد از مرگ حکمت نتوانست آنرا بکار گیرد.

 سنت های سیاسی و اجتماعی از بدو تشکیل احزاب سیاسی به اشکال متفاوتی در کشمکش هستند، که به شیوه های مختلف، پنهان و آشکار و گاها خود بخودی در روابط و مناسبات روزمره، در محافل و جمع ها، در برجسته کردن و یا بی محل کردن انسانها، در مقاومت محفلیسم در مقابل حزبیت، در منیت و خودخواهی افراد و… در احزاب کمونیستی نیز در جریان است که در ابعاد ریز و در قالب های گوناگون خود را نشان میدهد، و نهایتا در مرحله معینی، روند جدال و کشمکش سنتهای متفاوت اجتماعی که نسبتا پوشیده در جریان است، بتدریج حاد میشود، تعادل بهم میخورد، قالب های اولیه کنارمیرود و گرایشات درونی را به صورت علنی تری در مقابل هم قرار میدهد. و اختلاف نظر را برای گرایشی که هنوز با سنتهای عقب افتاده تصویه حساب نکرده غیر قابل تحمل میکند و برای حفظ موقعیت تشکیلاتی اش با توسل به روشهای غیر مدرن، جدایی زود رس را تسریع و تحمیل مینماید. این روند ها، در چند مرحله انشعاب های را به جریان کمونیسم کارگری تحمیل نموده است و منجر به کا‌هش نفوذ این جریان شده است و این نشان میدهد سنت کمونیسم کارگری نسبت به سایر سنتهای اجتماعی دیگر در اقلیت است، ده سال اول نیز این اتوریته منصور حکمت بود که توانست این گرایشات را در کنار هم در یک حزب واحد نگاه دارد. هر چند در آن دوره نیز انشعابی صورت گرفت ولی بسرعت تاثیرات آن را از سر گذراندیم و ترمیم شد. با وجود این کمونیسم یک آرمان مدرن و معطوف به یک جامعه آزاد و برابر است و کمونیسم کارگری میتواند و ظرفیت آنرا دارد که همین امروز ساختارهای حزبی و مناسبات درونی خود را بسیار فراتر از احزاب بورژوای در غرب قانونمند کند و بر تحولات مدرن امروزی منطبق و استوار نماید.

حزب مدرن کمونیستی

حزب کمونیستی مدرن حزب نظر و عمل کمونیستی بر مبنای تغییرات و تحولات امروزی است که بر پایه داده های جهان متمدن امروز و در راستای عالیترین سطوح پیشرفتهای جهان غرب، مناسبات اجتماعی و روابط درون حزبی اش را تنظیم میکند. مناسباتی که فراتر از قانون و قرار دادهای اجتماعی و تقسیم کار موجود در دنیای سرمایه داری، حتی در پیشرفته ترین این کشورها است. روابطی که بر خلاف کشورهای سرمایه داری حرمت واقعی انسان در آن فرض است و انسانیت و برابری افراد، نمودار و نشان چنین حزبی است و این یکی از تمایزات برجسته آن با مدرن ترین احزاب بورژوایی محسوب میشود. مناسباتی که در جهت مخالف مناسبات حاکم بر جامعه سیر و مدام در تقابل با آن خود را باز تولید میکند و فضای سالم سیاسی و اجتماعی را برای اعضا و کادرهایش فراهم مینماید و کار و فعالیت را لذت بخش و صمیمیت بین فعالین حزبی را به مراتب افزایش میدهد. مناسباتی که در آن اختلاف نظر سیاسی امری کاملا طبیعی و بخشی از روند مبارزاتی چنین حزبی محسوب میشود و منجر به تیره گی روابط درون حزبی نمیشود. ممکن گفته شود این آیده آلیزه کردن روابط درون حزبی در شرایط سلطه سرمایه بر جهان است. بنظر من چنین نیست، بر قراری چنین مناسباتی با یک سنت متمایز از سنن بورژوای ممکن میشود. سنتی که کمونیسم کارگری آنرا در بطن خود دارد. پیشرفت های شگرف دنیای امروز زمینه های این تحول را برای کمونیست های کارگری مهیا نموده است و یک رهبری متحد، مصمم و جسور که خود را در این سنت میبیند و میخواهد با آن تداعی شود، میتواند با تلاش خود چنین رابطه ای را به درجه زیادی به سنت حزبی تبدیل نماید. روابط اجتماعی در جامعه سرمایه داری و در صفوف احزاب بورژوایی بر مبنای طبقات بالادست و فرودست و در راستای کار مزدی و مالکیت خصوصی تنظیم شده و جریان دارد و این مناسبات، طی یک تاریخ طولانی، به داده و سنت اجتماعی تبدل شده است و علیرغم مشکل طبقه استثمار شوند با آن، از منظر جامعه طبیعی و پذیرفته شده بنظر میرسد. چرا که بدیلی برای آن ندارند، اما برای یک حزب کارگری و کمونیستی که تصمیم به تغییر این مناسبات دارد، باید برای آن تعجیل کند و صفی از کمونیستها معترض و حساس به روابط طبقاتی حاکم بر جامعه را که مانع حاکم شدن آن بر ساختار حزب در هر شرایطی هستند، داشته باشد. روابطی که در آن انسان و انسانیت محور اصلی و برتری انسان بر انسان پدیده بیگانه و کسر شئن است.

حزب مدرن کمونیستی چهارچوب سیاسی روشنی جهت دخالت در عرصه های فعالیت سیاسی و اجتماعی دارد. گسترش فعالیت های متنوع و سازماندهی عرصه های مختلف فعالیت سیاسی و اجتماعی امر دائم و همیشگی آن است. قطعا جامعه بر روابط انسانها در چنین حزبی نیز تاثیر میگذارد و ورود اعضای جدید نیز آنرا باز تولید میکند، اما تمام هنر ما باید این باشد که این تاثیرات را به حداقل ممکن برسانیم و این نیز به تلاش هر روزه آن بخش از رهبری و کادرهای حزب بستگی دارد که خود را متعلق به این سنت میدانند و آموزش نظری و عملی آنرا جزو وظیفه مبرم خود قرار داده اند و حساسیت لازم را نسبت به بروز رابطه نابرابر در هر عرصه از فعالیت حزبی و در روابط اجتماعی با هم دیگر از خود نشان میدهند. بی تفاوتی سنتی است که سرمایه داری روزمره تلاش میکند آنرا در افکار عمومی عادی جلوه دهد و انسانها را نسبت به هم و از خود بیگانه کند و زمینه شیوع و گسترش، منیت و برای خود بودن را که سنت طبقات دارا است، فراهم نماید و عنصر برتری طلبی را در افراد تقویت و عناصر برابری طلبی را کاملا حاشیه ای کند. احزاب کمونیستی نیز متاثر ازجامعه، این سنت های عقب افتاده و غیر کارگری در درونشان باز تولید میشود. کادرهای کمونیست و بخش آگاه و متشکل جنبش کمونیسم کارگری قاعدتا باید سمبل یک انسان مدرن در احساس مسئولیت نسبت به سر نوشت جامعه باشند. آگاهی کادرهای کمونیست از خود نه به عنوان فرد، بلکه به عنوان کسی که خود و جامعه را از طریق کار کمونیستی و مبارزه سیاسی میسازند و متحول می نمایند و میتوانند نقش موثری درتحولات آتی داشته باشند که جنبه ای از آن مربوط به آگاهی سیاسی و ایدئولوژیک و جنبه دیگرش فرهنگ مدرن است که میتواند بخشا در تنظیم و شکل دادن به روابط اجتماعی و مناسبات مدرن در درون حزب کمونیستی موثر واقع شود. احزاب مدرن بورژوازی بر عکس احزاب مدرن کمونیستی، نیازی به این تغییر ندارند و اساسا هر وقت و هر جا بقای این سنن عقب افتاده به حفظ منفعت طبقاتیشان کمک نماید آنرا تقویت مینمایند، و ماهیتا قادر نیستند از برابری حقوقی انسانها فراتر روند. در نتیجه مدرنیسم شان هم تا آنجا برد دارد که از قطر کیف پولشان نکاهد. در حزب مدرن کمونیستی، جایگاه تشکیلاتی و اتوریته سیاسی انسان را تنها، تجربه و توانای سیاسی و نمایندگی کردن روش و سنت کمونیستی و مدرن در پراتیک سیاسی و اجتماعی، تعیین میکند، نه امر دیگری. امری که هنور احزاب کمونیست با آن فاصله دارند. این امر با یک سنت مدرن، که کمونیسم ناظر بر آن است جایگاه واقعی و شایسته خود را پیدا میکند.

حزب مدرن کمونیستی پدیده ای فراتر از حزب مدرن بورژوای است. حزبی با سنت متفاوت، برخورد و روابط اجتماعی متفاوت، مناسبات درونی و رفاقت متفاوت، پرنسیب سیاسی و عملکرد متفاوت و… است. حزبی که به تمام سطوح تشکیلات توجه یکسان دارد و به پرورش کادر به معنای واقعی و کمونیستی یک حزب متفاوت از سایر سنت ها، توجه ویژه مینماید. حزب کمونیست های مدرن، حزبی است عمیقا برابری طلب، بدون تخفتف، معترض به وضع موجود، معترض به مناسبات غیرحزبی در درون تشکیلات، معترض به قبضه شدن ابزارهای حزبی در دست محدودی از افراد، معترض به بالا و پائین کردن افراد بر مبنای موقعیت تشکیلاتی، متکی به کمونیسم مارکس و حکمت. حزبی دلسوز، آزاده و اجتماعی، که بالاترین سطح رهبری آن خود را موظف میداند از طریق ایجاد مکانیسم های حزبی، کلیت کمیته مرکزی را نه صرفا در پلنوم ها بلکه به بطور روتین و ماهانه در جریان تصمیمات و عملکرد خود قرار دهد و مباحثات و گفتگو با هر جریانی را کتبا یا شفاها در جلسات حزبی به کادرها انتقال دهد. تنها مسائل امنیتی ضرورت این امر را منتفی، و آنرا از دستور حذف میکند. این سنت، کادرهای آگاه، مسلط و محیط به سیاست و نظرات حزب را از درون خود بیرون میدهد، شفافیت سیاسی و نظری حزب را بالا میبرد، موانع پیشروی و گسترش حزب را کنار میزند و امکانی فراهم مینماید که به کشف نظرات و راهکارهای جدیدی بر مبنا و در راستای خط کمونیسم کارگری نایل آید. مکانیسم و سنتی که یک حزب مدرن سیاسی و کمونیستی با بکارگیری آن میتواند از تصمیمات و عملکرد اشتباه به بدرجه زیادی محفوظ بماند.

 حزب سیاسی و کمونیستی (حزبی که خود را با کمونیسم کارگری تداعی میکند) در شکل دادن به یک لایه قوی کادری که با سنتهای مدرن و کمونیستی درهم تنیده باشند، نیاز مبرم دارد، پیش شرط این امر شکل دادن به یک رهبری قوی سیاسی با سبک کار کمونیستی و حساس به هر آنچه در اطرافش میگذرد، میباشد. رهبری که نتواند حزب را به کادرهای سنت داری بسپارد که مسلط بر سیاست های کمونیستی باشند و توان ایجاد و به روز کردن مدام مناسبات مدرن کمونیستی را از خود بروز دهند و کمونیست کردن انسانها و توسعه و گسترش حزب را امر روتین خود محسوب نمایند، قادر به رها کردن خود از خرده کاری نیست. قادر نیست نظارت درستی بر حزب داشته باشد، امکان اتخاذ سیاستهای کلان در انطباق خط کمونیسم کارگری و توان پیشروی نظری جهت انسجام خطی حزب را از دست میدهد و در بهترین حالت به حزبداری و ایجاد مناسبات با احزاب دیگر مشغول میشود. سنت و عاداتی که مانع ازبکارگیری شیوه کار مدرن کمونیستی است مدام باید نقد شود تا حزبی ساخته شود که ضامن انتقال سنت های پیشرو و کمونیستی در برخورد به انسان و ایجاد مناسباتی برابر و صمیمانه و بری از محفلیسم و … باشد. کار جمعی، متحد کردن و به هم بافتن انسان، به حاشیه راندن منیت و برتری طلبی از خصوصیت بارز این سنت است. در چنین حزبی جایگاه انسان را موقعیت تشکیلاتی تعیین نمیکند، بلکه جایگاه افردی که این سنت را نمایندگی میکنند برجسته و شاخص است و اکثریت رهبری حزب را نیز کادرهای این سنت تشکیل میدهند. این سنت رو به جامعه حرف دارد و به هم بافتن انسان را هر جا ممکن باشد در دستور قرار میدهد، در نقد ناسیونالیسم، مذهب کوشا است و ابزار های دخالت در جامعه را سازمان میدهد و در برخورد به انسان و حفظ حرمت آن احساس مسئولیت میکند.

چنین سنتی اختلاف نظر را نه تنها تحمل میکند و به رسمیت میشناسد، بلکه وجود آنرا در احزاب سیاسی بسیار طبیعی میداند، از نظر من اختلاف گرایشات درون جنبش کمونیسم کارگری در حزب و یا جریاناتی متعلق به این جنبش امریست طبیعی و در صورتی که به یک سنت مدرن متکی باشد، میتواند مبارزه سیاسی و فکری بر سر موضوعات مورد اختلاف بدون اینکه جدای و انشعاب زود رس را تحمیل کند، و یا اینکه اصطکاک و تنش غیر دوستانه بدنبال داشته باشد، پروسه نرمال خود را طی نماید. و در روند مبارزه سیاسی و فکری، اقلیت با به رسمیت شناختن اکثریت حزب، فراکسیونی برای به کرسی نشاندن نظراتش تشکیل د‌هد و یا متمدنانه جدا شود، بدون اینکه مناسبات سیاسی و دوستانه فی ما بین تیره شود و یا همکاری و فعالیت های مشترک که بعد از جدای در زمینه های معینی میتواند صورت گیرد، با بن بست روبرو نماید.

 جریان کمونیستی و کارگری با تقویت آگاهانه سنت های کمونیستی و ایجاد مناسبات مدرن امروزی و تبدیل آن به داده بخش مهمی از کمونیست های کارگری، میتواند اختلاف نظر را در یک فضای سیاسی سالم و صمیمانه، ممکن و قابل تحمل کند و مناسبات سیاسی و کمونیستی را بر قرار نماید که همه کادرها در آن احساس راحتی کنند و از فعالیت در فضای موجود لذت ببرند و خود را صاحب حزب بدانند