نگاهی به عملکرد آنارشیزم در اسپانیا (بخش پنجم و پایانی)

نگاهی به عملکرد آنارشیزم در اسپانیا (بخش پنجم و پایانی)

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۲۵ آوریل ۲۰۱۴

مقدمه:

تئوریهای سیاسی روی کاغذ نمی مانند.وقتی عمل شدند براحتی می توانند فاجعه بیافرینند. در برخورد به مسئله انقلاب چندین تئوری “حامی انقلاب” وجود دارد.

یکی از این تئوریها ، با وجود “ضد سیستم” بودن، مخالف ایجاد قدرت متمرکز است چه برای واژگون کردن قدرت موجود و چه بعد از آن.”شر بودن قدرت” را تبلیغ می کند و لذا چاره ای ندارد که هم ضد سیستم بماند و هم بی الترناتیو. این تئوری انارشیزم نام دارد.

تئوری دیگر که خود را انقلابی هم می داند، تئوری “حزب فرای شوراها” و مردم است.این تئوری لنینی است که بعدها هم توسط استالین و مائویستها دنبال شد. این “تئوری” بنا به دستور  سازنده اش لنین، دو استراتژی متفاوت را دنبال کرد.اسپانیا چون کشوری بیشتر دهقانی بود ، قرار بود کمونیستهایش “متحد بورژوای مترقی” شوند! استالین “پدر بزرگ” و “رهبر  کبیر” ، فرمانده پراتیک این تئوری در اسپانیا بود! استراتژی کسب قدرت سیاسی توسط کمونیستها ، به اسپانیا مربوط نبود! چرا که بنا به نظر اینها هنوز موقعش نشده بود!

این دو تئوری در انقلاب اسپانیا در مقابل هم قرار گرفتند و نتیجه اش این شد که مثل دو لبه قیچی کارشان شکست دادن انقلاب اسپانیا بود!

کمونیستهای لنینیست-استالینیست ، بخاطر دنباله روی از تئوری “جبهه متحد خلق” در کنار دولت جمهوری اسپانیا قرار گرفتند و طبقه کارگر را از کسب قدرت سیاسی برخذر داشتند. آنارشیستها هم با تئوری گریز از قدرت، بتدریج به کنار همان حکومت جمهوری خزیدند و اتحاد عجیب کمونیستهای استالینیست-لنینیست با انارشیستها و حکومت جمهوری اسپانیا ، انقلاب اسپانیا را به سقوط رهنمون گردید. برنده شکست انقلاب اسپانیا هم فرانکو و دارو دسته فاشیستها بودند.

هدف از این سری مقالات از سوی این نویسنده این بود که بطور خلاصه نشان دهم که انارشیزم گذشته از ضعفهای منطقی و تئوریکش، در عمل آنهم در فضای انقلاب اسپانیا ، چه کرد؟ گرد و غبار ناشی از ادعاهی انارشیستها را بروبیم و نشان دهیم که “انقلابی گری آنارشیستی” بطور واقع چه ضرباتی به انقلاب می زند. طبعا این تلاشی ابتدائی است.می شود بسیار بیشتر و عمیقتر این تاریخ را بررسی کرد.امیدوارم در فرصتهائی دیگر به این مهم بپردازم یا شاید دوستان دیگری اینکار را پی بگیرند و سنگینی راه را کمتر کنند. این مقاله به فاصله سالهای ۱۹۳۶ تا مرحله شکست جمهوری اسپانیا در سال ۱۹۳۸ می پردازد:

(۱)دفاع از شهر مادرید و عروج کمونیستهای استالینیست

همان هفته که انارشیستها به حکومت جبهه اتحاد  ملی اسپانیا پیوستند، کالبرو رئیس این دولت نشان داد تا چه حد در مقابل فاشیستها ضعیف برخورد می کند. نیروهای ژنرال فرانکو تا نزدیکی شهر مادرید جلو آمدند و کالبرو همچنان از تسلیح مردم و کارگران برای دفاع از شهر سرباز زد و فقط دولت رای داد که باید کابینه اش را از شهر بیرون بکشد!(آنارشیستها در این رای گیری شرکت نکردند اما بطور علنی هم انرا محکوم نکردند). بدین ترتیب شهر مادرید را این دولت بی دفاع رها کرد.

شهر مادرید مجبور شد از خودش دفاع کند. مردم شاهد بودند که دولتشان به انها خیانت کرد. مردم برای دفاع از خودشان بپا خواستند.

مرد و زن و حتی کودکان جمع شدند و با هر سلاحی که داشتند به خیابان آمدند.اتحادیه صنایع اتوموبیل رفت و آمد مجانی در شهر را فراهم کرد. خیابان به خیابان  و خانه بخانه ، هفته ها مردم با فاشیستها نبرد کردند و قهرمانیها افریدند. مردم همه جا بر در دیوار نوشتند:”شهر مادرید گور فاشیستها خواهد بود”. بعد از یکماه نبرد سخت ، سربازان فرانکو مجبور شدند از شهر عقب بنشینند. حزب کمونیست اسپانیا عامل اصلی سازمانده در مقاومت مردم در مادرید بود. این حزب تنها نیروی سیاسی بود که با رهبران دولت اتحاد ملی ، شهر را ترک نکرد و در تبلیغاتش از کمکهائی که از حکومت استالین دریافت می کرد ، یاد می کرد

احزاب کمونیست و سوسیالیست اسپانیا در روند مقاومت مردم اسپانیا در برابر فرانکو مرتب قدرت گرفتند و خصوصا دفاع شهر مادرید، نقطه عطف این روند بود.اما سیاستهای این احزاب هم همچنان متزلزل و میانه روانه بود.اعضای این احزاب عموما خرده مالکان و روشنفکران طبقه متوسط بودند و حفظ مالکیت و ترمز انقلاب را و حمایت از دولت اتحاد ملی را تبلیغ می کردند.

با تقویت حزب کمونیست، تلاش اینها برای گرفتن مقامات در ارتش و پلیس بیشتر شد. هدف جانبی حزب کمونیست این بود که تدریجا گرایشات دیگر مثل “سی ان تی” و احزاب ضد استالینی را از حوزه قدرت بیرون کنند و انها را در میان مردم منزوی کنند.

(۲)خیانت رهبران “سی ان تی” و کمونیستهای حامی استالین  در بارسلون

از جولای ۱۹۳۶، بارسلون و بیشتر مناطق کاتالونیا وضعیت بحرانی داشتند.این مناطق تحت کنترل “سی ان تی” (اتحادیه آنارشیستی) بودند. کمیته های خودگردان ، در این مناطق بتدریج توسط دولت منطقه ای تحت فشار بیشتر قرار می گرفتند که تلاش داشت “نظم را برقرار کند”. برای کاهش فشار روی این کمیته ها، “سی ان تی” تصمیم گرفت وارد دولت محلی شود. در سپتامبر ۱۹۳۶ این پدیده اتفاق افتاد! جرج اورول در این موضوع نوشت:

“زیر پوست شهر و زرق و برق آن، فقر در حال گسترش بود. پوسترها و شعارها دیگر پاسخ مردم نبود.دعواهای سیاسی بالا گرفته بود. مردم پیش بینی می کردند که جنگی در راه است. جنگ بین انها که خوهان پیشبرد انقلاب بودند و انها که خوهان توقف آن بودند. بین آنارشیستها و کمونیستها”

در سوم می ۱۹۳۷ ، گروه ضربت زیر فرماندهی دولت محلی به مرکز مخابراتی آنارشیستها مراجعه کرد و از انها خواست ان مرکز را ترک کنند. این مرکز مدتها قبل توسط “سی ان تی” تسخیر شده بود و نشانه قدرت این سازمان انارشیستی بود.

آنارشیستها به درخواست این گروه نظامی با گلوله پاسخ دادند. طی چند ساعت شهر سنگربندی شد. صدها کارگر مسلح شدند و به خلع سلاح نیروهای مسلح دولت محلی اقدام کردند. نیروهای متعلق به “سی ان تی” و حزب مارکسیست  ضد استالینی ، در کنار هم با مارش در بارسلون پرداختند.

واقعه می در بارسلون، نشان داد که دولت احاد ملی تلاش دارد انقلاب اسپانیا را سرکوب کند و بارسلون پاسخ این اقدام ضد انقلابی بود.

گروه انارشیستی “دوستان دوروتی” فراخوان خلع سلاح ارتش و منزوی کردن حزب کمونیست اسپانیا را صادر کرد. این گروه همچنین خوهان سرنگونی دولت محلی و سازماندهی دولت جانشین بود. گروههای کوچک تروتسکیست هم در این منطقه فراخوان دادند که کمیته انقلابی تشکیل شود و قدرت بدست کارگران و مردم قرار گیرد. اما این دو گرایش انارشیستی و کمونیستی قدرت چندانی نداشتند و کنترل عمومی دست “سی ان تی” و متحد آن “اف آ ای” بود.

دولت مرکزی اسپانیا ، رهبران “سی ان تی و اف آ ای” را به منطقه بارسلون فرستاد تا به “قائله” پایان دهند . اولیور و مانتسنی از فعالین منطقه ای “سی ان تی” از طریق رادیو خواستند که باریگادها را ترک کنند و به تسلط خود به شهر پایان دهند.در پاسخ به این فراخوان، کارگران پلاکاردهای “سی ان تی” را اتش زدند و به رهبران “سی ان تی” اعتراض کردند و بارکادهای خود را برای ۵ روز دیگر نگه داشتند. مشکل این بود که رهبری “سی ان تی ” و “اف آ ای” از مبارزین شهری خود دفاع نمی کرد و این فعالین انارشیست مجبور شدند بالاخره پستهای خود را ترک کنند. انقلاب در بارسلون به خاموشی می گرائید.

متعاقب خلع سلام انقلاب در بارسلون، و طی ماههای بعد ،مارکسیتهای ضد استالین و بعد  انارشیستها ، از مناسب قدرت ، توسط کمونیستها بیرون زده شدند. هزاران فعال انقلابی به زندان انداخته شدند، شکنجه شدند و اعدام شدند. رهبر گروه مارکسیستی ضد استالین بنام آندرس نین ، ربوده شد و توسط پلیس مخفی روسیه اعدام شد. شوراها و کمیته های خودگردان یکی بعد از دیگری منحل گردیدند.

دولت جبهه اتحاد ملی اسپانیا ، بمدت دو سال دیگر حکومت کرد اما از می ۱۹۳۷ بتدریج قدرتش کاسته می شد. انقلاب شکست خورده بود و جنگ داخلی فقط یک جنگ بین گرایشهای ارتجاعی بود.فاشیستها در چنین شرایطی توانستند سنگر به سنگر دولت راست گرای اتحاد ملی را شکست دهند . از خود گذشتگی طبقه کارگر اسپانیا در اویل جنگهای داخلی بتدیچ حاموش می شد چرا که کارگران دیگر دلیلی بر مبارزه نمی دیدند. قرار نبود دولت اسپانیا قدرت کارگری را نمایندگی کند.

یکی از دهقانان حامی فرانکو فریاد می زد”دولت جمهوری به ما چه داد؟ برای په باید برایش بجنگیم و کشته شویم؟”. سرانجام بارسلون در ماه ژانویه ۱۹۳۸ بدست نیروهای فرانکو افتاد. دیگر از بارسلون نیروی انقلابی دفاع نمی کرد. دیگر سال ۱۹۳۶ نبود!

(۳)نتیجه:

تاریخ انقلاب اسپانیا نشان داد که آنارشیزم در عمل به کجا کشانیده می شود.فرار از قدرت توسط انارشیستها در تئوری، به سرباز زدن از درگیر شدن سیاسی و بندبازی بین راست و چپ در عمل انجامید.نیروهای فاشیست برهبری فرانکو بدون خیانتهای رهبری “سی ان تی” و کمونیستهای استالینیست بدون تزلزلهای حکومت جمهوری اسپانیا نمی توانستند انقلاب اسپانیا را در هم بشکنند. رهبری انارشیستها با سرباز زدن از تلاش برای بدست گیری قدرت توسط طبقه کارگر با کارشکنی در پایان دادن به رهبری بورژوازی تلاش کردند که به “اصول آنارشیستی” خود متعهد بمانند! اینها همانقدر مخالف تشکیل دوبت کارگری بودند که کمونیستهای حامی استالین. تحت عنوان “مبارزه ضد فاشیستی” تلاش اینها متمرکز بود به دفاع از دولت متزلزل جمهوری اسپانیا.

آنارشیزم در اسپانیا عملا نشان داد که بجز قیقاج زدن بین تلاشهای ماجراجویانه ظاهرا چپ و پیوستن به دولت بورژوازی ، نتیجه ای برای جامعه ندارد.آنارشیزم الترناتیو دیگری هم نداشت. دوری از قدرت سیاسی مذهب انارشیزم است. راهی که هربار تجربه شود به شکست کشاندن جنبش طبقه کارگر خواهد انجامید. امروزه ، جنبشهای آنارشیستی حتی دست راستی تر از دوران “سی ان تی” هستند. اکثریتشان حتی مبارزات طبقه کارگر را در سیاست کاملا نفی می کنند و کاری به کسب قدرت سیاسی ندارند. آنچه در اسپانیا اتفاق افتاد ، به رغم قهرمانیهای طبقه کارگر و مردم اسپانیا به رغم شکسته شدن انقلاب  و پیروی فاشیزم، درسهائی بود که باید گرفت. پاسخ نهائی به مسئله انقلاب ، دنباله روی از باکونینها و گولدمنها و کروپکینها نیست. سنتی مداحله گر و تمام کننده ، پیگیر و کمونیستی می تواند آغاز پایان نظام موجود سرمایه داری باشد.

منابع بیشتر:

(۱)آرشیو نقدها به آنارشیزم آپدیت ۲۵ آوریل ۲۰۱۴

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۴/۶۲۵-آرشیو-نقدها-به-آنارشیزم-آپدیت-۱۶-آوریل-۲۰۱۴

(۲)آنارشیزم در جریان جنگهای داخلی اسپانیا(سوسیالیزم بین الملل)

http://www.isreview.org/issues/24/anarchists_spain.shtml

(۳)اسپانیای ۱۹۳۶ و آنارشیزم(لیب کام)

https://libcom.org/history/spain-1936-end-anarchist-syndicalsim-subversion

(۴)نگاهی به آنارشیزم اسپانیا(موری بوکچین)

http://www.marxists.org/archive/bookchin/1973/09/reflections.htm