جنبش کارگری؛ دو گرایش و یک پدیده

جنبش کارگری ایران امسال هم در روبرو شدن با مسئله حداقل دستمزد، بار دیگر با تلاش و تقلای دو گرایش اصلی راست و چپ در جنبش کارگری روبرو بود. امسال اما پدیده دیگری نیز در کنار این دو گرایش درون جنبش کارگری تقلاهایی کرد که لازم است به بهانه تلاش برای افزایش دستمزد کارگران، نگاهی عمومی و کلی به این دو جنبش و آن پدیده جانبی بیاندازیم.

گرایشات راست و چپ از گرایشات قدیمی درون جنبش کارگری بوده اند و فعالین کارگری و همچنین کسانی که جنبش کارگری را دنبال می کنند تلاشهای این دو گرایش را بخوبی از هم تفکیک می دهند. از برخوردشان به قوانین دولتی، از نگاهشان به دخالت توده کارگر، از نوع تشکلی که برایش تلاش می کنند و غیره. اما آن پدیده که از آن سخن به میان آمد، کسانی هستند که درباره جنبش کارگری حرف زده و می نویسند و عمدتا از مقولات گرایش چپ استفاده می کنند؛ اما به قول معروف راهنمای چپ می زنند منتها به راست می پیچند. چنین افرادی را در درون خود جنبش کارگری نمی توان یافت. این پدیده مشکلش مشغله کارگران نیست، مشکلش با فعالین گرایش چپ جنبش کارگری است. در جنبش کارگری فعال کارگری یا به گرایش راست متعلق است یا به گرایش چپ. این طیف سوم کسانی هستند که در بیرون از جنبش کارگری به توده کارگران و مخاطبینشان دستوراتی دارند که معمولا هیچ کس هم به این دستورات توجهی نمی کند. در پائین به موضعگیریهای این طیف سوم، که من به آن “خانه نشینان” می گویم، خواهم پرداخت و سعی خواهم کرد نشان دهم که گرچه ظاهرا مواضع نسبتا متفاوتی هم می گیرند، اما در گوشه بیربطی در سیاست قرار گرفته‌اند و موضعگیریهای آنها، نهایتا به سیاست گرایش راست درون جنبش کارگری کمک می کند.

در ایران ما با نهادهای دست ساز دولت اسلامی هم مثل خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار، انجمن‌های صنفی کارگران و اتحادیه های دست ساز دولت نیز روبرو هستیم که گرچه هر کدام از این نهادها تعدادی از کارگران را هم در خود می توانند اینجا و آنجا متشکل داشته باشند، اما به آنها با هیچ معیاری نمی توان “تشکل” کارگری، حتی نوع زرد آن هم گفت. اینها عمدتا نهادهای از جمهوری اسلامی هستند که هدف اولیه و اصلی شان کنترل کارگران و دفاع از کیان رژیم اسلامی است. مثلا اولیاء علی بیگی که در رأس شوراهای اسلامی کار قرار دارد در گفتگویی با ایلنا می گوید: “بنده ی علی بیگی ابتدا سرباز ولایت هستم و در مرحله ی دوم از حقوق کارگران دفاع می کنم. حفظ نظام از خواندن نماز هم واجب تر است.” خانه کارگر در قطعنامه خود در نشست سراسری سال ٢٠١١ می آورد: “حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد.” و یا علی ربیعی که از اعضای شورای مرکزی “خانه کارگر” رژیم است، امنیتی ترین وزیر امنیتی ترین کابینه تا بحال رژیم اسلامی است. وی هم به ایلنا می گوید: “اعتراضات صنفی کارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ هستند”. و البته که این کابینه امنیتی سرهم می شود که با این “فتنه” مبارزه کند. این چند نمونه را به این خاطر آوردم که خانه کارگر و زیرمجموعه های دور و نزدیک آن با هیچ معیاری تشکل کارگری نیستند و در اساسنامه آنها و شرط عضویت و کاندیداتوری در آنها “التزام عملی به ولایت فقیه” است.

گرایش راست

گرایش راست درون جنبش کارگری که به آن سندیکالیسم هم گفته می شود، جدا از تشکل‌ها و فعالین شناخته شده ای که در هر کشوری دارد، یک خط منسجم سیاسی است که خودش را در چهارچوب قوانین مملکت مربوطه تعریف می کند. برخلاف گرایشات رادیکال در جنبش کارگری که مشکل “اصول”ی با قانون و دولت دارد، سندیکالیسم اما قانون، بازی در چهارچوب قانون، و قانونگرائی را جزو “اصول” پایه‌ای خود میداند. سندیکالیسم بازوی کارگری یک جنبش وسیعتری است که آلترناتیو اقتصادی برای کل جامعه دارد و به سیستم اداری خاص خود نیز نیاز دارد. این گرایش چه آنجائی که شاخه‌ای از احزاب سوسیال دمکرات و سوسیالیست شدند و چه آنجائی که مثل آمریکا سیاست امکانگرائی (پراگماتیسم) را در شکاف بین دو حزب دمکرات و جمهوریخواه به پیش گرفتند، کلا یک افق و جهان بینی را به پیش می‌بردند: که اساس جامعه سرمایه داری و رابطه موجود بین کارگر و سرمایه دار و استثمار و تقدس مالکیت را میپذیرد و آن را مفروض میگیرد. با این فرض، برای اینکه کارگر شرایط کاری بهتری داشته باشد تلاش میکند کارگر نیروی کارش را به سرمایه دار در این چهارچوب مفروض گرفته شده بهتر بفروشد. بهتر شدن وضع کارگر را در همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داران و بهتر شدن وضع سرمایه دار می‌بیند و در نتیجه بجای اینکه موقعیتهای بحرانی که سیستم سرمایه داری بوجود می‌آورد، این سیستم را مسئول این وضعیت بداند، آن را مربوط به همه می‌داند و کارگران را به همکاری برای رفع بحران فرا می‌خواند که همیشه بار بحران بر دوش کارگران می‌افتد.

این خط در عین حال می خواهد چنین جلوه دهد که به سیاست کاری ندارد و فقط از منافع اقتصادی کارگران دفاع می کند. گرچه در جائی مثل ایران وقتی که زیر فشار گرایش چپ و کمونیستها قرار می گیرد سندیکالیستها قوانین کشورهای دمکراتیک تر را نشان مخاطب می دهند، اما در خود ایران هم دو قدم از قوانین اسلامی فراتر نمی روند. در همان کشورهای دمکراتیک تر سندیکالیستها که از رهبران سندیکا، فدراسیون و کنفدارسیونهای کارگری هستند، خود از رهبران احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات کشورهای مربوطه نیز هستند. رأی، منابع و فشار کارگران که در اختیار این نهادهای کارگری قرار می گیرند، ابزارهایی برای جلو بردن اهداف سیاسی احزاب نامبرده هستند.

در خود ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی هم، هیأت مؤسس سندیکاهای کارگری که فعالین گرایش راست جنبش کارگری در این نهاد گرد آمده اند، همیشه دنبال کسانی چون صفدر حسینی، حسین کمالی، مصطفی معین و چنین جانورانی بوده است. حسین اکبری هم که سخنگوی هیأت مؤسس سندیکاهای کارگری است، از نزدیکترین افراد به نهادهای دست ساز دولت است و زیر پوشش “نقد کارگری” تندترین حملات را بعد از علیرضا محجوب و حسن صادقی متوجه سندیکای کارگران واحد کرده که چرا از چهارچوب قانون پایش را فراتر گذاشته است!

فعالین گرایش راست حتی پا را از قوانین نانوشته رژیم اسلامی هم فراتر نمی گذارند. مثلا مازیار گیلانی نژاد، یکی از چهره‌های شاخص گرایش راست درون جنبش کارگری می‌گوید: “کارگران فلزکارمکانیک جز با رسانه‌های داخلی از جمله ایلنا و روزنامه  کار و کارگر، قائل به مصاحبه با رسانه های غیر نیستند. این سیاست ماست.” حسین اکبری هم در یکی از همان “نقد”هایش به سندیکای واحد می نویسد: “کثرت مانورهای تبلیغاتی به جا و نا به جا و مصاحبه های فراوان با رسانه هایی که از نظر مردم بی اعتبارند و با بودجه کنگره امریکا فعالیت می کنند و یا مصاحبه مستقیم با صدای امریکا …” فکر نکنم مصاحبه نکردن با رسانه‌های غیر از رسانه‌های رژیم اسلامی در هیچ قانونی نوشته شده باشد.

از ویژگی‌های گرایش راست جنبش کارگری عدم دخالت توده کارگران و یا اعضای تشکل‌های کارگری در سوخت و ساز روزانه این تشکل‌هاست. چانه زنی و به توافقی از بالای سر کارگران رسیدن با کارفرما، کمال دخالت دادن کارگران از جانب این گرایش است! تشکل مورد نظر سندیکالیستها، که معمولا سندیکاست یک تشکل صنفی کارگران تعریف می‌شود و مسائل بیرون از چهارچوب محیط کار را مسائل مربوط به آن تشکل تعریف نمی‌کنند. مشکل کارگر بیکار و خانواده کارگری مشکل سندیکالیست و رهبر سندیکای کارگری نیست. برای این گرایش موضوع قبل از هر چیزی، منفعت شخص کارگر از سر صنفی گرائی است. سندیکالیسم، طبقه کارگر را نه بعنوان یک طبقه، بلکه بعنوان مجموعه‌ای از اصناف میداند که هر کدام از این صنفها را در سندیکائی متشکل میکند که اینها منافعشان ربطی به همدیگر ندارد. در بهترین حالت دفاع از منافع آن صنف در برابر دنیای بیرون از آن است.

درباره گرایش سندیکالیستی زیاد می شود گفت که من توجه خوانندگان علاقمند را به مصاحبه مفصل “گرایشات درون جنبش کارگری” (کارگر کمونیست ١٩١، ١٩٣ و ١٩۵) جلب می کنم.

پدیده موعظه کنندگان خانه نشینی

طیفی از نویسندگانی هم در چند سال اخیر پیدا شده اند که کارشان شده موعظه به کارگران برای دعوت به خانه نشینی. پرداختن به اینها فقط از آنجا که در هر مورد که کارگران و یا توده وسیعتری به خیابان آمده و اعتراض می کنند، جلو می آیند و شروع به شلوغ کردن می کنند، اهمیت پیدا می کند. در هیچ جنبشی جا پائی ندارند. اما همچنانکه بالاتر گفتم، از آنجا که راهنمای چپ می زنند، لازم است که به راست چرخیدن آنها را نشان بدهیم. این طیف بخصوص در چند سال اخیر و مشخصا به دنبال اعتراضات توده ای سال ٨٨، هر اعتراضی را به صرف اینکه نمی توانستند کسی را بیینند که با کارگر دستان پینه بسته ذهنیت آنها شباهتی داشته باشد، تخطئه کردند. قبلا و به مناسبتهای مختلف به متد مضحکی که این طیف پیشه کرده است پرداخته ایم و اینجا همراه با اشاره‌ای کوتاه به متد عمومی آنها، روی جنبش افزایش حداقل دستمزد تمرکز خواهم کرد.

ظاهر متد اینها اینگونه است که کارگر فقط باید انقلاب کارگری بکند و در هیچ اعتراض و انقلاب دیگری نباید دخالتی بکند! که کارگر اگر با تشکل کارگری خود که رهبری آن دست کارگران کمونیست است جلو صحنه نباشد، هر کاری که کرد یا به جیب ناسیونالیستهای اقوام مختلف می رود و یا برای بازگشت به دوران خمینی سرباز بی جیره و مواجب شده است. اگر این طیف ندید که کارگر یکراست سراغ خود مسئله نرفته، پس خانه نشینی ضررش کمتر است! انگلس در مقدمه‌ای که بر “جنگ داخلی در فرانسه” مارکس نوشته، جواب اینها را خوب داده است. می نویسد: “بورژوا ـ لیبرالهای اپوزیسیون پارلمانی مهمانی هایی برپا کردند که طی آنها خواستار تحقق اصلاح در قانون انتخابات شدند. اصلاحی که می بایست سلطه حزب آنها را تضمین کند. آنان که در مبارزه خود با حکومت بیش از پیش ناگزیر بودند به مردم متوسل شوند مجبور شدند گام به گام تسلیم قشرهای رادیکال و جمهوریخواه بورژوازی و خرده بورژوازی شوند و میدان را برای آنها باز بگذارند. ولی پشت سر این جماعت کارگران انقلابی قرار داشتند و آنان از سال ١٨٣٠ به این سو استقلال سیاسی بیشتری از آنچه که به فکر بورژواها و حتی جمهوریخواهان می رسید به دست آورده بودند. کارگران به پیکار در کوچه و خیابان روی آوردند. لوئی فیلیپ فراری شد و موضوع اصلاح قانون انتخابات نیز با او به فراموشی سپرده شد.” قبلا در نوشته “انقلاب، تشکل توده ای و تحزب کمونیستی” به تفصیل نشان دادم که در هر انقلابی، و بخصوص با مثال از انقلابات ١٨۴٨ فرانسه، ١٩٠۵ و ١٩١٧ اکتبر، توده های انقلابی و از جمله کارگران، به نزدیک و دم دست ترین رهبران که خود هنوز بخشی از دستگاه حکومتی هستند روی می آورند و در مسیر مبارزه و اعتراض و انقلاب، متوجه می شوند که این “دم دست ترین رهبران” خود باید موضوع انقلاب و سرنگون شدن باشند. این موضوع در همه انقلابات کلاسیک و معاصر هم، تجربه شده است. منتها مرغ طیف خانه نشین یک پا دارد. “کارگر اگر انقلاب کارگری نکرد، خانه نشینی ضررش کمتر است!”

بر سر تلاش و مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد، هیچ طیفی، حتی شوراهای اسلامی کار و انجمن‌های صنفی کارگران هم به اندازه طیف خانه نشین لجن پراکنی نکرد. تومار ۴٠ هزار امضاء را بعنوان یک سیاست “راست” معرفی کردند و با نشان دادن آن، کارگران را به سیاست همیشگی خود، یعنی خانه نشینی دعوت کردند. اینها که از ده سال پیش، یعنی از سال ٢٠٠۴، تا کنون هر از چندگاهی کمپینی بر علیه انحلال تشکل و نهادهای موجود کارگری به راه انداخته اند، بر سر راه تلاش کارگران و فعالین کارگری در دو سال گذشته برای افزایش دستمزد از هیچگونه خرابکاری‌ای دریغ نکردند. ابتدا با بهانه های مختلف کمپین تومار ۴٠ هزار امضاء و هماهنگ کنندگان آن را زیر ضرب گرفتند و سپس با “غیرواقعی بودن مطالبه ٢ میلیون تومان” این خرابکاری را تکمیل کردند.

یکی از تئوریزه کنندگان خانه نشینی ابتدا با مسخره کردن تلاش و فعالیت فعالین کارگری با در گیومه قرار دادن “جنبش” افزایش دستمزد، رهنمود می دهد که: “اما چگونه میتوانیم جنبشی را بر سر افزایش دستمزد و یا تعیین سطح دستمزد سالانه در همین شرائط که طبقه کارگر از تشکلهای مستقل خود محروم است، سازمان دهیم. در این مورد هیچ راهی به جز سازماندهی برای این حرکت، آنهم سازماندهی که منطبق با وضعیت فعلی جنبش کارگری باشد وجود ندارد. هیچ راهی به جز اینکه فعالین و رهبران اعتراضی محلهای کار قدم پیش بگذارند و از طریق مجمع عمومیها در محیط کارها خواست مطالبه افزایش دستمزد را اعلام کنند وجود ندارد. کار و فعالیت کانونهای فعالین کارگری که امروز وجود دارند در صورتی ثمربخش میباشد که بتوانند تعداد هر چه بیشتری از کارگران معترض و فعال را در محیطهای کار قانع کنند تا قدم پیش بگذارند. آنها را برای امر سازماندهی جنبش برای تعیین سطح دستمزد بسیج کنند. یعنی این کانونها میتوانند کاتالیزور یک حرکت وسیع شوند. خود این کانونها با نیروی تشکیلاتی خود نمیتوانند ذره ای بر امر مبارزه کارگری و مبارزه بر سر دستمزد موثر باشند.” حکمت نوشتن این پاراگراف این است که ایجاد شبهه کند فعالینی که مشغول تلاش برای سازمان دادن کمپینی برای افزایش دستمزد هستند، در فکر سازماندهی کارگران و ایجاد مجامع عمومی نیستند. که این تلقین را ایجاد کند که این فعالین خود عامل سد کردن سازمانیابی کارگران هستند. واقعیت امر اما این است که فعالین و نهادهای کارگری یک دم از متحد کردن و در هم گذاشتن دست فعالین کارگری در محیطهای کار باز نایستاده اند. یک دم از سازمان دادن کارگران غفلت نکرده اند. اگر امر ناکافی بودن حداقل دستمزدها به سطح تلویزیون جمهوری اسلامی و دیگر رسانه های این رژیم کشیده می شود، تحت فشار و فعالیت همین فعالین و نهادهای کارگری بوده است. اگر علی ربیعی را برای سرکوب جنبش کارگری وزیر کار می کنند، زیر فشار فعالیتهای روزمره همین فعالین و رهبران کارگری بوده است. اگر امروز بخاطر هر مسئله ای در درون جنبش کارگری رسانه‌های داخلی و خارجی سراغ فعالین این نهادها می آیند، بخاطر فعالیت چشمگیر آنها و زیر فشار فعالیتهای روزمره و عملا رهبر جنبش کارگری شدن همین فعالین و کانونهای کارگری بوده است. کسی که نمی داند مجمع عمومی خوردنی است یا پوشیدنی، مواردی را که ذکر کردم را هم نمی تواند متوجه بشود. نمی تواند متوجه این بشود که در کنار تلاش برای رسانه‌ای کردن و به سطح جامعه بردن موقعیت معیشتی کارگران، همین فعالین کارگری و کانون و نهادهای کارگری تلاشی هرکولی کردند که مجامع عمومی کارگران هم شکل بگیرند و کارگران اعتراضات خود را به خیابان و جلوی نهادهای دولتی و از جمله مجلس اسلامی و نهاد ریاست جمهوری اسلامی هم بکشند. مسئله اما به طور ساده تخریب تلاش کارگران و فعالین کارگری است؛ وگرنه چه تناقضی بین فعالیت در هر دو عرصه‌ای که یکی ظاهرا به عرش اعلا کشیده می شود و دیگری مورد بی لطفی قرار می گرد، وجود دارد؟!

به استدلال اسد گلچینی، یکی دیگر از نظریه پردازان این طیف نگاهی بیاندازیم. او در نوشته‌ای با عنوان “کارگران و دو نظریه در مساله افزایش حداقل دستمزدها، کدام راه را باید رفت” می‌نویسد: “مبارزه برای افزایش دستمزدها و تعیین حداقل دستمزدها در هر شرایط تا هم اکنون و بنا بر سوخت و ساز فروش و خرید نیروی کار تابع یک زورآزمایی برای هر دو طرف و سازمان یافته و سیستماتیک در یک جامعه سرمایه‌داری در ایران بوده است. اما این روند با روی آوری به کمپین افزایش مبلغی دستمزدها در این سال قیچی شد و مطالبه افزایش دستمزد به سطح دو میلیون تومان و امثالهم، جای آن را گرفت. مساله ظاهرا ساده است و تفاوتی در کار نیست اما این مطالبه و سقوط و اعلام این مساله به عنوان “پیشروی” یک عقب گرد دیگر بر جنبش کارگری ایران است که در حال ساختن پایه هایش است که در غیاب یک جنبش مطالباتی قابل پیگیری توده گیر قادر به هیچ پیشروی نیست.” حرف حساب ایشان این است که جنبش کارگری در موقعیتی نیست که چهره‌هایی از فعالین و تشکل‌های کارگری جلو بیایند و زورآزمائی بین کارگران و سرمایه داران را فرموله کنند. این جنبش داشت پایه هایش را می ساخت، اما با این ظاهر “پیشروی” عقبگرد به آن تحمیل شد. یعنی اگر کسی بیاید بگوید که حداقل دستمزدی را که شورایعالی کار فرضا ۶٠٨ هزار تومان اعلام می کند، و همه دست اندرکاران مسائل کارگر در این کشور اعلام کرده اند که این مقدار حداقل ۴ بار کمتر از تورم واقعی در این مملکت است، یک عقبگرد به جنبش کارگری تحمیل کرده است! همان تز، “ضرر خانه نشینی کم تر است”.

اسد گلچینی به اختلاف بر سر مطالبه کردن حداقل دستمزد “بر منبای تورم” و یا “دو میلیون تومان” (“نظریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها”) اشاره می کند و می نویسد: “بخشهایی واقع بین تر در جنبش کارگری البته دنبال این “کمپینها” نرفتند و شعارهای توخالی و در واقع نطریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها آنها را مجاب نکرد.” به همین سادگی یک کمونیست در نقش تحلیلگر ظاهر شده و مطالبه افزایش دستمزد را شعاری توخالی تحلیل می‌کند! که فعالین واقع‌بین دنبال این مطالبه نرفتند. آن خانمی که به من گفته بود از کسان مثل همین اسد گلچینی بپرسم که آیا ایشان نماینده کارگران است یا سرمایه داران، حق داشت.

برای اطلاع کسانی که شاید حرفهای طیف خانه نشین را باور کرده اند که مطالبه دو میلیون تومان از تراوشات خیالی و توخالی ذهن چند فعال کارگری “غیرواقع بین” است، عرض کنم که مطالبه دو میلیون تومان ابتدا از جانب کارگران پتروشیمی‌های ماهشهر و تبریز مطرح شد و فعالین کارگری‌ای که بخاطر پیگیری مطالبات کارگران اکنون در زندان هستند نیز از این مطالبه دفاع و حمایت کردند. بخش اعظم تشکل‌ها و نهادهای موجود کارگری از این مطالبه دفاع کردند. همه و از جمله نمایندگان رنگارنگ جمهوری اسلامی در تلویزیون کانال یکشان قبول و اعلام کردند که کمتر از ٢ میلیون تومان حداقل دستمزد، یعنی زندگی زیر خط فقر!

اسد گلچینی سپس می نویسد: “سالهای قبل هم طرح و روشهایی مبلغی افزایش حداقل دستمزدها به شکل بشدت حاشیه ای وجود داشت اما سال ٩٢ بخشهایی از کارگران و تشکل‌های مختلف و طیف مختلفی از چپ به این روش معتقد شدند. معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟” قبول می کند که اگر سال‌های قبل کمپین برای افزایش حداقل دستمزد به همین شکل سال ٩٢ وجود داشت، اما سال ٩٢ این مبارزه حاد شد و بخش وسیعی از کارگران و تشکل‌ها و طیف مختلفی از چپ به این روش متعقد شد. حالا که اینجوری شد، معلوم نیست که چرا اسد گلچینی تصمیم گرفته بر علیه آن بایستد. نوشته او نوشته ای انتقادی نیست! نوشته‌ای است که تصمیم گرفته بر علیه تلاش کارگران برای افزایش دستمزد بایستد. ایشان می پرسد “معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟” در جواب باید گفت که اگر مسائل مربوط به جنبش کارگری را برای یک امر سالمی دنبال می کردید حتما متوجه می شدید که هر گروه و دسته و محفلی که تحقیقی در ایران درباره هزینه سبد کالاها کرده، به این رقم و یا رقمی نزدیک به ٢ میلیون تومان رسیده است. اسمش بر خودش است: “حداقل دستمزد”! برای تأمین حداقل‌های زندگی.

بهرحال در مقابل کسانی که مثل اسد گلچینی کارگران را با بهانه های پوچ به خانه می فرستند و تمام تلاششان را تخطئه می کنند، هنوز یک سئوال بی جواب مانده: کمپین راه انداختن برای افزایش دستمزد، تلاش برای بسیج کارگران از طریق تومار و غیره، چه تناقضی با اعتراض برای افزایش دستمزد به اشکال دیگر دارد؟

گرایش چپ

گرایش چپ و یا گرایش سوسیالیستی یکی از گرایشات اصلی درون جنبش کارگری است که در هر مبارزه‌ای بر سر حتی کوچکترین امکانات رفاهی کارگران و جامعه دخیل بوده، اما در نهایت هدف آن لغو مناسبات سیستم کار مزدی است. این گرایش هم بازتابی از یک جنبش عمومی‌تر در جامعه است که میخواهد نظام کار مزدی و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و اساس استثمار را کنار بگذارد و تولید در جامعه هم در خدمت رفع نیازمندیهای انسان صورت بگیرد. میخواهد اراده مستقیم کارگران اعمال بشود و قدرت آنها را از طریق اتحاد و اتکا بر قدرت جمعی آنان در مبارزه بکار می‌گیرد. اگر در دستگاه فکری بورژوازی کار کارگر کالاست و انعکاس آن در درون جنبش کارگری توسط گرایش راست این است که این کالا باید هرچه بهتر فروخته شود، گرایش سوسیالیستی کار را خلاقیت انسان می‌داند و می‌خواهد به اسارت این خلاقیت در تار و پود زنجیرهای بورژوازی خاتمه بدهد. برعکس گرایش راست که دائم در تلاش است کارگران را کنترل کرده و پتانسیل نهفته در حرکت آنها را به کنترل خود در آورد و آنجا که لازم باشد برای اهداف خود از آن استفاده کند، گرایش سوسیالیستی می‌خواهد این پتانسیل جاری شود تا بلکه سیستم برده داری مزدی برای همیشه از بین برود. این گرایش مبارزه کارگران را حتی آنجا که بر سر امور صنفی مثل افزایش دستمزد، مرخصی، بیمه و مزایا و غیره هم باشد، یک امر سیاسی می‌داند که ریشه در جاهای دیگری دارد. برخلاف سندیکالیسم که دائم تلاش دارد تضاد بین کار و سرمایه را بپوشاند گرایش چپ می‌خواهد این تضاد هرچه بیشتر نمایان شود و دستهای نامرئی‌ای که باعث می‌شوند این روابط ناپیدا و مستتر بمانند را نیز بی آبرو کند. برخلاف سندیکالیسم که دائم در حال تلاش است بوژروازی و پرولتاریا را آشتی دهد، از نظر گرایش چپ جنبش کارگری، سازش بین این دو طبقه موضوعیت ندارد و جدال بین کارگر و کارفرما یک جدال طبقاتی غیرقابل سازش است. نقطه عزیمت گرایش سوسیالیستی طبقاتی است و به منفعت و اتحاد طبقاتی کارگران توجه دارد و مثل سندیکالیسم اساسش را روی اصناف متمرکز نمیکند. اگر گرایش راست از شراکت در سیستم موجود حرف می‌زند و قوانین حاکم بر جامعه توسط بورژوازی را قوانین مورد اطاعت می داند، گرایش سوسیالیستی از الغا آن می‌گوید و دست به ریشه می‌برد. اینها و دهها و صدها نمونه دیگر از خصوصایت گرایش چپ را می‌توان اسم برد.

گرایش چپ جنبش کارگری پابپای گرایشات اصلی دیگر در جنبش کارگری و از جمله گرایش راست در اعتراضات جنبش کارگری دخیل بوده و راه حل خود را جلوی جنبش کارگری گذاشته است. اما تا جائیکه به تمایزات گرایش چپ با گرایش راست بر می‌گردد، گرایش چپ با هر درجه اصلاحات در سیستم سرمایه داری، می‌خواهد این مناسبات را براندازد و سیستم و نظامی را پایه گذاری کند که شایسته انسان باشد. و در عین حال طبقه کارگر را به ابزاری مناسب مسلح می‌کند که این خلع مالکیت کردن از بورژوازی را تسهیل کند.

در نگاه گرایش راست جنبش کارگری، کارگر باید از حیطه خود بعنوان کسی که منفعت شخصی صنفی دارد دفاع کند و فراتر هم نرود. جنگ در مدرسه بر سر تحمیق مذهبی و ناسیونالیستی به او ربطی ندارد. لشکرکشی به عراق و افغانستان و یوگسلاوی و لیبی به او بی ربط است. تروریسم اسلامی به او بی ربط است. موقعیت زن تا جائی که در کارخانه و محیط کار حوزه فعالیت او نیست، ربطی به او ندارد. اعتراض کارگر و جنگ او با سرمایه دار، مثل دعوای پیازفروشان با خریداران پیاز است. مثل دعوای بقال سر کوچه با مشتری لبنیاتش است. برای گرایش چپ اما تاریخ جامعه بشری تاریخ مبارزه طبقاتی است. کار کارگر صرفا یک کالای دیگر نیست. کار کارگر منبع ارزش اضافه و در نتیجه منبع زندگی است. تمام جنگ و جدال در جامعه بر سر این ارزش اضافه است که طبقه‌ای توپ و تانک و ارتش و زندان و ساواک و غیره را بسیج کرده که طبقه دیگری را به اسارت بکشد و ارزش اضافه از گرده او استخراج کند. گرایش سوسیالیستی بخشی از جنبش کارگری است که می‌خواهد این حمله به کارگران را درهم بشکند، در حالیکه سندیکالیسم خود بخشی از این دم و دستگاه است که نهایتا باید بساط این دم و دستگاه هم جمع شود.

نکته مهم به نظر من این است که گرایش چپ می‌خواهد کارگر را به میدان بیاورد که قدرت خود را دریابد و به میدان آمدن او به قول لنین یک مدرسه‌ای برای انقلاب است. مجمع عمومی کارگران و شوراهای کارگری که آلترناتیو گرایش چپ درون جنبش کارگری است، دقیقا این را تأمین می‌کنند که کارگران یکپارچه و متحدانه بیرون بیایند و خودشان تصمیم می‌گیرند چه بکنند.

کمپین افزایش دستمزد

اینجا می خواهم به اختصار درباره تومار ۴٠ هزار امضاء توضیحی بدهم چرا که یک بخش اصلی بحثهای حول افزایش حداقل دستمزد و کلا افزایش دستمزد، حول همین تومار بود. گرایش راست تفسیر خودش را از این حرکت کارگران داشت، گرایش چپ اهداف خودش را داشت و بیشترین حملات از جانب نویسندگان طیف خانه نشین به این حرکت کارگران شد.

تومار اعتراضی را که بیش از ٣٠ هزار کارگر تا آخر سال ١٣٩١ امضا کرده بودند، در سال ٩٢ هم همچنان محور اعتراض کارگران قرار گرفت که بعدها در سال ٩٢ به بیش از ۴٠ هزار امضا نیز رسید. این تومار بر مطالبات عاجل میلیون‌ها کارگر در سراسر کشور از قبیل لغو قراردادهای موقت، برچیده شدن شرکت‌های پیمانکاری، پرداخت حقوق‌های معوقه،‌ اجرای قوانین کارهای سخت و زیان آور،‌‌ تعیین حداقل مزد بر اساس ماده ۴١ قانون کار با شرکت و دخالت مستقیم نمایندگان منتخب مجامع عمومی کارگران،‌ حقوق بازنشستگان و توقف اصلاح قانون کار بر مبنای پیش نویس لایحه ضدکارگری دولت و … تأکید کرده بود. اما اجازه بدهید روی بحثهایی که حول تومارنویسی در بین فعالین کارگری در گرفته بود مکث کنیم.

تومارنویسی یکی از سنتهای قدیمی جنبش کارگری است. منتها در اعتراض بخش رفرمیست و سندیکالیست جنبش کارگری هم برجسته است و هم محوری. این بخش از جنبش کارگری سعی می کند از اعتراض و اعتصاب کارگران در محیط کار تا جائی که فشار کارگران دست زدن به چنین شیوه های رادیکالی را تحمیل نکند، بپرهیزد. تناسب قوا بین جنبش کارگری و بورژوازی هر چه هم باشد، رادیکال‌ترین شیوه اعتراض این گرایش همین تومارنویسی و رعایت قواعد بازی در چهارچوب قانون است. تومار اعتراضی کارگران ایران در یکی دو سال گذشته اما چنین نبوده. با در نظر گرفتن تناسب قوا، امضاها را از کارگاه‌های کوچک و کارگران منفرد شروع کردند. این بهترین شیوه ای بود که کارگران در ایران احساس نمی کردند با گذاشتن امضا زیر پای یک بیانیه اعتراضی، شغل، امنیت و آینده خودشان به مخاطره می اندازند.

هماهنگ کنندگان این تومار، تومارنویسی را تنها سیاست خود تعریف نکردند. در همین رابطه بحثی بین مازیار گیلانی نژاد و اتحادیه آزاد کارگران ایران در گرفت. هماهنگ کنندگان تومار ۴٠ هزار امضا در را بر اعتراض و اعتصاب نبستند. یادآوری و تأکید کردند که پشتوانه تومارشان قدرت اعتراضی کارگران است. فراخوانشان به کارگران مراکز کارگری بزرگی که امکان تشکل مجمع عمومی و به پیش بردن مبارزه و اعتصاب در آنجاها ممکن تر است این نبود که تشکیل مجمع عمومی را ول کرده و در عوض به کمپین تومار بپیوندند. بارها تأکید کردند که قصدشان بردن این موضوع به جامعه و فشار آوردن به مسئولین دولتی بوده. درست همان تاکتیکی که در اواخر دهه ۶٠ توسط فعالین کارگری در کارگاه‌ها و مراکز کوچک کارگری و در اعتراض به پیش نویس قانون کار احمد توکلی که به “در باب اجاره” معروف است، به کار گرفته شد.

با این توضیح کوتاه می خواهم بگویم که تومار ۴٠ هزار امضا کارگران یک اعتراض مهم جنبش کارگری و مرکز ثقل کمپین افزایش دستمزد بود.

در خاتمه

اکنون و بعد از اینکه جنبش کارگری یک دوره سخت سرکوب عریان را در زیر سلطه جمهوری اسلامی گذراند، دارد بار دیگر عرض اندام می‌کند. گرایش سندیکالیستی که در یک دوره‌ای مبلغ فعالیت در نهادهای سرکوب رژیم مثل شوراهای اسلامی کار بود، بعدها و با حلوا حلوا کردن اینکه سازمان جهانی کار در نظر دارد با رژیم ایران کنار بیاید و تشکل‌های کارگری برای کارگران درست کند، این گرایش در “هیأت مؤسس سندیکاهای کارگری ایران” متشکل شد و خودی نشان داد. حلوا حلوا کردند که خاتمی می‌خواهد گفتگوی تمدنها و اصلاحات راه بیاندازد، اینها نامه به وزیر کار جمهوری اسلامی نوشتند و اعلام آمادگی کردند که حاضرند سندیکا راه بیاندازند و عامل کنترل جنبش کارگری بشوند. همین که سر و صدا راه افتاد که بورژوازی بین المللی می‌خواهد با جمهوری اسلامی کنار بیاید و در فکر سرمایه گذاری و مدرنیزه کردن کارگاههای تولیدی و غیره است، اینها اعلام کردند که حاضرند طرف سوم “سه جانبه گرائی” باشند. اینها بعد از اینکه باز مدتی خود را در دفاتر ریاست جمهوری اسلامی و یا کاندیداهایی از جمهوری اسلامی علاف کردند، در نهایت اکنون مشاوره دهنده به و مبلغ شرکت در “انجمن‌های صنفی کارگری” هستند که نهادهایی مثل شوراهای اسلامی کار می‌باشند. اما حضور اینها فقط در حاشیه جنب و جوش اعتراضات و مبارزات کارگری نبوده، بلکه در خود اعتراضات هم شاهد حضور فعال اینها بوده‌ایم. سندیکای شرکت واحد که حاصل یک دوره مبارزه پرشور کارگران این واحد بود، عرصه رودر روئی گرایش سندیکالیستی و سوسیالیستی نیز بوده است. گرایش سندیکالیستی درون سندیکای واحد بر “مسالمت آمیز” بودن ابراز وجود و مطالبات کارگران تأکید داشت و خواهان روشن کردن چراغهای اتوبوسها به نشانه اعتراض بود؛ در حالیکه گرایش سوسیالیستی این شیوه از اعتراض را ناکارآمد می‌دانست و بر دخالت مستقیم کارگران و اعتصاب یکپارچه تأکید داشت. فعالینی از گرایش سندیکالیستی رسما در انتخابات جمهوری اسلامی از کاندیداهائی از رژیم دفاع کردند و بر شیوه‌های قانونی و انتظار کشیدن در سالنهای وزارت کار تأکید می‌کردند که عملا راه بجائی نبرد. حسین اکبری رسما از لحن تند سندیکای واحد در مخاطب قرار دادن جامعه و تأکید بر استقلال آن و خود را مقید قانون نکردن آن انتقاد کرد و گفت که سندیکای مزبور قرار نبود چنین راهی را برود. وی در عین حالی که با سندیکای واحد این چنین صحبت می‌کرد دنبال دوستان خود در خانه کارگر رژیم و شوراهای اسلامی کار می‌گشت و در نهایت رسما به انجمن‌های صنفی کارگری مشاوره داد.

طیف پدیده خانه نشینی که سرویس دهنده به گرایش راست و دشمنان کارگران است، جای خاصی در بین کارگران ندارند. جاپائی از آنها را نمی توان در هیچ جدال و جنبشی نشان داد. مجبورند بعد از چند بار تکرار خانه نشینی، خود برای همیشه به کنج خانه هایشان بخزند و دست از سر کارگران بردارند. به قول آن مثل فارسی، “به خیرتان امیدی نیست، شر مرسانید!”

گرایش چپ درون جنبش کارگری در ایران، در این دوره لزومی به معرفی ندارد. تقلاهای گرایش راست، خانه کارگری‌ها و پدیده خانه نشینی در تقابل با همین گرایش چپ و سوسیالیستی هستند. گرایش چپ دیگر صرفا چند فعال کارگری و چند نهاد و تشکل کارگری نیستند که بخواهیم از آنها حرف بزنیم. این گرایش اکنون به وسعت کل اعتراضات کارگری است. به وسعت اعتراض سال ٨٨ است که جمهوری اسلامی را تا دو قدمی سرنگونی راند. اعتراضات پتروشیمی های ماهشهر، اعتراضات کارگران کیان تایر، تومار ۴٠ هزار امضاء، اعتراض کارگران معادن چادرملو، فریاد کارگران دربند و صدها و هزاران اعتراض ریز و درشت روزانه کارگری، جلوه هایی از این گرایش اند. در مقابل این گرایش، گرایش راست و دیگر مزاحمان جنبش کارگری در حال گذرند.

٢١ آوریل ٢٠١۴