نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش چهارم)

نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش چهارم)

“وقتی آنارشیستها در قدرت شریک می شوند”!

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۲۰ آوریل ۲۰۱۴

مقدمه:

اسپانیا در فاصله سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ وارد بحران عجیبی شد.از یکسو ارتجاع فاشیستی به سرکردگی ژنرال فرانکو در مقابل دولت جمهوری قرار گرفت و از سوئی این دولت نماینده طبقه حاکمه بورژوازی بود. فضا برای چپ جامعه برای زدن هردو این رقبا فراهم شد . می شد حکومت طبقه کارگر و دهقانان فقیر را تشکیل داد و هر دو گرایش ارتجاعی راست را زمین زد.

کمونیستها با ادامه سیاست لنینیستی –استالینیستی (حمایت از بورژوازی مترقی) و بکارگیری تئوری “فازهای انقلاب” استدلال می کردند که الان موقع طبقه کارگر نیست.داشتند به توصیه تئوریک لنین در کشورهای پیرامونی گوش می کردند که در ایران هم توده ایزم را ساخت!(۱) استالین هم طبعا آنها را کنترل می کرد و با نوسانات سیاستهای استالین کوک می شدند.

 در سوی دیگر، آنارشیستها بودند که در مخمصه ایدئولوژیک خودشان گرفتار بودند و انقلاب آنها را به سرگیجه بدی گرفتار کرده بود!از یکسو ایدئولوژی آنها مدعی بود که نباید در قدرت سیاسی شرکت کرد.از سوئی فشار سیاسی به رهبریشان بود برای عقب نیفتادن در رقابت سیاسی با چپ. می خواستند “کاری بکنند” این شد که مجبور شدند در حکومت جمهوری شرکت کنند و چهار صندلی وزارت را هم بگیرند! ایدئولوژی پاستوریزه از قدرتشان ، مجبورشان کرد در عمل ، راست بزنند بنشینند کنار حکومت بورژوازی تا؟ مجبور نباشند خودشان حکومت تشکیل دهند چون؟ با اصول دینشان در تناقض بود!

تاریخ آنارشیزم همینست! چراغ راهنمای  چپ می زند و به راست می پیچد.نفس ایدئولوژی انارشیزم، اینطور است.یا باید حکومت طبقه حاکمه را پذیرفت یا تروریزم و حادثه جوئی زد و ماسک را روی صورت گذاشت یا تبدیل شد به عمله و اکره دولت بورژوازی همانطور که “سی ان تی” و “اف آ آی” کردند و کنار استالینیستها به دولت جمهوری خزیدند!

در این بخش ما به تاریخ اسپانیا از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۷ نگاهی می اندازیم تا از نزدیکتر این ماجرای آموزنده را دنبال کنیم:

از جنگ تا انقلاب:

احزاب جمهوریخواه از همان ابتدا با انقلاب مردم دشمنی داشتند. دولت جمهوری اسپانیا  به رغم مخالفتش با انقلاب مردم، در سال ۱۹۳۶ توانسته بود حمایت بخشی از جامعه را بدست آورد. بخشی از چپ میانه این حمایت توده ای را فراهم می کرد. این بخش در رهبری حزب سوسیالیست و در مرحله بعدی حزب کمونیست اسپانیا متمرکز بود.

قبل از شروع جنگ داخلی اسپانیا،حزب کمونیست اسپانیا، نیروی زیادی نداشت با وجودی که در سال ۱۹۲۱ پایه گذاشته شده بود. این حزب حامی استالین بود و کارش دنباله روی از حکومت استالین بود.در ابتدا، سیاست این حزب نشان دادن چهره “فوق چپ” و عدم همکاری با سایر سازمانهای کارگری بود اما در فاز بعدی تبدیل شد به مهمترین حامی “جبهه اتحاد ملی اسپانیا” درست در زمانی که فشار هیتلر بر روسیه داشت فزونی می گرفت، حزب کمونیست اسپانیا فراخوان “مبارزه با فاشیزم” را اعلام کرد.

از ابتدای آغاز جنگ داخلی اسپانیا، جبهه اتحاد ملی اسپانیا با حمایتهای حزب کمونیست و سوسیالیست اسپانیا حمایتهای بیشتری از سوی طبقه کارگر و دهقانان دریافت کرد و دیگر به مخالفت با تسخیر کارخانه ها یا زمینهای بزرگ توسط کارگران و دهقانان مخالفت نمی کرد.اما در عین حال قانونی وضع کرد که جلوی گرفتن اموال شرکتهای خارجی را می گرفت. شعار این جبهه این بود که محدود کردن مطالبات کارگران و دهقانان در زمان جنگ به “وفاق ملی” لازمه با بورژوازی می انجامد.

حوزه دیاز رهبر حزب کمونیست اسپانیا در انزمان نوشت:” در شروع جنگ داخلی اسپانیا تلاشهائی برای سوسیالیزه کردن و تسخیر مراکز تولیدی انجام می شد در این شرایط بخاطر اثر تضعیف سازی این تلاشها بر روی دولت جمهوری ، کار درستی نبودند.”

هم حزب سوسیالیست و هم حزب کمونیست اسپانیا مدعی بودند که “فاز انقلاب اسپانیا” فاز انقلاب بورژوائی است و کارگران باید صبر کنند تا زمان انقلاب آنها فرابرسد. در حالیکه بورژوازی در شورش ژنرال فرانکو حمایت خود را می دید!

هر تلاش برای خشنود سازی طبقه سرمایه دار، به تضعیف واقعی مبارزه با فاشیزم می انجامید چرا که تضعیف سازمانها و تلاشهای کارگران و دهقانان فقیر اسپانیا را هدف می گرفت. راه درست این بود که اصلاحات رادیکال ارضی انجام شود و طبقه کارگر کنترل جامعه را بدست گیرد.”اتحاد با بورژوازی” راه حل نبود بلکه باید با این طبقه ارتجاعی تعیین تکلیف می شد.این تنها راه شکستن فرانکو و حامیانش بود.

اصلاحات ارضی رادیکال می توانست حمایت اجتماعی ملیونها کارگر و دهقان فقیر را جلب کند . می توانست مانع روی آوری بخشی از این طبقات به فاشیستها شود که متاسفانه به ارتش فرانکو پیوستند. اعلام استقلال مراکش می توانست جبهه حدیدی بر علیه نیروهای فرانکو باز کند. ملی کردن فوری کارخانه ها و بانکها می توانست جلوی خرابکاریهای بورزوازی را در اقتصاد اسپانیا بگیرد و نگذارد این طبقه اقتصاد اسپانیا را در بحرانی ترین شرایط فلج کند و از این طریق کارگران ناراضی را به سمت مقابل بکشاند.

دولت نماینده جبهه اتحاد ملی در اعمال چنین سیاستهائی ناتوان بود چرا که بخش مهمی از حامیان خود در طبقه سرمایه دار را از دست می داد. تنها راه واقعی دفاع از جمهوری اسپانیا ، تشکیل دولت کارگری بود. درست است که در انزمان در بسیاری شهرها طبقه کارگر کارخانه ها ی زیادی را تسخیر می کرد اما نمی توانست به این تاکتیک برای همیشه ادامه دهد این حرکت باید به گرفتن نهائی قدرت سیاسی عروج می کرد . همین پاشنه آشیل جمهوری اسپانیا بود. انقلاب اسپانیا باید تعمیق پیدا کرد.

آنارشیستها وارد دولت جمهوری می شوند!(دیلمای نفی حکومت تا شراکت در حکومت بورژوازی)

جبهه اتحاد ملی در حالی که قدرت حکومتی را داشت، دائم از نفوذش کاسته می شد. احزاب جمهوریخواه حامی آن حامیانشان را از دست می دادند و هر قدر فارانکو بیشتر مطرح می شد ، راست اسپانیا به سمت او گرایش می کرد. برای کسب حمایت چپ، مانوئل آزانا رئیس جمهور اسپانیا ، رهبر اتجادیه کارگری سوسیالیست ، فرانسیسکولارگوکابالرو را دعوت کرد که دولت تشکیل دهد. او در ابتدا رفرمیست بود اما بتدریج رادیکالتر شده بود و سخنرانیهای اتشینی در حمایت از انقلاب  ایراد می کرد در حالیکه با احزاب راست همچنان همکاری داشت!

در سپتامبر، کابالرو دولتش را تشکیل داد که اعضایش سوسیالیستها، کمونیستها و جناح چپ حزب جمهوریخواه بودند و از همان بتدا تلاش داشت ، “سی ان تی” (اتحادیه کارگران انارشیست) را هم در دولت شریک کند. “سی ان تی” ابتدا در پذیرفتن شرکت در کابینه کابالرو امتناع ورزید. اینها فکر می کردند که حمایتهای اجتماعی آنها برای “دفاع از انقلاب” کافی است. اما با تقویت کنترل کمونیستها و سوسیالیستها ، آنارشیستها متوجه شدند که نمی توانند در این رقابت درونی بی تفاوت بمانند و با وجود اینکه شرکت در قدرت مخالف اصول فکری “سی ان تی” و “اف ای آی” بود، چهار صندلی در دولت کابالرو را پذیرفتند!

تصمیم این دو سازمان سراسری انارشیستی به شرکت در دولت بورژوائی اسپانیا برخلاف تمامی نظامهای ارزشی ادعائی آنها بود. فدریکا مونسنی (آنارشیست)که در آنزمان وزیر رفاه و بهداشت بود ، بعدها نوشت:

“در نتیجه این تصمیم، دولت جمهوری تقویت شد و اعتبار بیشتری گرفت . ما ابزاری شدیم تا حکومت قدرت بگیرد هر چند که منظور ما این نبود و به این ترتیب خود را زندانی حکومت کردیم.”

ورود کمونیستها و انارشیستها به دولت کابالرو ، به حکومت طبقه سرمایه دار کمک کرد. بعد از پایان جنگ داخلی اسپانیا، متر انارشیستی بود که از این تصمیم حمایت می کرد. حتی از سوی انارشیستهای خارج اسپانیا نیز این تصمیم مورد مخالفت و اعتراض قرار گرفت. مشکل این بود که این سازمانها الترناتیوی هم نداشتند! یکی از رهبران انارشیست بنام حوزه پیراتز به معضل و بن بست انارشیستها در انزمان اشاره دارد:

“سالها بعد از این تصمیم، من فکر می کنم که انها که شرکت در دولت را محکوم می کردند هیچ الترناتیوی نداشتند. فقط پز می دادند. اکثر انها که در اسپانیا مخالفت می کردند در ورود به دولت، اجازه دادند که رهبری “سی ان تی” و “اف ا آی” به دولت وارد شوند.راه حلی دیگر نداشتند.”

منتقدین به آنارشیزم از درون آنها نمی توانند راه بهتری ارائه دهند چرا؟ چون ایدئولوژی انارشیزم ، بدست گیری قدرت را بطور مستقل نفی می کند لذا تنها راه برای آنها، این بود که در دولت “شریک شوند”! هلموت رودیگر از رهبران انارشیست در پاسخ به انتقاد اما گولدمن به این اتحاد “سی ان تی” و “اف ا آی” با دولت جمهوری می گوید:

“انها که می گویند که “سی ان تی ” باید خودش قدرت را در سال ۱۹۳۶  بدست می گرفت نمی دانند که دارند از “سی ان تی” چه می خواهند! در چنین حالتی “سی ان تی” باید برنامه دولت خود را می داد و حکومت می کرد. باید طرح اقتصاد کلان می داشت که بطور مرکزی جامعه را اداره می کرد. “سی ان تی” فاقد همه اینها بود دقیقا به همینها باور نداشت! ما نباید متوهم باشیم”!

بواقع این داستان عملی دیلمای آنارشیزم بود! از نفی حکومت به شراکت در حکومت بورژوازی غلتیدن چون؟ نمی خواهند حکومت کنند!

البته اقلیتی از انارشیستها ، در آنزمان با این همکاری “سی ان تی” مخالفت کردند و تلاش کردند عقایدی از مارکس را هم بکار بگیرند. گروه “دوستان دوروتی” با این هدف در مارس سال ۱۹۳۷ در بارسلون تشکیل شد که خود را آنارشیستهای غیر سیاسی می نامید. اینها اعلام کردند که :

“برای شکست فرانکو باید اتحاد بورژوازی و استالینیستها و سوسیالیستها را شکست. حکومت جمهوری اسپانیا باید سرنگون شود و طبقه کارگر باید قدرت خود را مستقر کند”. جالبست که این رویکرد هم برخلاف اصول انارشیزم است چرا که خواست تاسیس حکومت کارگری را که طبعا تحت رهبری انارشیستهاست به رسمیت می شناسد!

در پاسخ به این فراخوان، رهبری ” سی ان تی” این فعالین را از میان خود اخراج کرد.

منابع دیگر:

(۱)ریشه های مشترک توده ایزم و لنینیزم

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19184

(۲)آنارشیزم در جریان جنگهای داخلی اسپانیا(سوسیالیزم بین الملل)

http://www.isreview.org/issues/24/anarchists_spain.shtml

(۳)اسپانیای ۱۹۳۶ و آنارشیزم(لیب کام)

https://libcom.org/history/spain-1936-end-anarchist-syndicalsim-subversion

(۴)نگاهی به آنارشیزم اسپانیا(موری بوکچین)

http://www.marxists.org/archive/bookchin/1973/09/reflections.htm

(۵)آـرشیو نقد آنارشیزم(از: سعید صالحی نیا) آپدیت تاریخ ۲۰ آوریل ۲۰۱۴

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۴/۶۲۵-آرشیو-نقدها-به-آنارشیزم-آپدیت-۱۶-آوریل-۲۰۱۴