پیوند جاودانه / زهره مهرجو

“پیوند جاودانه”

از: زهره مهرجو

۱۶ آوریل ۲۰۱۴

ای زمانه، دیریست که تو

آشنایی با نابرابری و فقر،

با جهالت و نفرت و جدائیها ..

و اسارت و جنگ ..

و هر آنچه که می سازد

ارکان پوسیده ات را بادوام تر.

زنده هستیم در تو

و هست آسمان ما تیره

خوشبختی داستانیست ز یاد رفته،

افق بسی کوتاه می نماید ..

و راهها بی نشان.

تا بماند روزگار اینگونه که هست،

حاکمان نمی کنند دریغ ز هر کاری،

نیست پوشیده از دیده شرربارشان

هر چه هستیم و ..

هر چه می کنیم،

آنچه می خواهند ز ما

پوچی ست و بی هدفی –

تا بمانیم و سر فرود آریم

بر ظلم و نابرابری هایشان!

در جهان ما شادمانی را

می توان جست، ولی

هیچ تضمینی نیست برای یافتن اش،

آنچه بیش است، دلیل غم است:

غم از دست دادن، درک نشدن، تنها ماندن

غم فقر و دویدن برای روزیِ خویش

غم تلاشهای بیهده

یافتن خویش در تنگنای اولین کوچه،

هنگامیکه قلبت ز تو بیشتر می خواهد

می برد تو را با خود به دوردستها

به سرزمینهای آرزوها ..!

لیک با اینهمه آموخته ایم ما

که خوبی را می توان بدست آورد،

می توان بر فراز آسمان بلند،

نور امید را جست و پیدا کرد –

نور امید به فردایی نو؛

به ساختن جهانی که در آن

اثری نیست ز ظلم و نابرابریها،

بر سر راه هر کودکی نیست

پرسش های بدون جواب،

جوانان می توانند بدست آرند

آنچه می خواهند ز زندگی ..

و بزرگان شادمانه می نگرند –

به تبلور آرزوهای خویش روی زمین.

امید، مثل گلی که می روید

از آگاهی و عشق و ..

پیوند اندیشه های انسانی

در رهی بزرگ و ارزشمند،

زآنگونه پیوندی

که ندارد هیچ چیزی

توان شکستن اش!

آری، گرچه خو کرده آسمان ما به تیرگی امروز،

لیک برآنیم که با تلاش و یکرنگی

لحظه ها را ز خویش سرشار کنیم

ابرها را کنار بریم ..

و برافکنیم طرحی نو؛

تا فرا رسد روز خوب فردا،

با دمیدن هزاران خورشید

هزاران رؤیا ..!

آگهیم ما زین حقیقت امروز

آنکسی که بر چنین رهی گام نهد

بپیوندد با هزاران شهاب،

هزاران قلبِ آزاده،

مهراسیم ما دگر زین جاده صعب و دراز

چون در این مسیر

هست هزاران دلیل

برای شاد گشتن ..!