نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش سوم)

نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش سوم)

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۱۸ آوریل ۲۰۱۴

مقدمه:

هر قدر انقلاب اسپانیا به پیش می رفت، لزوم اتحاد عمل انقلابیون با گرایشات مختلف بیشتر حس می شد. راست فاشیست کلیت انقلاب را تحدید می کرد و دولت حبهه اتحاد ملی که نماینده جمهوریخواهی میانه رو بود توان تداوم انقلاب را نداشت. در این فضا که هیچ نیروئی نمی توانست جامعه را متکرکز نگه دارد ، صحنه برای طبقه کارگر و کمونیستها آماده می شد که قدرت را بدست بگیرند و جامعه را حول نظام شورائی سازمان دهند.

اما در کمپ کمونیستها هم توهمات کم نبودند.الگوهای لنینی و استالینی “حزب بر فرار جامعه” را می خواستند به جامعه تحمیل کنند. در مقابل کمونیستها، آنارشیستها قرار داشتند که از سوئی در دعواهای سیاسی می خواستند جانماز اب بکشند و “شرکت” نکنند ” و از سوئی توسط اعضا و هوادارانشان زیر فشار بودند که بالاخره باید کاری کرد!

جامعه هم نمی توانست زیاد منتظر این دعواهای ایدئولوژیک بماند و در بسیاری جاها خواستهایش را به همه این صحنه گردانها تحمیل کرد! عروج جنبشهای شورائی و خودگردان در اسپانیا از دید من ، بیرون از اراده کمونیستها و انارشیستها شکل گرفت.هیچکدام اینها نتوانستند این جنبش را بطور واقعی نمایندگی کنند. جامعه، طبقه کارگر از فرصتی که بدست آورد استفاده کرد و برای دوران محدودی تجربه حکومت برخورد را سازمان داد و این تجربه بسیار زیبا و خیره کننده بود.

بررسی انقلاب اسپانیا برفراز بررسی نقش این یا اون گرایش سیاسی، تجربه مهمی است که نشان می دهد ناتوانی ایدئولوژیک چقدر می تواند فلج کننده باشد.چقدر رهبران براحتی می توانند از جامعه و خواستهایش در دوران انقلابی عقب بیفتند.

تئوریسنهای آنارشیست در مقابل انقلاب اسپانیا همانقدر شکست خوردند که کمونیستها. ما بطور قراردادی داریم بیشتر روی نقش منفی آنارشیزم بحث می کنیم . به همین متد می شود رفت سراغ کمونیستها و سوسیالیستها و نشان داد که اونها هم نمره فبولی در انقلاب اسپانیا نگرفتند.

آنارشیزم در اسپانیا عامل مهم مخالفت با اتحاد سیاسی طبقه کارگر و تشکیل دولت کارگری بود. رسما مقابل احزاب سیاسی می ایستاد. رسما سیاست گریز بود.مهمترین سلاح طبقه کارگر برای بقدرت رسیدن در سیاست را منکر می شد.تحزب سیاسی را متعلق به طبقه سرمایه دار می دانست! حکومت کردن را متعلق به طبقه کارگر نمی دانست.فراخوانش این بود که “کمونهای خودگردان” باشند و فراموش می کرد که دشمن طبقاتی دارد خودش را برای درهم شکستن انقلاب اماده می کند.انقلاب اسپانیا به همان سرنوشت عمومی انقلابها دچار شد.توان دفاع از خودش را نداشت.نتوانست اعمال حاکمیت کند و انارشیستها در تخریب اتوریته طبقه کارگر و حاکمیتش نقش مهمی داشنند. از درون این اتوریته را شکستند و به ضد انقلاب فضا و فرجه دادند تا کار را تمام کند.

در این مقاله به بخش دیگری از تاریخ انقلاب اسپانیا از مقطع سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ می پردازیم (۱):

انقلاب اسپانیا –عروج ضد انقلاب فرانگو و تجربه شوراهای اسپانیا:

حکومت دست راستی اسپانیا به رهبری الحاندرو لروکس در نوامبر ۱۹۳۳ در تعاقب عروج فاشیزم در اروپا سرکار آمد. کارگران اتریش بر علیه دولت متمایل به فاشیستها بپا خاستند و سرکوب شدند. کارگران اسپانیا نگران بودند که فاشیستها در این کشور تیز بقدرت برسند.”سدا” یا کنفدراسیون سلطنت طلب صاحیان صنایع اسپانیا رسما حامی موسولینی بود.

اتحادیه های کارگری وابسته به حزب سوسیالیست اسپانیا بتدریج رادیکالیزه می شدند و بر علیه حکومت دست راستی اسپانیا به فعالیت خود می افزودند. جبهه سوسیالیستی جوانان اسپانیا برای سازماندهی انقلاب کارگری فراخوان داد. اتحاد کارگری ضد فاشیستی در حال گسترش بود که تلاش داشت مانع به حکومت رسیدن فاشیزم در اسپانیا شود.

در اول اکتبر ۱۹۳۳ ، “سدا” رسما درخواست کرد که در دولت اسپانیا وارد شودو خوهان پایان دادن به دولت دست راستی اسپانیا شد. لروکس، به این درخواست تن داد و ۴ نفر از اعضای “سدا” را به کابینه خود فراخواند. حزب سوسیالیست اسپانیا از چهار ماه قبلش، فراخوان مبارزه مسلحانه صادر کرد. در چهارم اکتبر ۱۹۳۳، اتحادیه سراسری اسپانیا فراخوان اعتصاب عمومی صادر کرد که متاسفانه در بیشتر جاها شکست خورد چرا که رهبری حزب سوسیالیست، همکاری لازمه را در سازماندهی اعتصاب انجام نداد.حکومت اسپانیا در مقابل این اقدامات، حکومت نظامی اعلام کرد و صدها سازمانده سوسیالیست را دستگیر کرد.

تجربه قیام آستریاس:

 

در منطقه آستریاس،منطقه معدنی، گرایشات واقعا انقلابی متحد شدند.کمونیستهای فعال در حزب سوسیالیست اسپانیا در کنار سی ان تی (آنارشیست) قرار گرفتند و برای اولین بار با هم فعالیت کردند و اعتصاب را سازمان دادند. در تاریخ ۴ اکتبر ، اعتصاب با صدای آزیرهای کارخانه ها شروع شد. کارگرها به گارد ملی جمله کردند و انها را خلع سلاح کردند. معدنچیان به راهپیمائی وسیع پرداختند و شهر مرکزی این منطقه یعنی “اویدو” آزاد شد.۸۰۰۰ معدن چی شهر را به تصرف در آوردند و ۱۵ روز آنرا نگه داشتند تا زمانی که سربازان حکومتی از بیرون به شهر حمله بردند و ۳۰۰۰ نفر را کشتند و هزاران نفر را زندانی کردند.

تجربه اکتبر ۱۹۳۳ در آستوریاس ، نشان داد که اتحاد جنبشهای کارگری ثمرساز است.  در حالیکه سازمان مرکزی “سی ان تی” ، همکاران منطقه اش را برای فعالیت متحد با کمونیستها محکوم کرد! این سازمان بطور رسمی فعالیتها برای اتجاد با حزب سوسیالیست اسپانیا را محکوم کرد و فعالین آنارشیست را از نزدیکی با کمونیستها منع نمود.

در پاسخ به آلیانزا اوبرتا که از اتحاد گرایشات کارگری دفاع می کرد، رهبر سی ان تی ، دوروتی، می گفت”اتحاد فقط باید بین کارگران انقلابی باشد و احزاب نباید در پروسه اتحاد دخیل شوند حتی اگر سوسیالیست باشند..ما از هرگونه اتحاد با افرادی که زیر پرچم ما نباشند سرخواهیم زد”. این شد که گرایشات متفرقه آنارشیستی که تلاش داشتند در اتحاد وارد شوند توسط “رهبرانشان” محکوم شدند و منزوی!

مخالفت “سی ان تی” با سوسیالیستها در کانتکس گرایشات فرصت طلبانه حزب سوسیالیست تشدید می شد که سیاستهای متزلزل راست روانه از خود نشان می داد. آنها هم تجربه آستوریاس را از زاویه دیگری رد می کردند آنهم ا موضع مخالفت با انقلاب و در دست گیری قدرت.

آنارشیستها هر قدر لزوم اتحاد برای کسب قدرت سیاسی بیشتر حس می شد، بیشتر سکتاریزم و دوی از اتحاد با سایر انقلابیون را تبلیغ می کردند و در عمل گرایشات راست روانه و رفرمیستی درون جبهه چپ را تقویت می کردند.

لنین در نقد آنارشیستها گفت:”آنارکوسندیکالیزم انعکاس راست رویها و پارلمانتاریزم بخشی از “سوسیالیستهای عملگراست”. آنارکوسندیکالیزم برادر دوقلوی چنین اپورتونیزمی است”.

برای حکومت دست راستی لروکس، شورش آستاریاس، آغاز پایانش بود. اعتبار راست با سرکوب این قیام کاملا فروریخت و در مقابل اکثریت دهقان و کارگر اسپانیا ، گرایش راست پیش از پیش مترود شد.

به قدرت رسیدن دولت “جبهه اتحاد  ملی اسپانیا” در سال ۱۹۳۶

 

در فوریه سال ۱۹۳۶ اتحاد بین احزاب طبقه متوسط و احزاب طبقه کارگر شکل گرفت که به “جبهه اتحاد  ملی اسپانیا” معروف گردید. “سی ان تی” و “اف آ آی” دو سازمان آنارشیستی از پیوستن به این ائتلاف ضد فاشیستی سرباز زدند و با هرگونه دخالت در سیاست مرزبندی کردند.اما در عمل بسیاری از فعالین این دو سازمان در انتخابات شرکت کردند و نهایتا این جبهه در انتخابات پیروز شد. دولت جبهه ملی تشکیل شد و برنامه این جبهه که میانه روانه بود به رغم کمبودها با حمایت کارگران و دهقانان اسپانیا روبرو شد. مردم خواست ازادی تمامی زندانیان سیاسی را مطالبه کردند و دولت جدید را زیر فشار قرار دادند.

طبقه بورژوازی بروی کار آمدن این دولت را زنگ خطری می دید و بیشتر به سلطنت طلبان متمایل گردید. هسته توطئه گران برای کودتای نظامی با کمک فاشیستها و نظامیان تشکیل گردید.

در صبح روز ۱۷ جولای ۱۹۳۶ ژنرال فرانکو که کنترل مراکش را به عهده داشت دست به شورش سراسری زد. از همان ابتدا معلوم بود که هدف فرانکو و یارانش پائین کشیدن دولت اتحاد ملی است.منطقه سویل بدست نظامیان حامیان فرانکو سقوط کرد و فرمان اعدام فعالین کارگری در این منطقه صادر شد

دولت مرکزی اتحاد ملی، با وجود شنیدن خبر شورش نظامیان، یک روز کامل سکوت کرد . حتی در ۱۸ جولای ، فقط به دادن یک اطلاعیه ملایم و دعوت به آرامش حرفی نزد.بر عکس ، دولت اتحاد ملی خودش را در شب ۱۸ جولای منحل کرد و نمایندگان احزاب راست را به عضویتش دعوت کرد! طبقه کارگر اسپانیا در مقابل این سازشکاری ساکت ننشست و رهبری واقعی مبارزه با فاشیزم را بدست گرفت.

اتحادیه کارگران سوسیالیست و کمونیست از دولت اتحاد ملی خواستند که کارگران را مسلح کنند اما این دولت از اینکار سرباز زد. در مقابل کارگران به پادگانها حمله بردند و انها را خلع سلاح کردند و به حمله متقابل در برابر فاشیستها اقدام نمودند.واحدهای گشت کارگری تشگیل شد و نیروهای حامی فرانکو به عقب نشینی وادار شدند. قدرتی در مقابل جبهه اتحاد ملی متزلزل و حامیان فاشیست فرانکو در حال شکل گیری بود.

در ۱۸ جولای ، تقریبا تمام دولتهای منطقه ای اسپانیا از مادرید اقتدا کردند و به خواست کارگران در مسلح کردنشان پاسخ منفی دادند که به حاشیه کشانیده شدن دوبت اتحاد ملی و حامیانش انجامید.

ایجاد مناطق خودگردان متعاقب آزاد سازی توسط سازمانهای کارگری (تجربه  حکومت شوراها در  اسپانیا)

 

گرچه دولت جبهه اتحاد ملی برسر قدرت ماند اما توان سازمانیش به شدت ضعیف گردید. اکثر افسران آن حامی فرانگو بودند و سربازان، بیشتر حامی شورشهای کارگری . جامعه در حال قطبی شدن جدیدی بود.

خدمات عمومی بتدریج دست کارگرها و سازمانهایشان قرار می گرفت.رفت و آمد و سرویسهای شهری ، بیمارستانها و کارخانه ها به زیر کنترل کارگری می رفتند. سازمانهای کارگری با انتخاب نمایندگانشان به مدیریت جامعه فراخوانده شدند. جورج اورول بعد از ۶ ماه از شروع این قیام به بارسلون سفر کرد و مشاهدات خود را در کاتالونیا اینگونه بازتاب داد:

“..این اولین بار بود که من شاهد زندگی مردم در شهری بودم که تحت کنترل کارگریست.پرچمهای سرخ  کمونیستها یا سرخ و سیاه آنارشیستها بر ساختمانها مشاهده می شد. احزاب انقلابی کنترل داشتند. بر سر در واحدهای تولیدی نوشته شده بود که تحت مالکیت عمومی قرار گرفته اند. به انسانها بطور برابر برخورد می شد..سخنرانان همه جا حاضر بودند ..چیزی در اونجا می گذشت که من خوب نمی فهمیدم حتی شاید  دوستش نداشتم  اما می دانم که ارزش جنگیدن را داشت”

در مناطق روستائی نیز بتدریج دهقانان فقیر ، زمینها را تصرف می کردند و زمینها تحت کنترل گروههای کارگری اداره می شد. “کمونها” شکل گرفتند. منابع غذائی توسط انقلابیون بازتوزیع شدند. پول از گردش افتاد و توزیع سوسیالیستی آغاز گردید.به هر نفر ۳ لیتر جیره شراب در هفته  تعلق گرفت. آب، برق و خدمات بهداشتی و درمانی مجانی شد.

منابع دیگر:

(۱)آنارشیزم در جریان جنگهای داخلی اسپانیا(سوسیالیزم بین الملل)

http://www.isreview.org/issues/24/anarchists_spain.shtml

(۲)اسپانیای ۱۹۳۶ و آنارشیزم(لیب کام)

https://libcom.org/history/spain-1936-end-anarchist-syndicalsim-subversion

(۳)نگاهی به آنارشیزم اسپانیا(موری بوکچین)

http://www.marxists.org/archive/bookchin/1973/09/reflections.htm

(۴)آرشیو نقدها به آنارشیزم (آپدیت ۱۸ آوریل ۲۰۱۴)

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۴/۶۲۵-آرشیو-نقدها-به-آنارشیزم-آپدیت-۱۶-آوریل-۲۰۱۴