نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش دوم)

نگاهی به عملکرد آنارشیزم در جریان انقلاب اسپانیا(بخش دوم)

از: سعید صالحی نیا

Salehinia@aol.com

۱۶ آوریل ۲۰۱۴

مقدمه:

عده ای از خوانندگان این سری از مقاله های من در نقد آنارشیزم می پرسند که “چه دلیلی هست که آنارسیزم امروزه مسئله ما کمونیستها و آزادیخواهان است”؟ چرا امروز باید به نقد آنارشیزم و متدهایش پرداخت؟

در مقالات قبلی (۲) من به این سوال تا حدودی پاسخ دادم. آنارشیزم حتی بدون این نام، شاید قدیمی ترین شکل اعلام مخالفت با سیستمها بوده.از زمانی که جامعه طبقاتی شده، شاید انسانها تلاش کردند با “سیستم” بجنگند. جنگیدن با سیستم عموما با ساختن “دهکده های تخیلی آزاد شده” همراه بوده. لذا دو وجه اصلی آنارشیزم، یکی مخالفت با سیستمها و مدینه های فاضله “خودگردان” یا جزایر آزاد شده، رویاهای آدمهائی بوده که شاید در سراسر تاریخ به مصاف حکومتها آمده اند. من فکر می کنم آنارشیزم از این زاویه، متقدم است بر شیوه های علمی مبارزه برای آزادی که به حق با مارکس و آموزشهای او تداعی می شود.

مخالفت مارکس و انگلس با آنارشیزم بخش مهمی از تاریخ کمونیزم علمی و کارگریست.چرات؟ نه فقط بخاطر درگیر شدن اینها با آنارشیستها در کانتکس بین الملل کارگری، بلکه بخاطر اینکه متدهای آنارشیستی ، همواره ورطه هلاک جنبشهای کارگری و آزادیخواه بوده.تاریخا هم در دوران معاصر هرجا جنبش اعتراضی سر بلند کرده طیف آنارشیست هم با اسم و پرچم و هم در اشکال در هم تنیده سایر جنبشها حتی بنام کمونیزم، سر برآورده است.

لذا اینکه مثلا در تاریخ معاصر ایران، ما هنوز پرچم آنارشیستی مستقل نمی بینیم دلیل این نیست که آنارشیزم را رها کنیم.اثراتش را در جنبش کمونیستی می توان نشان داد.درک التقاطی از کمونیزم و آنارشیزم در بخشی از تئوریسینها و پراتیسینهای کمونیست، جا خوش کرده.شاهین نجفی نمونه نسل جوانی است که خود را آنارشیست می داند، آنارشیزم اروپا بخشی از جوانان سرخورده از جنبشهای کمونیستی را بدام خود می کشد و می رسیم به حزب-فرقه کمونیست کارگری که مجیز گوئی آنارکوفمینیستهای فمن را وظیفه خود می داند! این صحنه را کنار هم بگذاریم بیشتر مشخص می شود که هرگز نباید آنارشیزم، متدهایش و تاثیراتش را بر سایر فعالین و جنبشها دست کم گرفت.

در این بخش ، تلاشم اینست که بخش دیگری از تاریخ آنارشیزم در اسپانیا را در حد توانم بکاوم . فاصله سالهائی که اسپانیا وارد حکومت دوم جمهوری شد تا سال ۱۹۳۳(۱).در این مرحله حکومت جمهوری تشکیل گردید و فعالیتهای انارشیستی و متدهای انارشیستی خودش و تاثیرش را بیشتر نشان داد.آنارشیستها نشان دادند که بین پاسیویزم و فعالیتهای تروریستی و پراکنده کردن نیروهای انقلاب ، در نوسانند.نشان دادند که توان سازماندهی جنبش رادیکال جمهوریخواهی را ندارندذ.نشان دادند که از سوسیالیزم خواهی بدورند و تلاشهای سکتاریستیشان برای ساختن “کمونهای خودگردان” نه تنها به سرکوب خودشان می انجامد بلکه باعث یورش راست فرصت طلب به سایر گردانهای انقلابی می شوند:

تولد جمهوری دوم  در اسپانیا تا انتخابات سال ۱۹۳۳

طبقه حاکمه اسپانیا بعد از جنگ اول جهانی مورد تهاجم امواج اعتراضات کارگری قرار گرفت.در سال ۱۹۲۳ ، ژنرال میگوئل پریمودریورا ،دیکتاتوری خود را مستقر کرد هر چند که حکومت او نیز زیر فشار اعتراضات کارگری قرار داشت. در سال ۱۹۲۹ ، اسپانیا دچار رکود شدید اقتصادی گردید و وضعیت طبقه حاکمه اسپانیا متزلزلتر گردید. در سال ۱۹۳۰، ژنرال دریورا مجبور شد استعفا بدهد و پادشاه اسپانیا، آلفونسوی سیزدهم ، به انتخابات “دموکراتیک” فراخوان داد که شروع دوره  دوم جمهوری در اسپانیا بود(جمهوری اول اسپانیا فقط یکسال طول کشید و در سال ۱۸۷۳ بود).جبهه گیری چپ و راست در این انتخابات در سال ۱۹۳۱ شروع گردید که متعاقب آن، پادشاه اسپانیا مجبور به فرار از کشور گردید.

دولت جمهوری اسپانیا به رهبری مانوئل آزانا، شامل نمایندگان طبقه متوسط جمهوریخواه و  جناح راست حزب سوسیالیست اسپانیا بود که در خط رفرمهای کوچک حرکت می کرد.

مسئله ارضی و لزوم اصلاحات ارضی در آنزمان از مسائل مرکزی جامعه اسپانیا بود چرا که تولیدات کشاورزی ، نیمی از درآمد مردم اسپانیا و دو سوم کل در آمد ارزی این کشور را تشکیل می داد. در آنزمان ۷۰ در صد مردم اسپانیا در مناطق کشاورزی زندگی می کردند. در میان ۵ ملیون دهقان اسپانیا، یک ملیون و نیم خرده مالک بودند و یک و نیم ملیون ، کارگر کشاورزی. قحطی و گرسنگی بخشی از زندگی روزانه مردم بود. پاسخ وضع موجود، گرفتن فوری مالکیتهای بزرگ کشاورزی از زمینداران بزرگ و بازتوزیع مالکیت زمین در میان ملیونها دهقان گرسنه و فقیر بود اما نظام اسپانیا مسیر دیگری مد نظر داشت و می خواست زمینها را اجاره بدهد و سود ببرد و بانکها مدیریت این نظام سرمایه داری را به عهده گرفتند. حکومت در کنار زمینداران ناظر این بازسازی سرمایه دارانه زمینها بود و مانع اصلاحات واقعی به نفع دهقانان فقیر می شد.

اتحاد نیروهای سوسیالیست اسپانیا بتدریج شکل می گرفت و نه تنها در مقابل حکومت قرار می گرفت، بلکه ناسیونالیستهای مناطق کاتالان و باسک را هم در مقابل خود داشت. جمهوریت در اسپانیا در مقابل گرایشات مختلف ارتجاعی درون جبهه جمهوریخوهان و نیروهای حامی سلطنت قرار داشت.بخشی ا نیروهای ارتجاعی اسپانیا، در جریان حاکمیت استعماری مراکش شکل گرفته بودند و نیروهای نظامی و سیاسی خودشانرا در مقابل جمهوریت اسپانیا سازمان می دادند که عموما حامی فاشیزم و سلطنت بودند. حکومت جمهوری اسپانیا در این میان، از انجا که گرایشات راست را نمایندگی می کرد ، خواهان حفظ موقعیت استعماری اسپانیا بود.

در ماه می ۱۹۳۱، گارد حکومتی اسپانیا ، ۱۰ کارگر معترض را در جریان درگیریها بین سلطنت طلبان و کارگران، به قتل رساندند. در جولای ۱۹۳۱، اعتصابات عمومی در حمایت از شورشهای کارگری شروع گردید. حکومت “جمهوریخواه” اعلام حکومت نظامی کرد. متعاقب آن، ۴۰ کارگر دیگر کشته و ۲۰۰ نفر در جریان اعتراضات خیابانی زخمی شدند.

حکومت “جمهوریخواه” تحت فشار طبقه کارگر و دهقانان فقیر دچار فلج شده بود و بخاطر حمایت از طبقه سرمایه دار، نمی توانست اصلاحات لازمه را پیش ببرد. طبقه کارگر در حال سازماندهی بود و خواستهای خود را شفاف تر در مقابل حکومت قرار می داد.

خواستهای کارگران و زحمتکشان اسپانیا نه فقط جنبه مطالباتی داشت، بلکه آنها خواهان بدست گیری حکومت و سوسیالیزم بودند.راه حل مسئله ارضی را هم در گروی این جابجائی کیفی حکومت  می دانستند.

آنارشیستها در این میان، خود را جدا می دانستند از پیکار دموکراتیک نیروهای سوسیالیست. در کاتالونیا، مرکز قدرت  سی ان تی و همینطور منطقه باسک، آنارشیستها تبلیغات معمول خود در مورد خودگردانی را کنار گذاشته بودند و در مقابل ناسیونالیستها موضع منفعل داشتند. تمرکز فعالیتهای آنها در این مناطق ، سازماندهی اعتراضات بر علیه فرستادن کارگرها به مراکش بود و توجهی به بعد مبارزات مردم اسپانیا بر علیه حکومت اسپانیا نداشتند. دیدگاه انارشیستها در انزمان این بود که “غیر سیاسی” بمانند که در عمل انها را یا کاملا حنثی می کرد در مقابل مبارزات مردم اسپانیا یا گرایشات اغتشاش گرایانه و ماجراجوئی بی سرانجام را دامن می زد. آنارشیستها در اینجا نقش مخربی در روند جمهوریخواهی اسپانیا ایفا کردند که در نهایت به تقویت جناح راست جمهوریخواهی می انجامید.

در ماه ژانویه ۱۹۳۱آنارشیستها تهاجم خود برای تسخیر منطقه آلتولیوبرگات در کاتلونیا را آغاز کردند که توسط ارتش حکومت اسپانیا سرکوب شد. در ژانویه ۱۹۳۳ فراخوان تسخیر مناطقی در کاتالونیا، والسینا و مناطقی از اندالوزیا را صادر کردند (در حمایت از کارگران راه آهن) و مجددا توسط حکومت اسپانیا سرکوب گردیدند. ارتش اسپانیا در این دوره براحتی حرکتهای انارشیستها را در هم می کوبید چرا که این حرکات حمایتی از جامعه نداشتند.

 سزار لورنزو ، پسر سکرتر سراسری سی ان تی می گوید” سازماندهی سی ان تی –اف ای آی اینقدر به هم ریخته بود که امکان یک اقدام هماهنگ را غیر ممکن کرده بود. هر کس در سی ان تی یکجور حرف می زد، اشتراکی در مورد مفهوم خودگردانی وجود نداشت. هر تصمیم باید از سلسله مراتب بحثهای بی پایان عبور می کرد و هیچکس مسئولیت را به عهده نمی گرفت”

فردریک انگلس در مورد نقش حامیان آنارشیست بوخارین در “جنبش اشغال اسپانیا در سال ۱۸۷۳ می گوید:

“چیزی از به اصطلاح “اصول آنارشیزم گروه های خودگردان” نمی ماند بجز گروهکهای تجزیه شده و متلاشی شده انقلابی که حکومت را قادر می کند، شهر به شهر و با تعدادی معدود از سربازان ، به قائله آنارشیستها پایان دهند.”

آنارشیستهای اسپانیا نه تنها متدهای سکتاریستی “اشغال” را تبلیغ می کردند بلکه مخالفین خود را مرتب متهم می کردند که “با سیستم هستند”. در سال ۱۹۳۳، اف آی آی (سازمان آنارشیستی متحد سی ان تی) رسما اعلام کرد که “آنها که با ما در جنبشهای اشغال مسلحانه همراه نیستند، همه خائن هستند!”

هفته بعد از حرکتهای آنارشیستها در ماه ژانویه ۱۹۳۳، دهکده کوچکی بنام کاساس ، شورش کرد و زمینهای مالکان را آزاد نمود و اعلام کرد که می خواهد “جامعه آزاد” و خودگردان بسازد.حکومت ، نیروهای نظامیش را فرستاد و صدها نفر را کشتار کرد. عکس های این قتل عام منتشر شد و حکومت “جمهوریخواه” را زیر فشار قرار داد. در مقابل، تاکتیک “اشغال” ضربه بزرگی به رشد آنارشیزم در اسپانیا زد. حکومت همه جا تبلیغ می کرد که آنارشیستها مخالف آن هستند و جز خونریزی و بربریت نمی آفرینند.زیر چتر این تبلیغات، هزاران فعال اتحادیه های کارگری هم دستگیر شدند. همانطور که بوکچین در موضوع تاریخ انارشیزم در اسپانیا می گوید:”آنارشیزم با اتخاذ تاکتیکهای تروریستی از یکسو و حرکتهای ماجراجویانه از سوی دیگر عامل مهم تحلیل بردن انگیزه انقلابی مردم بود.”

متعاقب قتل عام منطقه کاساس، احزاب راست هم ساکت ننشستند، آنها هم با انتشار اخبار قتل عام تلاش کردند حکومت متزلزل اسپانیا را از موضع راست زیر فشار قرار دهند و در نبود یک گرایش محکم چپ و کمونیستی به سمت تسخیر کامل قدرت بخزند.

در این مقطع، سی ان تی (بزرگترین سازمان آنارشیستی اسپانیا) شعار می داد که “کارگران رای ندهید!”، “صندقهای رای را بشکنید و کله های ناظران رای گیریها و کاندیدهای انتخاباتی را نشانه بگیرید!” زمانی که انتخابات اسپانیا در سال ۱۹۳۳ انجام شد، راست دست بالا را پیدا کرد و آغاز دورانی که به “دو سال سیاه” نامیده شد شروع گردید.

خلاصه و نتیجه گیری:

بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ ، آنارشیستها بر بستر یک انقلاب ضد فئودالی بر علیه حکومت ارتجاعی سطلنتی اسپانیا که به جکومت جمهوری انجامید، عروج کردند.ریشه هاشان بیشتر جنبش دهقانی و کارگرهای تازه به شهرها کشیده شده بود.تاتکتیهاشان، دوری از نیروهای دیگر سیاسی، تحریم انتخابات، شورشهای نظامی برای اشغال مناطق “آزاد شده” و تمرین خودگردانی بود.این تلاشها بطور منظم سرکوب می شد چرا که به اندازه کافی در میان مردم اسپانیا حمایت نمی شد.حکومت لرزان اسپانیا با ارتشش براحتی این شورشها را سرکوب می کرد. نظام درونی نظری انارشیزم حتی مانع این بود که سی ان تی و رهبرانش بتوانند یک حرکت سازمانیافته بوجود آوردند.حتی درونشان “آنارشیزم” حاکم بود و هرجی و مرج اعمال مدیریت ریشه اش از ایدئولوژی متناقض آنارشیستی بود. این سری بحثها در مورد تاریخ اسپانیا و آنارشیزم را پی می گیریم و مورد بمورد گلکاریهای آنارشیستها را نشان می دهیم.

منابع دیگر:

(۱)آنارشیزم در جریان جنگهای داخلی اسپانیا(سوسیالیزم بین الملل)

http://www.isreview.org/issues/24/anarchists_spain.shtml

(۲)اسپانیای ۱۹۳۶ و آنارشیزم(لیب کام)

https://libcom.org/history/spain-1936-end-anarchist-syndicalsim-subversion

(۳)نگاهی به آنارشیزم اسپانیا(موری بوکچین)

http://www.marxists.org/archive/bookchin/1973/09/reflections.htm

(۴)آرشیو نقدها به آنارشیزم( آپدیت ۱۶ آوریل ۲۰۱۴)

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۴/۶۲۵-آرشیو-نقدها-به-آنارشیزم-آپدیت-۱۶-آوریل-۲۰۱۴