تحکیم حزبیت:از نظریه تا عمل

مجموعه ی مباحثی که در حول سازمان و تشکیلات کمونیستی در دوره های مختلف حیات حزبی طرح و مورد مداقه و جدال های قلمی و اندیشگی قرار می گیرد،به نظر ما از اهمیت،ضرورت و مطلوبیت اساسی برخوردار است.این مباحث البته در صورتی می تواند در جریان عملکرد ها و سوخت و سازهای درون تشکیلاتی مفید و کارساز واقع گردد که از منظری و در چارچوبه ای از کنش ها و واکنش های عملی و در متن مبارزه هر روزه ی طبقه ی کارگر و فعالین کارگری و کمونیست ها نگریسته شود و با توجه به این مناسبات مورد حلاجی و کنگاش قرار گیرد.در غیر این صورت ،بازترین و گسترده ترین مباحث در صورتی که از این منظر و چشم انداز نگاه نشود ،در فرایند خود به مباحثی ذهنی و انتزاعی تبدیل می گردد که علاوه بر این که هیچ سودی برای مبارزان و فعالان جنبش کارگری در بر ندارد بلکه از آن بدتر،با حلقات رو به گسترشی از قیودات،موانع و بندهای به اصطلاح سازمانی مواجه می گردیم که به سرعت به بوروکراسی حزبی انجامیده و بر سر راه اصول اساسی خودرهایی پرولتاریا و آزادی از یوغ بندگی و اسارت نظم کهنه و ارتجاعی،سدها و حصارهایی صدچندان ایجاد می کند که رهایی از آن ها اگراز رهایی از هر نظم بوژوایی دیگر سخت تر نباشد،آسان تر هم نیست.

در این نوشته ما می کوشیم به سرعت و از سر نیازی که هم اکنون در این مباحث به پیش کشیده شده است،روش طرح و بسط مساله را به صورتی که به نظر ما صحیح و اصولی می رسد،با خوانندگان خود در میان گذاریم و صحت و سقم این خطوط را در پرتو چشم اندازی که در بالا اشاره گردید،مورد مداقه قرار دهیم.

سازمان و تشکیلات حزبی و به تعبیری که هم اکنون مورد برخی مباحثات قرار گرفته و از آن به عنوان تحکیم حزبیت نام برده می شود،با سه جنبه و پرسش ابتدایی و بدیهی روبه رو است:

تحکیم حزبیت چیست؟تحکیم حزبیت چرا لازم است؟پس بنابراین چگونه تامین می گردد؟

اگر بحث را از این جا آغاز کنیم به نظر ما از جای درستی وارد نشده ایم.چون به هر میزان که در اطراف این پرسش ها کنگاش کنیم،از یک مساله ی اساسی تر و مقدماتی تر ،بی آن که به آن پرداخته باشیم و نسبت به اهمیت و اصولیت آن عمیق شده باشیم،عبور کرده ایم و به زودی در انبوهی از ساز و کارهای صرفا تشکیلاتی و از همین رو،بوروکراتیک در غلطیده ایم که راه برون رفت از آن به سختی امکان پذیر است.

پرسش های آغازین و لذا اساسی تر به نظر ما این است که ما تشکیلات را برای چه کاری لازم داریم؟با این تشکیلات قرار است که در عرصه ی عمل به چه کارهایی بپردازیم و در چه عرصه هایی و به چه اشکالی عمل خواهیم کرد؟با چه نیروهایی و از کدام دست از توده ها سروکار خواهیم داشت و مضمون و هدف های عملیاتی و مبارزاتی ما از چه قرار هستند؟و انبوهی از پرسش های دیگر که در عین بداهت ،در صورتی که بخواهیم نه به صورت کلی و انتزاعی بلکه به طور مشخص،عینی و حقیقی پاسخ دهیم تاکه بتوانیم پراتیک خودرا بهبود بخشیده و امر انقلابی و تاریخی خودرا در راستای منافع طبقاتی کارگران – چون سوسیالیست هستیم-بهتر و مستحکم تر و استوارتر به پیش بریم،بایستی خیلی صریح و شفاف در پیش خود بگذاریم و به آن ها پاسخ های حتی الامکان دقیق و قابل فهمی بدهیم.

تشکیلات و به طور کلی هر نهاد سازمانی و کنشگری دیگری که در عرصه ی نظام سرمایه داری وارد جدال های معین اقتصادی سیاسی و امثال آن می گردد،به منظور تحقق هدف های معین و تعریف شده ای پایه ریزی می گردد؛رشد کرده و تحول می یابد و نیروهای خود را به تناسب کارگردی که در پیش پای خود گذارده است،جمع آوری کرده و به حرکت در می آورد.این پیش فرض و گزاره را اکنون به یک حزب کمونیستی که به میزان معینی در میان توده ها و طبقه ی کارگر نفوذ دارد و از پیشینه قابل اتکا و ارزشمندی برخوردار است،یعنی حزب ما،تعمیم می دهیم.در بحث فعلی به ویژه ما به آن بخش از کار و سازمان حزبی می پردازیم که بنا به ضرورت زمانه،و در یک فرایند چند ساله در خارج کشور،یعنی به طور واقعی در خارج از طبقه خود،در بیرون از شمار ملیونی و تلاشگر و مبارز کارگران ایران مستقر گردیده و در مبارزات روزمره و جدال طبقاتی ای که هم اکنون میان آنان با حاکمان اسلامی سرمایه و بوژوازی فاسد و منحط در جریان است،شرکت مستقیمی ندارد.ما بعدا نشان می دهیم که به طور غیر مستقیم نیز این بخش از تشکیلات ،از کارگردها،توانایی هاو انجام وظایف خود باز ایستاده است و در چنبره ای از شرایط بازدارنده و مفروضات بی سرانجام ،علیرغم تمام موقعیت های مناسبی که این مجموعه در درون و بیرون حزب از آن برخوردار است،در جا می زند.

بخش خارج حزب به طور معمول با این سوال مواجه می شود که آیا مبارزه و تشکیلاتی را که دنبال می کند از چه مضمونی برخوردار است.آیا خارج نیز بخشی از جبهه ی نبرد ما علیه سرمایه داری و رژیم اسلامی است و لذا و به همین صورت مبارزه ی ما بخشی لاینفک از مبارزه اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی کارگران و مردم زجر دیده ی ایران علیه هیات حاکمه است؟یا این که خیر ؛مبارزه ی ما به هیچ روی در مدار و عرصه ی واقعی و عینی مبارزاتی که هم اکنون در داخل کشور در جریان است قرار ندارد .پشت جبهه ی آن است و هم چنان که در خط مشی حزبی ما نیز بر آن تاکید گردیده ،تشکیلات خارج می کوشد که اولا وضعیت و موقعیت و واقعیت های داخل کشور و در راس آن مبارزات و اعتراضات کارگری جاری در داخل را در سطح خارج منعکس نماید و متقابلا حمایت و پشتیبانی نیروهای مترقی و آزادی خواه درون این کشورهارا به هر میزان که امکان پذیر باشد جلب و جذب نماید؟

به عقیده ی ما هردوی این گرایش ها و بینش ها و برداشت ها بر پاره ای از وظایف و مسئولیت های فعالان حزبی و به طور کلی سازمان های حزبی در خارج کشور تاکید می کند که به طور واقعی و اصولی درست است.مساله و مشکل این جاست که اگر این درک ها را در جایگاه واقعی خود قرار ندهیم به درکی خرده کارانه،تقلیل گرایانه و لاجرم کم اثر و ناپایدار در روند مبارزه توده های کارگر و زحمتکش ایران در می غلطیم که در عرصه ی عمل چیزی جز سکتاریسم و اکسیونیسم نیست.دو عارضه ای که دوروی یک سکه بوده و دهه های طولانی است که دامان جنبش چپ و کارگری مارا رها نکرده است.دوعارضه ی سبک کاری و تاکتیکی که طبعا از یک بینش محدود طبقاتی ناشی گردیده و در نهایت تاثیرات اندکی بر روی جبهه های اساسی نبرد طبقاتی کارگران و بورژوازی می گذارد.در دنباله بحث ما به طور اثباتی می کوشیم مبانی تحکیم حزبیت را در دو عرصه نظری و پراتیکی تشریح کرده و تا آن جایی که در لحظه کنونی ضرورت های پراتیکی و عمل انقلابی به ما گوشزد می کند،بحث را گسترش دهیم.توجه رفقای علاقمند را به مطالعه ی  سلسله نوشته هایی که تحت عنوان “یک گام به پیش”  هم اکنون در نشریات و سایت های وابسته به حزب در ج می گردد،جلب می نماییم.

الف)مبانی نظری :

هر تشکل و حزب سیاسی جدی و مداخله گر در روند مبارزه طبقاتی درگیر در جامعه،الزاما بر یک مجموعه ای از مفروضات،باورها،برنامه ها و نقشه های تاکتیکی و استراتژیکی پایه گذاری می شود ؛این مجموعه ی نظری آغازین را راهنمای عمل خود قرار می دهد و منطقا در عرصه پراتیکی و در جریان مبارزات روزمره به اصلاح و تصحیح موارد نادرست و بی فایده و زیان بخش این مجموعه نظری می پردازد و از طریق انتقاد و انتقاد از خود و جریان آزاد نقد و نظر ورزی و ترغیب و تشویق روندهای اندیشه گری و تفکر و گفت و شنود به ارتقای سطح نظری و لاجرم به اعتلای سطح پراتیکی کارورزان و مبارزان و فعالان حزبی و رهروان و مخاطبان خود پیش روی می کند.این یک فرایند بدیهی، دایمی ، گریز ناپذیر و توقف نشدنی است.هر جریان و عامل و دیدگاهی که این فرایند را به رسمیت نشناسد،و برای تامین و پویایی این فرآیند به هر دلیل و بهانه ای مانع و سد ایجاد کند و بدتر این که سنگ پرانی کند،بایستی از سر راه پویش و زندگی شاداب و تحرک حزبی برداشته شود تا بتواند تشکیلات را در عرصه پراتیکی ،یعنی جریان مداخله گری در مبارزه طبقاتی هر روزه و جاری در جامعه،زنده و پاینده نگهدارد.

با این مقدمه و پیش گزاره می کوشیم در این وجه از زندگی حزبی مبانی نظری ای که هم اکنون و به طرزی عاجل و اجتناب ناپذیر ضرورت آن احساس می شود و از سوی بسیاری از رفقای مبارز ما درک و به پیش کشیده شده است،به طور ایجاز و فشرده مورد بحث قرار دهیم و نظر انتقادی و اصلاحی رفقا را در این زمینه جلب نماییم.

۱ – تحکیم حزبیت و درک از مارکسیسم و سوسیالیسم،آموزش و تربیت کمونیستی

هیچ سازمان و تشکیلات کمونیستی و به همین اعتبار هیچ پراتیک و مبارزه ی کمونیستی نمی تواند به طور پیوسته و مداخله گر و اصولی،وجود داشته باشد مگر این که از پیش و هم چنین به طور مداوم و خستگی ناپذیر ،بر درک ها و آموزه های مارکس و لنین از یک سو و از سوسیالیسم به عنوان یک گذار تاریخی و مادی از سوی دیگر ،پای بفشارد.این تاکید و پافشاری مقدمتا و نیز به طور پیوسته از طریق فرایند آموزش،تربیت کمونیستی،مطالعات جدی و روزانه در کلیه سطوح حزبی و در میان فعالین کارگری و هواداران حزبی تامین می گردد.مارکسیسم یک اعتقاد و نوعی ایدئولوژی نیست که با یک بار پذیرش آن –به هر شکل و شمایلی که در احزاب و سازمان های کمونیستی و کارگری رایج باشد- به یک آیین و مذهب تبدیل گردد.کسانی که فکر می کنند با اعتقاد از پیشی و قلبی به این نظریه،نقد و متدولوژی و دانش مبارزاتی و تحلیلی نائل گردیده اند و یک بار برای همیشه در این کاتگوری غسل تعمید یافته اند،سخت در اشتباه هستند.مارکسیسم ،دانش رهایی طبقه کارگر و جامعه بشری از یوغ هرگونه نظام طبقاتی است.تحلیل مارکس بر تجزیه و تحلیل منظم و علمی و سیستماتیک از نظام سرمایه داری است .این تحلیل از چنان جدیت،استحکام و ژرفشی برخوردار است که بیش از صد سال است هر گونه آلترناتیو و علم بورژوایی و راه حل نوین و پیامبران نوپا در جهان سرمایه داری ،که بخواهد علم آکادمیک و دانش سیاسی و فلسفه وجودی بورژوازی را به طور موقت از غرقاب نیستی نجات دهد ،بایستی اولا بخش هایی از نقد ریشه ای و بنیان کن مارکس از نظام سرمایه داری را بپذیرد،بخش های دیگری از آن را در پوششی از تفکر و نظریه ی صرف و بی خطر و آکادمیستی پنهان نماید و از همه مهم تر بر تجربه های شکست جنبش کمونیستی در سراسر جهان به اصطلاح کمونیستی و به طور عمده در پهنه ی دنیای رویزیونیسم مدرن و استالینیسم و عاقبت فروپاشی آن تاکید نماید و در نهایت آموزه ها و رهیافت ها و نتیجه گیری های کم رمق ،موقتی، خردنگرانه و بازاری خودرا با شور و هیجان و از طریق نهادهای گوناگون ارتباطی،دانشگاهی ،آوازه گری و سامانه های سیاسی خود به مصرف رساند.بدیهی است هم چنان که بورژوازی در تمام تاریخ مشعشع خود به ما نشان داده،در هر جا و در هر زمانی که این تمهیدات ایدئولوژیک و علمی در راه اندازی و کارسازی نظام موفق نگردیده و با موج عظیم مبارزه توده ها مواجه گردیده،از توسل به خشونت و سرکوب لحظه ای تردید به خود راه نداده است.

آموزش مارکسیسم به طور منظم و پیوسته و جدی ،بایستی از سوی حزب کمونیستی و کارگری جدی و مداخله گر،پی گرفته شود و برای تامین این امر شکل ها،ابزارها و تمهیدات مختلف و منعطفی را متناسب با امکانات،سطوح مختلف تشکیلاتی،آمادگی افراد،میزان مسئولیت ها و وظایف و اختیارات و جایگاه هر فرد در تشکیلات،و معیارهای دیگری،برنامه ریزی نماید.درک های مختلف و چشم اندازها و نگره های متفاوتی که الزاما در میان افراد وجود دارد بایستی به روی دایره ریخته شود و در جهت رسیدن به در ک های حتی الامکان نزدیک به هم و با شک و ابهام کم تر،تلاش شود.بایستی مقوله های اساسی  نظریه مارکس و لنین و آلترناتیو سوسیالیستی و جامعه ی کمونیستی ،شناسایی و نسبت به رسدن به درک های روشن و منسجم و منظم از این مقوله ها کار شود.کار و سرمایه،چگونگی کارکرد نظام سرمایه و پروسه ارزش افزایی سرمایه،استثمار کار،مبارزه ی طبقاتی،حکومت کارگری،لغو کارمزدی،ماتریالیسم تاریخی،نظریه دیالکتیکی و مقوله های دیگری که هر کارگر کمونیست و هر فعال جنبش کمونیستی به اعتبار آن خودرا کمونیست و مارکسیست می نامد،بایستی دقیقا و به طور پیگیرانه و با صبر و حوصله آموخته شود .

از این جا اهمیت کار ترویجی و کادر سازی در میان تشکیلات و پرورش کادرهای مبلغ و مروج روشن می گردد.اگر در حال حاضر نشریه تئوریک ما از سر اجبار و عادت منتشر می گردد و گذشته از اسناد حزبی تقریبا هیچ نوشته ی ارزشمند و به درد به خوری در آن نیست،اگر در سایت های حزبی ما نوشته ها اساسا به مباحث سیاسی روز و در شکل تبلیغی اختصاص دارد،و اگر در نشریه و ارگان سیاسی حزب نیز چیزی بیشتر از آن چه که در سایت های ما آمده،مشاهده نمی شود،بی آن که در اهمیت و ضرورت و لزوم این بخش از کارها و وظایف حزبی ذره ای تردید وجود داشته باشد ،مستقیما و دقیقا ناشی از فراموش کردن و بی توجهی و اهمیت ندادن به امر ترویج آموزه های مارکسیسم-و در پیش ما مارکسیسم انقلابی-از سوی ارگان های مسئول و هم چنین احساس بی نیازی و به همان اندازه فراموش کاری اعضا و هواداران حزب از این ضرورت و عامل حیاتی در تداوم و پایداری و استواری مبارزه و پیکار کمونیستی و کارگری است.”بالا” و “پایین” به یک اندازه مسئول این “فراموش کاری” هستند.

خلاصه کنیم: تا در ک واحد و نزدیک به هم در باره ی مهم ترین مقوله های تئوری مارکسیستی در میان اعضا و هواداران حزب وجود نداشته باشد ،صحبت کردن از تحکیم حزبیت و انسجام حزبی ،بی معنا و وقت گذراندن و آب در هاون ساییدن است.

۲ – سبک کار کمونیستی در مقابل سبک کار خرده بورژوایی که خودرا امروزه عمدتا به صورت اکسیونیسم نشان می دهد.

هر خط مشی حزبی بایستی به طور شایسته و کارساز در میان کارگران و فعالان جنبش کارگری پخش و ترویج گردد؛به این هدف که با اعتبار بخشی و پذیرش نسبی آن توسط توده ی کارگری تبدیل به امر مبارزاتی آنان گردد.ما این روند را صرفا به این منظور دنبال می کنیم که امر مبارزه برای تحقق رهایی کار را مستقیما و بلاواسطه ،امر و وظیفه و در توان خود طبقه کارگر می دانیم و هیچ مبارزه ای را در خارج از مدار مبارزه ی طبقاتی کارگران نمی توانیم کارساز و دارای نتایج پایدار و تعیین کننده بدانیم.آری تئوری زمانی که توسط توده ها پذیرفته شود ،خود به یک امر مادی تبدیل گردیده و بنابراین در عینیت مبارزه جاری به طور واقعی خودرا نشان می دهد.این روند و استنتاج از پراکسیس پرولتری ،در یک مجموعه استراتژیکی بازنموده می شود که همانا سبک کار کمونیستی و کارگری در مقابل سایر سبک کارهایی است که همواره در حاشیه جنبش کارگری پرسه زده و در جا می زند ؛اما علی رغم ماهیت بعضا انقلابی آن ،نمی تواند در خدمت این جنبش باشد.اکسیونیسم یکی از جلوه های بارز و ماندگار سبک کار غیر کارگری ،جدای از طبقه و مستقل از سوخت و سازهای جنبش کارگری است که به طور مستقیم از یک امر ریشه ای تری که برای همه ی ما آشناست و آن را به شکل و جوهره سکتاریسم-که به درستی به فرقه گرایی تعبیر شده- شناخته ایم ،مشتق گردیده است.

مبارزه به صورت یک امر اکسیونیستی صرف تقلیل دادن و بنابراین به حرکت در آوردن کمیت صرف سازمانی را هدف دانستن،فراموش کردن عرصه ها و جبهه های واقعی و عینی نبرد طبقاتی و عدم شناخت از این عرصه ها،ناتوانی در امر آمیختگی با این عرصه ها و پاسخ دهی عملی و تاثیر گذار بر وظایف جاری آن،خرده کاری و تاکید و گردآوری و تحرک اکسیونی صرفا در درون حلقه های سازمانی و محدودکردن و به زنجیر کشیدن این مبارزات در حصارهای تنگ و بسته سازمانی و حزبی،موازی کاری و تداوم عمل انقلابی در بیرون از توده ها و کارگران و تئوریزه کردن این دوری و بی ربطی به عقب ماندگی توده ها ،سلطه ی شرایط پلیسی و بازدارنده ،پراکندگی و عدم وحدت و همکاری در میان سازمان های چپ و مدافع کارگران و امثالهم و نیز بهانه کردن و تاکید یک جانبه و انتزاعی و ذهنی به “پرنسیب های سازمانی”خود انگاشته و ده ها نمود عملی و عینی دیگر که در نهایت خود را به صورت یک سبک کار جان سخت،دیرپا و تکراری ،یعنی سبک کار غیر کارگری،اکسیونیستی،فرقه گرایانه و غیر طبقاتی بازنمون می کند ،از اهم جنبه های  سبک کاری است که هم چنان به عنوان یک مانع و عامل اساسی و استراتژیک ،مبارزات و جان فشانی های چند نسل از مارکسیست ها و پیشروان جنبش کارگری را بی آن که دستاورد قابل اتکایی داشته باشد ،بر باد داده است.چنان سبک کاری که پیش تر ما آن را به نام پوپولیسم در عرصه ی تئوری نقد و محکوم کردیم ،اما هرگز نتوانستیم در عرصه ی سبک کاری ،گامی فراتر از آن سبک کار پوپولیستی ،برداریم و سازمان های حزبی را در این جهت متحول نماییم.تجربه نشان داد که جریانات دیگری که همزاد و هم ریشه با سنت های مارکسیسم انقلابی بوده و در نقد پوپولیسم بسیار جدی و پیش رو بودند نیز نتوانستند بر این معضل سیک کاری پیروز شوند.دلایل این شکست در این جا مورد نظر ما نیست و می توان در این باره به بحث و گفتگوی لازم و ضروری پرداخت.

بنابراین تا آن جا که به تحکیم حزبیت مربوط می گردد،با توجه به چشم اندازی که برای یک سازمان کمونیستی و کارگری به طور بسیار فشرده و اجمالی طرح گردید،بایستی بتواند تلاش گسترده و کارساز و نوآورانه ای را در عرصه ی سبک کاری و در کلیه سطوح سازمانی و جنبشی و پراتیکی به پیش برد.در غیر این صورت بهترین نقشه های سازمانی که در جای خود می توانند سودمند واقع گردد ،در غیاب یک سبک کار توده ای،کارگری و کمونیستی،نسخه های نقش بر دیوار و عاطل و بی اثر باقی می مانند.

۳ – پراکسیس و رابطه ی میان تئوری و پراتیک:

به نظر ما سوسیالیسم ،محصول بلافصل جنبش کارگری است و سوسیالیسم علمی-اگر لازم به تاکید بر آن در مقابل انواع سوسیالیسم های غیرکارگری و تخیلی و بورژوایی و خرده بورژوایی باشد- نتیجه نقد دوران ساز و تعیین کننده و ژرف مارکس و انگلس از شیوه تولید سرمایه داری می باشد.اما غرض ما از بیان این گزاره بدیهی ،اشاره به یک استنتاج نظری بسیار رایج در پیش بخش بزرگی از جنبش چپ ما است و آن تکرار یک جانبه و سهل انگارانه از این گفته ی لنین در کتاب چه باید کرد است که گویا کارگران در جنبش خود-که به طور معمول در پیش لنین و سوسیال دموکراسی آن مقطع از جنبش کارگری روسیه موسوم به جنبش خود به خودی و یا خودانگیخته  کارگران بود-تنها و در عالی ترین شکل آگاهی طبقاتی خود می تواند یک آگاهی صرفا تردیونیونی –یعنی صنفی و اقتصادی-باشد.لذا سوسیالیسم که خود ساخته و پرداخته اذهان دانشمندان علوم اقتصاد و سیاست و متفکران عرصه فلسفه است بایستی توسط روشنفکران – که همان انقلابیون حرفه ای هستند – به میان کارگران برده شود.حزب نیز خود محصول سازمان یابی در درجه اول این انقلابیون و سپس کارگران انقلابی و سوسیالیست است.

این سخن لنین در کتاب “چه باید کرد؟”منتشره در ۱۹۰۲ که پس از تلاش های ناموفق سازمان های سوسیال دموکراتیک روسیه برای متحد شدن در ژوئن ۱۹۰۱ ،آمده است و مبتنی بر یک برداشت محدود و مشروط از سخن کائوتسکی-موسوم به پاپ سوسیال دموکراسی آن دوره-است،تا همین اواخر استنباط محوری از پروسه تشکیل حزب و سازمان یابی سوسیالیستی کارگری  اغلب گرایش های درون جنبش کمونیستی مارا تشکیل می داده است . به دلایل و قرائن گوناگون می توانیم ادعا کنیم که هم چنان این درک انحرافی از یک سخن مشروط و مشخص لنین که متعلق به یک دوره بسیار کوتاه از حیات حزبی سوسیال دموکراسی روسیه آن زمان است،و تنها در کتاب مذکور آمده و تا آن جا که به خاطر داریم، هیچ گاه در نوشته های بعدی لنین تکرار نگردیده است،هم چنان پایه و مایه سبک کاری،بینشی و نقشه سازمانی آنان را تشکیل می دهد.

این مقدمه چه ارتباطی با بحث تحکیم حزبیت دارد و ما جایگاه بحث حزبیت را چرا به مفهوم پراکسیس مرتبط دانسته ایم؟

روشن است که هر یک از این مقوله ها و یا به طور کلی هر مقوله ی دیگری را مستقلا و بی رابط با هستی و زمینه ی پراتیکی و عملی می توان مورد بحث و گفتگو قرار داد.غرض ما در این جا صرفا تاکید براین نکته کلیدی و ظریف است که این دو مقوله به طور عمقی و پنهان با یکدیگر مربوطند،بی آن که در ابتدا این گونه به نظر آید.به طور موجز می کوشیم همین نکته را بیان کنیم.

به نظر می رسد آن چه که را بطه ی دیالکتیکی میان نظریه و عمل را با این درجه از ابهام و سختی مواجه ساخته و درک و استنتاج تحلیل گر و فعال حزبی را با مشکلی به نام تقدم یکی بر دیگری و انتخاب میان یکی از این دو به عنوان علت و مقدمه و دیگری را الزاما به عنوان نتیجه ،مواجه ساخته ،عینا در رابطه میان سوسیالیسم و امر مبارزه طبقاتی کارگران،میان آگاهی طبقاتی و سوسیالیسم علمی نیز تکرار می شود.این نکته اخیر ،همان معضلی است که در بالا و در ارجاع نسل های مختلف کمونیست ها به “چه باید کرد؟” لنین،نشان داده شد.به این ترتیب که اگر جنبش کارگری را به عنوان یک جنبش خودانگیخته،صرفا اقتصادی ، روزمره و نزدیک بینانه و یک موقعیت عینی در نظر آوریم ،از آن جا که سوسیالیسم علمی را علی الظاهر در یک فرایند علمی و دانشورانه و لذا در حیطه و در امکان محقق و دانشمند بورژوا و در موقعیت ذهنی ممتاز درک کرده و مشاهد نموده ایم،تگلیف این سطح از بحث نیز خود به خود روشن می شود و آن ضرورت انتقال سوسیالیسم توسط فعالان و مبارزان حزبی و سازمان انقلابیون حرفه ای در میان توده های کارگر است تا آنان را از موقعیت ایستا و دایره بسته مبارزه صنفی، محدود و پراکنده آزاد ساخته و امر سوسیالیسم را ضرورتا در پیش پای فعالان و مبارزان کارگری قرار دهد.جمع بست نظرات لنین به عنوان یک اصل راهنما،تبدیل یک برداشت مشخص از تحول و چگونگی رشد و توسعه سوسیال دموکراسی در میان کارگران روس به عنوان یک اصل عام و تسری دادن آن به کلیه جنبش های کارگری و کمونیستی در دیگر جاها،به هیچ روی با برخورد فعال و خلاق به مارکس و لنین شباهتی ندارد.تفکیک اصول عام مارکسی از اصولی که دستخوش تحول تاریخی می گردند و شرایط عملکرد خودرا از دست می دهند،از اولین درس های مارکس و لنین به ما می باشد.آن چه که برای دوران مارکس،لنین و دوره های بعدتر اموری مشخص بودند اکنون نیز ضرورتا نمی توانند برای ما هم اموری مشخص باشند.برای نمونه امر تشکیل حزب طبقه کارگر،امپریالیسم و سازوکار اقتصادی آن ،رابطه ی میان مافوق سود امپریالیستی و پیدایش اشرافیت کارگری در میان کارگران کشورهای متروپل،انتقال دامنه انقلابات کارگری به کشورهای پیرامونی،و غیره آن گونه که از ابتدای قرن بیستم برای لنین،تروتسکی،رزالوکزامبورگ و دیگر مارکسیست های به اصطلاح ارتدکسال مطرح گردید ،نمی توانست در شرایط تاریخی قرن پیش تر یعنی دورانی که مارکس و انگلس می زیستند،طرح و حل گردند.هم چنانکه در لحظه کنونی مثلا آن گونه که مسائل ملی و مبارزات ضداستعماری از ابتدای قرن بیستم و سراسر دورانی که تا همین اواخر مثلا تا مقطع شکسته شدن آخرین حلقات زنجیره استعماری در آسیای جنوب شرقی و افریقا در حدود دهه هفتاد میلادی از اهمیت فوق العاده ای در میان کمونیست ها و جنبش کارگری کشورهای پیرامونی،تحت ستم امپریالیستی و مشخصا تحت استعمار کهن ،برخوردار بود،اینک از این درجه اهیت به هیچ وجه برخوردار نیست و مساله از لحاظ مضمون انقلاب و تکالیفی که حل آن ها توسط توده های کارگران انقلابی این کشورهابه پیش کشیده شده است،تا اندازه های زیادی تغییر یافته است.

جایگاه رابطه میان این گونه ترازبندی میان دو مقوله ی در بحث تحکیم حزبیت از آن جا ناشی می شود که ما این دو دسته مفاهیم را چگونه درک می کنیم و مهم تر آن که نسبت آن ها را با یکدیگر چگونه تصور می نماییم.

ما به آن استنباطی نظر داریم که تحکیم حزبیت را در آمیختگی و هم زمانی و هم آیی و تاثیر متقابل دایمی آگاهی سوسیالیستی و “جنبش خود به خودی” می داند.معتقدیم که هیچ جنبش خود به خودی وجود ندارد مگر این که با سطح و عمق معین و مشخصی از آگاهی طبقاتی مربوط نباشد.ابتدایی ترین شکل مبارزه با درخواست جزئی ترین مطالبه کارگری با دامنه ی معینی از آگاهی و نگرش طبقاتی،گیریم بسیار پراکنده و جزئی و ناکافی،مربوط است.

رابطه ی عین و ذهن،امور عینی و امور ذهنی نیز به همین قرار است.جزئی ترین ذهنیت و به اصلاح فهم و به طور کلی قوای فاهمه،متکی به داده های عینی و حسی است.این که این نسبت تا کجا و به چه سطحی از تقابل می رسند طبعا به مقوله علم و چگونگی سازواره علمی هر درک و فهمی مربوط می گردد که در این جا موضوع بحث ما نیست.

در امر تحکیم حزبیت استنتاج فوق به این نتیجه گیری می رسد که در امز سازمان دهی ،هیچ گونه امز از پیشی و طرح واره ای که به طور صرفا ذهنی و بی نظر داشت واقعیت ها،الزامات و ضرورت هایی که لحظه ی کنونی بر عهده ما گذارده است ،حقیقتی در بر ندارد و دستاوردی نخواهد داشت.به طور معکوس – و این در موقعیت حاضر از اهمیت بیشتری برخوردار است- اگر واقعیت ها و شرایط عینی به طور کلی وظایف مشخص و معینی را بر عهده ما می گذارد،شانه خالی کردن از انجام این وظایف،بر هیچ چیز دیگری جز عقب ماندگی امر آگاهی از “جنبش خود به خودی” معنا ندارد و در مدار مبارزه طبقاتی کارگران و پیش روان طبقه ،این وضعیت مستقیما به بی ربطی،بی عملی و گسست آن حزب و تشکیلاتی است که از “بد روزگار” دچار هم چون وضعیتی گردیده است.

بنابر این ملاحظات،درک ما از پراکسیس به این معنا است که حزب و سازمان حزبی  به عنوان محمل و نهادی که در موقعیت کنش و واکنش با جنبش کارگری قرار گرفته،تا زمانی قادر به حفظ خود و انجام کارکرد ویژه بنا به تعریفی که از خود بعمل آورده ،خواهد بود که مستقیما و به طور دایمی در مناسبات و ارتباطات هم چند،دایمی و نزدیک با جنبش مزبور باشد.از آن نیرو بگیرد و به آن نیرو بدهد و تمامی الزامات،وظایف،تکالیف و ضرورت هایی که ناشی از این موقعیت است را درک کرده و بدون تلف کردن وقت ،به هر میزان که می تواند در جهت فعلیت بخشیدن به آن ها بکوشد.در غیر این صورت،تشکیلاتی که با کوهی از ضرورت ها و تکالیف پیش پای خود مواجه بوده –و این ضرورت بنا به فرض سوسیالیست بودن و کارگری بودن آن تشکیلات تعریف می گردد- اما از انجام آن ها خودداری ورزیده برهیچ چیز دیگری منسوب نمی گردد، جز عدم آمادگی ذهنی و به همان میزان عقب ماندگی از “جنبش خود به خودی”طبقه کارگر ی که در یک حوزه جغرافیایی معینی در حال زیست و مبارزه است و تشکیلات مزبور خود را به آن حوزه جغرافیایی منسوب نموده است.

 ب)وظایف عملی و عرصه ی پراتیکی با مضمون و چشم انداز همبستگی جهانی کارگران و انجام وظایف انترناسیونالیستی (مبانی پراتیکی)

با توجه به استنتاجات نظری که در قسمت (الف) تا اندازه ای مورد بحث و تحلیل قرار گرفت ،اکنون می توانیم خطوط و محورها و به طور کلی استراتژی حزبی در عرصه کار بین الملل را ترسیم نماییم.برای این منظور شایسته دیدیم مضمون و متن قطعنامه پیشنهادی به کنگره یازدهم حزب را که متاسفانه  حتی فرصت طرح و بررسی به آن داده نشد ،در این جا تکرار نماییم و امیدوار باشیم علاوه بر ادای یک تکلیف کمونیستی و کارگری در عرصه کار بین الملل،توجه علاقمندان و فعالان جنبش کارگری و عناصر سوسیالیست را به آن جلب نماییم و پرتو تازه ای بر گستره و افق وظایف و تکالیف و ضرورت هایی که بر دوش تک تک ما کمونیست ها سنگینی می کند،بیفکنیم.

قطعنامه در باره ی کار مشترک با تشکل های سیاسی و اجتماعی سایر ملت ها و کشورهای مقیم

نظر به ضرورت و اهمیت همبستگی و اتحاد عمل و مبارزه مشترک کارگران و توده های زحمتکش منطقه ی خاورمیانه و آسیای میانه (مرکزی)،و وجود پیشینه و مناسبات گسترده ملی ،قومی ،فرهنگی،تاریخی و مهاجرت های دایمی و جا به جایی های بزرگ جمعیتی در گرداگرد کشور؛

هم چنین با تاکید بر ضرورت گسترش جنبش طبقاتی میان این ملیت ها و نقش مهمی که جغرافیای سیاسی ایران در مجموعه ی قلمرو سیاسی و جغرافیایی مزبور دارد،تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست ایران اقدامات زیر را به عمل می آورد:

۱ – در کلیه ی کشورهای منطقه و نیز در غرب،تشکل های سیاسی مترقی،چپ ،رادیکال و انقلابی متعلق به پیشروان ،آزادی خواهان و مدافعان جنبش کارگری این کشورها مورد خطاب قرار گرفته و جهت مبارزه ی مشترک در اشکال گوناگون اعتراضی،کارزارهای تبلیغی و سیاسی ،حقوق پناهندگان و مهاجران،حقوق زنان و جوانان و زمینه های دیگری که موجبات عمل و مبارزه ی مشترک را فراهم می آورد،فراخوانده شوند.

۲ – به عنوان بخش جدایی ناپذیر وظایف انترناسیونالیستی و همبستگی جهانی جنبش کارگری ،در هریک از کشورهای اروپایی ،کانادا و آمریکا، احزاب سیاسی مدافع کارگران و سایر گرایشات رادیکال ،چپ و سوسیالیستی این کشورها، به فراخوان همکاری و اتحاد عمل و مبارزه ی مشترک دعوت گردند.

یک بخش مهم از وظایف جاری فعالان حزبی در خارج کشور بایستی معطوف به فراهم آوردن امکانات ،ارتباطات و مناسبات لازم جهت تحقق امر فوق گردد.

۳ – هم چنین اتحادیه ها و سازمان های حرفه ای متعلق به وسیع ترین توده های کارگر و زحمتکش در کشورهای اروپا ،کانادا و آمریکا ،و الزاما رادیکاترین آن ها،بایستی مورد فراخوان حزب قرار گیرند تا به عنوان متحدان و مدافعان جنبش کارگری در ایران و منطقه ،مناسبات معین و یاری های ممکن را با جنبش ما به عمل آورند.

فعالان حزبی خارج کشور بایستی کلیه امکانات ،ارتباطات و پتانسیل های موجود در هر یک از کشورهای مزبور را جهت تحقق امر فوق به کار گیرند و کلیه ی کارزارها و اکسیون ها و مبارزات اعتراضی خود در دفاع از جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان ایران و منطقه را حتی الامکان با هماهنگی و همراهی این تشکل ها به پیش برند.

۴ – توصیه می گردد در ارتباط با تشکل های دموکراتیک ،چپ و رادیکال متعلق به ایرانیان خارج کشور ،که مستقل از احزاب و سازمان های سیاسی فعالیت می کنند،فعالان حزبی در همه ی این تشکل ها فعالانه شرکت داشته و بی آن که هویت کمونیستی و حزبی خودرا پنهان نمایند،با رعایت حقوق دموکراتیک و منش و اهداف حرفه ای و اجتماعی این تشکل ها ،صمیمانه و رفیقانه همکاری و فعالیت نمایند.بدیهی است این امر شرایط مناسب و گسترده ای را برای تبلیغ و و ترویج مواضع عمومی حزب و سبک کار کمونیستی در میان این تشکل ها و از این طریق در میان بخش های گسترده تری از مردم تامین می نماید و در اجتماعی کردن نفوذ حزب تاثیرات معینی را به دنبال دارد.(۱۲ مارس ۲۰۱۳)

خطوط تکمیلی و نیز فشرده مضمون فوق هم چنین می تواند به قرار زیر تراز بندی گردد:

۱ – حضور در عرصه های اجتماعی و کارگری در هر یک از کشورهای خارجی

۲ – تلاش در جهت یافتن هم پیمانان و گرایش های نزدیک به ما در سطح جهانی

۳ – انعکاس مبارزات، اعتراضات و مطالبات کارگران و توده های زحمتکش ایران در کشورهای مقیم

۴ – جلب پشتیبانی و همبستگی با کارگران ایران از سوی نهادها،احزاب و سازمان های کارگری در کشورهای مختلف

۵ – تلاش درجهت سازمان دهی و اتحاد عمل و همبستگی میان مهاجران کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی شامل ترک ها،کردها،عرب ها،افغانی ها ،بلوچ ها و….شرکت در مبارزات و اعتراضات و تجمعات آنان

۶ – جمع آوری کمک مالی برای خانواده ی کارگران زندانی،ایجاد صندوق همبستگی با خانواده های زندانیان سیاسی

۷ – ……

یک بار دیگر بر این مساله تاکید می کنیم که سخن گفتن از تحکیم و انسجام حزبی و تشکیلاتی تنها و صرفا در عرصه پراتیک کارگری و سوسیالیستی معنا پیدا می کند و هر گرایشی در جنبش کارگری و کمونیستی بایستی بتواند استنباط خودرا به طور مشخص در عرصه پراتیکی تعریف و در جهت عمل انقلابی اقدامات لازم را به عمل آورد.معنای مداخله گری،تاثیر گذاری و عمل انقلابی در مبارزه ی روزمره ی طبقه کارگر علیه نظم سرمایه و انواع شیوه غارتگرانه بورژوازی،مختصر و مفید در گرو همین دو حرف است.فقط کمی صداقت انقلابی و بهتر بگوییم طبقاتی لازم است !

کاوه دادگری

۳۰ مارس ۲۰۱۴

kavedadgari@yahoo.com
(مندرج درنشریه مبارزه طبقاتی شماره ١٧)

تمامی حقوق سایت حاضر محفوظ و متعلق به مبارزه طبقاتی میباشد.
استفاده از مطالب، فقط با ذکر نام و لینک سایت مجاز است.

۲۰۱۲ © m-tabaghati.com, all rights reserved.