“هاله اسفندیاری”، “رامین جهانبگلو” و “کیان تاجبخش “را آزاد کنید، آنها برانداز نیستند

کوروش اعتمادی
برای نخستین بار نام ًجورج سوروسً را درارتباط با متن مصاحبه نسبتاً طولانی که بخش فرهنگی روزنامه صبح استهکلم ، ًداگنزنیهترً، در آغاز دهه ۹۰ میلادی با او انجام داده بود مشاهده میکردم. مصاحبه با این عنوان آغاز شده بود؛ بقاء و استمرار حیات سرمایه جهانی در آینده بستگی به پیشرفت و استقرار دمکراسی در خاورمیانه دارد.

 ظاهراً فروپاشی یک به یک کشورهای بلوک شرق امید چندانی برای بازتولید و امنیت سرمایه های جهانی بوجود نیاورده بود که اینبار آقای ًجورج سوروسً را وامیدارد تا خاورمیانه را کلید بقای سرمایه بین المللی قلمداد کند. بیگمان ًجورج سوروسً یکی ازنخستین شخصیت های متنفذ جهانی بود که طرح استقرار دمکراسی در خاورمیانه را مطرح و تحقق آن را برای تداوم نظم سرمایه داری جهانی ضروری میدانست.

در آن روزها که متن مصاحبه آقای ًجورج سوروسً در روزنامه ًداگنز نیهترً منتشرمیشد ایشان برای انجام پاره ای مذاکرات با صاحبان بورس استهکلم و مقامات بلندپایه اقتصادی و سیاسی سوئد به این کشور آمده بود. ورود ًجورج سوروسً به سوئد مصادف شده بود با بحران اقتصادی که در آغاز دهه ۹۰ میلادی چرخ تولید در پیشرفته ترین دمکراسی جهان را از کار انداخته بود. بحران اقتصادی سوئد پیش از هر چیز یک بحران مالی بود که به ناگهان پول رایج این کشور بیشتر از سه برابر ارزش واقعی اش سقوط میکند. البته در همان ایام این بحران پولی دامنگیر چند کشور بزرگ دیگراروپایی شده بود از جمله کاهش ناگهانی ارزش ًروبل ً روسیه که این کشور را تا مرحله یک سقوط هولناک اقتصادی پیش برد.

در همان زمان بسیاری از کارشناسان امور مالی و اقتصادی سوئد اعلام کردند که سیاستهای مالی بنیاد ًجورج سوروسً در بازار بورس جهانی موجب سقوط پول رسمی کشور سوئد شد. بیش از آن هم گفته میشد یکی از عوامل سقوط ًروبلً روسیه باز سیاستهای بنیاد آقای ًجورج سوروسً میبود که از درون اوضاع اقتصادی این کشور را سخت دگرگون کرد. آقای ًجورج سوروسً علاوه بر نفوذ گسترده ای که در بازاربورس جهانی دارد، در زمینه رشد نهادهای فرهنگی در کشورهای تازه تأسیس که سمت و سوی دمکراسی دارند ایفاگر نقش مهمی است. گفته میشود بنیاد ایشان یکی ازبزرگترین نهادهای کمک کننده به رشد و توسعه دمکراسی و فعالیتهای فرهنگی در اروپای شرقی میباشد. بویژه اینکه ًجورج سوروسً خود یک یهودی الاصل مجارستانی است و از دیربازدلبستگی شدید به رشد دمکراسی دراروپای شرقی داشته است. ارزیابی شده است میزان سرمایه گذاریهای بنیاد ًجورج سوروسً جهت رشد دمکراسی در کشورهای چون لهستان، مجارستان و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی در سال بالغ بر میلیاردها دلار میشود. با توجه به ابعاد و ویژگیهای فعالیتهای بنیاد ًجورج سوروس ً اما هنوز برای من روشن نیست چرا بنیاد ایشان در سقوط پول (کرون) سوئد که یکی از پیشرفته ترین دمکراسیهای جهان محسوب میشود، دخالت مستقیم داشت.

خوب بخاطر میاورم علیرغم اینکه ًجورج سوروسً مسئول یک بنیاد مالی بود اما هنگام بازدیدش از سوئد چون رئیس یک دولت از او استقبال شد. در هنگام بازدید آقای ًجورج سوروسً از سوئد ایشان یک ملاقات ًغیر رسمیً با پادشاه و ملکه سوئد داشت که معمولاً این نوع ملاقاتها اختصاص دارد به روسای دولتها که نمایندگی رسمی کشوری را بعهده دارند.

در حال حاضر آقای ًجورج سوروسً مرکز فعالیتهای اقتصادی خود را درشهر نیویورک متمرکزکرده است و بنا به اعترافات اخیر آقای ًکیان تاجبخشً در تلویزیون جمهوری اسلامی بنیاد ً جورج سوروسً در کنار فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی اش مرکزی بنام بنیاد خاورمیانه تأسیس کرده است که در سه عرصه فعال میباشد. این عرصه ها عبارتند از: ًبرنامه های آشکارً، ًنهاد سازی، فرهنگ سازی و شبکه سازیً . همانگونه که آقای ًکیان تاجبخشً مطرح کردند او یکی از کارمندان بخش خاورمیانه بنیاد ًجورج سوروسً است که در سالهای اخیر با رفت و آمد به ایران قصد ایجاد شبکه ای از ناراضیان رژیم اسلامی در داخل کشور را داشته است تا بنا به ادعای مقامات امنیتی جمهوری اسلامی درفرصتی مناسب این شبکه ها با براه انداختن انقلابی ًمخملینً و ًنرم ً موجبات سقوط رژیم اسلامی در ایران را فراهم آورند. پیش ازاین هم اتهامات مشابه ای به خانم ًهاله اسفندیاریً و آقای ًرامین جهانبگلوً نیز وارد شده بود که با فعالیت در بخش خاورمیانه ای بنیاد ًوودرو ویلسونً طرحی همچون طرح بنیاد ًجورج سوروسً را دنبال میکردند؛ ًشبکه سازی ً در ایران جهت براه انداحتن یک انقلاب آرام. باز بنا به اعترافات خانم ًهاله اسفندیاری ً و بخشاً آقای ًرامین جهانبگلوً هدف از برگزاری جلسات سخنرانی فعالین سیاسی و فرهنگی ایرانی در آمریکا توسط بنیاد ًوودرو ویلسونً ایجاد یک شبکه ارتباطی بین مقامات بلندپایه سیاسی آمریکا و فعالین سیاسی ایرانی میبود تا با تبادل اطلاعات با یکدیگر زمینه های یک تحول سیاسی در ایران را بوجود آورند. منظور آقای ًکیان تاجبخشً ازبعد ًشبکه سازی ً ایجاد ًپیاده کردن فلسفه جامعه باز ً بود نه آن انقلاب ًمخملینً که دولتمردان جمهوری اسلامی شایعه تدارک آنرا توسط ایرانی – آمریکاها ی وابسته به بنیادهای ًجورج سوروسً و ًوودرو ویلسونً مطرح میکنند. همچنین گفته میشود بنیاد ًجورج سوروس ً نهادی نزدیک به حزب دمکرات آمریکا است.

اگر در واقع بخواهیم تمامی این ماجراها و اعترافات را که خانم ًهاله اسفندیاریً و آقایان ًرامین جهانبگلوً و ًکیان تاجبخشً در رابطه با مسئولیتها و اهداف شغلی شان در مؤسسات ًوودرو ویلسونً و ًجورج سوروسً مطرح کرده اند صد در صد درست فرض کنیم، پس نتیجه میگیریم جهان هنوز کاملاً حساب و کتابهای خود را بطورجدی با جمهوری اسلامی وا نکرده است. اما طرح انقلاب ًمخملینً و یا انقلاب ًنرمً که سردمداران جمهوری اسلامی مدعی آن
میباشند که از سوی خارجی ها در ایران تدارک دیده شده است، به هزار دلیل یک شوخی بیش نیست. پیش از این در جایی دیگر اشاره کردم تعمیم دادن مکانیزمهای پروژه انقلاب ًمخملینً در اروپای شرقی نسبت به تحولات آینده سیاسی ایران ممکن نیست چرا که جامعه امروز ایران با توجه به ساختارهای فکری و سیاسی اش، و با توجه به وضعیت پراکنده جامعه روشنفکری اش اساساً در شرایطی بسر نمیبرد که بشود در آن یک انقلاب ًمخملینً آنهم با کیفیت انقلابات ًمخملینً در اروپای شرقی براه انداخت. این الگوبرداری برای کشوری مثل ایران امروز اساساً غلط و غیرعلمی است چرا که شرایط مادی این تحول در حال حاضر در ایران جمهوری اسلامی فراهم نیست.

اگراروپای شرقی پس از دهه ها تحمل استبداد، ترور و سرکوب سیستماتیک توانست بالاخره به آزادیهای سیاسی و مدنی خود دست یابد بیش از هرچیز ناشی از سنت مبارزات سازمانیافته و فرهنگ تشکل یابی روشنفکران و جامعه شهروندی این کشورها میبود که در همه دوران ترور و خفقان بطور پنهانی و آشکاروجود داشته و فعال بوده است. تجربه و فرهنگ کار جمعی و تشکیلاتی در شرق اروپا آنهم در شرایط خفقان عامل اصلی به نتیجه رسیدن انقلابات ًمخملینً در اروپای شرقی در دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی بود. این سنت و فرهنگ کار جمعی در لهستان در دهه ۸۰ میلادی بگونه ای بود که ًجنبش همبستگی ً لهستان در روزهای پایانی پیروزی توانسته بود حدود ۹۰ درصد جامعه شهروندی لهستانی را در ًجنبش همبستگی ً گردهم آورد. رهبران ًجنبش همبستگی ً لهستان ( ًمیشنیک ً و ً کورنً) که خود سابقاً از رهبران سابق حزب کمونیست لهستان میبودند آنچنان تجربه ای ازکار جمعی و حزبی در کوله بار زندگی سیاسی خود اندوخته بودند که اینبار این تجربیات را بخوبی درسازماندهی شهروندان لهستانی بکار میگرفتند. اما شهروندان متشکل در ًجنبش همبستگیً لهستان صرفاً شهروندان معمولی و بی شکلی نبودند. آنها به گروه های گوناگون اجتماعی متعلق میبودند که هر یک در نهاد صنفی و فرهنگی خود متشکل و از یک هویت اجتماعی مشخصی برخوردار بودند. جامعه ایکه دارای هویت اجتماعی است بسهولت قابل سازماندهی و قادر است چون سیل خروشان برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی هر مانعی را ازپیش روی خود بردارد. آنچه که قصد نتیجه گیری از این اشارات تاریخی را دارم این است که یک جامعه بدون داشتن یک فرهنگ و سنت کار تشکیلاتی و کار جمعی نمیتواند یک شبه کارزار وسیع اجتماعی چون انقلاب ًمخملینً براه بیاندازد.

خانم ًهاله اسفندیاریً و آقایان ًرامین جهانبگلوً و ًکیان تاج بخشً علیرغم همه ی اندوخته های تئوریک خود، فاقد آن تجربیات و دانستهای عملی آقایان ًمیشنیکً و ًکورنً میباشند که بخواهند همراه با چند روشنفکرسالخورده خانه نشین در تهران انقلابی ًمخملینً در ایران براه بیاندازند. ما در این بیست و هشت سال فرصتهای بسیاری را داشتیم تا بیاموزیم که چگونه ملل تحت ستم با کار و کوشش توانستند به آزادیهای سیاسی و اجتماعی خود دست یابند. اما چه حاصل که جامعه روشنفکری ایرانی آنچنان از خودخواهی های بی پایه سرمست شده است که فقط خود را میبیند و خود را محور این جهان میپندارد. این سرمستی پوچ و فاقد محتوا آنان را به مرتبه ای رسانده است که امروز دیگر ناچارند برای هر رخداد کوچکی در ایران از سر استیصال دست یاری بسوی قدرت ها و نهادهای خارجی دراز کنند.

اما هنوز کمی فرصت است تا با بازنگری به همه ی فراز و نشیب ها، کاستیها را برطرف کنیم. بدون یک سازماندهی گسترده و دمکراتیک ناممکن است بتوانیم در آینده نزدیک جنبشی رهائیبخش علیه جمهوری اسلامی براه بیاندازیم. این سامانه تشکیلاتی ابتداء میبایست در بین جامعه روشنفکری و سیاسیون با حفظ هویت های مستقل خود بوجود آید تا مردم ترغیب شوند پا به میدان مبارزه بگذارند. یک جامعه روشنفکری پراکنده و بدون هویت قادر نیست نقشی در پیروزی جنبش رهائیبخش مردم ایران ایفاء کند، چرا که این درهم ریختگی در بین گروه های سیاسی تشتت،رخوت و ناامیدی در بین جامعه شهروندی را موجب خواهد شد. یقین بدانید بدون وجود تشکیلات و مؤسسات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مدرن قادر نخواهیم بود در آینده نظم سیاسی مدرن و دمکراتیک در ایران بوجود آوریم. جامعه مدرن و دمکراتیک جامعه ای است قانونمند که متکی است بر مؤسسات مدرن سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود. برای رهائی از اینهمه عقب ماندگی میبایست تا آنجائیکه برایمان مقدور است تشکیلات ایجاد کنیم البته نه از انواعی که امروزدر بین ما رایج است.

پراکندگی، عدم تمرکز در اجتماعات گروهی، صنفی و سیاسی و جامعه روشنفکری نشانه مدرنیت نیست بلکه دلیلی محکمی بر قبیله ای اندیشیدن ما است. میبایست تلاش کنیم آن قسمهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که از ویژگیهای مشترکی برخوردار هستند در زیر چترنهادی مشترک متشکل کنیم تا قادر باشیم یکجا سیل خروشان اعتراضات اجتماعی را سامان دهیم. امروز نهاد سازی وظیفه ملی هر ایرانی است که برای ساختن ایرانی مدرن، دمکراتیک و پیشرفته مبارزه میکند. سامانه این نهادها نمیبایست بورکراتیک و غیر مدرن باشد که حاصل آن تکرار تراژدی و سیاست گریزی مردم میباشد. علیرغم همه ی بیهوده گویها و بیهوده عمل کردنها هنوز فرصت است تا گذشته را جبران کنیم آنهم با قبول پذیرش فرهنگ آزاداندیشی و آزاد زیستن اما با یکدیگر.

استهکلم ۳۰ جولای ۲۰۰۷