اتکای “کورد” بر شانه های دولت “امید” , در حاشیه ملاقات ناسیونالیست های کورد با نمایندگان جمهوری اسلامی در اربیل

 اتکای “کورد” بر شانه های دولت “امید”
در حاشیه ملاقات ناسیونالیست های کورد با نمایندگان جمهوری اسلامی در اربیل

محمد فتاحی/ آوریل ۲۰۱۴

باخت امریکا و ناتو به روسیه و جمهوری سلامی در سوریه، نتیجتا سقط جنین پروژه “بعداز سوریه نوبت ایران”، نتیجتا تغییر در تناسب قوای منطقه ای به نفع جمهوری اسلامی، شروع مذاکرات اتمی و دورنمای عادی شدن رابطه جمهوری اسلامی با غرب، نتیجتا امید همه جناح های بورژوازی ایران به دولت تازه، علاقه جمهوری اسلامی به گسترش پایه اجتماعی داخلی خود و جمع کردن کل بورژوازی ایران برای پیشبرد پروژه های سیاسی اقتصادی خود در منطقه و در داخل کشور در مقابل طبقه کارگر، تبدیل دوفاکتوی پ ک ک به در ترکیه به یک نیروی قانونی، مهم ترین فاکتورهای دخیل در تعجیل “کورد”(ناسیونالیسم کورد) برای بستن پرچم امید خود، برای بار چندم، به جمهوری اسلامی است. شروع رسمی این پروسه مانند ابتدای عبور از هر مسیر پر پیچ و خم با نگرانی ها و سوالات و انتقاداتی همراه شده که این نوشته پاسخ به آنهاست.

زمینه ها، نگرانی ها و انتقادات

خبر ملاقات روزهای اخیر رهبری حزب دمکرات کردستان(حدک) با نمایندگان جمهوری اسلامی در اربیل کرستان عراق مورد بحث محافل سیاسی ملی کرد است. همه میدانند که این حزب مدت هاست ضرورت ورود به این مسیر را بحث کرده است. با این حال شروع عملی یا علنی این پروسه مباحث جدیدی تری در محافل “کورد” دامن زده است. ملاحظات و نگرانی های وارده آنها چنین است؛ شرایط مذاکره هنوز مهیا نیست، شیوه مذاکره باید با مشارکت همگانی احزاب ملی صورت پذیرد، مذاکره در چنین شرایطی میتواند خیانتی نسبت به کورد باشد، تناسب قوای فعلی مناسب نیست، جمهوری اسلامی فعلا حقی به کوردها نمیدهد، چنین اقدامی به تفرقه بین کورد می انجامد… انتقاداتی هم از طرف جناح چپ جنبش ناسیونالیستی مطرح میشود و نگران به سازش کشاندن جنبش انقلابی کردستان با جمهوری اسلامی اند….

در ابتدای پاسخ به این سوالات و انتقادات و…حول این قضیه باید چند مسئله را در نظر گرفت؛

یکم- هدف احزاب ملی یا ناسیونالیست کرد رسیدن به قدرت است. جنگ و مذاکره و انتظار احزاب ناسیونالیست که به عنوان احزاب “کوردی” نام برده میشوند، فقط برای رسیدن به همین هدف است. برای چنین هدفی نه سرنگونی لازم است و نه تغییر در سیستم سیاسی اقتصادی حاکم. جلال طالبانی صدام را بوسید تا به عنوان شریک قدرت در کردستان پذیرفته شود. قاسملو به خمینی لبیک فرستاد تا به همین هدف برسد. پ ک ک هم مشغول طی کردن همین پروسه در شکلی آبرومندانه تر است.

دوم- فاکتور دخیل دیگر شرط پذیرش ناسیونالیست ها توسط دولت های حاکم است؛ خدمت به تقویت حاکمیت مرکزی چنین شرط مقبولی است. سوریه نمونه زنده است؛ بشار اسد در شرایط ضعف احزاب کوردی را پذیرفت چون در این شرایط وزنه خود در مقابل اردوی مقابل را تقویت میکرد. نمونه زنده دیگر دولت فعلی ترکیه است؛ اول پ ک ک را برای به یاری گرفتن در مقطع بحران سوریه میخواستند، حالا هم برای تقویت جای پای دولت ناسیونال اسلامی فعلی در جامعه، در مقابل جناح های رقیب و همچنین در مقابل مردم معترض به سیستم سیاسی فعلی. در جریان اعتراضات توده ای همین دوره علیه دولت اردوغان، در سایه نفوذ پ ک ک، کردستان ترکیه مطیع ترین بخش آن جامعه در مقابل دولت ترکیه بود.

نگرانی ها؛

“شرایط مهیا نیست و دولت ایران امتیازی نمیدهد”

شرایط ایدآل نه فقط ناسیونالیسم کرد که هر نیرویی نشستن پشت میز مذاکره از موضع قدرت است. اما بوسه مام جلال بر گونه های صدام حسین از موضع قدرت نبود. لبیک قاسملو نیز همینطور. و شعار دایمی “ما همیشه آماده مذاکره ایم” حزب دمکرات کردستان ایران، هیچگاه از موضع قدرت نبوده است. مقطع کشته شدن قاسملو در مذاکره هم از موضع قدرت نبود. سوال برای یک ناسیونالیست روشن بین و جدی هوادار شرکت در  قدرت محلی این است که اگر شرایط تناسب قوای مطلوب فراهم نبود چه سیاستی باید اتخاذ کرد؟

امروز جزو چنین شرایطی است؛ ناسیونالیسم کرد امید ضمیمه شدن به سیاست فشار و تهدید نظامی غرب و ناتو و امریکا را ندارد. امید به شکست مذاکرات هسته ای هم در افق نیست. دول عربی هم فعلا پاسخی به پیام عبدالله مهتدی برای به بازی گرفته شدن نداده اند. بعلاوه در هر صورت، بدون نیاز غرب به ناسیونالیسم کرد، حفظ اردوگاههای اینها در عراق هم از طرف دولت متحد جمهوری اسلامی در این کشور تضمینی ندارد. در شرایط متغیر منطقه، خود دولت منطقه ای کورد هم ثباتش تضمینی ندارد. ناسیونالیسمی که حیاتش به وجود شکاف های منطقه ای گره خورده است، در غیبت چنین شکاف هایی به جز راضی شدن به پذیرفته شدن بی قید و شرط توسط دولت مرکزی چه می تواند باشد؟

در کنار این شرایط، امروز جمهوری اسلامی در پروسه نزدیکی به غرب است و تمام لایه های بورژوازی ایران، از چپ تا راست در انتظار پیشرفت این پروسه شب را روز میکنند. در چنین شرایطی تنها نیروی عقب افتاده از این صف انتظار ناسیونالیسم کورد است.

در کنار اینها تجربه کردستان ترکیه هم جلوی چشم همه است؛ پ ک ک بدون گرفتن امتیازی رسمی روی میز مذاکره، در شرایط فعلی، بصورت دوفاکتو به یک حزب قانونی و علنی داخل کشوری تبدیل شده است. پخش علنی پیام جانشین اوجلان در مراسم های نوروزی امسال در کردستان ترکیه و بالا بردن تصاویر اوجلان در همین مراسم های میلیونی در فضای همکاری دولت و مقامات محلی، به همه ناسیونالیست های کورد پیامی غیر مستقیم میدهد که “شما هم میتوانید وارد چنین پروسه ای شوید!” عبدالله اوجلان چند ماه قبل به پژاک پیام علنی داد تا با دولت ایران وارد مذاکره و صلح شود. حزب دمکرات کردستان سالها قبل از اوجلان، چنین هدفی را سیبل خود کرده بود. به قدرت رسیدن روحانی عطش این تمایل را نزد بخشی از ناسیونالیسم کرد چند برابر و تقلا برای ملاقات را به اوج خود رساند. موقعیت قدرتمند جمهوری اسلامی و موقعیت ضعیف و اردوگاهی احزاب ناسیونالیست کرد به هیچ عنوان یک مذاکره برای دادن و گرفتن امتیازی نمیتواند باشد. “هیات رسیدگی به مسئله اقلیت ها” در دولت روحانی به این هدف به دیدار اینها رضایت داده است تا اولا از این طریق حرف دل اینها را از نزدیک بشنوند. در ثانی و بر این مبنا زمینه های اعلام یک عفو عمومی را حداقل برای بخشی از اینها بررسی کنند. طرف مقابل که حزب دمکرات کردستان باشد، هیچ پیشنهادی به جز پذیرفته شدن توسط جمهوری اسلامی و شروع تبدیل شدن به یک حزب قانونی داخل کشوری را ندارد. نتیجتا جای نگرانی برای کسی نیست، صحبت بر سر مذاکره برای هیچ امتیازی نیست. بر سر شرایط پذیرش بی قیدو شرط است. در صورت پذیرش چنین پیشنهادی حدک به تمام اهداف این مرحله اش رسیده است.

“مذاکره بدون شرکت همگان غلط است”

این هم نگرانی دیگر محافل ملی گرا برای دوری از تفرقه و واقعی هم است. دو حزب دمکرات کردستان و دو حزب کومه له زحمتکشان مدتهاست که مشغول مذاکره برای وحدت اند. شرایط متغیر منطقه ای، بی ثباتی در رابطه غرب و بویژه امرکا و جمهوری اسلامی تذبذب و تزلزلی در درون احزاب ناسیونالیست کورد ایجاد کرده که مانع تصمیم نهایی شان برای ورود متحد به یک پروسه است. تفرقه آنها محصول شرایط منطقه ای و وحدت شان هم محصول همین فاکتور است. انتقاد فعالین ناسیونالیست به رهبری این احزاب که گویا به فکر صندلی و موقعیت خویش اند، غیر سیاسی کردن مسئله و ندیدن فاکتورهای سیاسی دخیل است. کسی از اینها نمی پرسد چرا یکدفعه همه رهبران این دمکرات ها و این کومه له ها به فکر منافع شخصی خویش و صندلی افتاده اند.

بعلاوه در چشم حدک جمهوری اسلامی نقد است و بقیه، منجمله جواب احتمالی شیوخ عرب به عبدالله مهتدی نسیه. جناح دیگر حدک به رهبری مصطفی هجری فعلا به دلیل کور شدن روزنه به بازی گرفته شدن سرگردان است، دقیقا مانند سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان. حدک بین سرگردانی یا تقلا برای پذیرش دومی را انتخاب کرده است. بعلاوه این جناح دمکرات میداند در چنین پروسه ای امکان نزدیکی با ناسیونالیست های داخل کشور را هم دارد و به تدریج فضای همکاری و نزدیکی را ایجاد کرده و به نیروی داخلی اش در میان ناسیونالیست های کورد دایره جناح های جمهوری اسلامی اضافه میشود، و از این طریق حضور داخلی اش هم به نوعی دوفاکتو قانونی تر یا رسمی تر میشود.

“اول تفرقه را حل کنید!”

صمیمانه ترین پیشنهاد و البته سطحی ترین شان همین است. گویا چنین اتفاقی در اراده رهبرانی است که تصمیم درست نمیگیرند. وحدت و تفرقه اساسا محصول شرایطی خارج از حیطه اختیار و اراده خودشان است. این در کلیه احزاب راست و چپ که سوخت و سازشان به نوعی به جامعه مربوط است، یک واقعیت غیرقابل انکار است. افق ها و بی افقی ها در شرایط مختلف زمینه اتخاذ تصمیم های متفاوت میشوند، امید و ناامیدی می آفرینند، اتحاد و وحدت و انشعاب و جدایی و انشقاق تولید میکنند، چه در راست و چه در چپ. اینجا بحث ناسیونالیسم کرد است. به بازی گرفته شدن اینها در شکاف های منطقه ای فاکتور اصلی در وحدت و تفرقه اینهاست. وقتی نیروی قدرتمندی مانند امریکا به استفاده از اینها برای پیشبرد نقشه های خود نیاز دارد، همه را صاحب افق و امید میکند. بیشترین اتحاد اینها در دوره سیاست رژیم چنج امریکا در برخورد به جمهوری اسلامی بود. این زمانی بود که اینها به دور سیاست های بوش صاحب امید شده و با دم گردو می شکستند. برعکس، شکست امریکا در عراق و نتیجتا ناامیدی ناسیونالیسم کرد موجب انشعاب در همه شان شد. این انشعاب و انشقاق ها تا به امروز شرایط و زمینه بهبود نیافته است، به این دلیل ساده که هنوز یک نیروی قدرتمند بیرونی اینها را به بازی نگرفته و صاحب امید و افق نکرده است. پروژه مذاکرات اتمی غرب با جمهوری اسلامی اینها را بی افق تر کرده است. در صورتیکه یک رابطه عادی بین طرفین مسجل شود، در غیبت نیروی دخیل دیگر، تنها فاکتوری که میتواند اینها را وارد اتحاد و همکاری های مشترک کند، تمایل دولت روحانی به جمع کردن اینها به دور “دیالوگ” است. خاتمی و دوم خرداد دوره ای این نقش را برای اینها بازی کرد. مشکل امروز این است که دولت روحانی تا این لحظه یک پست قابل توجه هم به شخصیت های کورد هوادار خود اعطا نکرده است. همین مسئله موجب بی اعتمادی ناسیونالیست های کرد و دل رنجی “کورد” های خودی  جمهوری اسلامی را هم فراهم کرده است. مراجعه عبدالله مهتدی به شیوخ عرب، فراخوان عبدالله اوجلان به پژاک برای همکاری با جمهوری اسلامی، مراجعه با عجله حزب دمکرات کردستان به “هیات رسیدگی به مسئله اقلیت ها” در دولت روحانی، بر هم خوردن پروژه کنگره ملی کورد تحت تاثیر تغییر در تناسب قوای نیروهای دخیل در جهنم سوریه، گیج شدن جناح مصطفی هجری در این فضای دلسرد کننده، همه و همه نشان تشتت در صفوف ناامید ناسیونالیسم کرد و احزاب آن است. در چنین شرایطی که از هیچ جهتی باد امیدوار کننده ای نمی وزد، فراخوان وحدت طلبانه دلسوزان ملی گرا به احزاب ناسیونالیست به پتک سنگینی بر شقیقه جنازه کوما رفته ای میماند که فقط بر وخامت حال بیمار می افزاید. در شرایط امروز، در دوره دیالوگ اتمی غرب با جمهوری اسلامی، به نظر میرسد شرایط جدید “دیالوگ” تنها گزینه موجود برای شکل گیری یک افق مشترک و یک همکاری همگانی اینهاست. حدک در این جهت مشغول باز کردن دروازه ای به روی سالن انتظار عمومی است. اردوگاه داری بطور درخود متحد کننده نیست. وحدتی اگر قابل پیش بینی باشد از همین مسیر عبور همگانی بسوی آغوش گرم جمهوری اسلامی است.

“تناسب قوای فعلی مناسب نیست.”

گفته میشود که در شرایطی که جمهوری اسلامی با خطر حمله روبرو نیست، در شرایطی که به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده است، و در شرایطی که احزاب ناسیونالیست شاهد تفرقه میان خودشان اند، و در حالیکه هیچ نیروی خارجی پشت شان نایستاده است، مذاکره و آنهم با شرکت فقط یک حزب بهره ای نمیدهد که هیچ، مایه آبروریزی میشود. نمونه آورده میشود که تعجیل کنندگان در امر کنار آمدن با جمهوری اسلامی، مثل جلال طالبانی در سال ۱۹۶۶ کردستان عراق احتمالا به پوزیسیون “جاشیتی”(مزدوری) می انجامد. منتقدین متوجه نیستند که از سال ۱۹۶۶ تا به امروز، نیروهای ناسیونالیست کورد متعدد در چنین موقعیتی قرار گرفته و نزد خودشان هم قبح “جاش” شدن ریخته است؛ حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی به عنوان قدرتمندترین شان تا این لحظه بارها این موقعیت را تجربه کرده است؛ در دوره بعداز انقلاب ۵۷ و حمله جمهوری اسلامی به کردستان برای چند سالی مزدور رسمی آن رژیم شد و جلودار سپاه پاسداران در اشغال کردستان بود. بعدها در کردستان عراق برای ترکیه چنین خدمتی را در جنگ با پ ک ک تامین کرد. بعدها برای جنگ با اتحادیه میهنی لشکر صدام را به کوردستان کشید. بعلاوه از آن دوره تا امروز شرایط بسی تغییر کرده است؛ تقلای تک تک احزاب کوردی برای قبول شدن توسط دولت های حاکم و مذاکرات مخفیانه متعدد برای پذیرش و تحویل گرفته شدن چنان مسابقه ای بین اینها تولید کرد که ملاقات چند مامور وزارت اطلاعات برایشان نشانه اعتبار و قدرت هم بود. اینها روزهایی را پشت سر گذاشته اند که صبح تا شب گوش به زنگ خبری از طرف دولت دوم خرداد و پرزیدنت خاتمی بودند. اصلا خود سازمان زحمتکشان به رهبری آقای مهتدی محصول همین انتظار و طفل شور و شوق تحویل گرفته شدن توسط دولت “دیالوگ تمدن ها” است.

مهمتر از همه این فاکتورها تغییر در زمان و شرایط است. امروز بعداز پایان پروژه به بازی گرفتن اینها توسط امریکا در عرصه سیاست رژیم چنج، سرهمه به سوی “دیالوگ” با جمهوری اسلامی برگشته است. شروع مذاکرات اتمی این تمایل را قویتر هم کرده است. دیالوک اسم رمز ورود اینها به دوره تحویل گرفته شدن توسط حکومت در دوره روحانی است. تجربه ای که رابطه دولت ترکیه و پ ک ک بدست داده است، مسیر چنین سیاستی را بیش از همیشه پر مشتری کرده است. مشکل تناسب قوا برای اینها مسئله اصلی نیست. حزب دمکرات کردستان در دوره “هیات نمایندگی خلق کرد” حاضر بود همه نیروهای شرکت کننده در مذاکره را دور بزند و خدمت امام برسد تا بلکه به خودگردانی اسلامی برسد، که پذیرفته نشدند. قاسملو به عنوان سیاسی کارترین رهبرشان خود قربانی همین تعجیل در “دیالوگ” با جمهوری اسلامی بدور از چشم بقیه است. حزب کومه له بارها به تنهایی اقدام به ملاقات عوامل وزارت اطلاعات کرده است. از تعداد پیام های مخفیانه از طریق واسطه های شان در احزاب کورد عراقی هم کسی خبر ندارد. احزابی که خود چنین تجارب گرانبهایی از شیرزه زدن بطرف جمهوری اسلامی و فداکاری در این عرصه در پرونده دارند، چرا باید انتقادشان مبنی بر تک روی حدک برای مذاکره و ملاقات هیئتی دولتی در اربیل، توسط رقبای شان جدی گرفته شود؟

“جمهوری اسلامی حقی به کورد نمیدهد”

اینهم نگرانی بعدی است! از این بگذریم که منظور اینها از “کورد” جنبش ناسیونالیستی کورد است. انتقاد “حقی به کورد نمیدهند” خنده آورترین ملاحظه و ایراد وارده است. مگر “کورد” چه میخواهد؟ آزادی بی قید و شرط سیاسی؟ برابری زن و مرد؟ جدایی مذهب از دولت؟ تعطیل زندان ها؟ تعطیل دارهای اعدام؟ بیمه بیکاری؟ دستمزد بیشتر برای کارگر؟ درجه ای آسایش در زندگی انسان دردمند؟ این مطالبات در لیست پیش شرط مذاکره “کورد” یا در لیست خواست های “کورد” گنجانده نشده اند و جمهوری اسلامی هم قرار نیست “کورد” را برای دریافت چنین لیستی ملاقات کند.

در لیست “کورد” بسته به شرایط و تناسب قوا مطالبات میتوانند متفاوت باشند؛ در غیبت یک حامی قدرتمند جهانی یا منطقه ای، مطالبه میتواند فقط پذیرش و عفو عمومی باشد و بس. در کنار این، میتوانند در اوج بلندپروازی خواهان تدریس زبان کوردی در مدارس شوند، چیزی که ظاهرا دولت روحانی به هدف تقویت پایگاه سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی در نقشه خود جای داده است. میتوانند مطالبه کنند که ماموران دولت در کردستان؛ استاندار و فرماندار و شهردار و بقیه مقامات محلی “کورد” باشند، شهرستان مهاباد به استان دیگری به اسم کردستان تبدیل شود، برنامه های رادیو تلویزیون کوردی اضافه شوند… به این لیست میتوان باز هم در همین سطح اضافه کرد. حقیقت این است که جمهوری اسلامی و حاکمیتی سرکوبگرتر از این رژیم هم ظرفیت تامین چنین مطالباتی را دارد. هیچکدام از این مطالبات و خواست های مشابه خارج از ظرفیت یک دولت غیر نرمال و فکسنی بورژوایی هم نیست. علت به آسانی این است که عملی شدن چنین مطالباتی هیچ بار سیاسی اقتصادی غیر قابل تحملی برای یک دولت سرکوبگر نیست. دولت صدام حسین دهها برابر این خواست ها را در کردستان عراق تامین کرده بود؛ تدریس کردی از ابتدایی تا عالیترین سطوح دانشگاهی. پارلمان منطقه ای کردستان، و گماردن “کورد” به عنوان وزیر و وکیل و معاون ریاست جمهور و…

سوال به سادگی این است که جمهوری اسلامی چرا نمیتواند به اندازه صدام “آزادیخواهانه” عمل کند تا دل “کورد” راضی شود؟ ماهیت حکومت اسلامی تغییر میکند؟ خدای ناکرده سیستم سیاسی اقتصادی حاکم ذره ای در خدمت کارگر و زحمتکش خراش برمیدارد؟ دستگاه شکنجه و بگیر و ببند و اعدام تعطیل میشود؟ ماهیت حاکمیت صدام اگر با تامین آن مطالبات تغییر کرد و لیبرالیزه شد، جمهوری اسلامی هم تغییر میکند.

بعلاوه چرا باید جمهوری اسلامی از پذیرش گسترش قدارت خود توسط “کورد” نگران باشد؟ مگر در اوج قدرت “کورد” در این سیستم قرار نیست حاکمیت و قوانین جمهوری اسلامی در کردستان به زبان کوردی و توسط خود “کورد” اعمال شود؟

“سازشکاری و خیانت به جنبش انقلابی خلق کورد”

این یکی انتقاد طلایی ناسیونالیست های چپ کورد است. حزب دمکرات کردستان یکی از احزاب متعلق به طبقه بالای جامعه کردستان است. تقلای صمیمانه اینها شریک کردن ناسیونالیست های کورد در حاکمیت محلی با هر شرط و شروطی است. برای این کار سالها جنگیده اند، هزاران تلفات داده اند و یک صاحب واقعی جنبش ناسیونالیستی در کردستان اند که برای سهم سیاسی سرمایه دار کورد در قدرت، تاریخی از تقلا پشت سر دارد. نتیجتا چرا باید به هم طبقه ای هایش خیانت کند؟ تمام لایه های بورژوازی ایرانی صف کشده اند تا به رهبری روحانی سهم بیشتری از استثمار طبقه کارگر و کسب سود داشته باشند. صندلی ناسیونالیسم کورد به دور این سفره خالی است. حزب دمکرات کردستان میخواهد این جای خالی را پر کند. ناسیونالیست های چپ کورد از روی توهم خود نسبت به احزاب جناح راست جنبش کوردایتی کاسه داغ تر از آش شده و برادران ناسیونالیست دست راست خود را سرزنش میکنند که مشغول به سازش کشاندن جنبش سیاسی شان اند. مگر غیر این است که جنبش سیاسی خود را به قدرت میرسانند و سرمایه دار کورد را در قدرت محلی شریک میکنند؟ اگر اقدام شان در این جهت است، که هست، سازش و سازشکاری چه مقوله ایست؟ چرا اتحاد و نزدیکی نیروهای طبقه حاکمه سازش با هم است؟ مگر اتحاد کارگر در کردستان با کارگر در تهران و تبریز سازشکاری آنهاست؟ اگر کارگر کورد و فارس در کنار هم قرار بگیرند و برای منافع مشترک تقلا کنند، به کارگر در کردستان و تهران خیانت شده است؟ ناسیونالیسم چپ کورد در ادعا هوادار اتحاد طبقاتی کارگر در سطح سراسری ایران است. اگر چنین اتحادی بین سرمایه دار کورد و فارس صورت پذیرد چرا به نفع این طبقه در سطح کل ایران نیست؟ حقیقت این است که ناسیونالیسم چپ خود را صاحب همان جنبشی میداند که زیر رهبری جناح راست ناسیونالیسم نمایندگی میشود. این جنبش همان جنبش ناسیونالیستی است که دسته جمعی “جنبش انقلابی” عنوانش میکنند. پشت اتهام سازشکاری توسط جناح چپ، تقلای اینها برای جلب و جذب کارگر به جناح “قاطع” و “غیرسازشکار” این جنبش ناسیونالیستی است. در متن جنگ و دعوا بر سر سازشکاری و قاطعیت این و آن، تلویحا به کارگر و زحمتکش گفته میشود که ما چپ ها و شما کارگران و زحمتکشان جناح قاطع و سازش ناپذیر جنبش ملی را شکل داده ایم و جناح سازشکار هم احزاب ناسیونالیسم سنتی و سرمایه داران و اقشار مرفه را شامل میشود. این کار سربازگیری از میان کارگران برای جنبش ملی است. سربازگیری از میان ستمدیدگان جامعه برای جنبشی است که سرتاپای موجودیتش علیه منافع کارگر و زحمتکش است. در متن افشاگری “سازشکاری” جناح راست جنبش ملی، به کارگر گفته میشود که طی کردن مسیر سازش ناپذیر این جنبش بعهده او و این چپ است. جالب اینکه در دنیای واقعی، فرد سرمایه دار نه در همسایگی انسان به فقر کشیده شده زندگی میکند، نه با او رابطه دوستی و خانوادگی دارد. در محیط کار هم رابطه اینها جز رابطه استثمارگر و استمثار شونده نیست. اما وقتی به جنبش های سیاسی در جامعه برمیگردد، تعدادی به اسم چپ و کمونیست سروکله شان پیدا میشود به کارگر درس سیاسی بدهند که گوشه ای از منافع شان با سرمایه داران یکی است و اسم این منفعت “منفعت ملی” است! این همان ادعای شناخته شده سرمایه و دولت شان است که در گوش کارگر می چپانند که منفعت ملی نه منفعت سرمایه داران به تنهایی که منفعت کارگران هم هست. در رابطه کارگر و کارفرما این یک حقه بازی سیاسی برای استثمار بیشتر کارگر و تحمیل فقر و بی حقوقی بیشتر به کارگر و تحمل سلطه سیاسی دولت سرمایه به اسم “دولت ملی” همه طبقات است. ناسیونالیسم چپ کورد میداند سربازگیری از کارگر به اسم رسمی منفعت ملی مقدور نیست. نتیجتا عنوان “جنبش ملی کوردستان” را به “جنبش انقلابی کردستان” تغییر داده و از این طریق یک پل ارتباطی بین منفعت کارگر و سرمایه دار کورد برقرار کرده است. طبق تعریف اینها طبقه کارگر و مردمان زحمتکش همراه سرمایه داران و اقشار مرفه جامعه و تمام احزاب مسلح ناسیونالیست کورد و نیروی پیشمرگ و اردوگاههای شان یک جنبش واحد را به اسم “جنبش انقلابی خلق کرد” شکل داده اند که ناسیونالیسم چپ همراه کارگر و زحمتکش جناح چپ آن و بقیه جناح راست آنند. تفاوت اصلی بین این دو جبهه هم گویا این است که جناح چپ قاطع و غیرسازشکار و صادق و جناح راست سازشکار و خائن است. جنبش ملی در کردستان هیچ و مطلقا هیچ جنبه ای ترقیخواهی در خود حمل نمی کند. یک جنبش سیاسی برای به قدرت رساندن بورژوای کورد و شرکت دادنش در قدرت محلی و در همین سیستم سیاسی اقتصادی جهنمی است. جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی جنبش ناسیونالیستی سبز را جنبش انقلابی نام نهاد تا از این طریق برایش از میان طبقه کارگر سربازگیری کند. جناح چپ ناسیونالیسم کورد هم عینا جنبش ناسیونالیستی کورد را انقلابی می نامد تا از این طریق نیروی کارگر را برایش بسیج کند. هدف هر دو مخالفت با استبداد و اسلامیت نظام است و برای این هدف سازماندهی جنبش مستقل کارگری غیرلازم و یک جنبش همگانی همه با هم کافی است. ضرورت خاک پاشی به چشم کارگر هم حکم میکند تا با یک عنوان کارگرپسند جنبش ارتجاعی به قیمت جنبش انقلابی به فروش برسد.

ضرر جا افتادن این نگرش برای طبقه کارگر آنجا خود را نشان میدهد که به جای سازماندهی جنبش مستقل خویش خود را بخشی از این جنبش ارتجاعی مورد علاقه چپ ناسیونالیست تعریف کرده و در این راه، به جای سازماندهی کارگر در محیط کار، او را سراغ بازی های سیاسی ناسیونال چپ های “قاطع” در تقابل با رژیم ببرد. کارگر کمونیست در کردستان بند نافش را از این جنبش جدا نکرده است. یک علت غیبت اتحاد و بی قدرتی کارگر در همین مسمومیت ملی بخش مهم فعالین و رهبران کمونیست است.

مذاکرات و معاملات ناسیونالیست های کورد با دولت به ضرر یا به نفع طبقه کارگر در کردستان است؟

پاسخ به این برمیگردد که طبقه کارگر در کردستان چگونه به این پروسه برخورد میکند. اگر طبقه کارگر در کردستان امر خود را به حاشیه راندن اردوی ناسیونالیستی و نهایتا سرنگونی سیستم مد نظر سرمایه داران قرار دهد، افشای مدام تحرکات اینها چه در شرایط جنگی و چه در شرایط مذاکره و صلح یک کار مستمر و تعطیل نشدنی است. اگر در هر شرایطی متوجه این واقعیت بشود که منافع ناسیونالیست ها و جنبش ملی با منافع کارگر متضاد و آنها هم بخشی از کمپ دشمن طبقاتی اند، جنبش و آگاهی خود را می سازد و برای نبرد با دشمنان جدیدش آماده میشود که از این به بعد و در صورت پذیرش شان توسط جمهوری اسلامی به اسم کورد سراغش خواهند آمد. اگر به این پروسه متوهم شده و خود را شریک تقلای ملی گرایان ببیند، نه فقط ضرر میکند بلکه بر چشمان خود خاک می پاشد و محکومیت دائمی خود را مهر میزند. حقیقت موجود و شرایط اسفناکی که کارگر در کردستان دارد به همه ما میگوید که در کردستان طبقه سرمایه دار جنبش و حزب خود را دارد ولی کارگر متحزب نیست، متشکل نیست، متحد نیست و به این معنی جنبش مستقل خود را ندارد. جنبش مستقل کارگری به معنی تحزب و اتحاد حزبی و سیاسی در صفوف خویش است. این کار از طریق عضویت فردی در احزاب موجود ممکن نیست. صرف عضویت فردی آحاد فعالین و رهبران در احزاب مختلف نه فقط صف رهبران در محل کار را متفرق میتواند بکند بلکه در مبارزه روزانه نیز از ایجاد اتحاد در درون کارگران در مقابل سرمایه داران ممانعت بعمل می آورد. تجربه بیش یک دهه موجودیت نهادهایی که به اسم کارگر فعالیت میکنند و محصول کارشان جز مانور و کمپین های سیاسی گروهی چیزی به اتحاد کارگری در مبارزه روزانه اش اضافه نکرده است، باید هر رهبر کارگری را متوجه این واقعیت تلخ کرده باشد که مادامی که همه رهبران و سازماندهندگان کمونیست در شبکه ها و کمیته های مخفی مثل زنجیر به هم وصل نشده اند و طبقه کارگر را از این طریق دارای یک بازوی قوی کمونیستی برای سازماندهی جنبش خود نکرده اند، ناسیونالیسم و جنبش او مدام دست بالا دارد، سرمایه دار جنبش خود را دارد و کارگر از یک سنگربندی محکم در مقابل شان عاجز است. این نکته به معنی فراخوان به هیچ رهبر کارگری برای دوری از حزبی که به آن احساس تعلق میکند نیست. نکته اینجاست که کارگر و رهبر کارگری باید قبل از هر چیز به فکر ایجاد اتحاد بین کل رهبران و فعالین کمونیست و از این طریق ایجاد اتحاد بین طبقه اش در محل کار و زیست باشد. وقتی منفعت سازمانی و گروهی جایش را منفعت طبقاتی و جنبشی میگیرد، و ایجاد اتحاد کمونیستی بین کلیه رهبران صرفنظر از تفاوت های سیاسی شان قطب نمای حرکت میشود، تازه میتوان دید که ضربان قلب کدام حزب سیاسی کمونیستی با ضربان قلب تحرک متحد کارگری میزند تا کارگر انتخاب یا مردودش کند. اگر طبقه کارگر در کردستان از طریق شبکه ها و کمیته های رهبران کمونیست خود به چنین اتحادی برسد، سنگربندی محکم در مقابل سرمایه داران در محل کار و در جامعه ممکن میگردد، جنبش مستقل کارگری قابل روئیت خواهد بود و در مقابل ناسیونالیست ها و لشکر احزاب سرمایه به نیرویی تبدیل میشود که قادر به دخالت فعال و تعیین کننده در سرنوشت سیاسی طبقاتی خویش است. بدون تامین چنین اتحادی، ناسیونالیست ها می آیند و میروند و معامله و جنگ و مذاکره راه می اندازند و در همه حالات کارگر چیزی جز ارتشی بی سازمان و متضرر در هر تحول سیاسی نخواهد بود.