تناقض های آنارشیزم در مخالفت با اتوریته

تناقض های آنارشیزم در مخالفت با اتوریته

بخش هفتم نقد آنارشیزم

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۱۰ آوریل ۲۰۱۴

مقدمه:

مخالفت و نقدهای پایه گذاران کمونیزم علمی و کارگری با آنارشیزم در اواخر قرن ۱۸ و قرن نوزدهم ، بطور سنتی برای کمونیزم ایران ، کافی فرض شده و کمتر این کمونیزم به اهمیت نقد مداوم آنارشیزم تمایل نشان داده و می دهد. شاید دو دلیل مهم را بتوان برای این کمکاری ذکر نمود: اولا: شاید بهتر باشد بپرسیم که کمونیزم ایرانی چقدر توانسته نقدهای رو به روز به جنبشهای موجود جهانی داشته باشد که حالا ما انتظار داریم به آنارشیزم بپردازد؟ چقدر این کمونیزم توانسته از فضای “مارکسیزم –لنینیزم” دوران قدیمش بیرون بیاید و خودش را رو به روز کند؟

دوما: شاید دلیل دیگر این کمکاری این باشد که آنارشیزم بصورت یک جنبش وافعا تخریبی هنوز وارد جامعه ایران نشده یا حداقل کمونیستها این ورود را حس نکرده اند.شاید کمونیستهای ایران منتظر هستند وسط مبارزات روزمره جامعه ایران ، چائی پرچم آنارشیزم بلند شود تا بطور عکس العملی وارد برخورد به آن شوند.باید اذعان کرد که کمونیزم ایرانی از این جهت نیز خیلی نزدیک بین است و معضلات را تا وقتی نزدیک تر نشوند حس نمی کند.

نکته اینست که آنارشیزم و متدهایش همین الان هم از طریق تاثیرش روی جنبشهای جهانی موجود وارد ادبیات و تفکر بسیاری کمونیستهای کمتر اگاه ایرانی شده و اینها حتی بدون اینکه از حظورش اگاه باشند یا به اهمیت مرزبندی با آن پی برده باشند، از حظورش استقبال هم می کنند! نمونه اخیرش همین حمایت از “اعتراض عریان” بود و فعالین حزب کمونیست کارگری! در دلشان قند آب می شد که مثل آنارکوفمینیستها فریاد برآورند که امده اند “مالکیت زن به بدنش را اعلام کنند”!

خصلت ظاهرا “ضد سیستمی” آنارشیزم و حداقل در گرایشی از آن، ادعای ضد سرمایه داری و ضد مذهب آنارشیستها ، بسیاری از کمونیستها و فعالین سوسیالیست را فریب داده و فریب می دهد. مثل مصطفی صابر از حزب کمونیست کارگری ایران، مدعی می شوند که “اینها ضد سرمایه داری هستند و ضد مذهب پس ..به نفع ما هستند ، خودی هستند، قاطیشان بشویم”. طبیعتا این متد را من بسیار نادرست و غیر اصولی می دانم.تاریخ بسیاری نمونه های دیگر “ضد سرمایه داری و ضد مذهب” دیده که به جنبش آزادیخوهانه متعلق نبوده اند و مورد نقد کمونیستها قرار گرفته اند. اینست که بنا به ملاحظات بالا من تلاشم را برای روشنگری و نقد آنارشیزم متمرکز کرده ام و امیدوارم مجموعه این تلاشها کمکی باشد به جداسازی و مرزبندی نظری بهتر با آنارشیزم و کمک به رشد کمونیزم کارگری:

در این مقاله ، من بیشتر روی پایه فکری آنارشیزم ، یعنی مخالفت با اتوریته تاملی می کنم.می خواهم نشان دهم چه تناقضاتی در برخورد نظری  آنارشیستها به مفهوم اتوریته هست. گذشته از اینکه این تناقضات نظری در بررسی تاریخ واقعی آنارشیزم به یک حرکت پاندولی بین رفرمیزم و پذیرش عملی نظامها تا هپروتیزم ضد انقلابی در سیاستهای آنارشیستها منجر شده و در مقالات بعدی بیشتر به بعد تاریخی عملکرد آنارشیزم برخواهم گشت:

(۱)آیا آنارشیستها با اصل اتوریته مخالفند و چرا؟

از خواننده گرامی خواهش می کنم نگاهی به سه منبع خوبی که در این مقاله ارائه می دهم بیندازد(۱)

در ادبیات آنارشیستها ، زیاد می خوانیم که اینها با اتوریته مخالف هستند. مدعی هستند ضد اتوریته هستند.می گویند که اتوریته اساسا مانع رشد انسانهاست و بجایش باید خودگردانی و همکاری باشد. برخی از آنارشیستها، باهوش تر هستند و می پذیرند که اتوریته ذاتا چیز بدی نیست بلکه نوع بخصوصی از اتوریته را که اتوریته سلسله مراتبی می نامند، هدف مخالفت قرار می دهند. و از اتوریته خوب حمایت می کنند!

درک آنارشیستها اینست که اتوریته اگر زوری و تحمیلی باشد ، بد است اما اگر “طبیعی” اعمال شود خوبست. آنارشیستهائی که بیشتر قدرت سیاسی و نظامها را مورد هدف قرار می دهند، بیشتر از درک ضد اتوریته ، منظورشان درک “ضد نظام حاکم” است.بیشتر مدعی هستند که وقتی قدرت حاکم و نظام حاکم را نشانه بگیرند ، “خودگردانی” خودش ذاتی انسان است و مثل گلها در بهار ، “همینجوری ” می روید!

بخش دیگر نگرش آنارشیستی ، به وجوه دیگر اجتماعی اتوریته مثل پدرسالاری ، سکسیزم و استثمار انسانها هم می پردازد.فقط هدفش قدرت حکومتی نیست.

از آنچه بطور اجمال ارائه شد، نتیجه می گیرم که آنارشیزم را اگر مخرج مشترکی بگیریم، بیشتر همین خواستگاه ضد اتوریته اش را می شود ماهوی آن دانست. متفکرین متاخر تر آنارشیزم مدعی هستند که اتوریته اساسا امری تحمیل شده به انسان است و سلسله مراتب اجتماعی هم همینطور! بواقع تلاش “تئوریک” اینها اینست که به ادعای ضد اتوریته خود لباس “علمی بپوشانند”! من در مقاله ای مستقل به این وجه از تلاش انارشیستها پاسخ دادم(۲) و اینجا سعی می کنم چند پله عمیقتر ، روی تناقضاتی که نظریه ضد اتوریته آنارشیزم بهش دچار است بحث داشته باشم:

(۲) چند پاسخ به درک ضد اتوریته آنارشیستها:

الف: اتوریته به معنی تاثیرگذاری و جهت دهی فرد یا مجموعه ای از ادمها بر ادمهای دیگر می تواند معنی شود. اینکه این جهت دهی زوری باشد یا نباشد ، در بلند مدت اصلا معنی نمی دهد! زور و عامل قهر در کوتاه مدت می تواند فرد یا اجتماعی را بدنبال اتوریته دیگری بکشد اما در بلند مدت، عامل زور و قهر ، عامل جانبی می شود و عوامل دیگری در تداوم اتوریته دخیل می شوند.از جمله میل ذاتی انسانها به داشتن امنیت ، یا اتوریته پذیر بودن اکثریت انسانها بخاطر ژنتیک این رفتار که از جیوانات در انسان تداوم یافته و اهمیت حفظ بقا داشته و از جمله عامل بسیار مهم فرهنگ و عادات فرهنگی و سنتها. لذا جدا کردن عامل “زور و قهر” در پدیده بسیار پیچیده اتوریته ، نه امکان پذیر است و نه حذف آن لزوما به پایان اتوریته می انجامد .

ب: همانطور که در مقالات قبلی اشاره کردم، دنباله روس انسانها از اتوریته بعنوان بخشی و گرایشی از خصوصیات انسان عمل می کند .گرایشات دیگر و ضد اتوریته با نسبت آماری کمتر همیشه در جوامع انسانی هست.اینهم ژنتیک خودش را دارد.جمع گریزی و تلاش برای زیر سوال بردن اتوریته هم بخشی از ذخیره ژنتیک جامعه انسانی است. لذا جامعه انسانی در ایجاد تعادل بین دنباله روی از اتوریته و سرکشی از اتوریته تعریف می شود.نفی یکی از اینها ، به جهت علمی و رفتارشناسی ، گرفتن تعادل از جامعه است. با تاکیید بر اینکه عامل “زور” در ایجاد اتوریته ممکنست اساسا در ایجادش نقشی نداشته باشد و تکامل جامعه انسانی هم باید همین مسیر باشد که این عامل حذف شود.

ج: سوال مهم اینست که : اساسا اتوریته چه مبنای مادی دارد؟ چه سودی جامعه انسانی از بکارگیری اتوریته می برد؟پاسخ زیاد مشکل نیست! از آنجا که اختلاف بین انسانها ماهوی است و هرگز جامعه انسانی به یک اجماع نهائی و در تمام موارد دست پیدا نمی کند، به سوال اینکه به هنگام بوجود آمدن تضادهای فکری و اجتماعی چه باید کرد؟ چه مکانیزمی پاسخ می دهد؟ آنارشیستها در این مورد پاسخی ندارند اگر نپذیرند که اتوریته نهایتا عامل حل اختلافات است!  نهایتا یک گرایش از میان گرایشها انتخاب می شود و اتوریته اش را بر سایر گرایشها و انتخابها اعمال می کند.

سوال این نیست که اتوریته نباشد! سوال اینست که چه اتوریته ای در چه شرایطی با چه محدودیتی اعمال شود؟ مثلا اکثریت جامعه بالاخره باید اتوریته اش را اعمال کند.سوال اینست که چگونه با چه شرایطی و با چه برخوردی به اقلیتی که حرفش را جامعه نپذیرفته. لذا در موضوع اتوریته ، آنارشیزم در تئوری و در عمل با وجود ادعای ضد اتوریته اش دچار بی پاسخی به مسئله اختلاف و چگونگی حل آنست!

د: بخشی از آنارشیزم که تمرکزش را پایان دادن به اتوریته حکومتها می داند نمی تواند پاسخ دهد که پایان دادن به اتوریته حکومتها مستلزم چه تاکتیکها و استراتژیهائیست؟ پایان دادن به اتوریته حکومتها ، هدف کمونیستها هم هست. در تئوری کمونیزم، این امر واجب مستلزم مقدماتی است.مستلزم پایان دادن به ریشه های قدرت گیری اقلیت است.مستلزم پایان دادن نظام سرمایه داریست. روندیست که با کسب سازمانیافته قدرت توسط  اکثریت آغاز می شود . آنارشیزم با ادعای مخالفت با اتوریته و انحلال حکومت به هر شکلش، بواقع با اصل روند انتقال جامعه به جامعه خودگردان مخالفت می کند.

ه: آنارشیستهائی که مدعی مخالفت با شکل سلسه مراتبی اتوریته هستند ، نمی توانند سلسله مراتبی که خودشان حتی بطور موقت در “کمونهای آنارشیستی” می سازند، تشخیص دهند یا اینکه نادیده می گیرند! اینجا هم اصل سلسه مراتب بودن امر تصمیم گیری همانقدر گریز ناپذیر است که خود اتوریته.سوال این است که چگونه سلسله مراتبی ساخته شود و چگونه اون سلسله مراتب در معرض دائم فیدبکها از پائین باشد. وقتی قرار شد تصمیم گیری نهائی برای جامعه باشد، هم اتوریته لازمست و هم سلسله مراتب.

خلاصه و نتیجه گیری:

از دید من ، آنارشیزم در مرکز تئوریش ادعای پوچی بنام “ضد اتوریته” دارد. جنبشهای آنارشیستی عملا نتوانسته اند جائی اصل اتوریته را در هم بشکنند که هیچ ، خودشان هرجا قدرت گرفته اند ، ذهم اتوریته خود را خواسته اند تحمیل کنند و هم سلسله مراتب خودشانرا به مخالفین حتی با زور قالب کرده اند. تاریخ واقعی آنارشیزم از دو حال خارج نبوده: یا عملا از مبارزه با اتوریته عقب نشسته یا با تاکیید به مبارزه با اتوریته ، عملا به سردرگمی جامعه ای که از وضع موجود خسته است و دنبال راه حل نهائی و رادیکال می گردد، دنبال نخود سیاه فرستاده است. هدف این مقاله بیشتر نقد منطقی ادعای ضد اتوریته آنارشیزم بود.ادعای ضد اتوریته حتی وقتی نوع بخصوصی از اتوریته را به زیر سوال می کشد، ناتوانست از زدن ریشه اتوریته های “زورگو” و “تحمیل گر” چون نظام بازتولید چنین اتوریته هائی را باید با قدرت متمرکز ابتدا در هم شکست.آنارشیزم بواقع چرخه منطقی می سازد و شکستش در تئوری را مردم باید با شکست در مبارزاتشان تجربه کنند. تاوان شکست آنارشیزم را جنبشهای انقلابی داده اند و خواهند داد.

منابع بیشتر:

 

(۱)سه منبع در نقد آنارشیزم و اتوریته:

چرا آنارشیستها مخالف اتوریته و سلسله مراتب هستند؟(سایت آنارشیستی)

http://anarchism.pageabode.com/afaq/secB1.html

تکامل اخلاق و انتقاد آنارشیزم(استیفن پیترسون)بخش علوم اجتماعی دانشگاه آلفرد

https://mises.org/journals/jls/8_2/8_2_4.pdf

نقد مارکسیستی آنارشیزم(پوئژیش)

http://www.kritischestudenten.nl/blog/politiek/a-marxist-critique-of-anarchism-part-one-the-foundations-of-anarchism/

(۲)نقدهای اخیر از این نویسنده به آنارشیزم(سعید صالحی نیا)

سعید صالحی نیا :آنارشیزم و سوسیالیزم تخیلی
سعید صالحی نیا :بخش چهارم از سری نقد به آنارکوفمینیزم
سعید صالحی نیا : “سقط جنین گرائی” خانم رزا روشن آنارکوفمینیزم چه ریشه ای دارد؟ / سیمین مجد و  سعید صالحی نیا
سعید صالحی نیا : نکاتی در موضوع آنارشیزم و نقد به آن
سعید صالحی نیا : آشنائی با آنارکوفمینیزم، خانم رزا روشن و ریشه “اعتراض عریان”
سعید صالحی نیا : دردسر های رزا روشن در “دفاع علمی” از آنارکوفمنیزم!