میدان اصلی مبارزه کارگران با جمهوری اسلامی

شورای عالی کار جمهوری اسلامی روز ٢٣ اسفند حداقل دستمزد کارگران را تصویب و فقط ٢۵ درصد به دستمزد پایه کارگران اضافه کرد. حداقل دستمزد سال ١٣٩٢ که ۴٨٧ هزار و ١٢۵ تومان بود، به ۶٠٨ هزار و ٩٠٠ تومان رسید. 

گرچه یکی از وعده های انتخاباتی حسن روحانی افزایش دستمزد کارگران بر پایه نرخ تورم بود، اما حتی با دروغین بودن و دستبرد زدن و پائین آوردن نرخ تورم توسط دولت جمهوری اسلامی، حداقل دستمزد امسال کارگران دهها درصد کمتر از نرخ تورم رسمی تصویب گردید! حسین راغفر که متخصص حوزه رفاه اجتماعی جمهوری اسلامی است گفته است که خط فقر ٢ میلیون و ۵٠٠ هزار تومان است. این اما کل قضیه و تصویری نیست که کارگران باید با آن سر کنند. دولت جمهوری اسلامی خوابهای بیشتر و بدتری برای توده های هم اکنون فقیر آن جامعه دیده است. علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران گفته است: “مهمترین وظیفه مردم در قبال رهبری تحمل سختی‌ها است”. این را ایشان در ٢٢ بهمن ٩٢ گفتند. همین را روز ٢۴ اسفند هم تکرار کرد: “چالش‌ها و تحریم‌های پیش روی ملت ایران وجود دارد، ولی آن گونه نیست که آنچه را با خون به دست آوردیم برای نان از دست دهیم و مردم باید آماده تحمل رنج‌ها باشند”.
جامعه اما این همه رنج و محنتی که جمهوری اسلامی آن را گرفتارش کرده است، قبول نخواهد کرد. در پیشاپیش اعتراضات به وضع موجود، طبقه کارگری خواهد بود که زندگی اش گرو گرفته شده و قدرت تغییر این وضعیت را نیز بیشتر از دیگر بخش‌های جامعه دارد. نشان داده است که اگر متحد و یکپارچه وارد اعتراض به این وضع شود، جمهوری اسلامی با تمام عر و تیزش کوتاه خواهد آمد و عقب خواهد نشست.
کوتاه آمدن جمهوری اسلامی اما مستلزم یک مبارزه متحد و یکپارچه است. اضافه کنم: متحد و یکپارچه و سراسری! در غیاب تشکل‌های علنی و سراسری کارگری، امر مبارزه متحد و یکپارچه پیچیده و مشکل است. منتها جنبش کارگری از چنین ابزاری فعلا محروم است و نمی تواند منتظر بماند تا چنین شرایطی آماده شود. نمی تواند، برای اینکه هر لحظه که کارگر و انسانی در این وضعیت زندگی می‌کند، شاهد تباه شدن بیشتر وضعیت خود و خانواده اش است! آن شرایط معلوم نیست چه زمانی فرا برسد! کارگران برای زندگی کردن روزشماری می کنند و این وضعیت کارد را به استخوانشان رسانده است.
در این شرایط باید به سوی اعتراضات قدرتمند کارگری گام برداشت. “اتحادیه آزاد کارگران ایران” بیش از یک سال است که روی همین حداقل دستمزدها خم شده و می کوبد. در چند نوبت اقدام به مراجعه به کارگران و جمع آوری طوماری به امضا ۴٠ هزار کارگر کردند. “هماهنگ کنندگان این طومار هم سال گذشته در بازجوئی مقامات امنیتی و هم طی هفته های گذشته در جلسه ای با شرکت معاونین وزارت کار و در جلسه بزرگتری در ١٩ اسفند ماه که با شرکت نماینده‌های کارفرمایان و دولت برگزار شد، اعلام کرده بودند که ما کارگران تن به افزایش چندین درصدی حداقل مزد نخواهیم داد و نسبت به تبعات تصویب چنین حداقل مزدی هشدار داده بودند.” (به نقل از اطلاعیه ٢٣ اسفند این نهاد کارگری) در همین اطلاعیه که تیتر آن “پیش به سوی تجمعات خیابانی بر علیه مصوبه مزد شورایعالی کار” است، آمده است: “ما کارگران مطابق میل دولت و کارفرمایان تن به هر بردگی و حقارتی نخواهیم داد، ما مبشر زندگی و حیات در جامعه بشری هستیم و با مقاومت و اعتراضات قدرتمندمان نشان خواهیم داد که آوارگی و حقارت شایسته کسانی است که زندگی میلیونها خانواده کارگری را به روز سیاه نشانده اند. بر این اساس، اتحادیه آزاد کارگران ایران همدوش با طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران اعلام میدارد چنانچه به فوریت و حداکثر تا آخر فروردین ماه سال آینده تجدید نظری در حداقل مزد صورت نگیرد و حداقل مزد بر اساس اجرای بی چون و جرای ماده ۴١ قانون کار تعیین نشود اقدام به فراخوان تجمعات خیابانی کارگری خواهد کرد و بدیهی است که تبعات امنیتی چنین رویکردی از سوی ما کارگران مستقیما بر عهده رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت و وزیر کار به عنوان رئیس شورایعالی کار خواهد بود.” این فعلا فقط یک هشدار است. بیشتر اظهارات دیگری هم که حول همین موضوع منتشر شده اند، همان هشدار بوده اند و اعتراضی گسترده و شایسته این وضعیت سازماندهی نشده است.
اما اگر فعالین کارگری از سراسر ایران با سیاست این نهاد کارگری همگام شوند، این هشدار می تواند عملی شود! منتها خود این دارای ظرافتهایی است که باید به آنها اشاره کرد. مراکز کارگری بزرگ و مهم، مثل نفت، پتروشیمی ها، معادن بزرگ، تراکتورسازی، ایران خودرو، ذوب آهن و غیره، که فعالین و رهبران کارگری در این مراکز مشغول کار و فعالیت هستند، به هر دلیلی شاید نتوانند علنی بشوند و در ارتباطی مستقیم و علنی با نهادهای علنی کارگری قرار بگیرند. این قابل درک است. جمهوری اسلامی و پادوهای شورای اسلامی کار و حراست و انجمن اسلامی و غیره، کار اصلی شان شناسائی و گزارش دادن و اخراج همین فعالین کارگری است. در نتیجه هر فعال کارگری بنابه شرایط خاص خود، خود تصمیم می گیرد چکار بکند و تا چه حد به علنیت، به شیوه ای که مورد نظر این نوشته است، روی بیاورد. واضح است که “رهبر” کارگری ای که در هیچ سطحی علنی نیست، دیگر نمی تواند عنوان رهبر کارگری را یدک بکشد. اما بحث من در سطح دیگری است. اینکه تعداد بسیار وسیعی از فعالین کارگری به هر دلیلی یا بیکار شده اند، یا موقعیت شغلی شان همانند فعالین و رهبران کارگری در مراکز بزرگتر کارگری نیست، می توانند در بعدی علنی با همین نهادها و تشکل‌های موجود کارگری در تماس باشند و فعالیتهای خود را با این نهادهای کارگری هماهنگ کنند. این رهبران کارگری معمولا کسانی هستند که گرچه شاید خودشان مستقیما در یک مرکز کارگری بزرگی شاغل نباشند، اما ارتباطات و نفوذی بر فعالین و رهبران کارگری آن مراکز دارند که خود می تواند نبض آن مراکز کارگری را با بقیه جاها هماهنگ کنند.
خلاصه کلام اینکه در این دوره و مورد مشخص هماهنگی میان نهادهای موجود کارگری می تواند حکم یک فدارسیون سراسری بزرگ تشکل‌های کارگری را بازی کند. چرا که جنبش کارگری در یک حالت انفجاری بسر می برد و هر آن باید انتظار سر باز کردن آتشفشان اعتراضات کارگری باشیم. اگر این “فدراسیون” کارگری بتواند دست فعالین و رهبران کارگری، در هر سطحی، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، از سنندج و کرمانشان تا زاهدان و کرمان و مشهد تا رشت و قزوین و تهران تا مراکز مهم کارگری در خوزستان را در دست هم بگذارد می تواند جنبش کارگری را از موقعیت ضعیف موجود به یک موقعیت بسیار مناسبتر جلو ببرد.

در اول ماه مه
اما این نهادهای کارگری چگونه می توانند قدرتمندتر موضوع سطح پایین دستمزدها را بعنوان ابزاری در دست گرفته و مبارزه کارگران را جلو ببرند. اول مه می تواند به این امر کمک کند.
جنب و جوش و اعتراض به وضعیت بسیار پائین دستمزدها در ایران امروز تنها محدود به فعالین کارگری نیست. گرچه وضعیت معیشتی کارگران زیر سیطره نامیمون جمهوری اسلامی روز به روز وخیم تر شده است، اما سطح پائین دستمزدها در یکی دو سال گذشته و بخصوص در تناسب با تورم واقعی در جامعه با هیچ زمانی قابل مقایسه نبوده است. در کنار توجه کارگران و کل فعالین و تشکل‌های کارگری به این موضوع، باید گفت که ترتیب دادن میزگرد توسط تلویزیون جمهوری اسلامی نیز بازتابی از وخیم بودن اوضاع و خشم کارگران را از زاویه دیگری نشان می دهد. این مسئله در واقع میدان اصلی مبارزه کارگران با جمهوری اسلامی در این مقطع از جنگ کارگران با دولت سرمایه داران است. اعتراض کارگران در مراکز مهم و پیشرویی چون پتروشیمی‌های ماهشهر و تبریز و همچنین اعتراض سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و فعالیت اصلی اتحادیه آزاد کارگران ایران حول این مسئله در یکی دو سال گذشته، نشان از موقعیتی دارد که توجه ها باید تماما به این سو باشد! تا آنجا که فعالین، تشکل‌ها و نهادهای کارگری اظهارنظر کرده اند در واقع می‌توان از یک اتحاد و هم نظری حول این مسئله حرف زد.
نکته مشخص اینجا این باید باشد که مبارزه بر علیه وضعیت وخیم معشیتی کارگران موضوع و مشعل متحد کننده کل فعالین، رهبران و تشکل‌های کارگری باشد. این مسئله از این جهت مهم است که قدرت بسیج بخش‌های وسیعتری از جامعه و کارگران را نیز دارد. می تواند بخش وسیعی از کارگران را به میدان بیاورد و به تبع آن کل خانواده های کارگران و کل جامعه را به دفاع از اعتراضات کارگران وارد مبارزه با جمهوری اسلامی بکند؛ و با وضعیت معیشتی‌ای که جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل کرده است، زمانی که جنبش کارگری به میدان بیاید، شکست دادن و به کارخانه برگرداندن آن، بدون توجه جدی به مطالباتش امری است ناممکن.
٣ آوریل ٢٠١۴