چند نکته در مورد اعدام حبیب گلپری پور!

چند نکته در مورد اعدام حبیب گلپری پور!
اعدام حبیب گلپری پور از جانب جمهوری جهل و جنایتکار و اراذل و اوباش مدافع جهل و سرمایه
شدیدا محکوم است و هر نیرویی، هر گروهی، هر ” اپوزیسیونی” از این عمل وحشیانه دفاع کند، نه تنها علیه جمهوری اسلامی نیست بلکه تریبون تبلیغاتی جمهوری اسلامی است. فرقی نمی کند که این نیرو در خارج کشور باشد یا از اراذل و اوباش وابسته به اصلاح طلبان حکومتی در داخل کشور باشد، که امروز ” رهبرانشان ” در حصر خانگی به سر می برند.
اعدام دولتی عملی جانیانه و به غایت وحشیانه است و هیچ نیرویی، هیچ دولتی، هیچ
دیکتاتوری حق ندارد، بی دلیل یا به هر دلیلی حق زندگی کردن را از مخالفین خود بگیرد.
جمهوری اسلامی در طول سالها از حاکمیت ننگین خود صدها هزار انسان را به بهانه های بی پایه به جوخه ی مرگ فرستاده و بر اساس امارهای ناقص و دروغین امنستی انترناسیونال( سازمان عفو بین الملل) که یک سازمان بورژوایی و بی خاصیت است، به نسبت جمعیت ایران بیشترین امار اعدام را در طول سی سال گذشته در مقایسه با دیگر کشورهای
جهان دارد.
بر اساس امارهای همین سازمان در بسیاری از ماههای سال های گذشته هر هشت ساعت یک نفر در ایران اعدام می شده و در دروه ی نخست وزیری جنایتکار موسوی که امروز در ” اپوزیسیون ” است و در حصر خانگی به سر می برند، یعنی در سالهای ۶۷ اعدام ها ثانیه یی شده بود. یعنی به فاصله ی هر چند ثانیه یک بار انسان هایی که تنها جرمشان عدم اعتقاد به کثافت مذهب بود، را به جوخه ی مرگ می سپردند.
امروز جنایتکاران سابق و ادمکشان دهه ی شصت در میان بخش وسیعی از طبقه ی بی خاصیت خرده بورژوا و اپوزیسیون راست که ترکیبی از اوباش وابسته به غرب و جمهوری اسلامی است، نفوذ و جایگاه ویژه یی دارند! فراتر از ان الهام های این جنایتکاران سابق در اعتراض سال ۸۸ نیروهای موسوم به چپ را به دامن ارتجاعی ترین جنبش اجتماعی یعنی جنبش سبز برد.
دلقکی مانند مرتضی محیط که یک اپورتونیست واقعی بیش نیست ،را تا حدی متوهم کرد که موسوی را در جایگاه مارکس سال ۱۸۴۸ قرار داد و تئوری تراشی های ارتجاعی و به غایت ریاکارانه اش را زیر نام مارکسیسم و بازخوانی تحولات سال ۱۸۴۸ و انقلاب المان و شباهت های ان با جنبش سبز ،برای این جنبش ارتجاعی از تلویزیون های وابسته به دستگاه های اطلاعاتی امریکا شروع کرد.
احزاب چپول خرده بورژوایی را متوهم کرد و انها را در موضعی فرو برد که برای انقلاب رهبر مشترک تعیین کنند و با موسوی هم پیمان شوند و دست از کشتی گرفتن با اصلاح طلبان بردارند.
هزاران نفر از کسانی که با دستبند سبز در خیابان های تهران شعار” یا حسین میرحسین “، ” اوباما، یا با انها یا با ما” را سر داده ناچار به ترک کشور کرده و به جمع ” پناهندگان سیاسی ” ایرانی در خارج کشور اضافه کرد.
در همان مقطع بیشترین میزان ” پناهنده ی سیاسی ” از ایران راهی کشورهای مختلف شده. بر اساس امار در ان مقطع در یک ماه فقط سه هزار ایرانی غیر قانونی وارد المان شده اند.
اگرچه بسیاری از این پناهندگان فرق گوز خود را از شقیقه تشخیص نمی دادند، اما تعداد چشمگیری از انان از اصلاح
طلبان حکومتی و از مدافعین جنبش سبز بود که در کشورهای اروپای جذب اپوزیسیون بورژوایی و مدافعین جنبش سبز شده و هم اکنون هم زیر نام “پناهنده ی سیاسی “، سیاست های جمهوری اسلامی و اوباش جنایتکار و ادمکش را در خارج کشور تبلیغ می کنند.
در مورد حبیب گلپری پور و عضویت او در پژاک!
در این شکی نیست که پژاک برای جمهوری اسلامی یک نیروی خودی است و از جنس خود جمهوری اسلامی است. پژاک برای مراسم تاسوعا عاشورا بیانیه می دهد و در دفاع از اسلام و تشیع کاسه داغتر از اش می شود. پژاک بر اساس برنامه اش یک نیروی خودی برای جمهوری اسلامی است و به هیچ وجه خواهان سرنگونی و ” مبارزه ی مسلحانه ” نیست.
حاج احمدی دلقک دیوانه و رهبر این جریان بارها از رادیو و تلویزیون های
مختلف ظاهر شده و اعلام کرده که ما اصلا مبارزه ی مسلحانه نمی کنیم و ان را به کلی کنار گذاشته ایم!!
کسی که سیاست را نه از روی گاز معده، بلکه بر اساس مطالعه و تحقیقات علمی و واقع بینانه دنبال کند، متوجه می شود که پژاک محصول چیست و چه دوره ایی است.
اینکه ایا
پژاک مستقیم از جانب وزارت اطلاعات ساخته شده و نتیجه ی توافق سازمان اطلاعات و دولت های غربی هست، هنوز مساله ی گنگی است، اما در این شکی نیست که پژاک یک نیروی دست ساز، مرتجع و بی خاصیت است و برای جمهوری اسلامی وجود چنین نیروهایی از شام شب ضروری تر است.
اگر پژاک و امثال پژاک نباشد، جمهوری اسلامی دلیلی ندارد که شهرهای کردستان را میلیتاریزه کند و هر حرکت اعتراضی مدنی را به ناف ” تروریسم ”
ببندد!!
اگر پژاک بی خطر برای کلیت جمهوری اسلامی نباشد، که بچه های بی گناه مردم را که مشغول انجام ” خدمت ” اجباری در پاسگاه های نیرو انتظامی مناطق مرزی هستد، را قتل عام کند، جمهوری اسلامی بی دلیل نمی تواند در مناطق مرزی کشور مانور دهد و زندگی مردم عادی را نا امن کند.
پژاک و جمهوری اسلامی دو سر یک کرباس هستند. هر دو مرتجع، هر دو جنایتکار، هر دو پایبند به اصول ادمکشی و جنایت پیشگی هستند و هر دو در نا امن کردن اوضاع سیاسی و اجتماعی زندگی میلیون ها نفر در ایران و کردستان نقش عمده یی دارند و یک هدف مشترک را دنبال می کنند. زندگی سربازان بی گناه و گریلاهای بی خبر از دنیا برای هر دوتاشون بی اهمییت است. هر کدام از انها حاضرند صدها و هزاران انسان را قربانی سیاست های کثیف و ضد انسانی خود کنند.
در این شکی نیست که جوانان زیادی که از داشتن پایه یی ترین اطلاعات سیاسی محروم هستند و صرفا مخالف جمهوری اسلامی هستند، در کردستان به خاطر جنب و جوش های ” مسلحانه ” ی پژاک در سالیان اخیر که با اجازه و اطلاع جمهوری اسلامی صورت می گیرد، به پژاک متوهم شده و فکر می کنند که پژاک آلترناتیو احزاب دیگر است! جمهوری اسلامی در پیشبرد این سیاست تا حدودی موفق بود و توانست چند سال اول فعالیت پژاک، این نیروی باند سیاهی و مطلقا ارتجاعی را به عنوان الترناتیو دیگر احزاب به خرد بخشی از مرد جامعه ی کردستان
دهد. در ان مقطع صدها نفر از احزاب ناسیونالیست و ناسیونالیست چپ کورد و غیر بریده و به پژاک پیوستند و رهبری پژاک هم تعدادی از انان را با علنی کردن اسمشان به جوخه ی اعدام سپارد!
جمهوری اسلامی تمام تلاشش را روی این سرمایه گذاری کرده است که پژاک را به عنوان الترناتیو چپ و کمونیست و دیگر احزاب ناسیونالیست راست و چپ که سابقه ی طولانی تری داشته و جزء احزاب سنتی تر و جا افتاده تر در کردستان هستند، جا
بیاندازد و متاسفانه در بسیاری از مواقع جوانان پرشور و مخالف جمهوری اسلامی، انگیزه های سیاسی و ضد انقلابی جمهوری اسلامی را تشخیص نداده و دچار انتخاب اشتباه می شوند و شدند.
این جوانان اگرچه انسان های شریفی هستند، اما همگی قربانی سیاست ارتجاعی هستند، سیاستی که خود تشخیص درستی از ان ندارند.
به فرض محال اگر کمانگر ها و گلپری پورها و علم هولی ها و دیگران عضو گروه پژاک بوده باشند، اما کشتن انان از جانب جمهوری اسلامی شدیدا محکوم است و کسانی که به بهانه ی مبارزه با تروریسم ” پژاک ” از تروریسم دولتی جمهوری اسلامی دفاع می کنند، از نظر من مجرمانی جانی هستند که تفاوتی با اراذل و اوباش حاکم در دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی ندارند و باید تحت تعقیب دولت های اروپایی قرار گیرند.
انها هر اسمی برای خود انتخاب کنند، عضو هر حزب و سازمانی که باشند، به دلیل دفاع از کشتار وحشیانه و اعدام انسان های قربانی و بیگناه از جانب جمهوری جنایتکار اسلامی، نه تنها در اپوزیسیون نیستند، بلکه نقش تریبون وزارت اطلاعات و روزنامه ی کیهان را در خارج کشور ایفا می کنند.
اراذل و اوباش اصلاح طلب و جنبش سبزی ها از زمره ی این تبهکاران جانی هستند و باید از جانب بشریت ازادی
خواه به جرم دفاع از کشتار وحشیانه و اعدام محکوم شوند.
مرگ بر جمهوری اسلامی و مدافعین کثیف این نظام
حسن معارفی پور
۳۰٫۱۰٫۲۰۱۳