برهان نظم، طبیعت، و خدا

۱٫ کدام نظم؟

اولین سوال در مقابل کسانی که از برهان نظم استفاده میکنند تا وجود خدا یا یک شعور یا عقل یا طراح را پشت این نظم ثابت کنند این است که خود این نظم چیست؟ نظم یا درجه نظم را چه کسی و با چه معیاری تعییین میکند؟ با چه معیاری میتوان گفت که مثلا یک توده خاک نظم کمتری از یک قطعه الماس دارد؟ در توده خاک هم ذرات خاک و اتمها و ذرات بنیادی به همان شکلی از طریق نیروهای جاذبه و الکترومغناطیس و هسته ای قوی و هسته ای ضعیف بهم مربوطند که در بلور الماس. میشود بردارهای بین نیروها را ترسیم کرد و جایگاه ذارات را مشخص کرد و نشان داد که توده خاک هم از نظم خاص خودش برخوردار است. نکته اینجاست که هر وقت یک پدیده در کنار پدیده دیگری قرار میگیرد، بنا به خواص فیزیکی و شمیائی پدیده ها یک ارتباط خاصی بین آنها برقرار میشود و این ارتباط فیزیکی و شیمیائی هست که آرایش یا نظم قابل مشاهده را به آنها میدهد. یعنی نظم و بی نظمی به خواص فیزیکی یا شیمیائی پدیده های مرتبط مربوط است یا میشود گفت به طبیعت آنها مربوط است.

سوای اینکه نظم یک امر نسبی هست، امری مربوط به کار و بار انسان است. مثلا یک بلور الماس یا آرایش گلبرگهای یک گل، یا آرایش اجزای چشم از نظر زیبائی شناسی یا قابلیت استفاده برای ما مهم است. یا میشود این مسئله را به این شکل طرح کرد که چشم ما و مغز ما آرایش خاصی از ماده را نظم و آرایشهای دیگر را بی نظمی ارزیابی میکند.

نکته دیگر در باره برهان نظم این است که ما برداشت و تجربه خود از کار انسان را به طبیعت نسبت میدهیم. ما در تجربه خود می بینیم که مثلا برای ساختن یک هواپیما با پیچیدگی ساختمانی و قابلیت پرواز نیاز به طرح و نقشه و مهندسی و شعور و عقل است و فکر میکنیم کار طبیعت هم به همین شکل است. این شیوه تحلیل و مطالعه را شیوه آنتروپومورفیک میگویند: یعنی ما خصوصیات انسانی را به طبیعت یا هر پدیده غیر از انسان نسبت میدهیم. این در حالیست که ما میدانیم که ما تنها موجود دارای شعور کافی برای طراحی و نقشه کشی و نظم دادن به پدیده ها با استفاده از عقل و شعور هستیم. اگر ما انسانها با استفاده از عقل و شعور و طراحی به پدیده ها نظم میدهیم این به این معنی نیست که تنها راه برقراری نظم بین پدیده ها عقل و شعور و طراحی هست. اما برهان نظم طراحی و عقل و شعور را تنها راه برقراری نظم بین پدیده ها معرفی میکند که بلحاظ علمی و منطقی درست نیست. ما بروز و عروج نظم را بدون دخالت هیچ شعوریا طراحی را بوفور در زندگی خود می بینیم: اشکال گرد و بیضی سنگها در رودخانه ها، شکل منظم طوفانی که از بهم آمدن ذرات آب و هوا صورت می پذیرد، اشکال موجی و تپه های شنی که در صحراها تشکیل میشوند.

۲٫ نظم یا بی نظمی نتیجه رابطه فیزیکی بین پدیده هاست

اجازه دهید برای مثال یک بلور الماس را در نظر بگیریم. نظم موجود در یک بلور الماس نتیجه این است که اتمهای کربن در شرایط خاصی از درجه حرارت و فشار نوع خاصی از پیوند شیمیائی را برقرار میکنند: هر اتم کربن با چهار اتم کربن دیگر پیوند کووالانس تشکیل میدهد. این آرایش اتمها کل یک قطعه یا بلور الماس را بصورت یک شبکه بهم پیوسته در می آورد و شکل و استحکام و جلای خاصی به آن میدهد. همین اتمها در شرایط درجه حرارت و فشار دیگری با سه اتم دیگر پیوند کووالانس برقرار می کنند و با اتم دیگر پیوند ضعیفتری دارند که نتیجه آن گرافیت یا مغز مداد است. بخاطر همین پیوند ضعیف است که وقتی ما با مداد می نویسیم لایه های گرافیت از هم جدا میشوند و بر روی کاغذ می نشینند، اما در الماس پیوندها شبکه ای قوی تشکیل میدهند بطوری که الماس شیشه یا سنگ یا فلز را می برد. بنابر این نظم حاکم بر اتمهای کربن و گرافیت نتیجه شرایط تشکیل این مواد است و نه طرح و نقشه یک شعور.

با هر تعریفی که از نظم یا بی نظمی داشته باشیم، هر دو به رابطه بین پدیده ها مربوط میشود. منظومه شمسی یک نمونه مشخص دیگر است. اجزای منظومه شمسی که خورشید و زمین و ماه و سایر سیاره ها باشند از طریق نیروی جاذبه بهم مربوط هستند. عاملی یا علت یا فاعلی که اجزای این منظومه را با فواصل و مدارها و حرکتهای خاص خود در کنار هم نگه میدارد نیروی جاذبه است. نیروی جاذبه هم به جرم این اجزا مربوط میشود. هر شیئی که جرم دارد به تمام اشیاء جرم دار دیگر نیروی جاذبه وارد میکند. یا اینکه میتوانیم، بنا به تئوری نسبیت انشتین، بگیم که فضا-زمان را انحنا میدهد. این انحنا در فضا-زمان است که باعث میشود ماه در یک مدار مشخصی دور زمین بچرخد.

پس می بینیم که در این مورد مشخص نیازی به خالق یا خدا یا عقل یا طرح از پیش نیست. اجزای منظومه شمسی صرفا بخاطر اینکه هستند جرم دارند، بخاطر اینکه جرم دارند فضا-زمان را انحنا میدهد (یا در مدل نیوتونی به هم نیروی جاذبه وارد میکنند)، و بخاطر این انحنا مدار مشخصی مثلا دور خورشید دارند. بنابر این نظم مربوط به فاصله اجزا این منظومه و مدار حرکت آنها بی نیاز از هر گونه خدا و عقل و طرح از پیش شروع شده است و ادامه می یابد.

در مورد نظم یا بی نظمی موجود در سایر پدیده ها، مثل بدن انسان، چشم، و مغز و غیره هم میشود مورد به مورد نشان داد که این نظم حاصل رابطه بین اجزای و پروسه تاریخی تشکیل آنهاست و عقل کل یا خدا یا طراحی لازم نیست و در کار نیست.