پاسخ حسن رحمان پناه به ۵ سوال دیدگاه سوم پیرامون کردستان

دیدگاه سوم: لطفا خود و وابستگی تشکیلاتی خود را معرفی کنید.

حسن رحمان پناه: سال ١٣۴٠ در روستای کوچکی به اسم “خیدر” در پنج کیلومتری شهر سقز واقع در استان کردستان متولد شدم و تا پایان دورە ابتدایی در زادگاهم درس خواندم. سپس برای ادامه تحصیل به سقز رفتم و بهار ۵٨ در این شهر دیپلم گرفتم. از فعالین قیام ۵٧ این شهر بودم و بهمن همان سال و بعد از علنی شدن فعالیت “کومەله”، فعالیت متشکل خود را با این جریان شروع نمودم که تاکنون ادامه دارد. دوره های مختلف در کمیته مرکزی کومەله و حزب کمونیست ایران و در مسئولیت های مختلف حزبی حضور داشتەام. اکنون عضو حزب کمونیست ایران  هستم .

دیدگاه سوم: چرا مبارزات چندین دهه اخیر کردها به سرانجام نرسیده است؟

حسن رحمان پناه: از نظر من نفس طرح سوال بدین شکل دارای اشکالات جدی است. زیرا این سوال نه شرایط تاریخی، نه موقعیت طبقاتی و مبارزاتی، نه موقعیت جغرافیایی کردستان و تقسیم آن در میان چهار کشور با ویژگی های مختص هر کشور و نه وجود احزاب، سازمانها و تشکلات گذشته و کنونی “کردها” را در نظر نمی گیرد.

از نظر سوال کننده، “کردها” مجموعەای واحد و یکسان بدون در نظر گرفتن چگونگی شکل گیری اجتماعی، تاریخی و وجود مناسبات و روابط تولیدی معین هستند که در یک جغرافیای واحد زندگی می کنند و در”چند دهه اخیر مبارزات آنان به سرانجام نرسیده است”.

اما در واقع و بعد از جنگ جهانی اول با شرکت دول محور یا “متحدین” که امپراطوری عثمانی نیز جزو آنها بود و شکست این جبهه در برابر “متفقین” را به همراه داشت، تقسیم امپراطوری عثمانی و ایجاد چندین کشور مستقل در خاورمیانه کنونی را باعث شد و بدین ترتیب “کردها” بین سه کشور (ترکیه،عراق و سوریه) تقسیم شدند. قبلآ نیز اقلیت کرد در ایران زندگی می کردند که در طول تاریخ مورد سرکوب، ستم و استثمار قرار گرفتە بودند. بعد از جنگ جهانی اول کردها بین چهار کشور جداگانه با ویژگی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اداری و سیاسی مختلف تقسیم شدند. وجود کردها بعنوان “ملت تحت ستم” در هر کدام از کشورهای مورد اشاره به رشد و گسترش مناسبات تولیدی سرمایەداری مرتبط است، کمااینکه وجود “ملت های ستمگر” در این کشورها و سایر نقاط جهان نیز حاصل پیدایش و شکل گیری مناسبات سرمایەداری و درهم شکستن سیستم فئودالی می باشد.

در طول یکصد سال اخیر و بعد از پایان جنگ جهانی اول، مبارزه مردم کرد علیه رژیم های دیکتاتوری و سرکوبگر در چهار کشور (ایران، عراق، ترکیه و سوریه) بخشی از تاریخ این کشورها را تشکیل می دهد. اما تا چند دهە اخیر، هدایت و رهبری اصلی حرکت کردها در دست روسای عشایر، شیوخ و خوانین قرار داشت که در همان حال عامل اصلی شکست مبارزات مردم کردستان نیز بودەاند. با توسعه روزافزون نظام سرمایەداری در هرکدام از کشورهای مورد اشاره، طبقه کارگر نیز بعنوان یکی از طبقات اصلی جامعه وارد صحنه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی مردم کرد شده است. از اینروی احزاب و سازمانهای سیاسی مطابق میل و نگرش طبقاتی شکل گرفتەاند. برنامه و پلاتفرم سیاسی و طبقاتی احزاب بیانگر خواست و مطالبات طبقات متضاد در جامعە کردستان است. در طول چند دهه اخیر جامعه کردستان، هرچه بیشتر شکل و رنگ طبقاتی و سیاسی به خود گرفته است، حزب واحد “ملت کرد” به رویا تبدیل شده و هر حزب و سازمان نمایندگی طبقات و اقشار معینی در جامعه را بر دوش دارند.

کردستان ایران که مکان فعالیت ما و علی القاعده مورد نظر بحث ما می باشد، بعد از انجام اصلاحات ارضی اوایل دهه چهل در زمان رژیم سلطنتی، سیستم سرمایەداری در این منطقه نیز به مناسبات غالب تبدیل شد. نیروی عظیم کار از روستاها آزاد و جامعه شهری با محلات عظیم کارگرنشین از قبیل (مجبورآبادها، حمال آبادها، جورآبادها و دهها محله مشابه) که فقر و تنگدستی و فقدان امکانات رفاهی، زیستی و بهداشتی، سیمای آنان را ترسیم می کرد، در فاصله زمانی کوتاه بوجود آمدند. طبقه نوپای کارگر و فعال در عرصه اقتصادی و اجتماعی به ابزار متشکل شدن مناسب و طبقاتی و به احزاب نو نیاز داشت. احزاب سنتی و ناسیونالیست که قدمت دیرینه در میان مردم کرد داشتند، دیگر جوابگوی نیاز و مطالبات این طبقه نبودند. این وضعیت با تفاوتهای جزیی در سایر نقاط ایران نیز مشاهده می شد. حزب توده و جبهه ملی دیگر جوابگوی خواست و مطالبات کارگران و توده وسیع مردم زحمتکش در مراکز تولید در ایران نبودند. در اواخر دهه ۴٠ شاهد شکل گیری و ایجاد سازمانهای سیاسی مختلف از قبیل (چریک های فدایی خلق ایران و کومەله و بعدا جریانات موسوم به خط ٣) هستیم.

اگرچه قیام ۱۳۵۷ خورشیدی رنگ همگانی داشت، اما احزاب و سازمانهای مختلف وجود داشتند. در کردستان صف سیاسی و مبارزاتی سریع از هم منفک و چپ و راست جامعه مشخص گردید. شعارها و مطالبات، روش فعالیت سیاسی و اجتماعی، شیوه برخورد با رژیم تازه به قدرت رسیده، ارائه آلترناتیو حاکمیت و غیره در این منطقه،  بین احزاب که “حزب دمکرات کردستان ایران” و “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومەله)” آن را نمایندگی می کردند، روز به روز بیشتر شفاف و از هم جدا می شدند. جریان ناسیونالیست در کردستان اگرچه در جنبش مردم کرد و در اپوزیسیون آن شرکت داشت، اما بنا به ماهیت طبقاتی خود، بخش لاینفکی از سیستم سرمایەداری و حافظ منافع سرمایەداران و اقشار ثروتمند و بالایی جامعە کردستان است. این جریان در طول تاریخ خود همیشه تسلیم طلب و با نگاه به قدرت و آماده سازش و مصالحه در این جنبش شرکت نموده و نیروی اجتماعی خود را از وجود ستم ملی و توهم مردم به رفع این ستم توسط چنین جریاناتی جذب کرده است. با توجه به مسائل بیان شده، وجود طبقات مجزا با منافع مختلف و متضاد، حضور احزاب اجتماعی جداگانه با برنامه، پلاتفرم، سنت و روش تشکیلاتی و اجتماعی متفاوت، فراز و فرودهای جنبش کردستان طبیعی و عوامل تشریح کننده آن جنبش کنونی محسوب می شوند. مضافا کردستان جزیره جداگانه از مناسبات و روابط تولیدی و اداری و سیستم مرکزی (تهران) که بر کل جامعه ایران فرمانراویی می کند، نیست. سرکوب قیام ۵٧ توسط رژیم اسلامی، تحمیل عقب نشینی به جنبش های اصلی و اصیل اجتماعی از قبیل جنبش کارگری، زنان، دانشجویی و دیگر جنبش های اعتراضی و مطالباتی که متحدین طبیعی و بالفعل جنبش مردم کردستان بوده و هستند و پیشروی و عقب نشینی هرکدام از این جنبش ها برجنبش انقلابی مردم کردستان تاثیر بلاواسطه داشتە و دارد. همچنین  وجود سیستم دیکتاتوری خشن مذهبی حاکم بر ایران که هر حرکت، خواست و مطالبەای را با سرکوب و گلوله جواب داده است از جمله عوامل اصلی دیگر در به پیروزی نرسیدن مبارزات مردم کردستان در طول چند دهه اخیر محسوب می شود.

دیدگاه سوم: چرا همبستگی بین نیروهای مبارز کرد جامه عمل پوشانده نشده است؟

حسن رحمان پناه:  در بخش اول صحبت ها تا حد زیادی به این سوال نیز جواب دادم.اما خلاصەوار باید بگویم که دلایل آن به تفاوت های سیاسی، برنامەای، انتخاب روش های مبارزاتی در برخورد با رژیم مرکزی، یافتن متحدین سیاسی در میان طبقات و اقشار اجتماعی گوناگون، احزاب و سازمانهای سراسری و منطقەای و متحدین جهانی مربوط می شود. برای مثال جریانی که معتقد به خود رهایی مردم کردستان با اتکا به نیروی آگاهی، اتحاد و سازماندهی درونی خود است، با جریانی که رهایی مردم کردستان را در همکاری و حمله ارتش آمریکا به ایران و ایجاد افغانستان یا عراق دیگر می بیند، چگونه این دو استراتژی می توانند با هم همکاری و همبستگی داشتە باشند؟!

دیدگاه سوم: رابطه سیاسی و خطه ای کردستان عراق و کردستان ایران را چگونه تعریف می کنید؟

 حسن رحمان پناه:  مردم بخش های مختلف کردستان بویژه کردستان ایران وعراق دارای روابط طولانی مبارزاتی، اجتماعی ، زبانی، تاریخی و فرهنگی فشرده باهم هستند. در شهرها و روستاهای دو سوی مرز، بسیاری از ساکنین این دو بخش روابط خانوادگی و خویشاوندی با هم دارند. مردم زیادی وجود دارند که در سوی مرز با هم احساس بیگانگی نمی کنند. در شرایط سخت و روزهای تلخ تحمیل شده بر این مردم، آنان به کمک یکدیگر شتافته اند. در سال ۱۹۷۵ که جنبش مردم کردستان عراق شکست خورد و رهبری آن در مقابل این توافق تسلیم شد و آنرا پذیرفت ، جمعیت عظیمی از پیشمرگان آن جنبش و خانواده هایشان راهی کردستان ایران گردیدند و مردم شهر و روستاهای کردستان ایران صمیمانه و دلسوزانه به کمک و یاری آنان شتافتند. همچنین در قیام مردم کردستان عراق در سال ۹۱ که به خروج نیروهای صدام حسین از کردستان منجر شد و سپس رژیم صدام با چراغ سبز آمریکا خود را بازسازی و مجددا به کردستان یورش آورد، صدها هزار نفر از مردم کردستان عراق در وحشت از سرکوب و قتل عام دستجمعی توسط ارتش عراق آوارە و به کردستان ایران کوچ دستجمعی نمودند، بار دیگر مردم کردستان ایران در نهایت صمیمیت و فداکاری به کمک آنان شتافتند و آنان را یاری نمودند.

مبارزین سیاسی زیادی در دو سوی مرز چه در زمان شاه و صدام حسین و چه در دوران جمهوری اسلامی، از ترس زندان و اعدام به آن سوی مرز رفته و در میان مردم به کار و زندگی عادی و روزانه و بعضا به فعالیت سیاسی پرداخته اند. جدا از نمونه های بیان شده، مردم کرد در دو سوی مرز توسط حکومت های دیکتاتوری حاکم بر ایران و عراق سرکوب و خواست و مطالبه سیاسی مشترک از جمله رفع ستم ملی و حق تعیین سرنوشت، پیوند سیاسی و مبارزاتی فشرده ای را میان آنان ایجاد کرده است.جدا از رابطه دو بخش کردستان عراق و ایران، در سالهای اخیر و بویژه بعد از خارج شدن کردستان عراق از سلطه حکومت مرکزی، رابطه این بخش با کردستان ترکیه و سوریه نیز فشرده تر و همکاری های سیاسی میان احزاب، تا مبادلات اقتصادی و روابط اجتماعی و خانوادگی گسترده تر شده است. احزاب و سازمانهای سیاسی نیز بنابه ماهیت طبقاتی و سیاسی به کمک هم شتافته و از هم نیرو و توان گرفته اند. جریانات ناسیونالیستی و مذهبی همدیگر را تقویت و بازتولید کرده اند. جریان سوسیالیستی و کارگری که کومه له در منطقه آن را نمایندگی کرده تاثیر غیرقابل انکاری بر جنبش چپ و کمونیستی بویژه در کردستان عراق گذاشته است.

 دیدگاه سوم: آیا کردها می توانند روی وعده های حسن روحانی حساب باز کنند؟

 حسن رحمان پناه: حسن روحانی در مدت زمامداریش که تاکنون ۹ ماه از آن می گذرد در عرصه های مختلف سیاست داخلی و خارجی رژیم جمهوری اسلامی نشان داد که رسالت و وظیفه اش نجات کشتی توفان زده حکومت اسلامی از گردابی است که در آن دچار شده است. روحانی از مهره های امنیتی و سرسپرده ولایت فقیه است که هیچ وعده ای به جز خدمت به جمهوری اسلامی به مردم ایران نداده است. وی مطابق رهنمود ولی فقیه در هدایت سیاست خارجی رژیم که انعکاس سیاست داخلی آن است در حال انجام “نرمش قهرمانانه” یا به زبان آدمیزاد تسلیم زبونانه است که ما به ازای این سیاست در عرصه داخلی و رو به مردم ایران، فشار روزافزون اقتصادی، از رونق افتادن بیشتر سفره خالی مردم، حتی در قیاس با دولت احمدی نژاد است. در عرصه سیاسی و اجتماعی، سرکوب بیشتر فعالین اجتماعی، مبارزین سیاسی، کارگری، زنان، دانشجویان و مردم ستمدیده ایران و کردستان، بخشی از کارنامه تاکنونی ایشان است. در مدت ریاست جمهوری روحانی آمار اعدام ها روز به روز افزایش نهادە است، تا حدی که صدای گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران درآمده و روحانی را به “خلاف وعده” متهم کرده است. روحانی همچون هر سیاست پیشه و دروغگوی دیگر، وعده های سرخرمن به مردم داد تا افکار عمومی را در کشاندن به پای صندوق های رای جلب کند.

در سیستم انتخابات پارلمانی و به ویژه در حکومت های دیکتاتوری وعده دادن و سپس مغایر آن عمل کردن، امری عادی و رایج است. در ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه و سپاه پاسداران، کسانی همچون روحانی و خاتمی این امکان را نیز دارند که به مردم بگویند اشخاص دیگر مانع اجرای وعده های انتخاباتی آنان شده اند.

علیرغم این حقایق باید گفت که انتخابات نهادهای جمهوری اسلامی از قبیل ریاست جمهوری، مجلس، شوراها و غیره که در واقع انتصاب مطابق نظر و رای ولی فقیه است، هیچگاه در کردستان جدی گرفته نشده و همیشه این نمایش های رژیم با بایکوت گسترده مردم کردستان روبرو گردیده است. اگرچه در میان طرفداران اصلاح طلب رژیم و سرسپردگان آنان و احزاب ناسیونالیست کرد توهم به روحانی وجود داشت و حتی در میان جریانات ناسیونالیست کرد کسانی بودند که تا دقایق آخر تصمیم به بایکوت انتخابات نگرفتند، اما فضای سیاسی و مبارزاتی کردستان علیه جمهوری اسلامی آنچنان سنگین است که آنها نیز به ناچار و علیرغم میل خود، فراخوان بایکوت انتخابات ریاست جمهوری را دادند. بنابراین نه مردم کردستان و جناح رادیکال چپ و انقلابی آن توهمی به روحانی دارند و نه روحانی هم جوابی برای خواسته های آنها دارد.

روحانی که وعده انتخابات مسئولین اداری و از جمله استاندار از میان افراد بومی و محلی را داده بود، در جریان انتخاب چند ماه قبل استاندار کردستان، یک شخص غیر بومی و از مزدوران رژیم را برای این پست منصوب کرد. وزیر دادگستری روحانی (پورمحمدی) در توجیه این اقدام و خلف وعده روحانی (تقیه اسلامی) اظهار داشت: “ما در میان مردم کردستان یک فرد لایق را برای این پست نیافتیم”. این سخن در واقع اعتراف به این حقیقت ساده است که جمهوری اسلامی در میان مردم کردستان از نفوذ و اعتباری برخوردار نیست و فردی که بتواند سیاست های سرکوبگرانه رژیم را در این منطقه هدایت کند، وجود ندارد. دیگر وعده های روحانی هم اگر داده باشد، کمترین ارزش و اهمیتی برای مردم کردستان ندارد و جمهوری اسلامی کماکان این منطقه را با دید امنیتی نگاه و اداره می کند و بر دریای نفرت و خشم مردم کردستان با اتکا به ترور و استبداد و پنجه آهنین حاکمیت می کند.

دیدگاه سوم: با توجه به شرایط حاضر و حاکم، هدف تشکلات سیاسی کردها چه باید باشد، تغییر و انقلاب، یا رفرم و اصلاحات گام به گام؟

حسن رحمان پناه: بی تردید هر کدام از احزاب و سازمانهای سیاسی کرد بنا به موقعیت و ماهیت سیاسی، طبقاتی و جایگاه اجتماعی خود جواب سوال فوق را خواهند داد. جواب به این سوال در واقع برنامه و پلاتفرم سیاسی و عملی هر جریانی برای جامعه کردستان را بیان می کند.

بحث رفرم یا انقلاب که گویا این خواست یا مطالبه در تقابل با هم قرار دارند، بحثی تازه و نوپا و مربوط به جنبش کردستان نیست، بلکه قدمت آن به حاکم شدن نظام سرمایه داری در کشورهای مختلف و چگونگی مبارزه با این سیستم تولیدی و اصلاح یا سرنگونی آن مربوط می شود. هر حزب و سازمان و جریان اجتماعی نیز به فراخور برنامه، سیاست و تعلق طبقاتی خود به آن سوال جواب می دهد. اما به نظرم نوعی بدفهمی یا کج فهمی بویژه در میان “چپ” در برخورد به مقوله “رفرم یا انقلاب” وجود دارد. جریان کمونیستی به اقتباس از نظر و دیدگاههای مارکس و انگلس و لنین دارای روش نظری و عملی شناخته شده و جاافتاده در برخورد به این مقوله است. کمونیستها و طبقه کارگر خواستار رفرم یا اصلاح نظام سرمایه داری نیستند، بلکه خواهان سرنگونی این نظام و برقراری جامعه سوسیالیستی و کمونیستی می باشند. اما کمونیستها ضمن اینکه رفرمیست نیستند، ولی از رفرم بعنوان هموار کردن مسیر انقلاب اجتماعی جهت رسیدن به سوسیالیسم به درستی استفاده نموده و فعال این عرصه هستند.

برای نمونه بسیاری از خواستها و مطالبات فوری و روزانه که طبقه سرمایه دار با زور و سرکوب از طبقه کارگر و مردم محروم و ستمدیده سلب نموده است، با مبارزه آگاهانه و متحدانه این طبقه و متحدین آن در چهارچوب نظام سرمایەداری بدست خواهد آمد. از نظر کمونیستها، رفع ستم ملی، کسب خواستهای فوری و ضروری همچون آزادی بیان و عقیده، آزادی تشکل، اجتماع و تظاهرات، برابری حقوقی زن ومرد، حق طلاق، سرپرستی فرزند و حق ارث برابر زنان، مطالبات دهقانان فقیر، کاهش ساعت کار و افزایش دستمزد و غیره در چارچوب رفرم در نظام سرمایه داری قرار می گیرند و تحقق آنها به میزان آگاهی، اتحاد و سازماندهی طبقه کارگر و مردم زحمتکش بستگی دارد. هیچیک از این خواستها، بنیاد و پایه های نظام طبقاتی سرمایه داری را زیر سوال نمی برد و به معنای تحقق انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی نیست. اما از نظر ما راهگشا و هموار کننده مسیر انقلاب سوسیالیستی هستند. کمونیستها طرفدار رفرم گام به گام و توقف در ایستگاههای هر رفرمی نیستند، بلکه مدافع انقلاب مداوم، پیگیر و نابودی نظام سرمایه داری و استقرار جامعه سوسیالیستی هستند. این نگرش در برنامه و سیاست کمونیستها تدقیق شده و مبنای پراتیک است که با برنامه احزاب بورژوایی و رفرمیست در ایران و در کردستان که خواهان حفظ نظام سرمایه داری یا اصلاح و تعدیل در سیاست های آن می باشند، کاملا متفاوت است. برای نمونه احزاب ناسیونالیست در کردستان اختلاف و تقابل شان با رژیم جمهوری اسلامی از زاویه شرکت ندادن آنها در قدرت سیاسی و شریک نبودن در استثمار نیروی کار طبقه کارگر در کردستان است. رفع ستم ملی نیز برای آنها در شرایط کنونی رفع محدودیت از فعالیت سازمان خود و شرکت در قدرت سیاسی و حاکمیت می باشد. کردستان عراق در طول ۲۲ سال گذشته تاکنون نمونه چنین سیاست و دیدگاهی می باشد. اقلیت کوچک و محدود در قالب حزب و حکومت بر توده وسیع و عظیم مردم حکومت می کند. فاصله طبقاتی در دو جبهه فقر و ثروت باعث تعمیق شکاف عظیمی شده است.

رفرم برای طبقه کارگر و کمونیستها در خدمت به فراهم نمودن شرایط انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی و در نزد احزاب بورژوازی و رفرمیست در خدمت به حفظ نظام موجود و ضدیت با انقلاب عمل می کند. بنا به دلایل فوق احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی در کردستان از زاویه برنامه، پلاتفرم و نگرش سیاسی و طبقاتی جداگانه به رفرم و انقلاب می نگرند و دارای استراتژی واحد و یکسان نیستند.

رفرم در مسئله ملی و پایان دادن به ستم ملی نیز در نهایت در ایجاد حکومتی دمکراتیک و مردمی که خواست حق تعیین سرنوشت ملل تا جدایی کامل و تشکیل دولت مستقل را به رسمیت بشناسد و یا در جدایی و تشکیل دولت مستقل ملل تحت ستم ممکن خواهد شد. راه حل های میانی از قبیل فدرالیسم و خودمختاری و غیره، موقتی و پایان این ستم نیست. تنها در چنین شرایطی است که الحاق اجباری و سرکوب “ملت”ها پایان خواهد یافت و راه و مسیر اتحاد داوطلبانه ممکن و تبعیض بر اساس ملیت، نژاد، زبان، فرهنگ و غیره پایان می یابد. رهایی مردم کردستان از ستم ملی و هرگونه ستم و سرکوب دیگر از کانال تحقق برنامه و استراتژی طبقه کارگر و کمونیستها می گذرد که در عین حال سرراست ترین و کم آزارترین راه حل نیز می باشد. رفرم از نظر ما بخشی از نیاز انقلاب و در خدمت به آن است که از رنج و آزار مردم برای رهایی و آزادی نهایی خواهد کاست.

منبع: دیدگاه سوم؛