ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﻮاﻝ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻨﺎﻗﺾ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﺩﻳﺎﻟﻜﺘﻴﻚ

سوال : ﻣﺎﺭﻛﺲ: ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻣﺤﺮﻙ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻋﺎﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭا اﺯ ﻧﻆﺎﻣﻲ ﺑﻪ ﻧﻆﺎﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﺳﺒﺐ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺭﻭاﺑﻄ ﺗﻮﻟﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ ﺁﻥ ﻛﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺭﻭﺑﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ, ﺗﻀﺎﺩ ﺩاﺧﻠﻲ اﺳﺖ. اﻣﺎ ﺩﺭ ﻛﻤﻮﻥ اﻭﻟﻴﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ﺑﻴﻦ ﺭﻭاﺑﻄ ﺗﻮﻟﻴﺪ و ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺗﻮاﻓﻖ اﺳﺎﺳﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ! ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺗﻨﺎﻗﺾ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﻩ؟!

جواب من :
بنیاد ماتریالیسم تاریخی بر تضاد و کشمکش طبقاتی و اجتماعی در جامعه ی طبقاتی بنا نهاده شده است! تضادی که جامعه را به پیش می برد، اما این را باید بدانیم که این تضاد خود بخودی نبوده و نیست و جامعه خود به خود به جلو حرکت نمی کند! درکی که بسیاری از به اصطلاح مارکسیست ها از ماتریالیسم تاریخی ، ماتریالیسم دیالکتیک و کل تئوری مارکس داشته و دارند، درکی مکانیکی خطی و سطحی است!
مارکس اگرچه ماتریالیسم خود را بر پایه ی ماتریالیسم مکانیکی فوئرباخ استوار کرد و دیالکتیکش را از دیالکتیک هگل گرفت،اما مارکس ان را تکامل بخشید و نواقص جدی ماتریالیسم تجریدی فوئرباخ و دیالکتیک ایدئالیستی هگل را در نظریات خود برطرف ساخت و ماتریالیسم دیالکتیک را جایگزین ماتریالیسم مکانیکی و دیالکتیک ایدئالیستی کرد.
تصور بسیاری از به اصطلاح مارکسیست ها این است که تطور و تکامل جامعه خود بخودی صورت می گیرد و عنصر خارجی در ان نقشی ندارد! این تصور مطلقا در تقابل با ماتریالیسم دیالکتیک مارکس است! مارکس از دوره یی که از نظریات هگل برید و فوئرباخ را هم شدیدا نقد کرد، عنصر فعاله ( یعنی انسان ) را به عنوان عنصر محرک جامعه به طرف جلو معرفی می کند! تزهای درباره ی فوئرباخ که در انجا مارکس و انگلس اعلام می کنند فیلسوفان جهان را تفسیر کرده اند ، اما مساله بر سر تغییر ان است ،خود گویای حقانیت گفته های من است. اگر غیر از این بود چرا مارکس و انگلس در بیشتر اثارشان مشترک و غیر مشترکشان از ایدئولوژی المانی،مانیفست کمونیست و تزهایی در باره ی فوئرباخ گرفته تا نقد فلسفه ی حق هگل، تا گروندریسه و کاپیتال و انتی دورینگ به نقش اگاهی طبقاتی و پراتیک تا این حد اهمییت داده اند؟!
چرا مارکس همواره بر متشکل شدن پرولتاریا به مثابه ی یک طبقه در خود و برای خود تاکید می گذارد؟! چرا مارکس قبل از کمون پاریس از یک موضع انتقادی به کمون پاریس نگاه می کند و معتقد است که این تحول زود رس است؟! چرا بعد از کمون مارکس در تجربه ی کمون پاریس کمبود ها و نواقص و دلایل اصلی سرکوب کمون را بر می شمرد و در این زمینه یک کتاب مستند می نویسد؟
مارکس بعد از کمون تا حدود زیادی در نظریات خود بازبینی جدی کرد و به اهمییت وجود دیکتاتوری پرولتاریا در دوران بعد از انقلاب رسید! همچنین مارکس به ضروت تداوم انقلاب که از مدتها پیش بر ان تاکید گذاشته بود، بیشتر از هر زمانی اگاه شد! اگاهی طبقاتی و پراتیک برای مارکس تنها اصطلاحات سیاسی نبوده ،بلکه حقانیت های موجودی بودند که در عدم ان جامعه به طرف دیگر گام بر می داشت و می دارد! مارکس در هیجدهم برومر لوئی بناپارت که یک کتاب مستند از تجربه ی شخصی شخص خود است وضعیتی را که با چشم دیده به طور واقعی ترسیم می کند! در ان شرایط به دلیل نبود اگاهی طبقاتی و عدم پراتیک انقلابی طبقه ی کارگر غیر متشکل در فرانسه ، جامعه ی ان مقطع فرانسه را که یک روند کاملا قهقرایی و رو به عقب را طی می کرد به تصویر می کشد! اگر ما درک مکانیکی از ماتریالیسم مارکس داشته باشیم بنابراین حکم صادر خواهیم کرد که ماتریالیسم دیالکتیک مارکس کشک است! اما نه رفیق! اینطور نیست!
نقش طبقه ی کارگر اگاه است که می تواند جامعه را به سمت ترقی خواهی سوسالیستی و تکامل جامعه از مرحله ی به مرحله ی دیگر پیش ببرد! چیزی که نه در ان مقطع در فرانسه وجود داشت، نه در انقلاب ۱۳۵۷ ایران و نه در تحولات سال ۲۰۱۱ در افریقای شمالی و خاورمیانه! اینجاست که ممکن است یک انقلاب و طغیان اجتماعی به جای ان که در مسیر تکامل جامعه به پیش برود و به سوسیالیسم و کمونیسم ختم شود، جامعه را دهها گام به عقب خواهد برد! رفیق پارسای عزیز فهم استالین و هزاران مارکسیست که تنها اسم مارکس را با خود یدک می کشند، از انقلاب کارگری و تکامل اجتماعی جامعه به طرف سوسیالیسم و کمونیسم کاملا خطی، مطلق گرایانه، تجریدی و مکانیکی است!
مارکس در هیچکدام از نوشته های خودش برخلاف ترجمان غلطی که از تئوری های او شده است هیچگاه نگاه خطی و مکانیکی به کشمکش های اجتماعی نداشته، هیچگاه دست به پیشگویی نزده است! برخلاف انچه امثال کارل پوپر علیه مارکس می گویند! مارکس کمشکش های اجتماعی را در یک سیر پیچیده و غیر قابل پیش بینی ارزیابی می کند، که نمی توان با دقت ریاضی قبل از وقوع یک اتفاق ان را توضیح داد، به همین خاطر است که مارکس اعلام می کند انقلاب مانند موش کوری است که زیر زمین در حرکت است تا روزی سر از یک جا در اورد!
مارکس و انگلس در بیشتر اثار مکتوب شده اشان بارها علیه سوسیالیست های تخیلی هم عصر خود قلم زده و دیدگاه های ارتجاعی انان را به نقد کشیده اند! مطالعه ی متون کلاسیک مارکسیستی و دست اول این درک را به انسان جویای حقیقت و نه الزاما کمونیست!!، می دهد که بسیاری از متون مارکس و انگلس که در ان مقطع علیه سوسیالیست های خیالپرداز نوشته شده است، امروز پویایی خود را حفظ کرده و در همان متون به شکل کنکرت یا ضمنی به منتقدین امروزی مارکس و مارکسیسم، به سوسیالیست های دروغین، به استالینیست ها، به منشویست ها، به سندیکالیست ها، به انارشیست ها و به انواع و اقسام سوسیالیسم غیر پرولتری که به هیچ وجه درک دقیقی از مارکس و مارکسیسم نداشته و در مسیر دیگری غیر از مسیر مبارزه ی طبقاتی و سوسیالیسم گام بر می دارند، پاسخ داده شده است.
اینجاست که فهم دقیق ماتریالیسم مارکس و مقایسه ان با ماتریالیسم سطحی و مبتذل سوسیالیست های “جعلی “این حقانیت را به ما نشان می دهد که درک مارکس از تاریخ، از دیالکتیک و از تطور و تکامل جامعه تا چه اندازه واقعی و کمونیستی بوده است. مساله ی دیگری که لازم است اشاره کنم این است که منتقدین مارکس و مارکسیسم ، در هر پوششی در هر قالبی که امروز به خود گرفته باشند، تلاش می کنند تا با القای تصوری که در کامنت شما امده است، ضرورت مبارزه ی طبقاتی برای رسیدن به سوسیالیسم و کمونیسم را نفی کنند!!!
ما باید متوجه باشیم! بسیاری از چپ ها و چپول های امروزی که در اروپا و امریکای شمالی هم کم نیستند، تلاش می کنند که مارکسیسم را از انقلابی گری تهی کرده و مارکس را به یک فیلسوف و تئوری پرداز صرف تبدیل کنند!
مدیای بورژوازی تلاش می کند از مارکس به جای یک انقلابی کمونیست که تمام زندگی اش را در راه مبارزه برای رسیدن به دنیایی بدون طبقه داد، یک ” جامعه شناس، اقتصاد دان، فیلسوف ، حقوق دادن و ژورنالیست” به جامعه معرفی کنند!
از نظر من تئوری کمونیسم مارکس چیزی جز توضیح موشکافانه ی واقعییت های دنیای وارونه ی سرمایه داری بیش نبوده که به تئوریک ترین و دقیق ترین شکل ممکن توضیح داده شده و همزمان راهکار هم ارائه داده است، نیست!
مارکس نه برای شهرت و اوازه کمونیست شد و نه صرفا قصد توضیح” آکادمیک” واقعیات اجتماعی را داشت، مارکس همانطور که بالاتر اشاره کردم خواهان تغییر دنیای موجود به نفع اکثریت ساکنان روی این کره ی خاکی بود، به همین خاطر پرچم انترناسیونالیسم پرولتری و شعار” کارگران جهان متحد شوید “را برگزید!
با احترام
حسن معارفی پور
هایدلبرگ آلمان