بحران اوکراین یا جدال غرب و روسیه

هر ناظر و روزنامه نگار و انسان مطلعی که بخواهد واقعیات اکراین را آنطور که هست ببیند، امروز بعد از چند هفته از تغییر حکومت در اوکراین و پیامدهای آن قاعدتا باید متوجه شده باشد که آنچه در اوکراین در جریان بود و هست نه انقلاب و نه حتی جنبشی حق طلبانه، بلکه تبعات جدال دو قدرت سیاسی و اقتصادی جهانی است.
همچنانکه امروز بطور واضحی میبینیم یکی از تبعات این جدال و رقابت غرب با روسیه، تظاهرات بخشی از مردم اوکراین (عمتا بخش غربی اوکراین) برای ملحق شدن به غرب بود. در عین حال امروز میبینیم که بخشی از همین مردم اوکراین میخواهند متحد روسیه بمانند. استانهای شرقی اوکراین و رفراندوم شبه جزیره کریمه این تمایل را بیش از پیش غیر قابل انکار کرده است.
بنابر این اکنون روشن است که هم حرکت سه ماه اول مردم غرب اوکراین و سرنگونی حکومت فاسد و متحد روسیه برای نزدیک شدن به غرب بود هم رفراندم کریمه و تجمعات اخیر استانهای شرقی اوکراین برای ملحق شدن به روسیه است. تمام این تحرکات و بحران اوکراین در چهارچوب رقابت و جدال غرب و روسیه قابل توضیح است. اما این جدال خلق الساعه نبود. بعد از دهه نود میلادی و از روز استقلال اوکراین بعد از ریختن دیوار برلین، تا کنون جدال غرب و روسیه بر سر اوکراین همیشه ادامه داشته است. کسی که این جدال را و تبعات آنرا نبیند نمیتواند واقعیات اوکراین را آنطور که هست بیان کند و مبنای تحلیل خود قرار بدهد.
با این حال تحولات امروز اوکراین در بطن شرایط تازه جهانی اتفاق افتاده است. اوکراین تا چند هفته قبل کشوری بود که منطقه نفوذ روسیه محسوب میشد. اما غرب و در راس آنها آمریکا همیشه تلاش کرده اند که این کشور از دایره نفوذ روسیه خارج و به کشوری تحت نفوذ غرب تبدیل شود.
این جدال قبلا در سال ۲۰۰۸ در گرجستان هم اوج گرفت و روسیه در آنجا هم به قدرت نظامی خود پناه برد و غرب را ناچار به عقب نشینی کرد. در همین ایام بود که باز هم غرب برای جبران عقب نشینی اش در گرجستان بر اوکراین تمرکز بیشتری نمود. در اوکراین برای یک دوره کوتاه مدت خانم تیموشنکو که سیاست نزدیکی به غرب را نمایندگی میکرد به قدرت رسید. اما مدت زیادی طول نکشید که طی یک انتخابات باز هم سر مایه داران و احزاب متحد روسیه قدرت را در دست گرفتند و تیموشنکو که یکی از سرمایه داران بزرگ اوکراین و مدافع نزدیکی به غرب بود، به جرم فساد مالی در سال ۲۰۱۱ زندانی شد. از آن روز تا کنون اروپا و آمریکا مرتب خواهان آزادی او از زندان بوده اند.

این بار در سپتامبر سال ۲۰۱٣ کشورهای غربی از حکومت یانوکویچ خواستند که پیمان سیاسی و اقتصادی پیشنهادی اروپا را امضا کند. یانوکویچ نه تنها آنرا امضا نکرد بلکه به همه وزرا و دولت اوکراین دستور داد که پیمانهای نزدیکی بیشتری با روسیه را پیگیری کنند. این تصمیم خشم جریانات ناسیونالیست و فاشیست اوکراین را بیشتر کرد.
در عین حال حکومت فاسد یانوکویچ مورد اعتراض مردم هم بود و مردم در پس نزدیکی به اروپا فکر میکردند وضع زندگیشان بهتر میشود. این دو مولفه باعث شد که تظاهراتهای اعتراض علیه دولت به خیابان بیاید و ابعاد وسیعتری به خود بگیرد. همزمان با فراخوانهای احزاب راست و ناسیونالیست اوکراین، حمایتهای آمریکا و اروپا از این احزاب روز به روز وسیعتر و جدی تر میشد.
با توجه به نارضایتی مردم از حکومت فاسد یانوکویچ غرب فرصت را غنیمت شمرد که هم شکست قبلی خود را جبران کند و هم احزاب دست راستی اپوزیسیون را بر محور سیاست نزدیکی به غرب کمک کند که کل اعتراضات مردم را در حمایت از سیاست نزدیکی به غرب کانالیزه نمایند.
لوموند:”این جمهوری پیشین اتحاد شوروی با جمعیتی چهل و شش میلیونی، به چشم سرمایه گذاران و تحلیلگران بروکسل، بهشت اقتصادی و کشاورزی و منابع سوختی نزدیک دروازه های اتحادیه اروپا جلوه می کرد. مطالعات بسیاری خبر آورده بودند که استقرار یک ناحیه تبادل آزاد، می تواند چشم اندازهای رشد بی سابقه ای را از طریق مدرن کردن ساختارهای تولیدی و پالایش محافل تجاری بگشاید. به نظر خانم «کاترین اشتون»، نماینده عالی اتحادیه در امور خارجی، «اوکرائین» با انصراف از امضای توافقنامه «[منافع] بسیاری را از دست داده است”.
بعد از سرنگونی یانوکویچ خانم تیموشنکو از زندان آزاد شد. حزب او در راس قدرت و حکومت موقت همراه دیگر شرکای پروغربی خود که همگی احزاب راست و فاشیست اوکراین هستند قرار گرفته است. احزاب راست افراطی و شبه فاشیست همچنان در میدان به حضور خود ادامه دادند که سهم بیشتری در دولت و پارلمان را عاید خود کنند. متاسفانه کسانی از روی بیخبری و تحلیل سطحی، آنها را مردمی پنداشتند که هیچکدام از احزاب به قدرت رسیده را قبول ندارند.!؟
ناگفته نماند در ایام تظاهراتها و تا به امروز تعدادی از دفاتر احزاب چپ و اتحادیه های کارگری مورد تعرض جریانات راست و فاشیست قرار گرفته اند. تعدادی از دفاتر حزب کمونیست اوکراین به آتش کشیده شدند. ۷۰ مجسمه لنین در شهرهای مختلف پایین کشیده شدند. قانونا کشور دو زبانه را یک زبانه اعلام کردند و تدریس زبان روسی را از قانون اوکراین حذف کردند.
لوموند دیپلماتیک نوشته است:
“در زمینه سیاست داخلی، حزب اسووبودا «شوروی زدائی را در صدر اولویت های خود قرار می دهد : پاکسازی یا کنارگذاشتن کارمندان ارشد سابق حزب کمونیست و مأموران کاگ ب ، تغییر نام خیابان ها، از میان برداشتن مجسمه قهرمانهای شوروی. پیشنهاد دیگر حزب همچنین لغو وضعیت جمهوری خودمختار در مورد کریمه است و به ویژه تشویق نوعی هویت اوکراینی با اتخاذ یک سری اقدامات از تجلیل سیستماتیک جنبش ناسیونالیستی گرفته تا از سرگیری ذکر تعلقات قومی یا مذهبی شهروندان بر روی مدارک هویتی آنها.”
موفقیت کشورهای غربی نمیتوانست از جانب روسیه بدون پاسخ بماند. زیرا ناسیونالیسم زخم خورده روسیه موقعیت ضعف و زبونی دوران دهه نود را پشت سر گذاشته و کمر راست کرده بود. اولین عکس العمل روسیه در مقابل غرب این بود که حساب کریمه را از اوکراین جدا کند. این کار را با رفراندم انجام داد و نزدیک به ۹۷ درصد رای دهندگان کریمه سیاست الحاق به روسیه را تایید کردند. این یک ضربه فوری متقابل بود که شیرینی پیروزی غرب در اوکراین را به کامشان تلخ کرد. قدم بعدی تحریکاتی است که هم اکنون روسیه در شرق اوکراین ایجاد کرده است.
بنابر این جدال روسیه و کشورهای غربی هم ریشه تاریخی بسیار قدیمی دارد و هم دلایل امروز و اختلاف منافع امروزشان برجسته شده است. سر نوشت این جدال میتواند حل نشده و ادامه دار سالها طول بکشد. بسیاری میگویند این یک نوع جنگ سرد است که دوباره آغاز شده است. اما این ساده انگاری است که فکر کنیم دوباره دو قطب قدرتهای غرب و شرق جنگ سرد دیگری را آغاز کرده اند. زیرا امروز نه دو قطب که ما با جهان چند قطبی مواجه هستیم. اروپا حاضر نیست مثل دوران جنگ سرد تابع بدون چون چرای سیاستهای دیکته شده آمریکا باشد. یک قدم دور تر از اروپا چین یک قطب نظامی و اقتصادی مهم دنیای امروز است. هند و برزیل هم هر کدام جایگاه و سهم ویژه خود را دارند.
بنابر این در دنیای امروز احتمال شکل گیری یک دوره جنگ سرد دوم بسیار ضعیف است. آنچه محتمل است این است که هر کدام از این قطبها میخواهند آمریکا یک شریک مساوی با بقیه باشد. هر کدام از این قطبهای موجود میخواهند به اندازه قدرت اقتصادی و بازوی نظامیشان سهمی از اقتصاد و سیاست دنیای امروز را عاید خود کنند.
روسیه در این میان ویژگی خاص خود را دارد. از قدیم الایام یعنی از دوران تزار تا کنون روسیه با کشورهای غربی رقابتی آشکار داشته است. در دوران بلوک بندی شرق و غرب نهایتا دوره جنگ سرد شکل گرفت. بعد از فروپاشی بلوک شرق ناسیونالیسم روسیه به شدت تحقیر شد. آن هنگام روسیه امکان و توان مقابله به مثل نداشت. امروز بورژوازی روسیه از زیر شکستها دهه ۹۰ میلادی کمر راست کرده و به اندازه زور بازویش سهم طلب میکند.
بیش از دو دهه است که دنیا وارد فاز دیگری شده است. معادلات قدرت و جایگاه اقتصاد و موقعیت دولتهای قدرتمند همگی متحول شده اند. با این حال غرب و در راس آنها آمریکا هنوز معادله و فرهنگ دوران شکست سرمایه داری دولتی بلوک شرق را میخواهد پیروی کند.
در این میان آنکسی که هنوز باید بیدار شود و دست از ژاندارم بازی جهانی بردارد آمریکا است. روسیه با اقدامات تلافی جویانه خود عملا شوکی به غرب وارد کرده است که به احتمال قوی این بار غرب بیدار خواهد شد و آمریکا ناچار میشود که موقعیت تضعیف شده امروزش را بپذیرد.
اما در پس این جدال وضع مردم اوکراین از این هم بدتر میشود. همزمان با این تحولات گفته میشود که اقتصاد اوکراین برای جلوگیری از ورشکست شدن احتیاج فوری به ٣۵ میلیارد دلار پول دارد و هیچ کشوری حاضر به پرداخت آن نیست.
در عین حال از لحاظ سیاسی مردم اوکراین یک طرف با حاکمیتی دست راستی و فاسد تر از حکومت قبلی باید دست و پنجه نرم کنند و از طرف دیگر بخش ناراضی از نزدیکی به غرب (ناسیونالیسم روس) میتواند با اتکا به نفوذ روسیه بحرانهای بیشتری را دامن بزند و خطر جنگ داخلی از طرف قدرتهای رقیب هم باد زده میشود و این یک خطر واقعی است که هنوز منتفی نشده است.
هیچکدام از طرفین این دعوا مردم تحت ستم و طبقه کارگر اوکراین را نه تنها نمایندگی نمیکنند بلکه مستقیما علیه آن هستند. راه رهای مردم اوکراین نه ملحق شدن به روسیه است و نه نزدیکی به غرب که قرار است سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را آنجا به اجرا بگذارد. در پس تحولات اخیر و قدرت گیری جریانات راست و فاشیست به جای یانوکویچ، مردم اوکراین باشرایط بسیار سخت تر و پیچیده تری مواجه شده اند. از یک طرف با خطر ناسیونالیسم روس و از طرف دیگر با خطر ناسیونالیسم افراطی اوکراین باید دست و پنجه نرم کنند. مردم اوکراین اگر راهی رو به پیش داشته باشند این است که در قدم اول این دو جبهه ارتجاع ناسیونالیستی را حاشیه ای کنند.
*******