ستم ملی در آذربایجان و راه حل آن!(۴)

خصوصیات مشترک ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترک!

محسن ابراهیمی

در این بخش میخواهیم روی این نکته تمرکز کنیم که ناسیونالیسم ترک و ایرانی، علیرغم خصومت متقابلشان، از اصول مشابهی تبعیت میکنند! اصولی که بر اساس آن هر دو ناقض حقوق پایه ای و اولیه افراد انسانی به مثابه شهروندان جامعه هستند. بر این اساس، مردم آذربایجان و خصوصا طبقه کارگر و قشرهای محروم جامعه زیر سلطه  حکومتی که ایدئولوژی رسمی اش ناسیونالیسم ترک باشد همچنان محکوم به زندگی در فقر، بی حرمتی و ناامنی اقتصادی و سیاسی خواهند بود.

چند وجه از خصوصیات مشترک دو ناسیونالیسم ایرانی و ترک!

۱- برای هر دو جامعه طبقاتی فرض است و برای اعمال حاکمیت طبقاتی سرمایه دار بر کارگر و کل جامعه تلاش میکنند. تنها تمایز ناسیونالیسم ترک در این زمینه این است که میخواهد این جامعه طبقاتی در درون مرزهای مشخصی را تحت کنترل خود در بیاورد. میخواهد یا از کل سفره چپاول زندگی کارگر سهم بزرگتری برای بوروژازی ترک دست و پا کند و یا حتی فراتر از این سفره اش را جدا کند و کل نیروی کار منطقه مستقل شده ترک زبان را در خدمت سرمایه و بورژوازی بومی قرار دهد. به این اعتبار هر دو ناسیونالیسم ضد هر تلاش اجتماعی برای تغییر نظام نابرابر طبقاتی هستند. ضد هر جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه هستند.

۲-  هر دو صاحب مقدساتی هستند که ظاهرا ماورا طبقات است و باید توسط همه محترم شمرده شوند. برای هر دو “وطن معنوی ترین کلام روی زمین است” که با دهها مخلفات مقدس دیگر از جمله تمامیت ارضی و پرچم ملی و سرود ملی و …  باید توسط همه آحاد جامعه پرستش شوند. مقدساتی که در مقابلش افرد انسانی و شهروندان جامعه هیچ هستند. هر دو به افرادی نیاز دارند که اراده و آگاهی و استقلال عمل نداشته باشند. هر دو به مقدسات بالاتر از افراد و افراد تسلیم به مقدسات نیاز دارند. شهروند آزاد و برابر و صاحب اختیار به حال هر دو مضر است.

۳-  رابطه هر دو با مذهب بر مبنای یک پراگماتیسم سیاسی است. ناسیونالیسم ایرانی در عین رقابت با جریانات اسلامی برای تبدیل شدن به ایدئولوژی حکومتی، همیشه در مقابل اعتراض کارگر و چپ و کمونیسم و جنبشهای برابری طلبانه در کنار آن جریانات بوده است. در دوره سلطنت ناسیونالیسم ایرانی به مثابه ایدوئولوژی رسمی حکومتی، همیشه در مقابل کمونیسم و کارگر هوای اسلامیها را داشت؛ اسلامیهایی که بعدا به نیروی محوری برای شکست انقلاب ۵۷ تبدیل شدند. همین الان هم در مقابل خطر عروج کارگر و چپ و کمونیسم به قدرت سیاسی، ناسیونالیسم ایرانی حتی یک لحظه برای اتحاد با جمهوری اسلامی درنگ نمیکند.

ناسیونالیسم ترک هم اگر چه الان در اپوزیسیون است اما اولا حواسش هست که با توسل به حقه شناخته شده احترام به مذهب توده مردم در ماههای “مقدس” محرم و رمضان در خدمت “ملت عزادار” باشد. (از این بگذریم که این ماهها دیگر هیچ تقدسی برای خود آن “ملت” ندارند.) و ثانیا ناسیونالیسم ترک بخش مهمی از متحدین سیاسی  اش را در میان صفوف خود حکومت اسلامی جستجو میکند. مثلا ملاحسنی و نمایندگان ترک زبان مجلس اسلامی بخشی از این متحدین مرتجع هستند.

۴- ناسیونالیسم اگر چه در مقاطعی از تاریخ، نیرویی از جنبش سکولاریستی بوده اما مشخصا در عصر حاضر نمیتواند به طور جدی در کنار مبارزه برای یک جامعه سکولار قرار گیرد. جریانات ناسیونالیستی در بهترین حالت سکولاریست نیم بندی هستند که هر جا اقتضا کند دست در دست مذهب علیه شهروندان و حقوق شهروندی تعرض میکنند. ناسیونالیسم امروز حتی اگر از مذهب فاصله بگیرد بیشتر به خاطر این است که خرافات ملی و قومی را جایگزینش کند.  ناسیونالیسم ترک و ایرانی از این قاعده مستثنی نیستند. از  منظر ناسیونالیسم ایرانی و یا ترک افراد انسانی بدون مهر قومی و ملی قابل تصور نیست. حقوق شهروندی به قومیت و ملیت افراد الصاق شده است. تبلیغات ناسیونالیسم ترک تحت عنوان اخراج کردها از آذربایجان به همان اندازه برخورد ناسیونالیسم ایرانی به پناهجویان افغانستانی درایران شنیع است. جنبش و جریانی که نمیتواند افراد انسانی را بدون قومیتشان تصور کند یک مانع جدی در مقابل استقرار حقوق شهروندی است. یک مانع جدی در مقابل استقرار نظام سکولار است. یک  نظام سکولار نمیتواند بر مبنای قومیت و ملیت سازمان یابد. در یک نظام مبتنی بر اصالت اقوام و ملتها، قومیت و ملیت جای مذهب را میگیرد. در یک جامعه سکولار، جدایی ایدئولوژی قومی از دولت و آموزش و سیستم قضایی به همان اندازه جدایی مذهب از اینها مهم است.

تصویری کوتاه از ناسیونالیسم ایرانی!

ناسیونالیستهای ایرانی- آریایی شیفته پاراگرافی از “هرمان هسه” فیلسوف آلمانی (به قولی شرق گرا ترین فیلسوف غرب) هستند که زمانی بالای صفحه اول هفته نامه “ایران تایمز” را مزین میکرد:

“وطن معنوی ترین کلام روی زمین است؛ دوستی اش نه در آب است و نه در خاک – دوستی وطن در دل است، در خون است و شاید همان حیات دمنده ای است که در تن ما بالا و پایین می رود.”

ناسیونالیسم ایرانی در عالم سیاست البته ترجمه ای بسیار خونین از این عبارات رمانتیک است. اگر لازم باشد به نام وطن و برای وطن، به نام تمامیت ارضی و برای حفظ تمامیت ارضی میتوان دریایی از خون براه انداخت. میتوان میلیونها انسان همان وطن را آواره کرد، بی خانمان کرد و به خاک و خون کشید. اما اینکه در محدوده همان تمامیت ارضی و همان وطن یکپارچه بر سر “هموطن”  چه می آید مشکل و مساله ناسیونالیسم نیست. به این دلیل ساده که ناسیونالیسم ایرانی ایدئولوژی ای برای تامین منافع و سعادت و امنیت و آزادی همه جامعه نیست. برعکس، ایدئولوژی تامین منافع طبقه حاکم به نام همه است. ایدئولوژی تامین منافع طبقات دارا به نام “ملت” است!

تاریخا، ناسیونالیسم ایرانی میراث سیاسی دوران رضاشاه است که نقش واقعی اش این بود که جغرافیای ایران را به عنوان یک بازار بزرگ کار و سرمایه در چهارچوب “یک کشور و یک ملت و یک دولت” سازمان دهد. خدمت اصلی رضا شاه به سرمایه داری نوپای ایران این بود که این طبقه را صاحب “وطن” کرد تا زیر پرچم این “معنوی ترین کلام روی زمین” و فارغ از هرگونه معنویت، سرمایه سفت و سخت و بیرحم و خالی از هر گونه عاطفه و  انسانیت را در جغرافیای بزرگی به نام ایران به کار بیاندازد و انباشت کند.

در سال ۱۳۱۳ شمسی (۱۹۳۳ میلادی)، رضا شاه به تشویق سفارت ایران در برلین  دستور داد نام جغرافیای زیر سلطه اش از “پرشیا” به “ایران” تغییر یابد. این تصمیم رضاشاه فقط نتیجه تمایلات فاشیستی او نبود. ظاهرا در فضای سیاسی عروج نژاد پرستی آریایی در اروپا، “ایران” بهتر از “پرشیا” میتوانست به عنوان یک چسب درونی ناسیونالیسم در حال عروج ایرانی (به مثابه ایدئولوژی سرمایه در حال عروج) عمل کند. ناسیونالیسم ایرانی در آن دوره، به تبعیت از فاشیسم دهه سی، شعار “یک دولت، یک ملت، یک فرهنگ، یک پیشوا، یک دکترین، یک حزب” را سرمشق خود قرار داد. ادبیات ژورنالیستی آن مقطع، تماما در خدمت تبدیل “وطن ایران” و “ملت ایران” به یک هویت مقدس معنوی و سیاسی بود. برای مثال مجله آینده ارگان گروه اولتراناسیونالیست “انجمن ایران جوان” علنا مبلغ “یک ملت، یک کشور، یک زبان” بود. زبان دولتی اجباری به مثابه یک رکن مهم در دست ناسیونالیسم ایرانی عمل میکرد. غیر از فارسی، آموزش و فعالیت ادبی به زبانهای دیگر از جمله زبان ترکی ممنوع شد. ماتریال تبلیغی پیشبرد این سیاست را  ایدئولوگهای ناسیونالیست در میان ادبا و شعرا و نویسندگان پیش بردند و ضامن اجرایی اش هم اجبار سیاسی و زور سرنیزه دستگاه سرکوب سلطنتی بود.

با شکست انقلاب ۵۷، ناسیونالیسم ایرانی از جایگاه ایدئولوژی رسمی طبقه حاکم به موقعیت اپوزیسیون رانده شد و جایش را اسلام سیاسی گرفت. اگر چه ناسیونالیسم ایرانی هم اکنون ایدئولوژی رسمی حکومتی نیست و در اپوزیسیون است اما مخالفتش با جمهوری اسلامی به این خاطر است که خود را نماینده صالحتر و کاردان تر از ایدئولوژی اسلامی برای خدمت به  طبقه بورژوا و مدیریت نظم سرمایه داری میداند.

در نقطه مقابل هم، گرایشاتی از درون جمهوری اسلامی تصور میکنند که با توجه به منفور بودن ایدئولوژی رسمی اسلامی شاید توسل به امامزاده ناسیونالیسم ایرانی گرهی از بحران سیاسی حکومتی را بگشاید. حتما در دوره تثبیت جمهوری اسلامی کسی تصورش را هم نمیکرد که رئیس جمهوری اسلامی، مرید یکی از مرتجعترین آخوندهای رسمی حکومت به نام مصباح یزدی، چفیه اش را همزمان بر گردن کاوه آهنگر و پاسدار بسیجی بیاندازد و شاهنامه فردوسی را “توحید نامه” بنامد و کوروش را “جوان ایرانی عدالت طلب و آزادی خواه” معرفی کند!

تصویری کوتاه از ناسیونالیسم ترک!

اسطوره سازی از قوم آریایی همیشه وزن مهمی در تلاشهای تبلیغی ناسیونالیسم ایرانی داشته است. از منظر ناسیونالیسم آریایی سرزمین ایران موزاییکی از اقوام و ملل مختلف است که منشا همه به قوم آریایی برمیگردد. مردم ترک زبان هم یکی از این اقوام نشات گرفته از این قوم اسطوره ای هستند که ریشه شان به ایرانیان ماد برمیگردد و زبانشان هم در اصل پهلوی آذری بوده است. این منشاء شناسی و ریشه یابی اتنیکی هرگز یک دلمشغولی اکادمیک صرف نبوده است بلکه برعکس همیشه به مثابه زمینه سازی سیاسی آگاهانه جهت اعمال تبعیض بر سایر بخشهای مردم که ظاهرا قومیتشان کمتر اصیل است عمل کرده است. ریشه یابی اتنیکی برای اثبات اصالت یک قوم هیچ سنخیتی با اصالت انسان ندارد و نه تنها با برابری و آزادی انسانها بیگانه است بلکه در مقابل آن است.

ناسیونالیسم ترک هم که مثل همتای ایرانیش فعالانه دنبال تاریخ سازی برای اثبات اصالت قوم خود است، به همان اندازه ناسیونالیسم ایرانی- آریایی با برابری و آزادی و اصالت انسانی بیگانه است. و باید تصریح کرد که  ساده انگاری است اگر کسی چنین تلاشهایی از جانب ناسیونالیسم ترک را صرفا واکنشی مشروع در مقابل ناسیونالیسم ایرانی تلقی کند.

عایشه حر یک پرفسور اهل ترکیه  در مطلبی افشاگرانه به این تاریخ سازی نژاد پرستانه اشاره های جالبی میکند. برای مثال، پان ترکیستها در سوراخ سنبه های تاریخ گشته اند و کشف کرده اند که:

“اولین قوم برتر و مدنی بشریت، ترکهائی هستند که وطنشان آلتایلار وآسیای میانه است .اساس تمدن چینی را ترک ها پایه گذاری کرده اند .در ایران و بین النهرین ترکها بودند که پیش از ۷۰۰۰ سال قبل از میلاد اولین دوره تاریخی را برای بشریت با برقراری نخستین جامعه مدنی با نامهای سومریان ، آکدها و عیلامیان تشکیل دادند .ساکنین دائمی دلتای مصر ترکها بوده و مدنیت مصر را ترکها بوجود آورده اند”.

در سایه توجهات آتاتورک این تصویر از ترکها به مثابه قوم برتر به سطح یک نژاد پرستی رسمی ارتقا داده شد. بودجه های زیادی در تحقیقات باصطلاح علمی مثل علم اصلاح ژن هزینه شد تا راه ایجاد نژاد واحد پاک را پیدا کنند!

در مطلبی به نام “شاخه های چنار کهنسال ترک” خواندم که در کتبیه بیلگه خاقان بر کنار رودخانه اروهان آمده است: “خداوندگار آسمان زمین مقدس و آب را آفرید. برای اینکه ملت ترک از بین نرود، پدرم ایتریشی خاقان و مادرم ایل بیلگه خاتون را در اوج آسمان  به تعالی رساند”. مقدس سازی از “ملت ترک” آنقدر پیش میرود که سلسلسه های ترک و جنایتکارانشان به مایه افتخار و غرور ملی تبدیل میشوند:

“دولتهای هون، گوگ ترک، سلجوقیان، تیموریان و عثمانیان که موجب بسط و توسعه طوایف مختلف تورک در تمامی آسیا و اروپا شدند، مایه افتخار و غرور هر ترکی در نگاه به گذشته میباشد.”

جای تعجب نیست که تحصیلکردگان ناسیونالیست ابایی ندارند که در باره بخش دیگر جامعه یعنی فارس زبانها با زبان نازیها و فاشیسم صحبت کنند. یکی از این تحصلیکردگان علیرضا اردبیلی است که در مقاله ای خطاب به فارسها مینویسد:

اینها بعنوان ملت یک ایراد کروموزومی دارنددر کل اینها بعنوان ملت  مریض اند. …اینها اگر بعنوان ملت یک ذره شعور داشتند، یک ذره عقل داشتند، می توانستند بعنوان ملت از منافع خودشان دفاع کنند. منافع اینها در از هم پاشیدن ایران نیست. … ولی در نتیجه نقص کروموزومی شان، بی شعوریشان، پایین بودن فهم و دراکه شان است.”

در خاتمه و بسیار مختصر باید تاکید کنم که ناسیونالیسم ترک که اثبات برتری قوم خود و تبعیض بر مبنای ملیت و قومیت رکن ایدئولوژیکش است خود مانع تحقق جامعه ای است که در آن تبعیض از هر نوعش ریشه کن شود. برای استقرار جامعه ای که مردم ترک زبان در کنار همه شهروندان دیگر  فارغ از تبعیض و تحقیر و ستم و نابرابری زندگی کنند باید آن مناسبات اقتصادی و سیاسی را زیر و رو کرد که با تبعیض تنفس میکند. باید در عین حال جامعه را از سمومات ناسیونالیستی از هر نوعش پاک کرد.

به این موضوع در بخش بعدی و پایانی باز خواهیم گشت.***

ادامه دارد …

درج شده در نشریه سهند –  شماره ششم  (١ فروردین ١٣٩٣ – ٢١ مارس ٢٠١۴)