تا در بر این پاشنه بچرخد!

تا در بر این پاشنه بچرخد!

حداقل دستمزد کارگران هر سال در غیاب نمایندگان واقعی و منتخب کارگران و بین سرمایه داران و نمایندگانشان بدون دردسر و در سکوت طبقه کارگر، حل و فصل و تعیین می شود. با چند در صد اضافه دستمزد کارگران برای سال ۹۳ هم، کماکان سرمایه داری در ایران از کار ارزان به برکت کارگر خاموش سود می جوید. تا در بر این پاشنه بچرخد وضع همین است.

این که دستمزد کارگر بر اساس حتی همین قانون کار ضد کارگری باید متناسب با تورم و نیاز خانواده کارگری باشد، این که دستمزد ۶۰۰ هزار تومانی هنوز زیر خط فقر است و این که سبد هزینه زندگی کارگر چقدر است…، همه این ها را کارگران خود از بر هستند و نیازی به کارشناسی و تخصص زیادی ندارد. از طرف دیگر علیرغم توجیهات فریبکارانه و ریاکارانه ی بورژوازی، فهمیدن این که دستمزد کارگر مطلقا با سود و ارزش اضافه ای که تولید می کند، تناسبی ندارد هم، کار مشکلی نیست.

اما چیزی که انگار معمای لا ینحلی است، این است که چرا با وجود شرایط آشکارا فلاکت بار طبقه کارگر و خانواده های کارگری از طرفی و سود نجومی سرمایه داران دولتی و خصوصی وصاحبان صنایع ومنابع وشرکت های پیمانکاری و…، از طرف دیگر، تغییری در این شرایط بوجود نمی آید.

آیا طبقه کارگر به این موقعیت دردناک کار ارزان و گرسنگی و بیکاری و فقر مطلق رضایت داده است؟ آیا اعتراض و اعتصابات کارگری فقط در چارچوب تقاضای گرفتن حقوق های معوقه محدود می ماند؟ آیا بخش عظیم دیگر طبقه کارگر که بهر حال آخر هر ماه دستمزدش را می دهند به این شرایط تن میدهد؟

تجارب هر ساله نشان داده است که سرمایه داران و دولت، تجمعات محدود فعالین کارگری در میان بخشهای حاشیه ای کار در مراکز کوچک کارگری را، جدی نمی گیرند. کشاندن کارگران به خیابان هم، تهدید ممکنی به نظر نمی رسد. دورنمای اعتصابات بزرگ کارگری و یا اعتصاب سراسری طبقه کارگر علیه تصمیم دولت و کارفرما در تعیین دستمزد امسال هم وجود ندارد یا بسیار ضعیف است.

جواب به چرایی این مساله این است که در شرایط کنونی جنبش کارگری ایران، یک حلقه ی تعیین کننده غایب و مفقود است. برای کسب هر پیروزی ولو کوچک و به عقب راندن هر تعرض سرمایه داران و دولت به طبقه کارگر، کارگران باید بدوا متحد و متشکل باشند. کارگر منفرد، کارگران تقسیم شده به اصناف و شقه شقه شده در شرکتهای پیمانکاری، کارگران بدون قرارداد و بدون امنیت شغلی و تامین اجتماعی، ضعیف و ضربه پذیر اند.
تصمیمات بی سر و صدا و بی درد سر هر ساله ی نمایندگان کارفرمایان و دولت در شورایعالی کار در نتیجه چنین وضعیتی است که طبقه کارگر در آن بسر می برد.

موقعیت غیر قابل قبولی که طبقه کارگر دارد و پراکندگی و غیرسازمانیافتگی صفوفش را باید در این علت اساسی جستجو کرد که کمونیسم و سوسیالیسم کارگری پراکنده و غیرسازمانیافته و حزبیت نیافته است. اگر گرایش کمونیستی طبقه کارگر بتواند از طریق کارگران کمونیست ورهبران عملی و محافل و شبکه های کارگری مستقل، خود را از زیر پروبال بورژوازی در هر لباس و رنگ و سیاستی بیرون کشیده و متشکل و متحد کند، دورنمای عروج طبقه کارگر به مثابه طبقه مدعی و قدرتمند در جدال با طبقه بورژوازی حاکم وجود خواهد داشت.

این آن حلقه ی افتاده و غایب و مانع جدی بر سر راه اتحاد و تشکل توده ای طبقه کارگر است. وگرنه بحث از اتحاد کارگر، همبستگی کارگری و تشکل کارگری به وفور در میان کارگران وجود داشته و دارد. مساله این نیست که به طبقه کارگر درس اتحاد و تشکل داده شود. این که کارگر باید متحد و متشکل شود را هر کارگری با گوشت و پوست و استخوان حس می کند. تلاش برای برپایی جنبش مجامع عمومی هست، تلاش برای سندیکاسازی هست. ایجاد صندوق های تعاونی و یا ایجاد کمیته های کارگری و کمیته های برگزاری اول مه ها و غیره هست. اعتصابات و اعتراضات کارگری به وفور هست. از این تلاش ها کم نیست. اما به ثمر رسیدن این تلاش ها در گرو این است که:

اولا این مبارزات بهم بافته شده و متحد و سراسری شود. مساله دستمزد امر سراسری طبقه کارگر است. همچنانکه سرتعیین دستمزد سالانه، نمایندگان کارفرماها و دولت، کل طبقه خود را نمایندگی می کنند. اما صندلی نمایندگان منتخب و واقعی طبقه کارگر را تشکلهای وابسته به دولت و کارفرماها، پر می کنند. این ترکیب، مرجع صلاحیتداری برای تعیین دستمزد کارگران نیست. تنها راه اندازی جنبش عظیم و قدرتمند مجامع عمومی کارگری و نمایندگان منتخب و صلاحیتدار این مجامع که منافع کل طبقه شان را نمایندگی کنند، پاسخ قاطعی به عدم مشروعیت و صلاحیت این نهاد سرمایه داران است.

دوم اینکه، در مبارزات و اعتراضات کارگری و بطور کلی جنبش طبقه کارگر، افق سوسیالیستی و کمونیستی کارگری غایب است. کمونیسمی که در قامت کارگران کمونیست، هم حکومت کارگرى میخواهند و هم افزایش حداقل دستمزد، هم قصد اشتراکى کردن کل وسائل تولید را دارند هم میخواهند سن بازنشستگى پائین بیاید. هم میخواهند علیه حکومت هاى بورژوائى قیام کنند و هم بیمه بیکارى میخواهند. براىشان برابرى حقوقى زن و مرد مهم است، جدائى دین از دولت مهم است، سواد آموزى مهم است، بهداشت مهم است، آزادى بیان و حقوق فردى مهم است. این را طبقه کارگر، در زندگی روزمره اش بعنوان یک طبقه لمس می کند. این کار کارگر کمونیست است. هر روشنفکر لیبرال و استاد دانشگاه و چپ غیرکارگری می تواند ناسیونالیست، دمکرات و یا سبز بشود. طبقه کارگر نمی تواند.
کمونیسم را از کارگر بگیری برده ای بیش باقی نمی ماند. کارگر بدون کمونیسم به یک انسان منفرد یا تقسیم شده به اصناف گوناگون تبدیل می شود که در شرایط و مناسباتی معامله گرانه و نابرابر و ازلی و ابدی، نیروی کارش را می فروشد و در قبال آن با بخور و نمیری امرار معاش می کند.

محور جدال های آتی اجتماعی در ایران، جدال طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریای صنعتی است. اوج گیری و سازماندهی مبارزه اقتصادی و اعتصابات کارگری با افق سوسیالیستی و کارگری، اهرم های قدرت طبقه کارگر برعلیه کار ارزان، عدم امنیت شغلی، بیکاری میلیونی و بی حقوقی مطلق است. این سکوی پرش طبقه کارگر به مثابه طبقه اصلی اجتماعی علیه کلیت بورژوازی و برچیدن بساط استثمار و بردگی مزدی و برای آزادی و برابری است.

باید به سرچشمه رفاه دست یافت. ابزار و امکانات و نعمات دست اقلیتی مفتخور است. باید بر آنها شورید و همه را از آنها باز پس گرفت. در نهایت این خود طبقه کارگر و زحمتکشان اند که باید صاحب وسایل کار، مواد خام، کارخانه ها و ماشین آلات باشند.

مظفر محمدی
مارس ۲۰۱۴