«مسئله شخصی» اعتراض عریان و «نهی از منکر» مبصران

یکی در فیس بوک در تقابل با اعتراض عریان نوشته بود: «نودیسم یک مقوله سیاسی نیست، بلکه یک مسئله شخصی و ادوانچریسم و بعضا فان است»

سؤال این است: چه کسی تعیین میکند چه مقوله ای سیاسی هست یا نیست٬ شخصی است یا اجتماعی است؟ آیا اتوبوس سوار شدن مسئله ای سیاسی است؟ آیا انتخاب لباس مقوله ای سیاسی است؟ یا نشستن در اتاق درس ریاضی– ترکیب جنسی و نحوه نشستن محصلین؟ آیا نوشیدن آب از فواره سیاسی است – که در دوره آپارتاید علیه سیاهپوستان باعث شورش میشد؟ آیا رفتن به کافه تریا سیاسی است – که باز آپارتاید بر حسب رنگ پوست تعیین میکرد چه کسی به کدام کافه تریا برود؟

قوانین تبعیض جنسی جاری جمهوری اسلامی و قوانین نژادپرستانه حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی تا انتهای دهه ٨٠ و قوانین حاکم بر ایالات جنوبی آمریکا تا دهه ۵٠ میلادی٬ موارد بالا را وارد زندگی اجتماعی کرده بودند و به این دلیل این مقولات را سیاسی کردند. بنابراین آنچه تعیین کننده مقوله ای سیاسی در جامعه است٬ قدرت سیاسی حاکم بر آن است. قوانین حاکم٬ ناظر بر اداره امور جامعه است. همه مقولاتی که به امور اداره جامعه مربوطند سیاسی اند. مارکس به ایندلیل انسان را حیوانی سیاسی نامید که او میتوانست اداره امور جامعه را بدست بگیرد. پس هر چه به اداره امور جامعه مربوط می‌شود سیاسی است و در جوامع طبقاتی اکثریت قریب به اتفاق قوانین مربوط به اداره امور جامعه توسط طبقه حاکم دیکته میشوند.

جمهوری اسلامی٬ این حکومت مذهبی مافیایی سرمایه داری٬ از اتاق خواب تا لباس پوشیدن٬ از بدن زن تا اندازۀ ریش٬ از صندلیهای اتوبوس و کلاس مدرسه تا موسیقی و فیلم و کتاب٬ از خندیدن تا گریستن را علاوه بر اعتصاب و تشکل صنفی و سیاسی٬ آزادی بیان و حق اعتراض سیاسی کرده است٬ یعنی به جزئی از شیوه اداره امور جامعه تبدیل کرده است. پس حتی خندیدن هم سیاسی است. اگر نبود که خب دستگیرت نمیکردند و شلاقت نمیزدند. آستین کوتاه پوشیدن سیاسی است٬ صرفنظر از اینکه من اینکار را به تمایل شخصی٬ بخاطر «فان» انجام بدم یا بعنوان یک نماد ضد حکومتی. بدن زن سیاسی شده است. حال٬ چه زن بدلیل شخصی بدنش را نپوشاند٬ چه بخاطر اعتقاد به نودیسم و فان یا آگاهانه بعنوان یک اعتراض ضد حکومتی لخت و عور به خیابان بیاید٬ او دست به اقدامی سیاسی زده است.

چقدر از این مقولات سیاسی به طبقه کارگر مربوط می‌شود یا نمیشود را خود موضوع سرکوب تعیین میکند٬ نه من. وقتی ٩٠ درصد جامعه را (بقول مارکس) کارگران تشکیل میدهند٬ وقتی ٩٩ درصد اعدامیها را کارگران تشکیل میدهند٬ وقتی ٩٠ درصد زنان را زنان کارگر تشکیل میدهند … و وقتی همه مقولات زیست و زندگی اجتماعی٬ سیاسی شده است٬ ما چه کاره ایم که برای طبقه کارگر تعیین کنیم چه مبارزه ای سیاسی تر یا مبرمتر است؟ مگر ما وکیل وصی طبقه ای هستیم؟ مردم٬ علی العموم٬ و کارگران علی الخصوص به تو دیکته میکنند چه مسائلی برایشان مبرم است٬ چه نیست٬ مطالبتاتشان چه هست و چه نیست. زنانی که از روز اول حکومت جمهوری اسلامی با آن سر جنگ داشتند منتظر من و شما نمیشوند تا برایشان تعیین کنیم آیا مبارزه با حجاب “کارگری” هست یا نیست. برای آن ٩٠ درصد از زنان جامعه تحمیل حجاب یک مسأله حیاتی برای زیست اجتماعیشان است. شما دوست دارید اسمش را بگذارید مقوله ای کارگری یا بورژوازی یا طبقه متوسطی. آن زنان (با یا بدون لقب گذاری شما) برای حق ابتدائی و انسانیشان در یک زندگی اجتماعی مبارزه میکنند٬ مبارزه‌ای سیاسی با حکومتی مذهبی. اگر دوست دارید (شهامت دارید) شما هم مانند آن گوشمالی خورده های «نهی از منکر» دهنده به خیابانهای تهران و پاریس بروید و به زنان بگوئید که مبارزه شان “کارگری” نیست.

کس یا جریانی که باید کارگری بودنش را ثابت کند شما هستید. اگر توانستید معضل ۵٠ درصد جامعه و ۵٠ درصد از طبقه کارگر را ببینید و برایش راه حل ارائه بدید اونموقع تازه “برادریتان را ثابت کردید” و میتونید “ادعای ارث و میراث” کنید. آخر چه کسی برای فرد یا حزب یا سازمانی تره هم خرد میکند وقتی آن جریان حتی معضل سیاسی مخاطبش را برسمیت نمیشناسد؟