آیا باید از اعتراضات بختیاری ها حمایت کرد؟

از میلیتانت شماره ۶۹

پاسخ بلافاصله و بدون مکث آری است؛ چرا؟

اخیراً سریال تلویزیونی به نام سرزمین کهناز شبکۀ تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد. در قسمتی از این فیلم که به سبک آخوندی با تکه پراکنی حرف خود را طرح می کند، دیالوگی رد و بدل می شود که طی آن یک توهین به بازیگری به نام « اردکانی» می شود ( به او گفته می شود “اردکانی جُوالدوز“)؛ هرچند اهالی اردکان یزد دست به اعتراض نمی زنند. و بلافاصله توهینی به بازیگری با نام «بختیاری» می شود که موجب بروز اعتراضات وسیعی در بخش های زیادی از شهرهای محل زندگی مردم لُر بختیاری می شود. به این اعتراضات دو واکنش مختلف صورت می گیرد. نخست واکنشی در حمایت از اعتراض کنندگان که تا درجه ای جنبۀ دنباله روانه و حتی ناسیونالیستی دارد و تا درجه ای دیگر نیز تلاش می کند از موضع «چپ» در دفاع از این اعتراضات برآید. واکنش دوم واکنشی پاسیفیستی و عمدتاً روشنفکرانه ای است که ناشی از بی ربطی با موضوعات بالفعل اعتراضی است. روشنفکری از این جهت که در بررسی یک اعتراض اجتماعی، از نقد به فلیم و دیالوگ ها شروع می کند، به دنبال این است که معنای واقعی مستتر در دیالوگ های فیلم را تفسیر کند! هرچند در همین سطح هم دارای ضعف اساسی است. ضعف به این دلیل که تلاش دارد تا ثابت کند اشارۀ هنرپیشۀ سریال به بختیاری ها در واقع به نام فامیل هنرپیشۀ دیگر است و نه به مردم بختیاری! این دقیقاً همان توضیحی است که تلویزیون ضرغامی هم داده است. با توجیهات این تلویزیون کاری نداریم، اما وقتی کسی با گرایش چپ همین استدلال را به کار می برد به این معنی است که او وارد حوزۀ نقد فلیم شده است تا دلیل حمایت از یک اعتراض عمومی یا عدم حمایت از آن را به دست آورد و این واقعاً بیانگر سردرگمی چنین گرایشی در «چپ» است. تازه در همین سطح هم او متوجه نیست که اگر موضوع واقعاً اهانت به بختیاری ها نسیت پس چرا نام فامیل هنرپیشه را مثلا «رَجب نیا» انتخاب نکردند که ضمناً ربطی هم با انگلیس ها نداشته باشد!

پر واضح است که حاشیۀ این فلیم یک سلسله تسویه حساب با اقوامی است که جمهوری اسلامی نتوانسته آن ها را به تمامی مغلوب کند. این تلاش به هیچ وجه هم تصادفی نیست، زیرا هدف تشدید اختلافات قومی را دنبال کرده تا شاید به زعم خود بتواند مبارزۀ طبقاتی را تحت الشعاع قرار دهد.

بعضی اوقات دیده می شود در تحلیل های گرایشِ چپ مخالفِ اعتراضات بختیاری ها، و برای توجیه مخالفت خود، حتی منکر وجود ایل و عشایر و قوم ها هم شده اند و به زعم خود با انکار آن ها است که می توانند با ناسیونالیسم خط و مرز ایجاد کنند! این دیدگاه انحرافی است، به این دلیل که کشمکش قومی را که ذاتی نظام سرمایه داری هست نادیده می گیرد تا بتواند به نتیجۀ پیشرفته شدن سرمایه داری برسد و به زعم خود مبارزات را یا در ابعاد طبقاتی جستجو کند و یا به کلی آن را کتمان نماید. این گرایش از چپ اگر هم برنامه ای ارائه کند و حضور ملل مختلف را به رسمیت بشناسد، تنها برای ملت کُرد است که حق خودمختاری قائل می شود و سایر ملل را نادیده می گیرد. درست به دلیل همین تناقض است که هر دو با وجود پیروی از یک برنامه به نام «یک دنیای بهتر»، در مورد اعتراضات بختیاری ها دو موضع رو در روی با یک دیگر اتخاذ می کنند. سرگردانی آن ها از این جا ناشی می شود که یکی معتقد است سرمایه داری در ایران متعارف شده است و لابد در یک کشور متعارف سرمایه داری، کشمکش های قومی از بین رفته و همۀ جامعه به صورت طبقاتی و در تعلق طبقاتی خود قرار می گیرند. دیگری کاری به متعارف شدن سرمایه داری ندارد و دنباله روی حرکت های خودجوش، بدون دخالت گری در درون آن ها برای انتقال به سطح ضدّ سرمایه داری است. برای این دستۀ دوم هرچیزی که در آن سر و صدایی داشته باشد جذابیت دارد. از برهنگی یک هنرپیشه گرفته تا اعتراضات بر سر دیالوگ یک هنرپیشه.

واکنش از موضوع مارکسیستی چیست؟

نخست باید تأکید کنیم که سرمایه داری در ایران از نوع سرمایه داری نامتکامل و ناموزونی است که این خود باعث بروز اعتراضات در سطوح ناموزون می شود. مثلاً در حاکمیت سرمایه داری جمهوری اسلامی همچنان اعتراضات مردمانی با اعتقادات مذاهب غیر شیعی وجود دارد و هزینه های سنگینی را هم برای آن متقبل می شوند، حال آن که در نظام سرمایه داری متعارف نه تنها سایر ادیان دارای محدودیت ابراز وجود نیستند، بلکه نظام حاکم آن ها را حمایت هم می کند تا به این وسیله بقای خود را تضمین کند. چون سرمایه داری نامتکامل اسلامی در ایران بقای خود را در حاکمیت دین خود می بیند، نگران رشد سایر مذاهب می شود که مبادا سلسله مراتب شیعه را در مخاطره قرار دهد. همچنین ملل و قوم های مختلفی که تحت ستم مضاعف قرار دارند. کارگران و مزد بگیران این ملل یک بار تحت استثمار سرمایه داری بومی و مرکزی هستند و یک بار به عنوان ملتی در اقلیت تحت فشار و سرکوب قرار می گیرند. این وضع در همۀ ابعاد به شدیدترین شکل در جریان است. از ستم بر ملت های مختلف گرفته تا ادیان در اقلیت و گروه هایی از مردم همجنس گرا، تا زنان که نیمی از مردم جامعه را تشکیل می دهند.

پر واضح است که در شرایط دیکتاتوری موجود، به ازای اعمال دیکتاتوری و حضور استبداد در هر وجهی از اجزای تشکیل دهندۀ جامعه، بستر بروز اعتراض در همۀ این وجوه نیز فراهم می شود. تحلیل مارکسیستی تنها با رجوع و کشف این اعتراضات نیست، که در این صورت چیزی فراتر از ژورنالیسم نخواهد رفت. مسأله اما بر سر تحلیل از شرایط مشخص که همان شرایط اعمال دیکتاتوری بی کم و کاست است، می باشد. در این شرایط هر اعتراض کوچک و کم اهمیتی بالقوه دارای پُتانسیل انفجاری در سطح کل کشور است. این وضعیت بارها مشاهده شده است. مثلاً یادمان نمی رود که در سال ۷۸ در کوی دانشگاه تهران عده ای دانشجو با تعداد انگشت شمار آکسیون اعتراضی نسبت به خصوصی سازی دانشگاه سازمان دادند. پلیس سرکوبگر به آن ها حمله کرد، این موضوع به اعتراض علیه بسته شدن روزنامۀ سلام گره خورد و در کمترین فاصلۀ ممکن این اعتراض به کل کوی دانشگاه، و از این فاصله کمتر به کل محله و منطقه و بلافاصله به قسمت های مختلف شهر تهران و بعد به سایر شهرها گسترش پیدا کرد و واقعۀ ۱۸ تیر را ساخت. در آن مقطع هم شاید چپ روشنفکر می توانست بگوید که یک اعتراض صنفی دانشجویی موضوعیتی ندارد و قابل دفاع نیست، چون از جمله مسائل مربوط به خودشان است و ربطی به مبارزۀ طبقاتی ندارد و … اما سرعت رشد دامنۀ اعتراض آن قدر سریع و بزرگ بود که فرصت هرگونه از این دست تحلیل های آبکی را از تحلیل کننده می گرفت. در همین اعتراضات بختیاری که از تجمعی علیه صدا و سیما شروع شد، بلافاصله دامنۀ آن به شهرهای مختلف گسترش پیدا کرد و به سطح شعارهای ضد حکومتی و ضد دیکتاتوری رسید.

یک تحلیل مارکسیستی در این رابطه از این جا شروع نمی کند که آیا آن هنرپیشه حق داشته دیالوگ مذکور را بگوید یا نه، بلکه از اعتراضات به وجود آمده شروع می کند و به دنبال ابتکاراتی است که بتواند این پتانسل اعتراضی را به سطح مبارزۀ ضد سرمایه داری سوق دهد. هر تحلیلی بر این مبنا که این اعتراضات قومی و عشیره ای است و ناسیونالیسم را تقویت می کند، از این رو بی ربط است که تصور می کند خیزش انقلابی از ابتدا با پرچم های سرخ و آرم های داس و چکش آغاز می شود. چنان چه این خیزش ها رخ دهد دیگر نیازی هم به حمایت ندارد، چون نقداً از مراحلی عبور کرده که توانسته به این سطح از رشد برسد که بتواند یکپارچه و سراسری، مطالبۀ سقوط نظام سرمایه داری را به مرکز جامعه منتقل کند.

برای مارکسیست ها، موضوع، انتقال مبارزات کنونی از سطح آگاهی کنونی که لزوماً آگاهی ضدّ سرمایه داری نیست، به سطح مبارزۀ انقلابی با آگاهی سوسیالیستی است. چنین دخالتگری قطعاً از کناره گیری و پاسیفیسم آغاز نمی گردد، بلکه دقیقاً برعکس، از دخالت گری به موقع و فعال در میان معترضین شروع می شود تا به آن سمت و سوی ضدّ سرمایه داری بدهد. به این معنی که نیروهای انقلابی می باید در بین این معترضین قرار بگیرند و شعارهای رادیکال انقلابی را در میان ها پراکنده کنند. آن جا است که معلوم خواهد شد از سر دادن این شعارها امتناع می شود چون ماهیت اعتراض مثلاً ناسیونالیستی است و یا بر عکس، حتی اعتراضی با پرچم ناسیونالیستی میتواند به دلیل دخالت گری به موقع و صحیح، به پایین آوردن همان پرچم منجر شده و به اشغال کارخانجات و مراکز عمدۀ توزیع اعتصاب و نهایتاً یک شورش آگاهانۀ تمام عیار تبدیل شود.

نقطه اتصال یک استراترژی انقلابی بر پایۀ متد مارکسیستی، دخالت گری از سطح کنونی مبارزات موجود، مثلاً دفاع از مبارزات اقوام به حول محور «حق دمکراتیک»است. دفاع از حقوق دمکراتیک اقوام تحت ستم امکان انتقال مبارزات آن ها به سطح مبارزۀ ضد سرمایه داری را فراهم خواهد کرد، مشروط به این که مبارزات آن ها به کیسۀ احزاب بورژوایی ریخته نشود، و چنین چیزی میسر نخواهد شد مگر این که حزب پیشتاز انقلابی بتواند وزنۀ تعادل دهندۀ بین مبارزات جاری و مبارزات ضدّ سرمایه داری آن ها شود.

در غیاب این حزب است که پُتانسیل اعتراضی به اعتراض در سطح دفاع از قوم و قبیله و ناسیونالیسم محدود باقی می ماند. به عبارت ساده تر، کافی است که رهبری انقلابی متشکل در حزب پیشتاز انقلابی در جامعه حضور داشته باشد که در این صورت، و در وضعیتی که حتی یک دیالوگ معمولی در یک فیلم می تواند اعتراضات وسیعی ایجاد کند را به کارزار بزرگی علیه نظام سرمایه داری تبدیل کند. اگر با وجود این مقدار اعتراضات و اعتصابات روزانه هنوز چنین هدفی تأمین نشده است به این دلیل بسیار روشن و ساده است که چنین حزبی وجود درونی ندارد. احزابی که در خارج خود را نمایندۀ طبقۀ کارگر می دانند در بهترین وضعیت به گویندگان اخبار وقایع تبدیل شده اند و درست به همین دلیل است که که یک اعتراض

همه گیر که استعداد بسیار زیادی برای تبدیل شدن به اعتراض ضد دولت سرمایه داری دارد، اغلب یا سرکوب می شود و یا خسته شده مبارزه را رها می کنند، و یا به نفع یکی از جناح های خود حکومت تمام خواهد شد.

جمع­بندی:

تحلیل از اعتراضات و اعتصابات موجود بدون ارزیابی از وضعیت رهبری و نشان دادن ضعف های این رهبری نمی تواند حتی یک سانتیمتر از سطح ژورنالیسم موجود فراتر رود، گیریم ژورنالیسم چپ که تصور می کند دخالت گری در این موارد به معنی گفتن اخبار این وقایع است و کمترین بحثی در مورد ضعف رهبری آن طرح نمی کند. بحث و بررسی در مورد این خیزش ها زمانی می تواند از قالب خبری و اطلاع رسانی خارج و به سطح ضرورت سازماندهی ارتقا پیدا کند که ضمن تحلیل از وضعیت سرمایه داری حاکم در ایران و بحران های آن، تحلیل دقیقی از وضعیت رهبری انقلابی و ضعف های آن صورت بگیرد. در غیر این صورت هر فرد یا گرایش با ربط یا بی ربطی می تواند با اظهار نظرات خام و ناپخته ای که ضرورتاً باید در یک ظرف تشکیلات انقلابی مورد بحث و تدقیق قرار بگیرد، نظراتی دهد که بیش از هرچیز گیجی و سردرگمی را افرایش می دهد. همین الان در اوکراین نیز تحولاتی صورت گرفت که به دلیل ضعف رهبری انقلابی پُتانسیل اعتراضی به نفع بورژوازی و برای تسویه حساب بالایی ها به کار گرفته شد.

اعتراضات بختیاری ها اگر تنها به برکناری ریاست صدا و سیما ختم شود به این معنی است که نیروی به خیابان آمده و خمشگینی که می توانست اعتراضاتش بر علیه کل رژیم سرمایه داری رهبری شود، از سوی جناح اصلاح طلب رژیم به نفع خویش بهره برداری شد. این اتفاق باز هم کراراً خواهد افتاد و هر بار باید ارزیابی را از نقطۀ ضعف رهبری شروع کرد، مگر آن که اقدامات عملی در جهت رفع این بحران برداشته شود. مسألۀ رهبری انقلابی و تشکیلات حزب آن اکنون به صورت آشکاری به مسألۀ تعیین کنندۀ پذیرش آن و قرار گرفتن در صف انقلابی یا عدم پذیرش آن در حرف و در عمل، به معنی خارج از این صف قرار گفتن است. هرچه مبارزۀ طبقاتی حادتر می شود، این صفبندی فشرده تر و مشخص تر خواهد شد.

پیش به سوی تدارک حزب پیشتاز انقلابی به مثابۀ ابزار متشکل رهبری جنبش کارگری و و ملل و اقشار تحت ستم.

علیرضا بیانی، ۲۵ فوریۀ ۲۰۱۴

Share Button