من اگرزن بودم….!

در روز جهانی زن ، هشتم مارس ۲۰۱۴ آکسیونی اعتراضی توسط عده ای از زنان شکل گرفت که شیوه معترضانه عریان شدن را تکرارکرد . این فقط یک شیوه اعتراضی است که ازنظرمن بار طبقاتی و سندیکایی وکارگری و پیشتازی و سمبل شدن و باقی معانی را ندارد . آدمها حق دارند که از این شیوه خوششان بیاید وموافق باشند و یا برعکس…. این شیوه اعتراضی با توجه به بافت فرهنگی عجیب جهان موسوم به سوم از نظر من مثبت است . مجموعا هرحرکتی که آتش بزند به ذهنهای فسیل حوزه علمیه و مرتجعین را بلرزاند ، مثبت است ! بنابراین داشتم فکرمیکردم که اگرمن زن بودم چه میکردم ؟ 

من اگرزن بودم حداقلش اعتراف میکردم که شجاعت استفاده از این شیوه اعتراضی را ندارم . من شجاعت عریان شدن ندارم . من میدانم که هراقدامی فقط دریک روز ( ۸ مارس ) قرارنیست مشکلات زنان و زمین و طبقات دیگر را حل کند . تلفیق کارگر و زن ودهقان ومبارزه و این شعارها با شیوه اعتراضی عریان شدن به نظر من معنایی ندارد . من عادت ندارم به هر حرکتی معنی طبقاتی و منطق نیوتونی ببندم. من دوست ندارم زن باشم و مثل مرغ بنشینم تا شاید روزی تخم بگذارم . من به این حرکت اعتراضی هیچ وزن دیگری نمیدهم که بخواهم خودم را گول بزنم . من به جز اعتراضی زیبا و قوی ، به هیچ تفسیر دیگری توجه نمیکنم ، حتی آن ادبیات و دفاع کودکانه و ناشیانه موافقانش….

دریک تابلوی سمبلیک میشود پروسه تاریخی انسان را به ۳ دوره کلی تقسیم کرد. دوره مادون تضاد که همان پارینه سنگی یا غارنشینی است . دوره قلمرو ضرورت که همین دوران ماست . دوره بعد از تضاد که به قول مارکس همان قلمرو آزادی است . انسانها دردوره اول همه عریان بودند بدون هیچ طبقه و فهم و فرمولی . دردوره دوم به هر دلیلی کشف حجاب کردند عنصرآگاهی این ضرورت را تحمیل کرد . و دوره سوم بعد از عبور از قلمرو ضرورت و تضاد ، رسیدن به قلمرو آزادی است . من هنوز مدعی رسیدن کسی به قلمرو آزادی نیستم . انسان از نظر تاریخی هنوز به این دوران نرسیده است . اما هر شیوه ای از اعتراض میتواند اشاره ای باشد .

دراین دوران قلمرو ضرورت وعبور، من اگرزن بودم ۲ راه حل بیشترنداشتم . یا درحاکمییت اسلام کبریتی درباد میکشیدم و خودم را به شعله ها میدادم تا از آن جهنم نکبتی راحت شوم . یا خارج ازدنیای نکبت اسلامی بودم و با جسمم آتش میزدم به اذهان لمیده مرتجع در دوران عبور از قلمرو ضرورت ! آدمها در دوران ضرورت یا درحال عبورند و یا لمیده و نظاره گر…. اگر لمیده باشم و شجاعت عبور نداشته باشم آنوقت یک فرهنگ لغت جدید میسازم که انبوهی واژه های معصوم را به زشتی تصویر میکند . شبکه های زیادی ازواژها که مثل خرچنگ دیده میشود . با تعابیر خودم و سلیقه خودم…لمپنها….لمپنیزم….عقل…منطق….فستیوال کُس….

من اگر زن بودم درحاکمییت اسلام و انواع دیگر ارتجاع ، باید کبریت به جسم خودم میزدم و شعله های آتش را ترجیح میدادم و یا درخارج از ایران بازهم با جسم خودم آتش به اذهان سیمانی طلاب میزدم . حداقلش این بود که اعتراف میکردم شجاعت استفاده از این شیوه اعتراضی را ندارم . ولی برای هرشکلی از اعتراض احترام قائلم . معترض بودن به هرشکلی بهتر است از راضی بودن به شکل ” منطقی ” و بی خاصییتِ مودب….یک اعتراض جدی منطق ندارد ، ادب سرعت گیرش است و فرمولهای طبقاتی و تفسیرهای بی وزن توجیه بی عملی…

دوست من ، تو هم معترض باش و عملا نشان بده که معترضی . ساختن طبقه و رعایت ادب و بازی و وزن دادن به واژه ها در حین بی عملی هنر نیست ! شیوه های قوی اعتراضی تابع هیچ فرمولی نیست .

توضیح : منظور از کلمه ” طلاب ” معنی استعاره ای آن دراینجا است . در معنی استعاره ای “طلاب” به کسانی گفته میشود که با تنهای عریانِ معترض ، میترسند ، میلرزند ، کف به لب میشوند ، خیلی منطقی عصبانی میشوند و حتی علامت سوالهای دندان قروچه ای دارند . اگر با تنهای عریان بقیه به هردلیلی موذب یا عصبانی بودی پس یحتمل مشکل داری . مشکلی تاریخی که با شکستن آینه حل نمیشود !

اسماعیل هوشیار
۲۲٫ اسفند . ۱۳۹۲
۱۳٫۰۳٫۲۰۱۴