زنان، مذهب، آزادی و انقلاب

اینروزها و در سالروز انقلاب ۵۷ مباحث زیادی حول تحولات سیاسی سال ۱۳۵۷ ایران در جریان است. رجوع به گذشته و تاریخ نسل های پیشین، اگر هدفی در تلاش انسان امروز برای امر آزادی نداشته باشد به یک نستالژی بی خاصیت و زندگی در گذشته تبدیل میشود. بسیاری از اظهار نظرها راجع به انقلاب ۵۷، بویژه مباحثی که آن انقلاب و تلاش آزادیخواهانه را “اشتباه تاریخی” مینامند، به ما بگویند که باید با وضع موجود سازش کرد. اما برای کسانی که از دریچه رجوع به انقلاب ۵۷ در تلاش برای انقلابی دیگر هستند، تنها میتوانند به درسهای انقلاب ۵۷ و دیگر تحولات انقلابی با هدف اجتناب از کمبودهای آنها در دوران امروز متمرکز شوند.

داستان انقلاب

ایران سال ۵۷ جامعه ای شهری، تازه صنعتی و از نظر فرهنگی مدرن بود. تردیدی نیست که مذهب، سنت، گذشته پرستی و علقه های قدیمی در کشاکشی روزمره با بنیادهای حرکت نسل جدید بود. نسل جدید به گذشته چشم ندوخته بود و از شیوه زندگی غربی الهام میگرفت و متوقع بود. در کنار این شیوه زندگی و توقع از آینده، به نابرابری و اختناق معترض بود. بیخود نبود که شعار “آزادی، برابری” از شعارهای کلیدی انقلاب ۵۷ بود. یک نیروی اساسی انقلاب ۵۷ طبقه کارگر و در راس آنها کارگران صنعت نفت بودند که رگه مدرنیستی و سوسیالیستی در انقلاب ۵۷ را نمایندگی میکرد. طبقه کارگری که بدون اعتراضات و اعتصابات قدرتمند آنها سقوط رژیم سلطنتی بسرعت اتفاق نمی افتاد. طبقه کارگری که در انقلاب پرچم مبارزه جهانی با رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی و دفاع از مردم بخون کشیده فلسطین را برافراشت و صدور نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل را قطع کرد.

برخلاف تمایلات نسل جدید و طبقه کارگر انقلابی، حکومت سلطنتی اما ملغمه ای از تلاش برای حفظ و دوام دیکتاتوری سلطنتی و سازش با مذهب بود. هیچ قانونی در حکومت سلطنتی بدون تبرک و توجیه شرعی آخوندهای درباری و دستگاه مذهب اجرا نمیشد. تاریخا مذهب و سلطنت دوقلوی سیاسی بودند. مذهب همواره توجیه گر دستگاه سلطنت و قدرت مطلقه سلاطین و شاهان بعنوان “سایه خدا” بوده و برای سلطنت نیز مذهب ابزاری برای توجیه بیحقوقی شهروندان بوده است.

در اپوزیسیون ایران نیز وضعیت کمابیش یکسان بود. در چپ ترین بخش آن یعنی جنبش فدائی، پرچم ناسیونالیسم شکست خورده جبهه ملی، اعتراض به وابستگی، غیر صنعتی بودن، و اتکا به فرهنگ شرقی و “خلقی” برافراشته شده بود. فدائی ها البته توسط دستگاه ساواک قلع و قمع و کشتار شده بودند و بقایای آن با انقلاب از زندانها آزاد شدند. اما این سازمان علیرغم چپگرائی جامعه و نیروی وسیعی که به آن جلب شد، نه توانست تمایلات واقعی انقلاب را نمایندگی کند و نه در کشمکش برسر قدرت سیاسی شرکت کرد. فدائی حتی بعد از انقلاب به سر دادن شعارهای ضد امپریالیستی سرگرم بود. “آمریکا توخالیست، ویتنام گواهیست!” از پوسترهای مهم آنان بود. این در شرایطی بود که مذهبیون و در راس آنها خمینی با شعارهای ضد آمریکائی بمیدان آمده بود. در جریان انقلاب، که سیر حرکت دهساله را میتوان یک شبه طی کرد، بسیاری از مسائل و سوالات دوره انقلابی جواب فوری و قاطع میخواهد و نیروئی که نتواند به این سوالات پاسخ دهد به ته صف پرتاب میشود. اما نیروهای دیگر اپوزیسیون، ملیون و ناسیونالیستها و به اصطلاح “لیبرال”های جبهه ملی و حزب توده، فعالانه درگیر انقلاب بودند و اساسا جریان اسلامی روی دوش آنها سرکار آمد. سران جبهه ملی و نهضت آزادی نه تنها جزو اولین کسانی بودند که با خمینی بیعت کردند بلکه با تلغیظ اسلامیت در تفکر و سیاست شان در روی کار آوردن و سرپا نگهداشتن جمهوری اسلامی سنگ تمام گذاشتند. جبهه ملی در واقع داشت انتقام تاریخی اش را از سلطنت میگرفت. اصلاحات ارضی و “انقلاب سفید شاه و ملت” عملا پایان جبهه ملی را اعلام کرده بود. اما حمایت دول غربی از خمینی و جریان اسلامی با هدف ترمز زدن به سیر چپگرائی و حرکت سوسیالیستی در ایران، آنهم در متن دنیای دو قطبی شرق و غرب که هر خیزش و انقلاب در هر کدام از بلوک ها عملا به نفع بلوک دیگر و قرار گرفتن در کمپ حریف معنی میداد، به جبهه ملی فرصت داد که با حمایت از خمینی و همراه با وی ضد انقلاب اسلامی را در ایران مستقر کند. حزب توده از ابتدا پشت خمینی رفت و مانند پادوی این جریان علیه هر نوع انقلابیگری و آزادیخواهی در کنار نیروهای سرکوب و کمیته های اسلامی به سرکوب نیروهای انقلاب پرداخت. در کنار اینها نویسندگان و شعرا و ادبای ایران را داریم که عمدتا و اساسا از جلال آل احمد و شریعتی الهام میگرفتند. سیاست این ادبا و شعرا، بجز معدودی که با چپ رفتند و با چپ ماندند، همان کاری بود که امروز در محضر حسن روحانی میکنند. آنوقت هم به خمینی تاسی کردند و شرق زدگی و ضدیت با فرهنگ غربی شان را با اسلامیت خمینی در انطباق یافتند. این نیروها در داخل ایران توانستند در کنار دول غربی، خمینی و جریان اسلامی را به انقلابی عظیم حقنه کنند. این نیروها توانستند ابتکار عمل سیاسی را از انقلابیون و از دست حرکت سوسیالیستی و مدرنیستی کارگران نفت بیرون بیاورند و خمینی را بعنوان “رهبر انقلاب اسلامی” به مردم تحویل دهند.

مردم در ایران سال ۵۷ برای خمینی و جریان اسلامی “انقلاب” نکردند. خمینی که شعار “نه شرقی نه غربی” میداد، وارداتی ترین شخصیت سیاست ایران بود. خمینی محصول توافق کشورهای غربی در گوادلوپ برای سرکوب انقلاب چپگرایانه سال ۵۷ بود که روی دوش اپوزیسیون سنتی و شرق زده و اسلام زده ایران بقدرت رسید تا انقلاب ۵۷ را در خونین ترین شکل درهم بکوبد. خمینی را آوردند تا توان درهم کوبیده شده رژیم سلطنت را بازسازی کند و کار ناتمام رژیم شاه را تمام کند.

 

زنان و انقلاب ۵۷

انقلاب ۵۷ یک حرکت عظیم توده ای علیه رژیم سلطنتی بود. مردمی که بدوا علیه استبداد و اختناق و نابرابری بودند، علیه شکاف وسیع طبقاتی و تبعیض بودند. برخلاف سازش رژیم سلطنتی با نهاد مذهب، نسل انقلابی توقع داشت دستکم مانند جامعه غربی زندگی کند. این جنبش مذهبی نبود اما نقدی هم به مذهب نداشت. افکار مسلط به این جنبش با توقعات و نقطه عزیمت های فردی و اجتماعی بسیاری که دینامیسم انقلاب آنها را به میدان سیاست پرتاب کرد متفاوت بود. زنان یک نیروی مهم انقلاب ۵۷ بودند. نگاهی به عکسها و اسناد آندوران، نشان میدهد که نسل انقلابی نه نقطه عزیمت مذهبی دارد و نه برای مذهب و احیا قوانین مذهبی بمیدان آمده است. این پارادوکس و تناقض هر حرکت توده ای و عظیم انقلابی است که در آن افق های سیاسی و گرایشات اجتماعی برای شکل دادن به آینده وارد عرصه سیاست در مقیاسی وسیع میشوند.

اولین تعرض ضد انقلاب اسلامی به زنان بود. فرمان حجاب خمینی با واکنش توده ای و وسیع زنان روبرو شد. شعارهای؛ “ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم”، “حقوق زن نه شرقی است نه غربی، جهانی است”، “در بهار آزادی جای حق زن خالی”، “ماخواستار حکومتی بر پایه برابری زن و مرد و همه انسانها هستیم” و غیره، بیانگر توقع زنان از انقلاب و تقابل آنها با ارتجاع اسلامی بود. برای جریان اسلامی اما حجاب صرفا امری اخلاقی و فرهنگی واپسگرا نبود. حجاب پرچم جریان اسلام سیاسی و حکومت آپارتاید بود که با قمه کشی، تیغ زدن به زنان بی حجاب، کوبیدن پونز برسر زنان، اسید پاشی، دستگیری و تجاوز، اخراجهای گسترده و پاکسازی ها در همان سالها عملی شد. ناگفته نماند که عمده نیروهای غیر اسلامی، چپ خلقی و ناسیونالیست و پوپولیست، که عمدتا با خمینی مخالف بودند، حجاب را مسئله کارگران نمی دانستند و حتی تقابل با آنرا “انشقاق در صفوف خلق” تلقی میکردند و بخشا داوطلبانه حجاب برسر کشیدند. ضد آمریکائی گری و تقابل با امپریالیسم از حجاب مهمتر تلقی میشد. با اینحال عمده سازمانهای زنان توسط اعضا و کادرهای همین چپ شکل گرفت و بیشتر قربانیان قتلگاه ضد انقلاب اسلامی همین چپ ها بودند.

مذهب و انقلاب

میگویند ایران “جامعه ای اسلامی” بود، مردم مذهبی بودند و هنوز هستند، مردم علاقه ای به مدرنیسم و زندگی غربی نداشتند، و اینها زمینه قدرتگیری اسلامیون بود. اینها ذره ای واقعیت ندارند. مردم ایران از بسیاری از کشورهای دیگر اگر کمتر مذهبی نبود، بیشتر به مذهب آغشته نبود. حتی در خانواده های مذهبی در تقابل با قوانین شبه سکولار مقاومتی وجود نداشت. در جامعه ایران سال ۵۷ اعتقاد به مذهب و دم و دستگاه مذهب در سیاست نقشی بسیار حاشیه ای داشت. اگر غرب خمینی و جریان اسلامی را به جامعه تازه مدرن آنروز ایران تحمیل نمیکرد، اگر نیروهای سنتی اپوزیسیون ایران از خمینی با جان و دل حمایت نمیکردند، اگر چپ آمادگی سیاسی و سازمانی بیشتری داشت، نتیجه انقلاب ایران دستکم چیزی شبیه به انقلاب نیکاراگوئه میشد. تجربه انقلاب ۵۷ نشان داد که مذهب بعنوان یک ماتریال سیاسی و اجتماعی عصر حجر هر زمان میتواند از گور تاریخ بیرون کشیده شود، نونوار شود، و بمثابه موجودی درنده به جان جامعه انداخته شود. مذهب آنروز از سر “مذهبی بودن مردم ایران” پا به عرصه سیاست نگذاشت بلکه از سر نیاز سرمایه داری به نیروئی ضد کمونیست و ضد کارگر با ظرفیت سرکوبگری خشن توانست شانسی در سیاست پیدا کند. در آندوران آخوندها از نظر مردم جزو افراد عقبمانده و قشری و مورد تمسخر جامعه بودند و نه نیروئی که نسل جدید آرمانهایش را در آنها جستجو کند. جریان اسلامی در ایران نه به دلیل مذهبی بودن مردم بلکه در متن دو قطبی شرق و غرب در آنزمان و ضدیت با کمونیسم توانست به قدرت سیاسی چنگ بیاندازد.

درسهای انقلاب ۵۷

انقلاب شکست خورد و بخون کشیده شد چون نیروی انقلابی به سنگربندی اساسی خود در سیاست متکی نبود. کارگران با شوراهایشان در انقلاب شرکت کردند اما از آنجا که برای تسخیر قدرت و اعمال برنامه کارگری خود بمیدان نیامده بودند، از آنجا که حزب انقلابی و کارگری و کمونیستی خود را نداشتند، از آنجا که سیاست را به بالائی ها سپردند و خود خواهان امتیازات و حقوقی در انقلاب بودند، درهم کوبیده شدند و همان میزان تشکل و سازمان کارگری دوره انقلاب نیز توسط ضد انقلاب اسلامی منحل شدند. اول ابتکار عمل سیاسی را از دست شان در آوردند، بعد امثال حاج عراقی تلاش کرد نیروی کارگران را ضمیمه جریان اسلامی کند، سپس وقتی که زمان سرکوب عریان شروع شد امثال بنی صدر با شعار “شورا پورا مالیده” به جان رهبران کارگری افتادند و قلع و قمع شان کردند.

زنان علیرغم توقعات و شعارهای انقلابی و برابری طلبانه و یونیورسال که طرح میکردند، از آنجا که تشکل هائی وسیع و توده ای و غیر قابل حذف نداشتند، نتوانستند مقاومتی طولانی را علیه ضد انقلاب اسلامی سازمان دهند. جنبش نوین آزادی زن در ایران در همان ماههای اول انقلاب در تقابل با فرمان حجاب خمینی شکل گرفت. این جنبش اما امروز به یکی از نیروهای غیر قابل حذف و موثر در سیاست ایران تبدیل شده است. نیروئی که بسادگی هر مرتجعی در آینده نمیتواند آن را دور بزند.

نیروهای اپوزیسیون ایران در مقابل مذهب گاردشان باز بود. نقدی روشن و سیاستی روشن در قبال مسئله دخالت مذهب در دولت نداشتند. خواست یک جامعه سکولار و پیشرو اساسا وجود نداشت و اگر وجود داشت بسیار بسیار ضعیف بود. تلقی بسیاری از نیروهای سیاسی از مذهب یک تلقی فلسفی – عقیدتی بود و خطر جریان اسلامی و جایگاه آنرا در تقابلهای منطقه ای و جهانی درک نمیکرد. این نیروها به نقش مذهب و اسلام سیاسی بعنوان روبنای سرمایه داری و بعنوان جریانی ضد کارگر و ضد کمونیست و ضد هر نوع مدرنیسم و سکولاریسم واقف نبودند. مباحث و خواستهائی که امروز در سیاست ایران طرح میشوند و برای بسیاری بدیهی است، آنروزها جایگاهی در کشمکش سیاسی اصلی جامعه نداشت.

زنان، آزادی و تحولات آتی

کمبودهای انقلاب ۵۷ به بهای سنگینی برای اردوی انقلاب و خواست آزادی و برابری تمام شد. بویژه بعد از سقوط بلوک شرق و تحولات جهانی متعاقب آن، بیش از پیش سیاست مذهبی و مذهب سیاسی شد. تجدید نظرها در افق ها و آرمانها باب شد و مکاتب منحط و واپسگر برای دوره ای میداندار شدند. به قدرت رسیدن جریان اسلامی در ایران به موجی از تحرک جریانهای اسلامی تروریست منجر شد. بدنبال دمکراسی طلبی و موج سجده به راست جدید جهانی، با سر برآوردن پدیده اصلاح طلبی اسلامی در ایران، روشنفکر ایرانی با هزار و یک تبصره راجع به مبارزه با مذهب حرف میزند. ایندوران قربانیان بیشماری داشت و ترور و تحجر را به زندگی صدها میلیون انسان در جوامع مختلف تحمیل کرد.

موج جدید قیام های توده ای در خاورمیانه و شمال آفریقا، اعتراضات توده ای در جهان علیه سرمایه داری، جنگ ها و سناریوهای خونینی که کماکان سرنوشت بخشهائی از مردم جهان را رقم میزند، به همان نیاز قدیمی کشمکش برسر قدرت سیاسی توسط نیروی انقلابی در دوره انقلابی تاکید میکند. اگر سرنوشت  تلاشهای برحق انقلاب ۵۷ برای آزادی به قدرتگیری ارتجاع سهمگین تری منجر شد، اگر سرنوشت تلاشهای مردم در مصر و دیگر کشورها را هنوز ارتجاع اسلامی و میلیتاریستی رقم میزند، اگر زنان و جنبش نوین شان برای سکولاریسم در منطقه هنوز به نتیجه نرسیده است، اگر تلاش برای آزادی توسط نسل جدید هنوز درجا میزند، همه براین واقعیت تاکید میکند که امر آزادی تنها میتواند توسط نیروئی متحقق شود که تمام قد آزادی میخواهد و با قدرت خویش آزادی را مستقر و از آن حراست میکند.

در ایران هر تحول سیاسی بناگزیر مهر زنان و خواست آزادی و برابری زن و مرد را برخود خواهد داشت. اینبار اما سنگرها معلوم اند، افق ها معلوم اند، دوستان و دشمنان معرفه اند، تجارب فراوان اند و نبض جامعه خواهان تغییر بسرعت میزند. جنبش آزادی زن یک نیروی مهم و کلیدی هر تحول انقلابی و آزادیخواهانه جامعه ایران است. این جنبش نه فقط میتواند تاریخ ایران را دگرگون کند بلکه تاثیرات منطقه ای و جهانی گسترده ای بهمراه خواهد آورد. جمهوری اسلامی و آپارتاید جنسی در ایران نهایتا از جمله توسط جنبش آزادی زن درهم کوبیده میشود. اما آزادی و رهائی زن، برابری کامل زن و مرد، رهائی از سلطه مذهب و ارتجاع سیاسی، برپائی جامعه ای سکولار و پیشرو و آزاد و مرفه، کماکان درگرو بمیدان آمدن جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر با هدف زیر و رو کردن نظام موجود و استقرار جامعه ای نوین و یک دنیای بهتر است. این جنبش به حزب سیاسی ای نیاز دارد که برای همین امر تلاش میکند و قدرت عینی اینکار را دارد. جنبش آزادی زن، جنبش ضد اسلامی که نفی کلیه راه و رسم های مذهبی را در قوانین و دولت و مناسبات اجتماعی هدف قرار داده است، در کنار نیروی طبقه کارگر ماتریال اجتماعی یک پیروزی سوسیالیستی است.

اینبار باید دست مذهب را برای همیشه از زندگی مردم کوتاه کنیم! اینبار باید دست اختناق و ارتجاع را از سر زندگی مردم کوتاه کنیم! اینبار باید زن ستیزی را به گورستان تاریخ برگردانیم! اینبار باید جامعه ای بنیاد نهیم که شکوفائی هر فرد شرط شکوفائی همگان باشد. آینده ای آزاد و خوشبخت و مرفه ممکن است و جنبش آزادی زن از سازندگان این آینده است. زنده باد انقلاب علیه وضع موجود! زنده باد آزادی زن!

۲۰۱۴-۰۲-۱۶