کشیش و روبات

حدود ده سال پیش ساعتهای نزدیک یک شب منتظر مسافر تاکسی در جلوی مشروبخانه بودم. رادیو سی بی سی در باره تکنولوژی روبات سازی برنامه داشت. یک دانشمند انگلیسی میگفت که در چهل سال آینده قادر به ساخت روباتهایی خواهند بود که مثل انسان رفتار خواهند کرد: راه رفتن و حرف زدن و حس داشتن و دوست داشتن: تا جائی که انسانها قادر خواهند بود با این روباتها دوست دختر یا پسر باشند یا با آنها ازدواج کنند.

من که در کشمکش جدائی از همسرم دست و پا میزدم با خود گفتم “خدا گر ز حکمت ببندد دری – ز رحمت گشاید در دیگری”. در رویای گشت و گذار با همسر روبات خود بودم که سوال مجری برنامه بیدارم کرد. سوال این بود: اگر چنین روباتهایی ساخته بشوند کلیسا و کشیشها در باره روابط انسانها با این روباتها چه خواهند گفت.

مثل این بود که رعد و برق زده باشدم. با خود گفتم عجب دنیای عجیب و غریبی داریم. دانشمندان روباتهایی تولید میکنند که مثل انسان رفتار میکنند، اما ذهن بشر هنوز تا درجه ای عقب مانده و متحجر و عهد عتیقی هست که کشیشها و آخوندها با عبا و قبای خود بند و بساط دروغ و ریا و خرافه و چرندیات باز کرده اند.

این که یک مجری برنامه در قرن بیست و یک چنین سوالی در باره چنین موضوعی بکند تعجب آور بود، اما تعجب آورتر این بود که دانشمند هم وجود کشیش و کلیسا را فرض گرفت و نگفت که ای غافل وقتی روباتهای انسانی ساخته شدند کشیش و کلیسا دیگر کجای کارند.

آنچه که وحشتناک است این است که طوری که دنیا پیش میرود این اتفاق بعید هم نیست. وجود مذهب و کشیش و آخوند و کلیسا و مسجد در جامعه سرمایه داری یک فرض است. فرض میگیرند تا اذلی و ابدی باشد و بماند. میخواهند مذهب و خرافه باشد و بماند بخاطر اینکه جامعه طبقاتی به آن نیاز دارد. نیاز دارد تا نابرابری و ستم و فقر و بدبختی و وارونگی دنیا را توجیه کند. برای رهائی از کثافت و خرافه مذهب هم که شده باید نظام سرمایه داری را برانداخت.