توضیح بر یک “سوء” برداشت

مصطفی اسد پور در یک “مجادله” با بهمن شفیق، اشاره ای به متن پیاده شده سخنان منصور حکمت در جلسه دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری – ۷ و ۸ ژوئیه ۲۰۰۱- کرده است. او در این باره چنین نوشته است:

“اما خود متن سخنرانی انتشار یافته دارای خطاهای جدی است. متن منتشره تنها بخش اول از دو فایل صوتی است. فرد منتشر کننده با هر قصدی، متن ادیت شده ای را بعنوان اصل مطلب منصور حکمت معرفی میکند. هر کس که بدنبال سخنان منصور حکمت بوده باشد، موظف بود که بخود نوار مراجعه کند و ببیند این اظهارات نه یک سخنرانی منصور حکمت با محتوای و ساختار منسجم، که در واقع یک بحث مشترک و تبادل نظر است که بقول منصور حکمت “در آن بلند بلند فکر میکند”( خط تاکیدهای اول از من و خط تاکید آخر از مصطفی اسد پور است).

مصطفی اسد پور شروع سخن را چنین آغاز میکند: “بهمن شفیق مرد عاقلی است”.

من به محتوای جدل مصطفی اسدپور و چگونگی آن نامه  “پر محبت” شفیق به؛ و مالامال از توقع او از “کورش مدرسی”، نمی پردازم. قبلا و در چندین نوشته مفصل به این “بازیابی متقابل” پرداخته ام.

دو نکته را در رابطه با “سوء” برداشت عامدانه مصطفی اسد پور طرح میکنم:

۱-  “فرد” منتشر کننده- عاقل یا سفیه – اسم دارد؟ آیا شما این شبح را که زمانی به تعبیر شما “حمکتیست مشهور” بود، اصلا میشناسید؟

این “سنت” ریشه در چه دارد؟ رنجش از فاصله گیری من از “خط” حزب ایشان؟ گمنامی و هویت جعلی من که بیش از چهل سال است به نام اصلی خودم فعالیت سیاسی میکنم؟ نه! به نظر من برخلاف تصور “مرسوم” در چنان بحثهای “خودی”، این اشتباه “لپی” نیست و از سر تعصب “فرقه ای” و یا “سکتی” و یا تعلق خاطر شخصی مصطفی اسد پور به کورش مدرسی هم نیست. بگذارید نه از مارکس و لنین و منصور حکمت و نه از هیچ فیلسوف دیگری در تاریخ تمدن بشر نقل قولی نیاورم. این منش “انکار وجود”، سنت طبقات و اقشاری است که در طول تاریخ، به استثنای مقاطع بسیار گذرائی در دوره های انقلابی، بر سرنوشت بشر حاکم بوده اند. نقل کوتاهی از نمودهای “ستم بر زن” و تبعیض علیه زنان را نه در افغانستان و مصر و عراق و سومالی، و نه علیه زنان “اقلیت های قومی و مذهبی و مهاجر و پناهنده” در محلات حاشیه نشین و گتوهای شهرهای اروپا، که در سوئد و علیه زنان جد اندر جد سوئدی را مثال می آورم. به عنوان یکی از تحقیر آمیز ترین وجه “تبعیض” علیه زنان، نه به مبارزات عضو فلان سازمان و یا “محفل کمونیستی” و یا “روشنگری” های استادی که هنوز “درس کاپیتال” اش در دانشگاه دایر است، که به نمودهائی که “سوسیال دمکرات” های سوئد در ستم و تبعیض بر زنان تشخیص داده اند، اشاره میکنم. برای این نوع تحقیرها و تبعیض ها،  نه آماری وجود دارد و نه تفاوت در شاخص لیست حقوق و نسبت توزیع مشاغل بین زنان و مردان: “نفی موجودیت” در متن زندگی. میگویند وقتی کارمند و کارگر و مرئوس زن دارد در رابطه با همان کار اداری و شغلی از “همکار” و یا رئیس مرد اداره سوالی میکند، طرف چندین بار خود را به نشنیدن میزند، پاهایش را با کفش روی میز میگذارد و وانمود میکند که دارد روزنامه میخواند و یا اینکه با تلفن اش ور میرود و کار “مهم” تری دارد. خیلی ساده زن باید متوجه بشود و “حالی” بشود که نفس موجودیت او به عنوان انسان برابر در سیستم حاکم، “فرض” نیست. من راستش از “ایگنور” شدنم توسط مصطفی اسدپور، “یکه” نخوردم. خود مصطفی اسد پور بهتر از هر کس دیگری میداند، که کورش مدرسی استاد این نوع رفتار و سکنات در رابطه با هر شخصیت واقعی، بویژه در دوره هائی است که نفس “رئیس” و “بالا دست” بودن خود را دیگر “فرض” گرفته بود. اگر یادش نرفته باشد و وقتی خود او در مسئولیت تلویزیون بود، تلفنی به من پناه آورد که به کورش مدرسی تذکر بدهم که در “رهنمود های سیاسی”اش ازبکار بردن لحن “مردم خر نشوید” دست بردارد. من در پاسخ گفتم همین مساله را به عنوان یک “پیش از دستور” در یک جلسه دفتر سیاسی طرح کردم، اما من تنها ماندم و بی تاثیر بود.

۲- من که  هر دو نوار سخنان منصور حکمت را ضمیمه متن پیاده شده کرده ام. فلسفه اینکه “موظف” بوده ام که آنها را مبنای متن پیاده شده قرار بدهم، نمی فهمم. بعلاوه حتما بحث کورش مدرسی در جنگ علیه  ۥدّر افشانی های حزب کمونیست کارگری بر سر “حق” انتشار آثار منصور حکمت” را یادتان هست؟  آنوقتها خود کورش مدرسی “شاهد” بود که منصور حکمت به آذر ماجدی توصیه کرده بود که “همه آثار”ش را منتشر کند. من که در همان زمان با مصطفی اسد پور در یک “جناح” بودم، نزدیک به دو هزار صفحه آثار منصور حکمت را که با حروف در اندازه واقعی به ۴ هزار صفحه هم بالغ میشد، ادیت و منتشر کردم. اکنون، بهمن شفیق، در متن دیگری و پس از شکست در ماجرای تشکیل فراکسیون دوخردادی در حزب کمونیست کارگری، و پس از انشعاب در همان صف و پس از انشعاب در جمع دو نفره محفل باقیمانده و وقتی دارد به عنوان یک آدم “عاقل” در قله چنان “پیروزیهای درخشان” انزوای سیاسی و تئوریک، هر دو، به کورش “جان” شیرفهم میکند “بین و بین اله ” “خط” کورش مدرسی،  با او یک “نحله” است. و من آدم گمنامی که گویا با یک “نیت” توطئه گرانه یک چند صفحه دیگر از سخنان منصور حکمت را، با یک قصدی “ادیت” کرده ام! این عکس بیادماندنی خود در کنار چنان موجودی در بالاترین پله “عقل و خرد” را چگونه توضیح میدهید؟

ببخشید از صراحت لهجه، عصبانیت “ظاهری” شما از عفونت کلام بهمن شفیق علیه منصور حکمت دلیل دیگری دارد. “کیانوری” درست در لحظاتی که بخش اکثریت فدائی داشتند با حزب توده “هم موضع میشدند” و در تدارک انشعاب، گفته بود: “رفقای فدائی هر اندازه مواضعشان به حزب توده نزدیک تر میشود، لحن شان علیه حزب توده پرخاشگرانه تر است”. فرق در اینجا این است که بهمن شفیق در نامه سرگشاده قبلی به حزب شما و در این نامه مشفقانه به کورش مدرسی، گفته است “تعارف را بگذارید کنار”؛ اگر برای “تئوری” هایم به من “لوح یادبود” میدهید، آن لیچار ها را هم بخشی از وصلت “تئوریک” و سیاسی خودتان و “خط رسمی”تان با من و علیه منصور حکمت بدانید.

برآشفتگی شما از این است که بهمن شفیق گفته است بده بستان و “قول و قرارها”ئی را که برای “کنار گذاشتن” منصورحکمت “دَرگوشی” و در خفا به او گفته اید و در محفل خود به استعاره و ایما و اشاره و متلک و زخم زبان و تحقیر و اهانت به اطرافیان مزمزه کرده اید، علنی کنید. خشم شما این است که بهمن شفیق “قصد” واقعی و درونی شما را کمی “زودتر” و “نا بهنگام” و البته بی پرده تر بیان کرده است. از این نظر درست است، حق با شماست،  بهمن شفیق “مرد عاقلی” است!

iraj.farzad@gmail.com

۵ فوریه ۲۰۱۴