ارزیابی از یک جدال فکری … قسمت اول: توهین٬ معنا و متن

ارزیابی از یک جدال فکری

قسمت اول: توهین٬ معنا و متن

عباس گویا

۴ مارس ٢٠١۴

این نوشته ارزیابی من از جدال فکری ما بعنوان اعضای حزب کمونیست کارگری در تقابل با چپهای هپروتی و انفعال گرائی که عملاً در حمایت از سیاستهای نفرت پراکنی٬ تفرقه پراکنی و قوم سازی جمهوری اسلامی قلم زدند٬ در متن اعتراضات ”بختیاریها” ست. بنظر من٬ ضمن اینکه تلاش همه ما در نهایت آن خط منحط را از نظر سیاسی سرجایش نشاند٬ اما با خلع سلاح کردن خود از یک مفهوم پایه‌ای در توضیح تحرکی که بوجود آمده بود٬ تبیین نظری روشن٬ یکدست و محکمی از حوادث ارائه ندادیم. آنچه میتوانست توهین به بختیاریها و اعتراضات پس از آن را از جنبه نظری توضیح دهد مفهوم نفرت پراکنی بود٬ که از جمله در برنامه یک دنیای بهتر نیزفرموله شده است. مصداق این ادعا٬  پریدن چپ هپروتی از روی آن بند٬ عدم توانائیشان در مواجهه با آن بود. در همین متن بود که بحث قبلیم تحت عنوان «نفرت پراکنی جمهوری اسلامی٬ ویروس ناسیونالیسم و اعتراضات بختیاریها»(*) را منتشر کردم.

از آنهنگام دلایلی برای غیر ضروری بودن مفهوم نفرت پراکنی مطرح شده است که اینجا با پاسخ به آن‌ها بحث قبلیم را ادامه میدهم. میگویند توهین به فرد یا عقیده باید آزاد باشد اما در موارد خاصی میتوان توهین کننده را به دادگاه کشاند! میگویند مفهوم نفرت پراکنی میتواند کتابهای صادق هدایت را ممنوع کند٬ تظاهرات ها را بخاطر عقاید سازماندهندگانش ممنوع کند و دود این ممنوع کردنها در درجه اول به چشم ما کمونیستها میرود. میگویند توهین به بختیاریها ربطی به آزادی بیان ندارد اما توهین به افراد و عقاید٬ که منطقا توهین به بختیاریها (که افرادند) را نیز شامل میشود٬ در قلمرو آزادی بیان است! میگویند اگر نفرت پراکنی را مطرح کنیم باید جوکهای رشتی٬ ترکی٬ کردی٬ لری  را نیز ممنوع کنیم!! این نوشته قصد دارد به تک تک این نظرها پاسخ دهد. قبل از هر چیز ببینیم توهین چیست.

توهین چیست٬ حرف یا عمل؟

توهین در نظر اول مفهومی ذهنی بنظر میاد. بنظر میاد برداشت من با برداشت تو از توهین میتواند متفاوت  باشد. اگر چنین است٬ چرا همه مردم دنیا٬ چه در ایران چه در هند چه در موزامبیک چه در آمریکا چه در سوئد٬ برداشت مشابهی از لغت «احمق» داشته آنرا توهین به فرد قلمداد میکنند؟ باید توجه کرد که جهانشمول بودن این توهین موازی با جهانشمول بودن انسان است۔ اما توهین صرفا علیه افراد بکار برده نمیشود و لزوماً شکل بروزش در تمام دنیا یکسان نیست. وقتی خوب دقت میکنیم٬ معیار و مضمون  توهین را ذهنیت جامعه میتواند بر حسب زمان و مکان متغیر و متفاوت کند. ذهنیت جامعه از جمله در قالب ارزشهای مورد پذیرفته شده «همگانی» خود را نمایان میکند. در جوامع طبقاتی ارزشها اساسا از طریق ایدئولوژی حاکم رقم زده میشوند. دستگاه ایدئولوژیک حاکم فقط یک دستگاه نظری و اصول  پایه‌ای نیست٬ مجموعه‌ای از ابزار روزمره در جامعه است٬  دم و دستگاه سیاسی٬ قضائی٬ اداری٬ تولیدات فکری٬ فرهنگی٬ رسانه ای٬ تربیتی و مذهب اجزا مختلف و مکمل دستگاه ایدئولوژیک جامعه هستند. بعنوان نمونه٬ در جامعه ایکه ارزشهای مذهبی دست بالا داشته باشد٬ یعنی این ارزشها هنوز سمج وار به جامعه آویزان مانده باشند٬ چه ایران باشد و چه ایتالیا٬ سکس تابوست و اعضای مونث خانواده ناموس محسوب میشوند. در این جوامع لیست بلند بالائی از فحاشی سکسی به ناموس خانواده توهین شونده و بقصد توهین به افراد خلق شده اند که همه اعضا جامعه٬ تقریباً بلا استثناء آن‌ لفاظی را توهین به خود قلمداد میکنند. لیست فحاشی به افراد در جامعه مذهب زده٬ مانند ایران٬ بسیار بلند بالاتر از یک جامعه غیر مذهبی٬ مانند سوئد یا فنلاند٬ است. قلمروی که میتوان با آن به فردی در یک جامعه مذهب زده توهین کرد متفاوت از قلمروی است که در یک جامعه‌ غیر مذهبی توهین صورت میپذیرد. بنابراین توهین بعنوان ابزاری برای حمله به عقیده یا به فرد در ادوار مختلف تاریخی و اجتماعی میتواند وجود داشته باشد٬اما مضمون و نیاز به آن دستخوش تغییر میشود. هر چه موضوع توهین پذیر کاهش یابد موضوعیت توهین نیز کاهش می یابد. اگر ناموس نبود٬ دیگر فحاشی به ناموس هم معنا ندارد. اگر چیزی مقدس نبود٬ لزوم به توهین به مقدسات هم از بین میرود. بطور واقعی مردم روزانه با مجموعه‌ای از ارزشهای جوامع بورژوازی٬ ازجمله مالکیت و عرق ملی٬ مذهبی و قومی٬ ”آموزش” داده میشوند٬ تربیت میشوند. کنش و واکنش نشان میدهند٬ برایش داستان و لطیفه و قصه میگویند٬ فیلم میسازند٬ کتاب مینویسند.

توهین در دومضمون خود را نشان میدهد٬ یکی در متن  باورها و دیگری در ارتباط با افراد. آزادی بیان در نتیجه حدود و ثغور اولی  و نفرت پراکنی بر سر مضمون دومی است. اولی میتواند تا سر حد آزادی بیقید و شرط بیان به نامقدس کردن باورها منجر شود و در نتیجه توهین را در حیطه باورها غیر ضروری کند. دومی بر سر زیر پا گذاشتن حرمت انسانی است.  آنچه میتواند کاربرد توهین راکاهش دهد عدم نیاز به توهین به مقدسات و انسانهاست. چگونه میتوان بی‌نیاز از توهین به مقدسات شد؟ با منطق مارکس٬ هنگامیکه این تناقض را غیر ممکن کنیم. یعنی هنگامیکه یکطرف معادله وجود خارجی نداشته باشد٬ یعنی هنگامیکه مقدسات وجود نداشته باشد. حال٬ چگونه میتوان توهین به انسان‌ها را غیر ضروری کرد؟ طبق منطق بالا هنگامیکه انسان وجود نداشته باشد! این اما ما را به معمای مرغ و تخم مرغ میرساند. مشکل این است که بدون انسان اصولاً توهین کننده ای نیز وجود ندارد٬ جامعه انسانی موجودیتش را از دست میدهد. پس اینجا ما به «اتم»٬ به «ذره بنیادی» جامعه رسیده‌ایم که بدون آن جامعه انسانی محو میشود. این تازه جنبه منطقی ماجراست. حال به خود اتفاقی که در توهین به افراد میافتد نظری بیندازیم. وقتی به فردی توهین میکنیم٬ روان او را جریحه دار کرده ایم. جریحه دار کردن روان یعنی صدمه ای به روان او. اگر این صدمه فیزیکی بود٬ خونی از دماغ ریخته میشد٬ این صدمه میتوانست بعنوان مدرکی در یک دادگاه بعنوان ضرب و جرح مورد تعقیب قضائی قرار بگیرد. آیا جراحت روانی میتواند یا اصولاً باید هموزن صدمه فیزیکی ارزیابی شود؟ امروزه در بسیاری از جوامع جراحت روانی بعنوان یک واقعیت و اگر نه  مترادف٬ اما بعنوان یک جراحت واقعی٬ قابلیت تعقیب قضائی دارد. از طرف دیگر٬ حوزۀ کار دادگاه عمل است٬ نه بیان. اگر جراحت روان را بعنوان یک صدمه واقعی برسمیت بشناسیم٬ اقدامی که منجر به جراحت شده است را نیز در نتیجه باید عمل بحساب آوریم٬ در غیر اینصورت دادگاهی که برای محاکمه بیان افراد تشکیل شود٬ دادگاه تفتیش عقاید است. بنابراین توهین به فرد را نمیتوان در قلمرو بیان قضاوت کرد بلکه باید در قلمرو عمل قضاوت شود. اشاره به مجرای حقوقی برای نشان دادن قلمرو عمل و بیان است نه لزوماً تشکیل یک پرونده حقوقی برای هر توهینی. البته اگر برای هر توهینی شکایتی شد٬ چه باک. اتفاقاً اگر تعداد پرونده های حقوقی توهین به افراد زیاد شود٬ این بمعنای بالا رفتن سطح خودآگاهی مردم از نیاز به مصون نگه داشتن حرمت انسانی است. هر چه سطح خود آگاهی بالاتر رود٬ احتمال توهین به افراد کاهش می یابد. در اغلب اوقات اما یک معذرت خواهی التیامی برای صدمه وارد شده است. حتی دادگاه رسیدگی به توهین نیز ممکن است صرفاً حکمی به معذرت خواهی بدهد.

در مقابل٬ توهین به عقیده مقوله ای مربوط به آزادی بیان است چرا که آزادی بیان با باورها و مقدسات که ذهنی است سر و کار دارد و به فرد صدمه وارد نمیکند. توهین به افراد اما بحثی بر سر حرمت انسانی است و در نتیجه در متن به مخاطره انداختن موجودیت انسان٬ در متن نفرت پراکنی٬ در متن عمل قابل بررسی است. مذهبی ها٬ ملی گرایان٬ قوم پرستان درست نتیجه‌گیری ١٨٠ درجه متفاوتی با ما دارند. برای آن‌ها خدا٬ خاک (ملت٬ میهن)٬ قوم و ایل اصل است. برای آن‌ها این مفاهیم ذهنی مقدس اند. موجود انسان میتواند برای یک موجودیت ذهنی نابود شود: اگر به خاک توهین کردی٬ اگر به قرآن توهین کردی٬ اگر به ایل و تبار توهین کردی٬ باید بمیری. دقیقاً بهمین دلیل باید تقدس به باورها از طریق آزادی بیقید و شرط بیان از بین برود.

خلاصه کنم٬ توهین با قدر مطلق و خارج از زمان و مکان و روابط اجتماعی وجود خارجی ندارد. توهین  تابعی از مضمونی است که در آن بکار برده میشود٬ میتواند عینی یا ذهنی قلمداد شود. عینی و ذهنی بودن توهین٬ نه با نفس توهین که توسط مضمونی  که توهین بر آن سوار شده تعیین میشود. وقتی توهین در قلمرو نظر بکار برده می‌شود٬ ذهنی و وقتی درقلمرو انسان‌ها بکار برده می‌شود عینی است. وقتی مضمون توهین عقاید است٬ توهین به قلمرو بیان وارد شده است و وقتی مضمون توهین فرد و انسان است٬ به قلمرو عمل وارد شده است.  تقدس٬ مفهومی ذهنی و در مضمون باورها قرار دارد. رفع تقدس از باورها وظیفه آزادی بیقید و شرط بیان٬ از جمله آزادی توهین به عقاید است. توهین به افراد٬ در حیطه حرمت انسانی قرار دارد٬ حمایت از حرمت انسانی تابعی از جلوگیری از نفرت پراکنی از جمله از طریق منع توهین به انسانهاست.

ادامه دارد

 (*) http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_99.html