به یاد رحیم محمدیان، انسانی مهربان، عزیز و دوست داشتنی

پروین جبارزاده

یک سال گذشت. زمانی که اگرچه به سرعت سپری شد، اما برای ما که از نزدیک رحیم را می‌شناختیم، با انبوهی از درد، رنج، کابوس و شوک همراه بود. هنوز هم دل پر از رنج و درد ما مرگ او را باور نمی‌کند. هنوز هم چشم به در منتظر برگشتنش هستیم و روز و شب نامش را بر زبان می‌آوریم. گوئی او به سفر دور و درازی رفته است. اما از طرفی او هر لحظه و دقیقه با ماست. همه جا پر است از یادها و خاطره‌هایش. یاد او یک لحظه از ما دور نمی‌شود، در خواب و بیداری. مرگ عزیزان سخت است. بخصوص مرگی این چنین بیرحمانه، ظالمانه و ناگهانی.

رحیم برای انسانیت، برای آزادی و برای یک دنیای بهتر زندگی می‌کرد. پس از سالها دوری از خانواده و تلاش در ترکیه توانست از سوئد اقامت بگیرد. در سوئد به مبارزه برای یک دنیای بهتر ادامه داد و از هیچ کوششی فروگذار نکرد. اما سرانجام در یک روز گرم تابستانی (۱۰ ژوئیه ۲۰۰۷) در حالی که در مغازه‌ای مشغول کار بود مورد حمله تعدادی نوجوان که می‌خواستند صندوق مغازه را به سرقت ببرند قرار گرفت و با چند ضربه چاقو بدون کوچکترین دفاع از خود و بیرحمانه از پا درآمد.

در اوائل ژانویه ۲۰۰۸ دادگاهی برای این نوجوانان تشکیل شد که سه روز به طول انجامید. هیچ کدام از آنها به جز یک نفر، به درستی به جرم خود اعتراف نکرد. دادگاه آنها را به چند ماه زندان یا به اصطلاح "خانه جوانان" محکوم کرد. از نظر دادگاه، دادستان، وکلای مدافع و ادارجات مربوطه کار این پرونده به اتمام رسید و پرونده برای همیشه بسته و مختومه اعلام شد.

اما آیا به راستی این چنین است؟ بعد از این مسئله بر سر این نوجوانان، که معتاد به مواد مخدرند و از بیماری روحی و روانی رنج می‌برند، چه خواهد آمد؟ آیا این نوجوانان بعد از گذراندن دوران محکومیت خود به آغوش گرم خانواده و جامعه باز خواهند گشت و به یک زندگی عادی که همانا داشتن کار و تحصیل و حمایت و کمک جامعه و خانواده است ادامه خواهند داد؟

کاش این مسئله به واقعیت تبدیل می‌شد و این نوجوانان به یک زندگی عادی که شایسته یک انسان است بازمی‌گشتند. ولی متاسفانه این فاجعه عمیقتر و ابعاد آن عظیم‌تر از اینهاست. این فقط رحیم نبود که قربانی این سیستم و این جامعه شد. هر روز در گوشه و کنار این جامعه کوچک چند نفر به انواع مختلف قربانی می‌شوند. نوجوانانی که مرتکب این گونه جنایات می‌شوند نیز خود به نوعی قربانیان این سیستم هستند. آنها دچار نوعی از بیماری هستند که به نظر میرسد از بدو تولد و یا از کودکی با آنها همراه بوده است. هرکدام از آنها قبل از اینکه مرتکب این جنایت شوند به انواع خلافها و دزدی‌ها آلوده بوده‌اند. این اولین و متاسفانه آخرین خلاف و جرم آنها نبوده و نیست. به نظر میرسد آنها در خانواده‌ای متولد و بزرگ شده اند که خود والدین نیاز به حمایت و کمک جامعه داشته و دارند. معلوم نیست چطور می‌توان انتظار داشت که آنها در چنین خانواده‌هائی تربیت شوند، رشد کنند و دوباره سازی شوند.

دوره محکومیت این جوانان یا تمام شده و یا به زودی به اتمام می‌رسد و آنها دوباره به همان خانواده، همان جامعه و همان شرائط قبلی بازمی‌گردند و به زندگی با همان شیوه قبلی ادامه خواهند داد. با این تفاوت که این بار آنها برای انجام جرمها، خلاف‌ها و جنایات احتمالی خود تجربیات بیشتری کسب کرده اند و برنامه ریزی بهتر و دقیقتری خواهند کرد.

این است درد و مشکل این جامعه، این دولت و همه ارگانها و سازمانهائی که با این گونه مسائل کار می‌کنند. سازمانها اظهار و اعتراف می‌کنند که دولت بودجه کافی برای حل مشکلات این جوانان و خانواده‌های آنها در احتیارشان قرار نمی‌دهد. سوال این است:

آیا فرستادن این قبیل جوانان به درون جامعه بدون حمایت نهادها و سازمانهای مربوطه هزینه سنگین‌تری به جامعه تحمیل نخواهد کرد؟ بدیهی است مادام که جوانانی که دچار این مشکلات روانی و روحی هستند بدون حمایت سازمانها و ارگانهای ذیربط به درون جامعه رها شوند، هر روز شاهد از دست دادن فرزندی دلبند، پدری مهربان و مادری عزیز خواهیم بود. شاهد خانواده‌هائی خواهیم بود که تا آخر عمر داغدار می‌شوند و تا آخر عمر قلبشان از درد جانگداز از دست دادن بی‌رحمانه عزیز خود دچار درد و رنج خواهد بود. فقط به این علت که دولت و جامعه وظیفه خود را نسبت به شهروندانی که دچار مشکل هستند انجام نمی‌دهد، مشکلات آنها را از ریشه بررسی و حل نمی‌کند و راه حل واقعی برای حل این معضلات ندارد.

این گونه مشکلات با زندانی کردن چند ماهه‌ی این جوانان مطلقا حل نخواهد شد و حتی می‌توان انتظار داشت که بدتر هم بشود. باید به این جوانان و خانواده هایشان ارجحیت کافی داد و مشکلات آنها را از ریشه حل نمود و گرنه باز هم شاهد هر روزه قربانیان بیشتری از میان انسانهایی بی‌دفاع، مهربان، بشر دوست، مهربان، قابل احترام و بی دفاع همچون رحیم محمدیان خواهیم بود.

۱۰ ژوئیه ۲۰۰۸