مستشاران جدید قوه قضائیه در اپوزیسیون

ثریا شهابی

"نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ ترا

تا نسازی دل‌ او از خون‌ رنگ"

غزل مادر، ایرج میرزا

"ما تنها زنان و مردان جوانی بودیم که به قولی تنها ، فریاد زده بودیم" نه !"  و امروز ما مبارزه مان را وسیع تر از گذشته، عمیق تر از گذشته ، پیگیر تر از قبل ادامه خواهیم داد." بهروز کریمی زاده

مقدمه:

ایرج میرزا، شاعر آوانگار اوایل قرن بیست،  در "غزل مادر"، نوعی از تعلق خاطر و عشق  افراطی را توصیف میکند، که در آن رنگ غلیظ محرومیت شرقی – مذهبی را به زبان هنرمندانه ای توصیف کرده است. "غزل مادر" داستان پسری، "عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار" ی، است که برای رضایت خاطر معشوق مقام و حرمت‌ مادری از یاد، میبرد، و آماده انجام هر کاری، حتی تیغ کشیدن برروی مادر خود است!  فرزندی که چشم حقیقت بینی اش کور، گوش شنوایی زمزمه محبت مادری اش کر، مرتکب جنایت هولناکی علیه "پرورنده" خود میشود.

اگر شعر ایرج میرزا در زمان خود، نوعی آگراندیسمان در توصیف عشقهای مجنونی است، امروز در عالم سیاست و در "ماراتون" ایرج آذرین و رضا مقدم علیه جنبشی که آنها را ساخته و پرداخته است،  استعاره ایرج میرزا بسیار کوچک بنظر میرسد.

امروز فرزندانی از جنبش چپ، و دیگر چندان مهم نیست با کدام تئوری و فلسفه، علیه سازندگان خود، علیه "مبارزه انقلابی برای سرنگونی رژیم"، علیه جنبش "حقانیت به زیر کشیدن جمهوری اسلامی"، و علیه رادیکالیسم و میلیتانسی انقلابی ، چپ و کمونیسم قد علم کرده اند که کار "آن بی فرهنگ" غزل ایرج میرزا در قیاس با کار آنها بسیار کوچک است! ایرج آذرین و رضا مقدم امروز در تنور جنگ  علیه جنبشی می دمند که آنها را در دامان خود پروراند و بزرگ کرد! ایرج آذرین و رضا مقدم علیه جنبش رادیکال علیه جمهوری اسلامی به قدرت مردم، علیه حقانیت مبارزه با یکی از جنایتکارترین رژیم های معاصر، علیه مبارزه متشکل و متحزب، سینه سپر کرده اند. جنبشی که بدون وجود آن، این دو "شخصیت" در اپوزیسیون نه متولد و نه پرورده میشدند. 

اما چرا؟ کدام منفعت؟ کدام تقاضای غیرمنطقی و غیر معقول کدام طالب و "معشوق"، این دو فرزند را از دامان مادر به  بیرون پرت کرد؟

این مقدمه را اینجا کوتاه کنیم و ببینیم تندپیچی که ایرج آذرین و رضا مقدم را به چرخش انداخت کدام است!

بستری که باید از آن رخت بر بست!

۱۳ خرداد سال ۱۳۸۶ اتفاقات مهمی رخ داد. در برزخ بی افقی و تسلیم جریاناتی که از رفتن رژیم به زور جنگ آمریکا و تخریب و تباهی جامعه نا امید و خانه نشین شده بودند، جنبشی جوان، پرشور، آگاه و چپ قد علم کرد و خود را "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب" نامید! 

پس از انقلاب ۵۷ و یکی از خونین ترین هالوکاست های اسلامی علیه انقلابیون و کمونیست ها، و پس از شکست این انقلاب، نسلی جوان، مارکسیست، چپ  و انقلابی، پا به میدان گذاشت. کمونیسم در ایران، با شجاعت  "تولدی دیگر" یافت. این بار روشن تر، آموخته تر از "پدران و مادران" و نسل قبلی خود،  اما با همان شور انقلابی و عشق آتشین به آزادی و برابری، پا به میدان گذاشت.

این جنبش، و بدون واسطه جریاناتی که با هر کلمه  نقد حاکمیت و در طرح هر مطالبه ای خروارها توهم و امید به اصلاح رژیم تولید میکنند، تقابلی مستقیم را تدارک دید. آگاهانه تصمیم گرفت که منتقدین نیم بند متوهم به رژیم را پشت سر جا بگذارد و در راس  و رهبری مبارزه دانشجویان در سراسر ایران، قد علم کند. این نطفه ای است که در دل آن یک موجودیت اجتماعی شکل میگیرد. این جنبش با این نقطه عزیمت که تنها از یک جریان مارکسیست، چپ با اعتماد به نفس، انقلابی، اجتماعی و غیر حاشیه ای ساخته است، جامعه را خطاب قرار میدهد و اعلام میکند که سخنگوی آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه است آنهم در شرایطی که همه، تسلیم، ساکت و نا امید شده اند. برگزاری روز دانشجو با شعار "علیه جنگ" و "علیه پادگانی" شدن دانشگاهها، و با پیام آزادی وبرابری توسط محبوب ترین و روشن بین ترین رهبران این جنبش، تدارک دیده میشود.این را جمهوری اسلامی تحمل نمی کند. و پیش از برگزاری مراسم طی حمله ای گسترده اغلب رهبران، سازماندهندگان، و فعالین این حرکت را دستگیر میکند.

علیرغم دستگیری رهبران، متفکرین، نویسندگان، هنرمندان، فیلسوفان،  سازماندهندگان این جنبش، روز دانشجو برگزار میشود. دهها رهبر و سازمانده جای خالی رفقای زندانی شان را پر میکنند و قامت بلند و و ایستاده جنبش خود را در سراسر ایران، در مقابل تمام دستگاه سرکوب رژیم، قرار میدهند. جامعه این قامت را می بیند. نسل قبل و بازماندگان هالوکاست اسلامی هم آن را می بینند و تحسین میکنند. جمعیت وسیعی از مردم از تهران و مشهد و اصفهان و تبریر، تا لندن، منچستر، تورنتو و لوس آنجلس و استکهلم، برای نجات فرزندان به گروگان گرفته شده شان، دانشجویان زندانی، پا به میدان میگذارند. ۳ ماه تکاپوی شبانه روزی، در ایران و خارج کشور برای نجات دانشجوبان زندانی، جغرافیای سیاسی ایران را تغییر میدهد. مردم در چهره های دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، در سیمای رهبران جوانی که خواستهای انسانی آنها را با صدای رسا به گوش جهانیان میرساندند، سخنگویان و نمایندگان خود را می یابند، و "جامعه چپ خود را عزیز میدارد."

هر روز به صف حامیان جنبش نجات گروگانهای مردم، دانشجویان زندانی، و رهایی آنها از زندان و شکنجه های مخ